۸ انیمه که از دیدنشان پشیمان میشوید
شاید فکر کنید چرا باید از دیدن یک انیمه پشیمان شوید! در مورد انیمههایی که به وضوح در سطح کیفی قابل قبولی قرار ندارند، سه سناریو وجود دارد. سناریوی اول مربوط به انیمههایی هستند که مشخصاً انیمههای بدی به شمار میآیند. از چند ده کیلومتری نیز مشخص است که انیمه مورد نظر نه تنها حرفی برای گفتن ندارد، بلکه چشم در چشم شدن با آن نیز به نوعی وقت تلف کردن به حساب میآید. کاری با این انیمهها نداریم. دسته دوم انیمههایی هستند که عملاً به آنها لقب «ناامیدکننده» میدهیم. ما با انتظارات فوقالعاده به سراغ آنها میرویم، ولی اثر نهایی در سطح انتظارات ما ظاهر نمیشوند. این نیز مشکلی نیست. بسیاری از این انیمهها بعضاً به مذاق کسانی که انتظار پایینتری داشتند خوش آمده و تجربه خوشایندی را رقم میزنند. اما دسته سوم… و امان از دسته سوم. دسته سوم عناوینی هستند که متاسفانه مهم نیست از چند ده کیلومتری بد به نظر برسند یا خیر، مهم نیست انتظارات از آن بالا باشد یا نه. مهم این است که انیمههایی هستند که با یک یا چند روش مختلف موفق میشوند مخاطب داشته باشند. غافل از این که مخاطب بخت برگشته خبر ندارد وقت خود را قرار است حرام چه زباله صنعتی کند. این دسته از انیمهها هستند که دیدنشان واقعاً آدم را پشیمان میکند. با مجله بازار همراه باشید تا نگاهی بر هشت انیمه که دیدنشان شما را از این تصمیمتان پشیمان میکند بیندازیم.
۸. Uzumaki
لیست را با یکی از تازهترین عناوینی که مخاطب خود را به ورطه ناامیدی کشاندهاند و پشیمان کردهاند آغاز میکنیم. Uzumaki انیمهای است که داستان ساخت آن و امید و آرزوهایی که پشت آن نهفته بود یکی از افسردهکنندهترین داستانهای صنعت انیمه است. جونجی ایتو یکی از شناخته شدهترین مانگاکاهای ژاپن است که مانگاهای کوتاه او در ژانر وحشت مانند Tomie یا Gyo شهرت جهانی برای او بین خوانندگان آثار وحشت به وجود آورده. بسیاری از کارهای او از سبک و شیوه روایت بسیار منحصر به فردی برای کشاندن مخاطب خود به محیط رعب انگیز داستانهایش استفاده میکند و همین باعث شده او تا به این حد به فردی صاحب سبک تبدیل شود. بهترین نمونه تمامی این نقاط قوت نیز در اثر مطرح او، Uzumaki گرد آمده است. مانگایی سه جلدی که به تنهایی عصاره کارهای این فرد را در بهترین حالت خود به مخاطبین تقدیم میکند
برخلاف شهره و آوازه آثار جونجی ایتو در دنیای مانگا، صنعت انیمه چندان در اقتباس آثار این مرد موفق نبود. چندین پروژه اقتباسی از آثار او، قبل از این که به مرحله پخش برسند، در همان تریلر پیش نمایش و تصاویر تبلیغاتی خود توسط طرفداران به باد انتقاد گرفته شده و همان قسمت اول رها میشدند. انگار هیچ استدیویی درک درستی از فضا و جریان روایی آثار جونجی ایتو نداشت. تا این که بعد از سالها، اولین تریلر از Uzumaki در یوتیوب به نمایش درآمد. انیمیشن مونوکروم و دو رنگه تریلر، بک گراندها و طراحی صدای به شدت روح خراش و در عین حال زیبا و اتمسفری که شهر نفرین شده کوروزو را به بهترین شکل ممکن نشان میداد. همه چیز نوید انیمهای را میداد که بالاخره نفرین آثار اقتباسی ضعیف جونجی ایتو را بکشاند. اما اثر نهایی اصلاً آن چه که انتظار میرفت نبود.
