همه در زندگیشان اشتباه میکنند و حتی بزرگترینها و حرفهایترینها هم یک جایی در زندگیشان با تصمیمات اشتباه و یا کارهای اشتباه یک نقطه سیاه در کارنامهشان به جا میگذارند. شاید برای انسانهای عادی این اشتباهات اصلا به چشم نیاید ولی برای حرفهایها خیلی بیشتر به چشم میآید. اگر فیلمسازها و کارگردانان حرفهای اشتباه کنند همچنان میلیونها نفر آن را میبینند. یک فیلم بد میتواند مثل یک لکه سیاه تا سالها و حتی دههها روی پیشانی این کارگردانها بماند. حالا ما سراغ این نقاط تاریک در کارنامه کارگردانان مطرح سینما رفتهایم.
پدرو آلمادوار در I’m So Excited
کارگردان نابغهای که فیلمهایی مثل Volver و All About My Mother را در کارنامهاش دارد و در کشورش از هر کارگردان دیگری معروفتر است و البته در جهان هم نام بزرگی است و تعداد فیلمهای خوبی که ساخته خیلی زیادند. فیلم I’m So Excited در ژانر کمدی ساخته شده و با اینکه آلمادوار کمدی را خوب میشناسد، در این فیلم از هر نظر ضعیف ظاهر شده است. داستان ضعیف در کنار نماها و حتی بازیهای ضعیف این فیلم را به یک شکست تبدیل کرد. البته آلمادوار بعد از این فیلم خیلی زود توانست فیلمهای خوب دیگری بسازد تا شاید بتواند تلخی این شکست را فراموش کند.
رابرت آلتمن در Popeye
احتمالا کارتون معروف پاپای یا همان ملوان زبل را به خاطر دارید. رابرت آلتمن در سال ۱۹۸۰ سعی کرد تا یک فیلم موزیکال لایواکشن از ملوان زبل بسازد و حتما رابین ویلیامز را هم در نقش اصلی فیلم قرار داد. این فیلم موزیکال یک تلاش ناموفق بود و هیچکس از آلتمن انتظار چنین فاجعهای را نداشت. او قلب تپنده هالیوود بود و اکثر فیلمهایش مانند The Long Goodbye و Nashville جزو بهترین فیلمهای تاریخ سینما هستند ولی ملوان زبل ضعیفترین کار اوست و خودش هم در مصاحبههایش به این فیلم ضعیف اشاره کرده است.
کاترین بیجلو در The Weight of Water
بیجلو فیلمهای موفقی مثل Point Break و Strange Days را در کارنامهاش دارد ولی با فیلم وزن آب یک سقوط آزاد داشت. حتی حضور الیزابت هارلی و شان پن هم این فیلم را نجات نداد و در سایت راتن تومیتوز امتیاز ۳۵ را از منتقدین گرفت. حتی فیلمبینها و کسانی که این فیلم را اتفاقی دیدهاند هم فکر میکنند که امتیاز ۳۵ برای این فیلم زیاد است. حتی میتوان آن را جزو ۱۰۰ فیلم بد که قبل از مرگ نباید ببینید قرار داد.
فرانک کاپرا در Pocketful of Miracles
همه کاپرا را میشناسیم و احتمالا با فیلمهای احساسیاش گریه کردهایم و خندیدهایم. It’s a Wonderful Life فیلمی است که شاید چند بار دیدهایم یا حتی فیلم Mr Smith Goes to Washington و یا It Happened One Night به شدت زیبا هستند و موفقیتهای زیادی داشتند، او تا سالها در سینما میدرخشید تا اینکه در سال ۱۹۶۱ این فیلم را ساخت. یک فیلم خسته و بدون هیچ چیز ویژهای که حتی خستگی و افسردگی آن هم ضعیف از کار درآمده بود.
برادران کوئن در The Ladykillers
اگر از خود برادران کوئن بپرسید که کدام فیلمتان را به هیچکس پیشنهاد نمیکنید قطعا این فیلم را به شما خواهند گفت. برادران کوئن فیلمهای شاهکاری مثل No Country For Old Men و Big Lebowski و چندین فیلم مهم و موفق دیگر را ساختهاند. کمدی دارک این دو برادر همه را شگفتزده میکند و هیچکس شکی در موفقیت این دو برادر در دنیای سینما ندارد. کوئنها این فیلم را از یک نمایشنامه کلاسیک بازسازی کردهاند و میتوان یکی از ضعیفترین اقتباسهاست و حتی هدف اصلی داستان هم مشخص نیست و با نظرات سیاسی شعارگونه و عجیبی مواجه هستیم که از کوئنها انتظار نمیرفت.
