هابیت ؛ یک تئوری وجود دارد که خویشاوندی آراگورن و فرودو را تایید میکند
تالکین بخاطر نگارش و ارائه آثار فاخری مانند سیلماریلیون و بیشتر بخاطر ارباب حلقهها توانست به خوبی معروف شده و محبوبیت بسیاری را بدست آورد. در آثار او شاهد موجودات مختلفی بودیم که هر کدام از موجودات اساطیری الهام گرفته شده بودند، اما یکی از این موجودات متعلق به خود او بودند که هابیتها هستند. تالکین با اثر هابیت (The Hobbit) در سال ۱۹۳۷ بیشتر به این موجودات پرداخت و خوب توانست آنها را برای مخاطب توصیف کند. او حتی مقدمه داستان یاران حلقه (The Fellowship of the Ring) را به توضیحی درباره هابیتها و شیوههای زندگی آنها اختصاص داد و بعداً در سال ۱۹۵۱ ویرایش دوم و اصلاح شده را در تلاش برای پیوند بیشتر با دنباله حماسی خود منتشر کرد.
در مقدمه کتاب یاران حلقه، تالکین به خوبی توضیح میدهد که سوابق مکتوب خود هابیتها تنها پس از استقرار در شایر در عصر سوم (سال اول در محاسبه شایر) آغاز میشود. با این حال، یک تئوری در بین طرفداران وجود دارد که در آن مطرح شده که هابیتها از نسل فرعی و خاصی از انسانها و دورفها محسوب میشوند. در ادامه با مجله بازار همراه باشید تا بدانید قضیه از چه قرار است.
یک اتفاق کلیدی میتواند انسانها و هابیتها را با یکدیگر مرتبط کند
یک تئوری وجود دارد که مبتنی بر این ایده است که یک نبرد بزرگ در ارباب حلقهها انسانها و دورفها را به راحتی در مکان مناسب و در زمان مناسب قرار داد و بیان میکند که هابیتها به طور بالقوه بقایای دونداین هستند. اگر فیلمها را دیده باشید، خواهید فهمید که فقط از صحنهای کوتاه در مقدمه یاران حلقه پیتر جکسون که در آن ایسیلدور، پادشاه کنونی گوندور و آرنور، در کمین اورکها کشته شد، به تصویر کشیده شده است. همین اتفاق سرنوشتساز، جایی که ایسیلدور حلقه یگانه را از دست میدهد، در داستانهای ناتمام نومنور و سرزمین میانه تالکین مفصل شرح داده شد.
گفته میشود که تنها سه مرد پس از این اتفاق جان سالم به در بردهاند، یکی از آنها سرباز ایزیلدور بود که تکههای نارسیل را که از شمشیر پدرش باقی ماند را حفظ کرد (که بعداً توسط آراگورن به نام آندوریل تغییر نام داد). تالکین همچنین توضیح میدهد که چگونه قبل از این حادثه، ایسیلدور قصد نداشت حلقه را برای خود نگه دارد. او از دردی که با لمس حلقه احساس میکرد، ترسید و ابراز تمایل کرد که آن را به ریوندل بیاورد و به الفها تحویل بدهد. جالب است بدانید که ایسیلدور خودآگاهی بسیار بیشتری نسبت به آثار اقتباسی جکسون از خود نشان داد. فعلا در سریال حلقههای قدرت آمازون هنوز به این مرحله از زندگی به ایسیلدور نزدیک نشدهایم؛ اما باید جالب باشد که ببینیم چگونه به شخصیت او در سریال پرداخته شده است.
از بقیه انسانهایی که از این کمین جان سالم بدر بردهاند، تئوری طرفداران میگوید که آنها با دورفهای ساکن در کوههای مهآلود مجاور ارتباط برقرار کردهاند. یکی از دلایل اصلی این فرض برخی از شباهتهایی است که این نژادها دارند. مانند دورفها، هابیتها تمایل زیادی به حفاری و زندگی در چالهها دارند و در برابر حلقه یگانه بیش از دیگران مقاوم هستند و مانند نژاد انسانها، هابیتها بیشتر از یک انسان معمولی عمر میکنند. با این حال این تئوری صرفاً بر ایده مجاورت استوار است و در مقایسه با نوشتههای دیگر تالکین چندان قابل قبول نیست.
آنچه تالکین در مورد هابیتها نوشت، تاریخ آنها را تا یک نقطه مشخص نشان میدهد.هابیتها زمانی به یک سری از قبایل پراکنده در سرتاسر سرزمین میانه تقسیم شدند و قبل از استقرار در شایر، تاریخ مشخصی نداشتند. تالکین در مقدمه یاران حلقه درباره هابیتها از سه نژاد هابیت و روابط آنها با دیگر مردمان سرزمین میانه یاد میکند: هارفوتها، استورها و فالوهیدها. او هارفوتها را به عنوان عادی ترین و معروفترین گونه هابیت و پرتعدادترین نوع هابیت توصیف میکند. همچنین یادداشتی در مورد زندگی آنها در دوران باستان در دامنه کوهها وجود دارد که نشان میدهد ارتباط زیادی با دورفها داشتند. آنها احتمالاً نزدیکترین کسانی هستند که با این تئوری رابطه خونی دورفها و هابیتها را تایید کند. هارفوتها همچنین کسانی بودند که عادت اجدادی خود را برای زندگی در تونلها حفظ کردهاند.