بعد از مدتها تاخیر و اخبار ضد و نقضی بالاخره انیمه Uzumaki در پاییز ۲۰۲۴ پخش شد و قسمت اول آن دقیقاً مطابق همان تریلر پخش شده بود. کیفیت ساخت بالا و اتمسفری که نه تنها در حد مانگا، بلکه به آن اعتلا نیز میداد. صبر طرفداران جواب داده بود. همه منتظر یک انیمه تاریخی بودند. با پخش قسمت دوم اما، تمام رویاهای طرفداران با شدت سنگینی در هم شکست. از قسمت دوم تا قسمت آخر، کیفیت ساخت انیمه به طرز مشهودی کاهش یافت. بسیاری از انیمیشنهای زیبای قسمت اول جای خود را به مدلها و انیمیشنهای سه بعدی بی کیفیتی داده بود که هیچ ظرافتی نداشتند. محیط انیمه با این که کماکان سیاه و سفید بود اما هیچ بویی از کارگردانی و یک ایده بالغ نداشتند و بدتر از همه روایت داستان و سکانسهای مهم کاملاً به قهقرا رفته بودند. در نتیجه Uzumaki در قسمتهای بعدی خود به فاجعهای تبدیل شد که تمام طرفداران چشم انتظار خود را یک جا پشیمان کرد.
در انتها کاشف به عمل آمد که روند تولید انیمه از همان ابتدا به مشکل خورده و تهیه کنندگان Uzumaki علاقهای به ساخت این اثر به صورت کامل با کیفیت و خرج و هزینه قسمت اول نداشتند. اختلاف نظرات باعث شد بعد از پخش قسمت اول، تمامی عوامل مستعد قسمت اول کنار رفته و روند تولید انیمه دست افراد مبتدیتر و به تبع ارزانتری بیفتد که کار را صرفاً به خط پایان برسانند که در نتیجه آن نقرین انیمههای جونجی ایتو به قوت خود باقی ماند و موجب خلق یکی از تراژیکترین آثار انیمهای چند سال اخیر شد.
۷. The Seven Deadly Sins
انیمههای شونن در کیفیتهای متفاوتی ظاهر میشوند ولی تعداد کمی از آنها مانند The Seven Deadly Sins با این روند ثابت شروع به سوختن و نابود کردن خود کرده و در انتها همه مخاطبان دل شیفته خود را پشیمان و ناامید میکند. حقیقتاً میشد در این لیست، از آثار شونن خیلی معمولی و حتی ضعیفی مثل Fairy Tail نام برد. آثاری که به عقیده شخص نویسنده واقعاً هیچ ارزشی در حضور آثار مشابه مثل Black Clover و حتی One Piece ندارند. اما نکته این جاست که Fairy Tail اثری است که با مخاطب خود روراست و آنها را اذیت نمیکند. سطح کیفی انیمه در ابتدای داستان با انتهای داستان تفاوتی ندارد. بلکه هم حتی به مرور بهتر نیز میشود. ولی The Seven Deadly Sins به هیچ وجه این طور نیست.
The Seven Deadly Sins با ایده جذاب و فوقالعادهای شروع میشود. ترکیب تبهکارهایی افسانهای و صدالبته مورد سوءتفاهم که به نام هفت گناه کبیره شناخته میشوند، در دنیایی که الهام گرفته از افسانههای شاه آرتور کبیر است، باعث خلق سناریوهای افسانهای شد که مخاطبین این ژانر را شیفته خود کرده بود. شخصیتهایی مانند Ban و Escanor صرف حضور خود در جریان داستان میتوانستند هیجان زیادی را به مخاطبین خود منتقل کنند. با این حال انیمه از فصل سوم خود کاملاً قافیه را باخت داده و به چنان سطح ضعیفی از کیفیت تولید میرسد که هنوز نیز در حلقههای بحث پیرامون انیمهها، مورد شوخی و مسخره شدن قرار میگیرد.
