سلاح نهایی بتمن علیه خودش در دستان سوپرمن؛ اوج اعتماد شوالیه تاریکی
بتمن همواره به پارانویا و بدبینی شدیدش شهرت داشته است. در همین راستا، او همیشه طرحهای اضطراری پیچیدهای آماده میکند تا در صورت لزوم، نهتنها دشمنانش، بلکه حتی دوستان نزدیکش در لیگ عدالت (Justice League) را زمینگیر کند. این تمایل به برنامهریزی برای بدترین سناریوهای ممکن در مورد متحدان، نخستین بار در خط داستانی افسانهای برج بابل (Tower of Babel) به تصویر کشیده شد و از آن زمان تاکنون به یکی از ارکان اصلی شخصیت او تبدیل شده است.
باوری رایج میان طرفداران وجود دارد که میگوید اگر به بتمن زمان کافی برای برنامهریزی بدهید، او میتواند هر کسی را شکست دهد. اگرچه شاید این ایده کمی اغراقآمیز به نظر برسد، اما نمیتوان انکار کرد که شوالیه تاریکی قادر است راهی برای بیهوش کردن یا غلبه بر قویترین قهرمانان پیدا کند. حالا اما این بدبینی بتمن به شکلی متفاوت به سراغش آمده تا پاداشی غیرمنتظره به او بدهد؛ اما نه به این خاطر که علیه دوستانش توطئه کرده است.
در شماره ۱۱۰۴ کمیک دتکتیو کمیکز (Detective Comics) فاش شد که بتمن نهتنها تدابیری برای شکست دادن متحدانش اندیشیده، بلکه طرحهایی دقیق برای از پای درآوردن خودش نیز طراحی کرده است. ماجرا از این قرار است که بتمن به ویروسی آلوده شده که توانایی او در احساس ترس و مهارهای ذهنیاش را از بین میبرد. او مدتزمان کوتاهی فرصت داشت تا پیش از آنکه به تهدیدی جدی برای اطرافیانش تبدیل شود، چارهای بیندیشد.
برای اطمینان از اینکه هرگز به موجودی تبدیل نشود که خودش از آن نفرت دارد، دسترسی به سه طرح عملیاتی مختلف را به سوپرمن داد؛ طرحهایی که میتوانند بتمن را بدون هیچ اما و اگری متوقف کنند. این رخداد نهتنها قطعهای شگفتانگیز از دنیاسازی این مجموعه است، بلکه جنبه مهمی از جذابیتهای پیچیده شخصیت بتمن را نیز آشکار میکند.
شجاعتی که حواس را کور میکند
بتمن به ویروس «شیر» (Lion) آلوده شده بود و تنها چند ساعت تا زمان قرنطینه اجباری فرصت داشت. او در همان لحظات نیز بهوضوح حس میکرد که چگونه محو شدن ترس، بر قدرت قضاوتش اثر منفی میگذارد. لوئیس لین (Lois Lane) به درستی اشاره کرد که بروس بدون اینکه بپرسد چرا همهچیز اینقدر ساده پیش میرود، بیمحابا به دل معما میزند؛ گویی کسی تعمداً میخواهد او این مسیر را دنبال کند.
در آغاز داستان، بروس را میبینیم که در خط آسمان شهر گاتهام تاب میخورد، در حالی که تنها ذرهای ناچیز از ترس در وجودش باقی مانده بود؛ حسی که خودش میدانست بسیار کمتر از آن چیزی است که باید در چنین موقعیتی تجربه کند. او از یکی از نوچههای نترس «شیر» بازجویی کرد و مختصات مکانی را به دست آورد که دشمنش قطعاً در آنجا انتظارش را میکشید. در بازگشت به غار خفاشی (Batcave)، بتمن در حالی که میدانست کمتر از سه ساعت تا قرنطینه شدن فاصله دارد، گزینههایش را بررسی کرد.
با فروریختن دیوارهای دفاعی ذهنش، او کاری کرد که در حالت عادی محال بود خودش را به انجامش راضی کند: تماس با زن گربهای (Catwoman). اما پیش از آنکه کلامی بگوید، سوپرمن از راه رسید. بروس به بهترین دوستش توضیح داد که زمان زیادی نمانده تا به یک خطر و بار مسئولیت برای دیگران تبدیل شود. او همین حالا هم رفتارهایی خارج از شخصیت همیشگیاش نشان میداد و باید مطمئن میشد که اگر کار از کار گذشت، سوپرمن توانایی متوقف کردن او را دارد تا به کسی آسیبی نرسد. برای این منظور، او یک فلش درایو به سوپرمن تحویل داد.