فرانسیس فورد کاپولا در Jack
کاپولا خالق پدرخوانده و اینک آخرالزمان است و همین برای معرفی او به عنوان یک کارگردان بزرگ کافی است. نیازی نیست در مورد قدرت داستانپردازی و تواناییهای سینمایی او حرف بزنیم، اما او هم یک نقطه تاریک در کارنامهاش دارد. فیلم Jack بدترین فیلمی است که میتواند توسط یک کارگردان خوب ساخته شود. حتی داستان فیلم که رابین ویلیامز در نقش یک کودک در بدن یک مرد بازی میکند هم ضعیف از آب درآمده و اگر این فیلم را بدون تیتراژ ببینید باور نمیکنید این فیلم را همان کسی ساخته که پدرخوانده را هم ساخته است.
دیوید فینچر در Alien 3
فینچر نیازی به معرفی ندارد و حتی بدترین فیلمش یعنی Alien 3 هم نزدیک ۱۶۰ میلیون دلار در گیشه فروش داشت. البته اکثر کسانی که برای این فیلم بلیت خریده بودند در نهایت ناامید از سالن خارج شدند. هر چقدر که ریدلی اسکات و جیمز کمرون در خلق Alien خوب عمل کرده بودند، فینچر ناامیدکننده بود و اصلا نتوانسته قابلیتهای حرفهایش را در این فیلم به نمایش بگذارد. البته به نظر میرسد یکی از دلایل اصلی ضعف این فیلم مسائلی بود که در پشت صحنه فیلم اتفاق افتاده بود ولی همچنان نمیتواند توجیه خوبی برای کار ضعیف فینچر باشد.
آلفرد هیچکاک در Champagne
شاید بعد از کوبریک بتوان هیچکاک را وسواسیترین کارگردان تاریخ سینما دانست، او همهچیز را دقیق و با برنامهریزی و با نهایت وسواس میساخت و شاهکارهایی مثل پنجره عقبی، سرگیجه و سایکو و چندین فیلم قدرتمند دیگر را ساخت ولی شامپاین یک شکست برای این کارگردان بزرگ سینما بود. خود هیچکاک هم این فیلم را فاجعه میداند و در مورد این فیلم تنها یک جمله دارد: این فیلم هیچ چیزی برای گفتن ندارد.
پیتر جکسون در The Lovely Bones
بیایید ببینیم کارگردان ارباب حلقهها کجا فاجعه به بار آورده است. پیتر جکسون تقریبا در تمام ژانرهایی که تجربه کرده موفق بوده و حتی مستندی که از گروه بیتلز ساخته هم جزو بهترین مستندهای موزیک است. در Lovely Bones هیچ خبری از پیتر جکسونی که میشناسیم نیست. یک درام سوپرنچرال در مورد روح یک دختر که به قتل رسیده و تمام ماجرای فیلم حول این قصه میچرخد ولی حتی روایت داستان و طرح اصلی فیلم هم انگار ناقص است و حتی ممکن است حین دیدن فیلم اذیت شوید و یا حتی وسط فیلم آن را قطع کنید و یک فیلم دیگر به جای آن ببینید.
ریچارد لینکلیتر در Bad News Bears
لینکلیتر تمام ژانرها را امتحان کرده در اکثر ژانرها هم موفق بوده است. با درامهایی مثل Boyhood و Before Sunrise خوش درخشید، انیمیشنهای تجربی مثل A Scanner Darkly و Waking Life را به زیبایی ساخت و حتی دارک کمدی Bernies هم جزو کارهای خوب کارنامهاش است ولی به نظر میرسد در ساخت فیلمهای اقتباسی و یا بازسازی فیلمهای قدیمی چندان خوب کار نمیکند و در سال ۲۰۰۵ یک کمدی بیسبال معروف به اسم Bad News Bears را بازسازی کرد که اصلا هیچ چیز خوبی ندارد و حتی نقشآفرینی بیلی باب ثورنتون هم هیچ کمکی به طنز فیلم نکرده است و اصلا نمیتوان گفت که این فیلم طنز است یا نه. اصلا داستان فیلم در مورد چه چیزی بود؟ شما متوجه شدید؟
دیوید لینچ در Dune
مغز متفکر پشت فیلمهای Blue Velvet و Mulholland Drive و Lost Highway و همچنین سریال معرکه Twin Peaks تصمیم گرفت رمان سایفای Dune را بسازد. قبل از او خودروفسکی یک بار تلاش کرده بود که این فیلم را بسازد ولی موفق نشده بود ولی لینچ تصمیم گرفت آن را تکمیل کند. ساختن Dune کار سادهای نیست و نکته جالب اینجاست که هیچ نشانی از لینچ در این فیلم نیست. انگار آن همه نبوغ و آن ذهن پیچیده از کار افتاده و یک فیلم ضعیف ساخته شده که شاید تنها فیلم ضعیف لینچ باشد.