متاسفانه عمق فاجعه به این جا ختم نمیشود و حتی مانگا که از گزند افت کیفیت انیمه در امان بود، خود از نظر سطح نویسندگی و گسترش داستان مدام دچار اشتباهات سنگین شده و با پیچیده کردن روند داستانی خود و تصمیمات عجیبی مثل تبدیل کردن الیزابت به یک نوزاد یا کم کردن نقش داستانی دیگر گناهان کبیره در جریان اصلی داستان، حسابی مخاطبین خود را گیج کرده و کار را به جایی میرساند که طرفداران The Seven Deadly Sins نهایتاً از دنبال کردن این سری پشیمان و خسته شده و آن را رها میکنند. سری که با تمام پتانسیل بالای خود در حال حاضر چیزی جز بدنامی نصیب خود نکرده است.
۶. Earwig and the Witch
برخلاف کسبه بازار و سلسلههای پادشاهی، مقوله هنر و کارهای هنری خیلی مقولهای نیست که بتوان به صورت خانوادگی آن را نسل به نسل انتقال داد و این کاملاً در مورد هایائو میازاکی و پسر او گورو میازاکی مشهود است. گورو میازاکی یکی از چندین کارگردان فعال حال حاضر در استدیوی Ghibli است. کارنامه کاری گورو میازاکی به صورت کلی چندان بد نیست. او قبل از Earwig and the Witch دو انیمه سینمایی و یک انیمه تلویزیونی را در استدیوی جیبلی کارگردانی کرده که بازخوردهای متفاوت ولی نسبتاً خوبی را به دست آورده بودند. مشخصاً دستپخت او در استدیو به گردپای پدرش، هایائو میازاکی کبیر نمیرسد، با این حال نکته این جاست که کسی انتظار کارنامه پدرش را از گورو نداشت. اما داستان در مورد Earwig and the Witch کمی متفاوت است.
Earwig and the Witch نه تنها اولین انیمیشن سه بعدی استدیوی Ghibli بود، بلکه اولین اثر آنها، ۶ سال بعد از انتشار When Marnie was there، آخرین اثر کامل استدیو در گیشه سینماها به حساب میآمد. حتی اگر با اثر اصلی خود هایائو میازاکی (The Boy and the Heron) فاصله معناداری وجود داشت، اما آثار دیگر کارگردانان استدیو نیز همیشه مورد استقبال مخاطبین قرار میگرفتند. با این وجود بعد از پخش شدن Earwig and the Witch در گیشههای سینما، نتیجه واقعاً تاسف برانگیز بود. انیمه سینمایی به صورت کلی هیچ کدوم از زیباییها و جذابیتهای آثار استدیو را نداشت. نه از حیث داستانی با اثری غنی روبرو بودیم و نه از لحاظ بصری و صوتی، کار توانایی غرق کردن مخاطب در دنیای خود را داشت. Earwig and the Witch در نهایت باعث شد تا مخاطبین از اعتماد به گورو میازاکی کاملاً پشیمان شوند و چهار سال دیگر منتظر بمانند تا هایائو میازاکی کبیر آخرین اثرش را به پرده سینما برساند
۵. FLCL Progressive / FLCL Alternative
حضور دو دنباله اخیر FLCL در این لیست نماینده آثاری هستند که فراتر از چیزی که به حدشان بوده سعی کردند در چهارچوب تلویزیون باقی بمانند. FLCL یکی از آن انیمههای کلاسیک دهه ۲۰۰۰ بود که توانست با استایل هنری فوقالعاده خاص خود و روایت هر چند شلخته ولی گیرا، مخاطب خود را وارد دنیایی کند که بین آثار انیمهای در آن دوران واقعاً کم نظیر بود. در کنار تمامی این موارد، FLCL اثری بود که به خوبی در چهارچوب تعداد قسمتهای کم خود، موفق شد داستانی کامل و رضایت بخش را به بینندگان خود تحویل دهد و جایی برای پشیمان شدن باقی نگذارد. حال یک سوال پیش میآید، اگر بعد از چیزی حدود ۱۰ سال این انیمه کوتاه خاص، بخواهد با دو دنباله به صورت همزمان بازگردد، چه پیش نیازی برای موفقیت میخواهد؟