فالوهیدها کمترین تعداد اما صمیمیترین آنها با الفها بودند. آنها ماهر بوده و با دست و سایر ابزار آلات خود به خوبی کار میکردند. فالوهیدها همچنین مهارتی در بحث زبان داشتند که از مهارت خویشاوندانشان بیشتر بود و شکار را به کشت و کار زمین ترجیح میدادند. استورها ممکن است در میان هابیتها بیشتر از همه متمایز باشند، چون آنها در کنار آب راحتتر بودند. اسمیگل یا گالوم به طور مشخص از تبار هابیتهای استور بود. آنها نسبت به سایر هابیتها از نظر بدنی سنگینتر بوده و پاها و دستهای بزرگتری داشتند. قابل توجه است که آنها بیش از هر قبیله دیگر هابیت به انسانها شباهت داشتند و بنابراین ممکن است این قضیه مطابق با تئوری طرفداران باشد. با گذشت زمان هر سه گونه هابیت در نهایت با هم ترکیب شده و شایر را تشکیل دادند.
آراگورن یکی از نوادگان دونداین است که تکاور شد
نژاد انسان که ایسیلدور هم جزو آنها بود را به نام دونداین میشناسند. آراگورن بهعنوان وارث مستقیم ایسیلدور، یکی از آخرین افراد باقی مانده از دونداین بود که در نقش استرایدر در فیلم یاران حلقه ظاهر شد. دونداین از نظر فنی از نومنوریاییهایی بود که نژادی نجیب از انسانها در عصر اول سرزمین میانه به شمار میرفتند، میآمدند. سرزمین نومنور در سریال حلقههای قدرت به تصویر کشیده شد، جایی که الندیل و ایسیلدور قبل از بازگشت سائرون در آن زندگی میکنند. پس از سقوط نومنور، الندیل (پدر ایسیلدور) تعدادی از تبعیدیان را رهبری کرد تا قلمروهای آرنور و گوندور را تأسیس کنند.
در دوران سوم سرزمین میانه، که در طی آن وقایع ارباب حلقهها اتفاق میافتد، دونداینیها شروع به گلایه کردند و در نهایت همه چیز خود را از دست دادند. در دو برج جکسون، صحنه کوتاهی بین ائوین و آراگورن وجود دارد که در آن او متوجه میشود که او از انسانهای دونداین بوده و از سن ۸۷ سالگی آراگورن غافلگیر شده است. ادعای آراگورن برای تاج و تخت گوندور ۳۶ سال پس از مرگ ایسیلدور است. کوچکترین پسر ایسیلدور حکومت گوندور را به نفع آرنور رها کرد و آن را به دست پادشاهان دیگری واگذار کرد که در نهایت مردند یا حکومت را به دست مباشران واگذار کردند. در زمانی که سائرون بار دیگر سرزمین میانه را گرفتار بلای خود میکند، دنتور مباشر گوندور است و پسرش بورومیر نیز قرار است راه او را دنبال کند.
پس از مرگ ایسیلدور، آرنور به سه قلمرو جدا تبدیل شد و سرنوشت یکی از این قلمروها تحت قدرت ویچ کینگ آنگمار قرار گرفت. همان ویچ کینگی که ائوین و مری او را در نبرد دشتهای پلنور (Pelennor Fields) در فیلم سوم ارباب حلقهها شکست دادند. ساکنان این قلمرو محکوم به فنا در نهایت پادشاه خود را در نبرد با ویچ کینگ از دست دادند و متواری شدند. این زمانی بود که آنها به عنوان تکاوران شمال شناخته شدند و آراگورن هم در میان رنجرها حضور داشت. در فیلم یاران حلقه (The Fellowship of the Ring) بود که فرودو برای اولین بار با آراگورن در دهکده بری روبرو میشود.
بیشتر بخوانید: هری پاتر؛ چرا لرد ولدمورت میخواست هری را به جای نویل لانگ باتم بکشد؟
خلاصه باید گفت که این یکی از تئوریهای جالب است که در آن به پیوند بین نژادهای انسان، دورفها و هابیتها اشاره شده است. با این حال، با توجه به اطلاعاتی که تالکین در آثار خود ارائه کرده، بعید است که او چنین پیوند بزرگی را نادیده بگیرد. با توجه به این که تالکین حتی قبل از این که بتواند برخی از افسانههای بزرگتر خود را به پایان برساند درگذشت، همیشه جایی برای گمانهزنی و احتمالات در مورد آنچه میتوانست در ارباب حلقهها و اسطورههای بزرگش رخ دهد، وجود خواهد داشت. نظر شما درباره این تئوری چیست؟ لطفا نظرات خود را در این باره حتما با ما به اشتراک بگذارید.
تاریخچه و داستان سری اساسینز کرید
نظرات