اخبار سینما و انیمیشن انتخاب سردبیر برترین‌ها برترین‌های سینما و انیمه سینما

این ۱۰ قسمت انیمیشن سریالی بتمن را بیشتر از یک‌بار تماشا نمی‌کنید

Batman: The Animated Series یکی از ماندگارترین آثار تاریخ تلویزیون است؛ سریالی که با حال‌وهوای تیره، طراحی بصری منحصربه‌فرد و صدای جاودانه‌ی کوین کانروی، تعریف تازه‌ای از ابرقهرمان ارائه داد. این مجموعه نه فقط جهان بتمن را بازسازی کرد، بلکه سطحی از بلوغ، عمق روان‌شناختی و زیبایی هنری را به انیمیشن آورد که تا سال‌ها الگوی سایر آثار شد.

بااین‌حال، هیچ شاهکاری بی‌نقص نیست. در میان اپیزودهای فراموش‌نشدنی چون «قلب یخی» و «دو چهره»، قسمت‌هایی هم هستند که نتوانستند همان جادوی همیشگی گاتهام را منتقل کنند. گاهی روایت‌ها بیش از اندازه ساده‌اند، گاهی انیمیشن افت می‌کند و گاهی هم لحن یا تم داستان با روح تاریک و فلسفی سریال هم‌خوان نیست.

تماشای رایگان Justice League: Warworld در بازار

در این مطلب مجله بازار نگاهی داریم به چند قسمت از «بتمن: مجموعه‌ی انیمیشنی» که در تماشای دوباره، می‌توان از آن‌ها گذشت؛ اپیزودهایی که نه فاجعه‌بارند نه بی‌ارزش، اما در مقایسه با استاندارد طلایی این سریال افسانه‌ای، نمی‌توانند در همان سطح بدرخشند.

فصل اول، قسمت ۲۸: «شب نینجا»

درحالی‌که «شب نینجا» تلاش می‌کند گذشته بروس وین و آموزش‌های رزمی‌اش را بررسی کند، نتیجه به طرز غافلگیرکننده‌ای تخت و بی‌رمق از آب درمی‌آید. در این قسمت، رقیب قدیمی بروس به نام کیودای کن، از دورانش در ژاپن معرفی می‌شود. متأسفانه طرح انتقام‌جویانه داستان کلیشه‌ای است و از آن ظرافت عاطفی‌ای که بهترین دشمنان بتمن را تعریف می‌کند، خبری نیست. بی‌تردید پتانسیل زیادی در پرداخت سال‌های پیش از بتمن وجود دارد، اما اجرای این ایده شبیه یک قسمت پرکننده از سریالی دیگر است. انیمیشن نیز نسبت به معمول خشک‌تر است، به‌ویژه در صحنه‌های نبرد که باید نقطه اوج قسمت می‌بودند.

این قسمت بد نیست، اما کاملاً می‌توان فراموشش کرد. مضمون نینجاها در فضای تیره و گوتیکی گاتهام بی‌جاست و باعث می‌شود «شب نینجا» از معدود قسمت‌هایی باشد که از هویت اصلی سریال فاصله می‌گیرد.

فصل اول، قسمت ۵۵: «نبین شر»

قسمت ۵۵، «نبین شر»، با ایده‌ای ترسناک آغاز می‌شود: مرد نامرئی‌ای که دخترش را تعقیب می‌کند. اما خیلی زود جذابیت خود را از دست می‌دهد. این اپیزود می‌کوشد میان علمی‌تخیلی و تراژدی خانوادگی تعادل برقرار کند، ولی در نهایت در هیچ‌کدام موفق نمی‌شود. لباس نامرئی شدن لوید ونتریک روی کاغذ جالب است، اما داستانی که دنبال آن می‌آید کش‌دار و یک‌بعدی است. باوجود جلوه‌های تصویری جالب، ریتم روایت کند است و تحقیقات بتمن فاقد آن هوشمندی کارآگاهی است که در قسمت‌های برتر می‌بینیم.