کریستوفر نولان در Tenet
اگر مطلب رتبهبندی فیلمهای نولان را خوانده باشید احتمالا دیدهاید که Tenet در جایگاه آخر قرار دارد. باید گفت که Tenet آنقدرها هم فیلم بدی نیست. یعنی چیزهایی دارد که آن را قابل تحمل کند، صحنههای اکشن آن خوب از آب درآمده ولی از نظر مفهوم و روایت با یک آشفتگی محض سروکار داریم. برخلاف بقیه فیلمهای نولان که عمدتا یک منطق علمی دارند این فیلم حتی این منطق را هم خوب نشان نداده و خیلی از منتقدین بر این باورند که نولان در این فیلم صرفا نوعی از جاهطلبیاش را به نمایش گذاشته و فقط خواسته که جواب منتقدها را بدهد و البته موفق هم نشده است.
سم ریمی در Oz: The Great and Powerful
سم ریمی را با سری قدرتمند اسپایدرمن و The Evil Dead و بسیاری دیگر از فیلمهای سوپرهیرویی میشناسیم. میتوان گفت بخشی از مهمترین فیلمهای سوپرهیرویی تاریخ سینما را ساخته است و البته چندین فیلم بد هم در کارنامهاش دارد ولی بدترین گزینه Oz: The Great and Powerful است. این فیلم به عنوان یک پیشدرآمد برای جادوگر شهر اوز ساخته شده و هیچ چیز جالبی ندارد. جیمز فرانکو برای بازی در این فیلم پول خیلی زیادی گرفت ولی حتی او هم بد ظاهر شده است و جزو بدترین فیلمهای جیمز فرانکو و سم ریمی به حساب میآید.
مارتین اسکورسیزی در Boxcar Bertha
سینما به اسکورسیزی مدیون است، فیلمهایی مثل Taxi Driver و Goodfellas و Shutter Island و دهها فیلم دیگر میراث سینما هستند و حتی اگر پانصد سال دیگر هم بگذرد همچنان میتوان آنها را دید و لذت برد. او فیلمهای زیادی ساخته و اکثر آنها موفق بودهاند و حتی یک قدم اشتباه هم برنداشته است ولی Boxcar Bertha از این قاعده مستثناست. کیفیت فیلمبرداری ضعیف است، تصاویر عجیب و بیربطی در فیلم میبینیم و حتی روایت درستی هم ندارد و چیزی نیست که از مارتین با آن حجم از هوش و نبوغ و علم سینمایی انتظار داریم.
استیون اسپیلبرگ در ۱۹۴۱
نمیتوان تصور کرد کسی که Jaws و فهرست شیندلر و نجات سرباز رایان را ساخته فیلم ۱۹۴۱ را هم ساخته است. اسپیلبرگ یک استاد به تمام معناست و وقتی پشت دوربین قرار میگیرد همهچیز در نهایت ظرافت جلو میرود. او قصد داشت در این فیلم بمبگذاری پرل هاربر را به تصویر بکشد ولی حتی یک هزارم زیبایی و ظرافت نجات سرباز رایان را هم ندارد و از همه نظر ضعیف است. حتی یک بخشهایی از فیلم نمیدانیم ماجرا چیست و چه اتفاقی میافتد. هر چند اسپیلبرگ بعد از این فیلم بارها و بارها درخشید ولی نفرین این فیلم با او باقی میماند و هنوز هم در جمعهای سینمایی به این فیلم ضعیف اشاره میشود.