جواب هر چه باشد FLCL Progressive و FLCL Alternative از رسیدن به آن کامل باز میمانند. نه تنها این دو دنباله به هیچ وجه در راضی کردن مخاطبین قدیمی این سری موفق نمیشوند، بلکه حتی در جذب مخاطبین جدید به سری نیز ناکام میمانند و هر که را که به هر دلیلی به دنبال نام FLCL به سراغ این دو اثر آمده بود را کاملاً پشیمان از صفحه نمایش خود جدا میسازد. هر دوی این آثار نمایش خوبی از این حقیقت هستند که لزومی نیست تا همه آثار خاص و محبوب مدام زنده شده و در قالبی نوین به در قاب صفحه به نمایش دربیایند. برخی آثار در همان چهارچوب کلاسیک خود بهترین جایگاه را دارند. همان طور که Samurai Champloo جایگاه خود را به عنوان یک انیمه ۲۵ قسمتی خاص در دهه ۲۰۰۰ حفظ کرد، همان طور که Revolutionary Girl Utena به یکی از افسانهای ترین انیمههای دهه ۹۰ تبدیل شد و همان جایگاه را بیش از دو دهه حفظ کرد، FLCL نیز میتوانست همان اثر کلاسیکی که بود بماند، اما طمع و برنامهریزی نابههنگام کاملاً به اعتبار این سری خدشه وارد کرد.
۴. Berserk 2016
صحبت از آثار کلاسیکی شد که هیچ نباید بازمیگشتند، هیچ کس نمیتواند پشیمان شدن خود و عمق این حس را در قبال حتی امتحان کردن یک قسمت از سری ۲۰۱۶ Berserk مخفی نگه دارد. برخلاف FLCL که اثری کامل بود Berserk یک مشکل اساسی داشت. اثری محصول ۱۹۹۷ علی رغم مقبولیت فوقالعاده بالا و جایگاه افسانهای خود، اثری ناقص به شمار میرفت که تنها آرک «عصر طلایی» مانگا را پوشش میداد و حتی همان آرک را هم با بسیاری دخل و تصرف به تصویر کشیده بود. سه اثر سینمایی که در سالهای ۲۰۱۲ تا ۲۰۱۴ پخش شدند در قالبی نوین و وفادارتر به مانگا، باری دیگر وقایع آرک «عصر طلایی» را به تصویر کشیدند. این سه گانه سینمایی علی رغم کیفیت ساخت بالای خود به خاطر دوری از اتمسفر به شدت تاریک و خاطره انگیز انیمه ساخت ۱۹۹۷ و علی الخصوص افت کیفی محسوس در زمینه موسیقی متن نسبت به انیمه قدیمیتر، آن چنان مورد استقبال طرفداران مجموعه Berserk قرار نگرفت. با این وجود چندان طولی نکشید تا ناشکری طرفداران این سری به بی رحمانه ترین شکل ممکن گریبان آنها را در چنگال خود گرفتار کرد.
سال ۲۰۱۶ بعد از نزدیک به ۱۹ سال، بالاخره سری Berserk تصمیم به اقتباس آرکهای بعد از «عصر طلایی» و وقایع ظاهر شدن پنج انگشت خدا گرفت. با این حال نتیجه فرقی با یک فاجعه بشری نداشت. ساخت تمام و کمال انیمه به دست یکی استدیوی تازه کار و آن هم در سبک مدلهای کامپیوتری سه بعدی (3D CGI) باعث شد نه فقط در مقایسه با آثار اقتباسی قبلی این سری، بلکه در مقایسه با تمام انیمههای پخش شده در آن سال با یکی از زشتترین و غیرقابل تحملترین انیمههای تلویزیونی تاریخ روبرو باشیم. اثری که نه تنها طرفداران سری Berserk را بابت صبر ۲۰ ساله خود پشیمان کرد؛ بلکه ضربهای جبرانناپذیر به روند رو به پیشرفت کیفیت انیمههای سه بعدی در ژاپن نیز وارد کرد. ضربهای که سالیان سال و با پخش انیمههای شاهکاری همچون Houseki no Kuni، Beastars و Girls Band Cry کمی التیام یافت.