ترکیب نامتوازنی از ملودرام احساسی و اکشن دست‌وپاگیر، باعث می‌شود قسمت انسجام لازم را نداشته باشد. پایان داستان هم هرچند قصد دارد تأثیرگذار باشد، اما شتاب‌زده و غیرقابل‌باور است. برای نمایشی که معمولاً در خلق تبهکاران تراژیک موفق است، «نبین شر» نتوانسته شخصیت مرکزی خود را به‌اندازه کافی جذاب بسازد.

۵ قسمت برتر سریال انیمیشنی Batman که رابین در آن‌ها حضور دارد

فصل دوم، قسمت ۱۳: «دوئل»

«دوئل» الزاماً قسمت بدی نیست؛ فقط به‌سختی می‌شود آن را بخشی از «بتمن: مجموعه انیمیشنی» دانست. تقریباً تمام داستان در غرب وحشی می‌گذرد و تمرکز آن بر روایت راس الغول از ماجرایی با حضور جونا هکس است؛ در نتیجه، قبل از اولین آگهی تبلیغاتی، بتمن و رابین کاملاً کنار گذاشته می‌شوند. نتیجه کار بیشتر شبیه یک قسمت آزمایشی برای اسپین‌آف «جونا هکس» است تا بخشی منسجم از دنیای بتمن. هرچند انیمیشن و موسیقی فوق‌العاده‌اند، غیبت بتمن باعث می‌شود مخاطب درگیر ماجرا نشود. خود داستان هم جاه‌طلبانه اما طولانی و از نظر لحن جدا از فضای همیشگی سریال است.

به‌عنوان یک تجربه تک قسمتی، «دوئل» به‌ویژه برای بازنمایی وسترن گونه‌اش از جونا هکس ارزش دیدن دارد. اما در نهایت، صرفاً شبیه انحرافی بی‌هدف است که تلاشی بی‌نتیجه برای دادن پیش‌زمینه‌ای متناقض به یک تبهکار محسوب می‌شود.

فصل اول، قسمت ۱۶: «تب پنجه‌ی گربه»

قسمت «تب پنجه‌ی گربه» دو عنصری را دارد که معمولاً «بتمن: مجموعه انیمیشنی» در اجرای آن‌ها بی‌نقص است: سلینا کایل و فساد شرکتی. بااین‌حال، به طرز عجیبی هر دو را خراب می‌کند. داستان درباره‌ی زن گربه‌ای است که در جست‌وجوی گربه‌ی گمشده‌اش، به توطئه‌ای برای پخش ویروسی کشنده از طریق گربه‌های آلوده پی می‌برد.

باوجود آغاز امیدوارکننده و فضای خاص و گربه محور، خود زن گربه‌ای حضور کمی در اپیزود دارد. سلینا در نیمه‌ی راه از ماجرا کنار می‌رود و این بتمن است که با رولند دَگت، تبهکار اصلی – و یک سگ غول‌پیکر شرور – روبه‌رو می‌شود. این موضوع به‌ویژه ناامیدکننده است؛ چون این قسمت مستقیماً دنباله‌ای برای حضور بی‌نقص سلینا در اپیزود «زن گربه‌ای و چنگال» است. البته تعاملات بتمن و زن گربه‌ای همچنان پرکشش و پرانرژی‌اند، اما تعدادشان آن‌قدر کم است که نمی‌تواند ضعف روایت کند و کیفیت پایین انیمیشن را جبران کند. دیدن این قسمت برای درک رابطه‌ی بتمن و زن گربه‌ای ارزش دارد، اما در تماشای مجدد سریال، در اوج روند دراماتیک مجموعه نوعی وقفه‌ی آزاردهنده ایجاد می‌کند.

فصل دوم، قسمت ۵: «سه‌گانه‌ی وحشتناک»

«سه‌گانه‌ی وحشتناک» می‌توانست یک هجو گزنده از اشراف فاسد گاتهام باشد؛ سه ثروتمند ماجراجو که برای سرگرمی به جرم و جنایت روی می‌آورند. اما «بتمن: مجموعه انیمیشنی» هرگز فراتر از همین ایده‌ی سطحی نمی‌رود. این سه نفر – روباه، کوسه و کرکس – بیشتر مضحک‌اند تا تهدیدکننده، و انگیزه‌هایشان بیشتر از آنکه شیطانی باشد، لوس و بی‌مایه است. قسمت تلاش می‌کند درس اخلاقی‌ای درباره‌ی تأثیر فسادآور پول و طمع ارائه دهد. این سه‌گانه، بازتابی تاریک (اما بسیار خسته‌کننده) از خود بتمن‌اند: پلی‌بوی‌هایی ثروتمند که از ابزار و فناوری برای قانون‌شکنی استفاده می‌کنند، آن هم درحالی‌که پشت نقاب حیوانی پنهان شده‌اند.