این درایو منحصراً با اثر انگشت سوپرمن کدگذاری شده بود و مکانیزم آن به گونهای طراحی شده بود که تنها با فشار فیزیکی بسیار زیاد باز میشد؛ یعنی هیچکس جز سوپرمن قادر به باز کردن آن نبود. بتمن توضیح داد که این حافظه حاوی سه طرح مجزا برای متوقف کردن اوست که خودش هیچ راه دفاعی در برابر آنها ندارد. این درایو در واقع حکم کریپتونایت (Kryptonite) او را داشت و او از سوپرمن قول گرفت که در صورت از دست رفتن کنترلش، بیدرنگ از آن استفاده کند. کلارک پرسید که آیا اگر بروس تحت تأثیر این شجاعت کاذب نبود، باز هم حاضر میشد چنین اطلاعاتی را به او بدهد؟ بروس پاسخ داد که واقعاً نمیداند.
مردی بدبین که تصمیم به اعتماد میگیرد
بتمن در اعتماد کردن به دیگران مشکل دارد؛ حقیقتی که در طول سالها بارها و بارها اثبات شده است. با این حال، علیرغم تمام نگرانیها و عطش همیشگیاش برای کنترل همه موقعیتها، در اینجا او تیر خلاص برای نابودی خودش را دودستی تقدیم سوپرمن کرد. البته با توجه به اینکه او در حال از دست دادن قابلیت ترسیدن است، شاید اعتبار این تصمیم زیر سوال برود، اما نکته اینجاست که او این فلش درایو را مدتها قبل از وقوع این حوادث آماده کرده بود.
حتی اگر بتمن در آن لحظه آن را تحویل نمیداد، همین که او بهتنهایی چنین چیزی ساخته، نشاندهنده سطح بالایی از اعتماد است و ثابت میکند او مایل بوده چنین ایدههایی را در جهان به وجود آورد. اینکه بتمن طرحهای اضطراری برای متوقف کردن خودش طراحی کرده تا توسط سوپرمن اجرا شوند، آمیزهای شگفتانگیز از اعتماد و پارانویا را به نمایش میگذارد. او از یک سو به سوپرمن اعتماد دارد که از این اطلاعات عاقلانه استفاده کند و درک میکند که قادر نیست همهچیز را به تنهایی مدیریت کند.
از سوی دیگر، خودِ ساختن این طرحها ریشه در ترس و اضطراب او نسبت به تواناییهای خودش دارد که بازتابی از طبیعت بدبین اوست. این دو جنبه متضاد شخصیت بتمن در کنار هم قرار گرفتند تا این طرحها خلق شوند و همین تضاد است که او را تا این حد جذاب میکند. بتمن مردی پارانوئید است که زندگیاش را در دستان دیگران میگذارد؛ او همزمان سلطهجو است و هم انتخاب میکند که قدرت را واگذار کند.
بتمن هم سابقه همکاری با دیگران و ارجح دانستن قضاوت آنها بر نظر خود را دارد و هم سابقه دور زدن همه برای انجام کاری که به نظرش درست میآمده است. این رویداد خاص نشان میدهد که چگونه او میتواند هر دو رویکرد را داشته باشد و چگونه ابعاد مختلف وجودش برای ساختن چیزی بزرگتر با هم همکاری میکنند. این اتفاق ارجاعی عالی به داستان برج بابل است، اما همزمان نشان میدهد که بتمن چقدر نسبت به آن زمان رشد کرده است. آن نسخه قدیمی از بتمن هرگز حتی فکر ساختن چنین فلش درایوی را نمیکرد، اما نسخه فعلی این کار را انجام داد. بتمن تغییر کرده و بهتر شده، اما او همچنان با تمام وجود همان بتمن همیشگی است.
شماره ۱۱۰۴ کمیک دتکتیو کمیکز هماکنون در دسترس علاقهمندان است.
منبع: Comicbook
رازهای یوتوب فارسی؛ میزگیم با سکشات – قسمت اول
نظرات