واچفسکیها در The Matrix Reloaded
ماتریکس چهره هالیوود را تغییر داد. تمام سری ماتریکس پر از صحنههای جذابی است که همه را پای فیلم میخکوب میکند. از ایده تا اجرا همهچیز بینقص است و واچفسکیها خالقان ماتریکس بودند. آنها در ادامه تصمیم گرفتند باز هم سراغ ماتریکس بروند و The Matrix Reloaded نشان داد که تصمیم اشتباهی گرفتهاند چون هیچکس این فیلم را دوست نداشت. حتی صحنههای انیمیشنی و CGI فیلم هم ضعیف بودند. با اینکه این فیلم در گیشه خوب فروخت ولی این فروش را مدیون سری فوقالعاده ماتریکس بود ولی طبق نظر منتقدین و کسانی که این فیلم را دیدهاند یک فاجعه محض است.
رابرت زیمکیس در A Christmas Carol
کارگردان فیلمهای معروف Forrest Gump و Cast Away که جزو فیلمهای تاثیرگذار دنیای سینما هستند و همه آن را دوست دارند در سال ۲۰۰۴ تصمیم گرفت The Polar Express را بسازد که به شدت ضعیف بود، اما همچنان نسبت به A Christmas Carol خوب بود. این فیلم از رمان معروف چارلز دیکنز به همین نام ساخته شده و جیم کری هم در آن بازی میکند ولی کل فیلم بدون ذرهای خلاقیت جلو میرود. جیم کری حتی وقتی سکوت میکند هم بامزه است ولی در این فیلم حتی جیم کری هم بامزه نیست.
شما هم فیلمهای بد از کارگردانان خوب را به این لیست اضافه کنید
۱۷ فیلم بد از ۱۷ کارگردان خوب را معرفی کردیم. فیلمهایی که واقعا ضعیف بودهاند و اکثر کارگردانهای این فیلمها هم اعتراف کردهاند که بدترین فیلمشان است. شما کدام یک از این فیلم را دیدهاید؟ به نظر شما چرا این فیلمها بد هستند؟ چرا این کارگردانان خوب این فیلمهای بد را ساختهاند؟ حتما در کامنتها برای ما بنویسید. در ضمن اگر فیلم بد دیگری هم از این کارگردان خوب سراغ دارید در کامنتها بنویسید تا این لیست کاملتر شود.
همه اشتباه میکنند و نولان هم از این قاعده مستثنا نیست و اکثر فیلمبازها Tenet را بدترین فیلم نولان میدانند.
لینچ تصمیم گرفت رمان سایفای Dune را بسازد که بدترین و ضعیفترین ورژن از این کتاب به حساب میآید.
خود اسکورسیزی فیلم Boxcar Bertha را به عنوان ضعیفترین فیلمش معرفی کرده است.
بدترین فیام اسکورسیزی silent
قبول دارم که فیلم عالیای نبود، اما همونم باز حرفهایی برای گفتن داشت که کمتر کارگردانی سراغ اون قبیل مسائل میره.
Tenet شاهکاره
بهیچ عنوان نباید جفت فبلم بد
فقط دارید بر اساس ریتینگ سلیقه ای اسم فیلم رو خراب میکنید
این فیلمو ۱۰ بار ببینید تا متوجه بشید همچی درست چ به موقع است و لایه های فیلم دونه دونه بار میشن بدون هیچ آشفتگی
دقیقا
تنت واقعا شاهکاره اینکه اکثر مردم نمی تونن بفهمنش تقصیر کارگردان که نیست
البته نمی گم فهمش آسونه نه بلکه خیلی هم سخته اما دلیل نمیشه بگی که فیلم بدیه
تنت بده؟!
یکی ازبهترین فیلم هایی که دیدم
دقیقا فیلم تنت کربستوفر نولان رو بخاطر همین آشفتگی و بی منطق بونش هیچ وقت نتونستم کامل ببینم ،واقعا یکی از بدترین فیلمهایی هست که تا حالا دیدم بنظر من که اشتباهه یه فیلمی رو بخاطر اینکه فلانی کارگردانش بوده بشینی پنجاه بار ببینی،اخه هیچ سرنخی بهت نمیده که جذبش بشی بخوای برای بازشدن گره فیلم چندبار ببینیش
مثلا تو همین لیستی که ارائه دادید فیلمهای دیوید لینچ مثل Mulholland Drive و Lost Highway واقعا نمیشه با یکی دوبار فهمیدش اما همون بار اول شما متوجه میشید که فیلم یه ساختار منطقی داره فقط کافیه چندبار فیلم رو دید تا متوجه اش شد
نظرات شخصی خود شماست ، چن بار دیگه باید تنت رو ببینین و دیگه سمت چنین تحلیل های نیاین