در تئوری، این تم می‌توانست جذاب باشد – مثل آنچه در فیلم «بازگشت بتمن» دیده‌ایم – اما شخصیت‌های سه‌گانه بیش از حد بی‌رمق‌اند تا چنین مفهومی را منتقل کنند. طراحی و توانایی‌های سطحی‌شان احتمالاً عامدانه است تا در تضاد با شوالیه‌ی تاریکی کامل و منظم قرار گیرند، اما پس از دیدن آن‌همه تبهکار پویا در این سریال، «سه‌گانه‌ی وحشتناک» بیشتر شبیه یک قسمت بی‌هدف به نظر می‌رسد.

فصل اول، قسمت ۴۲: «تایگر، تایگر»

«تایگر، تایگر» از عجیب‌ترین قسمت‌های سریال است؛ نه به معنای خوب. داستان بی‌پروا وارد قلمرو تخیلی و اغراق‌آمیز علمی‌تخیلی می‌شود و عملاً نسخه‌ای تقلیدی از «جزیره‌ی دکتر مورو» است. در این قسمت، دکتر دیورینِ دیوانه، سلینا کایل را به موجودی نیمه‌گربه نیمه‌انسان تبدیل می‌کند. نتیجه ترکیبی است از عجیب و خنده‌دار. حس می‌شود که این قسمت از کارتون دیگری سر درآورده است. درحالی‌که سریال اغلب به سراغ مضامین علمی تاریک می‌رفت، این بار اجرای ضعیف و اغراق‌شده، داستان را به ملودرامی غیرجدی بدل کرده است.

هرچند از نظر میزان «عجیب بودن» در ذهن می‌ماند، اما از نظر لحن با فضای کلی سریال بی‌تناسب است و تأثیری هم در روند کلی ندارد. هیچ پیامد یا پیگیری خاصی بعد از آن وجود ندارد و همین باعث می‌شود در تماشای دوباره‌ی سریال، حذفش کار سختی نباشد.

فصل اول، قسمت ۴۳: «ماه گرگ‌نما»

«ماه گرگ‌نما» حال‌وهوای نئونوآر همیشگی سریال را کنار می‌گذارد و جای آن را با فیلمی هیولایی و کلیشه‌ای می‌دهد. در این قسمت، ورزشکاری به نام آنتونی رومولوس به گرگینه تبدیل می‌شود؛ آن هم بر اثر سرمی مشکوک از سوی پروفسور مایلو. ایده‌ی رویارویی بتمن با تهدیدی فراطبیعی روی کاغذ جذاب است، اما اجرا بسیار سست است. طراحی گرگینه دست‌وپاگیر است و انیمیشن از آن فضای تیره و وهم‌آلودی که مشخصه‌ی سریال است، بی‌بهره مانده. جنبه‌ی کارآگاهی داستان نیز حداقلی است و فیلمنامه با توضیحات اضافی کش می‌آید. این قسمت از معدود قسمت‌هایی است که به‌جای عمق روانی، به کلیشه تکیه می‌کند.

مایه‌ی تأسف است، چون این دقیقاً همان نوع داستانی است که می‌توانست در قالب «بتمن: مجموعه انیمیشنی» بدرخشد و در سبک «دکو تیره» خیره‌کننده شود. این قسمت می‌توانست معادل گرگینه‌ای «در بال‌های چرمی» باشد، اما در نهایت چیزی جز تقلیدی ضعیف از «تین ولف» نیست.