۳. Pupa
از ابتدا تا انتهای لیست را که نگاه کنید عناوینی را میبینید که به یک راه یا روش دیگری، نامی بزرگ را به دوش میکشند، چه این نام کارگردان یا نویسنده آن باشد که باعث ایجاد امید شده یا آن انیمه، اقتباس سری معروف و مورد انتظاری باشد که چشمها را به خود دوخته است. در نهایت البته همین اسامی هستند که باعث پشیمان شدن بینندگان از اعتماد به آنها میشود. موضوع در مورد Pupa ولی به این پیچیدگی نیست.
برای این که تصور کنید چرا Pupa علی رغم اسم نسبتاً احمقانه و عدم حضور هیچ نام بزرگی پشت خود، توانست نظر ملت را به خود جلب کرده و در انتها آنها را از خود پشیمان کند، کافی است این گونه بگویم: تصور کنید انیمهای مانند Demon Slayer به گونهای ساخته شود که تمام نقاط قوت آن از آن گرفته شده و بدترین نتیجه ممکن از ایده اولیه در قالب محصول نهایی به مخاطب ارائه شود. Pupa دقیقاً چنین محصولی است. انیمه جالب با موضوع برادر و خواهری که برادر داستان به موجودی نامیرا تبدیل شده و خواهرش نیز موجودی است که تنها با خوردن انسانها توانایی زندگی دارد. ایدهای که چندین سال بعد در Demon Slayer مشابه آن را دیدیم، ولی پیشروی این ایده در Pupa به بدترین کلیشههای ژانر، خستهکنندهترین داستان ممکن و یکی از حالبههمزنترین روابط خواهر و برادری ممکن در تاریخ انیمه ختم میشود. Pupa در یک کلام نماینده انیمههایی در این لیست است که با صرف اتکا به ایده خوب و تریلرهای اولیه امیدبخش موفق به جذب مخاطب شدند و در نهایت چنان اثر افتضاحی از آب درآمدند که جز پشیمانی، حسی برای مخاطب خود باقی نگذاشتند.
۲. Dragon Ball GT
قبل از این که Boruto و حتی اصلاً Naruto وجود خارجی داشته باشند، طرفداران قدیمی دنیای انیمه با Dragon Ball Z زندگی میکردند. سری Dragon Ball در دنیای دهه ۹۰ میلادی چنان رعشهای به راه انداخته بود که اثرات آن تا دههها حس میشد. تصور این که سفر چندین ساله طرفداران این سری با انیمه آن تا چه میزان خاطرهانگیز و البته برای صاحبان امتیاز این اثر سودآور بود، خیلی سخت نیست. برای همین چندان طولی نکشید تا Toei Animation بعد از تمام شدن Dragon Ball Z و پوشش کامل وقایع مانگا، تصمیم به ساخت ادامه آن تحت عنوان انیمهای اورجینال به نام Dragon Ball GT بزند. برای طرفداران سری نیز این موضوع خبر خوبی بود. Dragon Ball قرار نبود ناگهان تمام شود و سفرهای بیشتری با گوکو، وجیتا و ترانکس انتظار آنها را میکشید.
نتیجه اما اثری بود که علی رغم میراث بعضاً ماندگار آن در دنیای Dragon Ball، انیمهای به شدت خستهکننده با کیفیت انیمیشن به شدت نامتوازن، داستانی بی جهت و شخصیتهایی بود که هیچ کدام بویی از روح و انرژی شخصیتهای اصلی آکیرا توریاما در Dragon Ball نبرده بودند. در نهایت Dragon Ball GT به اثری تبدیل شد که نشان دادن انیمههای معروف و کلاسیک نباید به هر قیمت ادامه دریافت کنند وگرنه ممکن است باعث پشیمان شدن طرفداران از دنبال کردن سری به عنوان یک طرفدار پر و پا قرص شده و حتی به میراث اثر اصلی خود نیز آسیب وارد کنند. تجربه تلخی که جلوتر با Boruto نیز تکرار شد.
۱. Aldonah Zero
آخرین انیمه لیست نیز نماینده امیدهایی است که به سوار بر جریانی طولانی به یک اثر بسته میشوند و نتیجه به هیچ وجه در حد انتظار ظاهر میشود. آثار ژانر مکا، طرفداران به شدت فرهیختهای دارند. آنها به هر نوع انیمهای راضی نمیشوند. مخصوصاً وقتی نوبت به آثار مکا با فضای سیاسی/نظامی برسد. بسیاری از آثار فوق برجسته این ژانر مانند Mobile Suit Gundam ،Code Geass و Full Metal Panic بر اثر همین تلفیق بی نظیر سیاست و مکا موفق شدهاند به عنوان آثاری کلاسیک تا سالهای سال در ذهنها باقی بمانند. با علم به این موضوع بهتر است به سال ۲۰۱۴ سفر کنیم. دورانی که تقریباً در اوج دوران تاریک ژانر مکا بود. از زمان پخش شاهکارهایی نظیر Gundam 00 و Code Geass سالها گذشته بود و هنوز به سالهای اخیر نیز نرسیده بودیم که سری Gundam موفق به بازگشت شده بود و سریهای SSSS.Gridman و ۸۶ و موفقیتشان این ژانر را به نقطه اوج برگردانده بود. آن سالها ژانر مکا در نقطه تاریکی بود که طرفدارانش تشنه اثری تازه و قوی بودند تا دوباره نام «مکا» را بر سر زبانها بیاورد. Aldonah Zero دقیقاً در همین نقطه تاریک معرفی شد و با حضور اسامی نظیر گن اوروبوچی در جایگاه نویسنده و کاجیورا یوکی در جایگاه آهنگساز انیمه و در نهایت استدیوی A-1 Pictures به عنوان تهیهکننده، انتظارات از این سری سر به فلک کشید.
فصل اول Aldonah Zero هنگام پخش به اثر نسبتاً موفقی تبدیل شد که با کمی ارفاق در حد انتظارات ظاهر شده بود. مشکل و دلیل عمدهای که انیمه در لیست پشیمانکنندهترین آثار تاریخ این صنعت ظاهر شده به فصل دوم انیمه بازمیگردد. جایی که Aldonah Zero با تصمیمات احمقانه در زمینه نویسندگی، شخصیت پردازی ضعیف و مبارزات مکای به شدت خستهکننده کاری کرد تا نه تنها طرفداران ژانر مکا، بلکه دیگر کسانی که با فصل اول به سری علاقمند شده بودند به صورت همزمان از زمانی که پای این سری گذاشته بودند پشیمان شوند. تنها خروجی خوب این داستان این بود که بعد از سقوط اسفناک Aldonah Zero، ژانر مکا موفق شد با آثاری همچون Gundam: Iron Blooded Orphans، ۸۶ و SSSS.Gridman دوباره سرپا شود و حتی بازگشت Evangelion با چهارمین انیمه سینمایی خود نشان دهد که این ژانر هنوز سرزنده و قدرتمند بوده و اشتباهاتی نظیر Aldonah Zero یا Darling in the Franx نمیتواند آن را از پا بیندازد.
آیا شما نیز برایتان پیش آمده با امید زیادی به سراغ یک انیمه بروید و در انتها کاملاً از وقتی که پای آن اثر گذاشتهاید پشیمان شوید؟ تجربیات، انتقادات و نظرات خود را با ما در بخش نظرات به اشتراک بگذارید.
منبع: مجله بازار
فینال بازار لجندز لیگ ۵ با بیگزموگ، سام صابری و خفنهای یوتوب + جایزه گوشی گیمینگ برای بینندهها
نظرات