بتمن در برابر اسپایدرمن؛ چه کسی پیروز می‌شود؟

فصل اول، قسمت ۵۴: «بتمن زیرزمین من است»

«بتمن در زیرزمین من است» اغلب به‌عنوان ضعیف‌ترین قسمت کل سریال شناخته می‌شود، و دلایلش روشن است. در این قسمت، یکی از نمادین‌ترین دشمنان گاتهام، یعنی پنگوئن، به شخصیتی کمیک و دست‌مایه‌ی شوخی بدل می‌شود. به‌جای تبهکاری زیرک، این بار او از دو کودک معمولی شکست می‌خورد. داستان درباره‌ی دو کودک است که بتمنِ زخمی را نجات می‌دهند و تا زمان بهبودی در زیرزمین خود پنهانش می‌کنند. وقتی پنگوئن به سراغ شوالیه‌ی تاریکی می‌آید، کودکان با تله‌ها و ترفندهایی شبیه فیلم «تنها در خانه» جلواش را می‌گیرند.

مضمون این اپیزود بیشتر به کارتون‌های کودکانه می‌خورد تا جهان تاریک و بالغانه‌ی سریال. لحن بیش از حد کودکانه، طرح داستانی غیرمنطقی و حتی اجرای درخشان کوین کانروی هم نمی‌تواند آن را نجات دهد. در مجموعه‌ای که با عمق روانی و پیچیدگی شناخته می‌شود، اجرای طنزآمیز و سطحی این قسمت کاملاً ناهماهنگ است.

فصل اول، قسمت ۶: «زیرزمینی‌ها»

«زیرزمینی‌ها» از قسمت‌های ابتدایی سریال است که نشان می‌دهد سازندگان هنوز در جست‌وجوی لحن مناسب بودند. داستان درباره‌ی کشف جامعه‌ای از کودکان ربوده‌شده است که در زیر زمین زندگی می‌کنند؛ ایده‌ای که بالقوه جالب است، اما نتیجه‌ی نهایی نه. تبهکار این قسمت، «پادشاه فاضلاب»، بیش از حد اغراق‌آمیز است و صدای نمایشی‌اش با دنیای نسبتاً واقع‌گرای سریال جور درنمی‌آید. تلاش قسمت برای ارائه‌ی پیام اجتماعی قابل‌احترام است، اما نتیجه بیشتر ملودرامی آموزشی است تا اثری معنادار.

تعامل بتمن با کودکان خیابانی بیش از آنکه تأثیرگذار باشد، حالت خطابه‌ای دارد و صحنه‌های اکشن نیز طولانی و کند هستند. هرچند از نظر بصری حال‌وهوای تیره‌ی جالبی دارد، اما متن داستانی به پای آن نمی‌رسد. در نتیجه، میان آن‌همه تبهکار نمادین و داستان‌های جذاب، این قسمت کاملاً بی‌ربط به نظر می‌رسد.

فصل اول، قسمت ۲۲: «پیشگویی نابودی»

کمتر قسمتی از سریال به اندازه‌ی «پیشگویی نابودی» توخالی به نظر می‌رسد. در این داستان، یک شیاد مدعی پیش‌بینی آینده به گاتهام می‌آید تا از نخبگان شهر کلاهبرداری کند. این ایده می‌توانست نقدی تیز بر طمع و ساده‌لوحی باشد، اما هرگز از یک روایت کند و بی‌جان فراتر نمی‌رود. کارآگاه‌بازی بتمن در حداقل است و تبهکار داستان، نوستروموس، حتی در مقیاس یک شخصیت یک‌بارمصرف هم فراموش‌شدنی است. ریتم روایت سنگین است، دیالوگ‌ها خشک‌اند، و صحنه‌های اکشن بی‌روح.

نبرد نهایی که باید اوج قسمت باشد، چنان ضعیف طراحی و انیمه شده که تمام پویایی خود را از دست می‌دهد. این اپیزود نمونه‌ی یک فرصت ازدست‌رفته است؛ جایی که می‌شد صحنه‌های خیره‌کننده و تم روان‌شناختی دید، اما در عوض، یکی از بی‌اهمیت‌ترین قسمت‌های کل سریال رقم خورده است.

منبع: screenrant


سایلنت هیل اف ترسناک‌ترین بازی ساله؟ میزگیم با امید لنونسایلنت هیل اف ترسناک‌ترین بازی ساله؟ میزگیم با امید لنون

Loading

تگ ها

نظرات

اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها