رتبهبندی بهترین سیتکامهای دهه ۲۰۰۰
دهه ۲۰۰۰ دورهای طلایی در تلویزیون بود که شامل مجموعههای کمدی فوقالعادهای بود که کمدی سنتی را با روایتهای نوآورانه و شخصیتهای فراموشنشدنی ترکیب میکرد. این دهه به بینندگان مجموعههای متنوعی ارائه داد که ویژگیهای زندگی روزمره، آشفتگی و بینظمی خانوادهها و جذابیت دینامیکهای محیط کار را به تصویر کشیدند، در حالی که مرزهای خلاقانه را جابجا کردند. مجموعههایی مانند The Office زندگی روزمره اداری را به یک شور و هیجان تمامعیار تبدیل کردند، در حالی که How I Met Your Mother با ساختار داستانی نوآورانه و روابط عاطفی خود مخاطبان را جذب کرد. از ماجراهای خندهدار خانواده بلوت در Arrested Development گرفته تا بیپروایی بینظیر It’s Always Sunny in Philadelphia، این سریالها تعریف جدیدی از آنچه که کمدیها میتوانند به آن دست یابند ارائه کردند، با ترکیب شوخطبعی و نقدهای اجتماعی تیز.
در قلب این مجموعهها، شخصیتهای آنها قرار دارند: به یادماندنی، انسانی و بهطور بیپایان قابلارتباط. خواه جذابیت خجالتآور مایکل اسکات (استیو کارل) در The Office باشد، خوشبینی بیپایان لسلی ناپ (امی پولر) در Parks and Recreation یا همدلی گروه مطالعاتی محبوب گریندیل در Community، این سریالها خنده، گرما و حتی چند اشک را به میلیونها بیننده هدیه دادند. اینها بهترین کمدیهای دهه ۲۰۰۰ هستند که بر اساس محبوبیت، نوآوری و نحوه تجسم دهه رتبهبندی شدهاند.
The Big Bang Theory (2007–۲۰۱۹) .۱۰
پنی (کایلی کوکو)، یک گارسون و بازیگر آیندهدار، بهتازگی در آپارتمانی روبروی شلدون (جیم پارسونز) و لئونارد (جانی گالکی)، دو فیزیکدان، مستقر میشود. این سه نفر، به همراه همکاران و دوستان شلدون و لئونارد، راج (کونال نیار) و هاوارد (سایمون هلبرگ)، اغلب با هم وقت میگذرانند و روابطشان به مرور نزدیکتر میشود. آنها از شخصیتها و مهارتهای منحصر به فرد یکدیگر میآموزند. شلدون، لئونارد، راج و هاوارد از پنی میآموزند که چطور مهارتهای اجتماعی خود را بهبود دهند و از لذتهای کوچک زندگی فراتر از آکادمیا و علم قدردانی کنند. در عوض، پنی از پسرها میآموزد که «نردها» لایههای بیشتری دارند و هر کسی میتواند به علایق ظاهراً «معلق» علاقهمند شود و از تحصیل قدردانی کند.
اگرچه The Big Bang Theory گاهی بیشتر بر تقویت کلیشهها تاکید دارد تا به چالش کشیدن آنها، همچنان یک مجموعه سرگرمکننده است. دینامیک بین پسرها و پنی واقعاً تماشایی است، چرا که آنها یاد میگیرند یکدیگر را برای کسانی که هستند احترام بگذارند و در عین حال یکدیگر را تشویق میکنند که دنیا را از دیدگاهی متفاوت ببینند. طرفداران علمی-تخیلی و علاقهمندان به علم نمیخواهند The Big Bang Theory را از دست بدهند، حتی اگر تنها برای مهمانان معروف سریال که معمولاً خودشان را بازی میکنند، از جمله نقش تکراری ویل ویتون بهعنوان دشمن سرسخت شلدون، کیتی ساکهوف از Battlestar Galactica، استن لی از مارول و فیزیکدان معروف استیون هاوکینگ، و بسیاری دیگر. این سریال میراث خود را به دهه ۲۰۲۰ منتقل کرده و دو سری اسپینآف: Young Sheldon و Georgie and Mandy’s First Marriage را بهدنبال داشته است.
How I Met Your Mother (2005–۲۰۱۴) .۹
How I Met Your Mother داستان جستجوی تد موزبی (جاش رادنر) برای پیدا کردن شریک عاشقانهاش را دنبال میکند، جرقهای که از نامزدی دوستانش مارشال (جیسون سیگل) و لیلی (آلیسون هانیگان) ایجاد میشود. در این مسیر، دیگر دوستان تد، بارنی (نیل پاتریک هریس) و رابین (کوبی اسمولدرز) نیز همراه او هستند و گروه در حال عبور از روابط و شغلهای خود است. این رویدادها که بین سالهای ۲۰۰۵ تا ۲۰۱۳ اتفاق میافتند، از طریق فلاشبکها روایت میشوند، در حالی که تد آینده (باب ساگت) به فرزندانش (لیندزی فونسه و دیوید هنری) در سال ۲۰۳۰ توضیح میدهد که چطور مادرشان (کریستین میلیوتی) را ملاقات کرده است.
نیل پاتریک هریس در نقش بارنی استینسون در این کمدی تیمی کلاسیک درخشان است. این سریال تعادلی درست بین روابط پیچیده و سالم و لحظات خندهدار در طول فصول برقرار میکند. به عنوان مثال، تد و بارنی با رابین روابطی دارند که همه آنها را در موقعیتهای دشواری قرار میدهد. نحوه روایت سریال، استفاده از فلاشبکها، فلاشفورواردها و پنهان نگه داشتن هویت مادر، آن را از دیگر کمدیهای محبوب آن دوران متمایز میکند. اشیاء و رنگها—بهویژه چتر زرد و سوت فرانسوی آبی—لایهای از نمادگرایی و پیشگویی به سریال اضافه میکنند که گویی طرحی از پیش طراحیشده برای فینال ایجاد شده است.
Malcolm in the Middle (2000–۲۰۰۶) .۸
Malcolm in the Middle داستان مالکوم (فرانکی مونیز)، پسر وسط یک خانواده چهار نفره از پسران پرآشوب را روایت میکند: برادران بزرگتر مشکلسازش فرانسیس (کریستوفر مسترسون) و ریس (جاستین برفیلد) و برادر کوچکتر باهوشش دیوی (اریک پر سالیوان). خانواده بهطور کامل شامل والدین پسرها است: مادر استرسی به نام لوئیس (جین کازمارک) و پدر نابالغی به نام هال (برایان کرانستون). مالکوم به عنوان یک نابغه شناخته میشود، و سریال اغلب حول محور تلاشهای او برای جا افتادن در میان دیگران میچرخد. خانواده ناکارآمد اما واقعی آنها با وجود شخصیت کنترلکننده لوئیس تقریباً غیرممکن است که رام شود و پسرها اغلب با نقشههای نابالغانه و دستکاریکنندهشان مشکلاتی بهوجود میآورند.
Malcolm in the Middle تاثیر زیادی داشت و نشان داد که یک عصر جدید از کمدیهای نمادین میتواند به چه دستاوردهایی برسد. این سریال قالب تکدوربینی را در کمدیها دوباره محبوب کرد و راه را برای کمدیهایی مانند Scrubs و The Office هموار ساخت. این سریال همچنین برای کنایههای مکرر مالکوم به دوربین، که با شکستن دیوار چهارم بینشهای خود را به مخاطب منتقل میکند، قابل توجه است. علاوه بر این انتخابهای استایلیستی قابل توجه، Malcolm in the Middle تصویری پرآشوب اما واقعی از یک خانواده طبقه متوسط را به نمایش میگذارد که هنوز هم امروزه جالب و تاثیرگذار است.
Scrubs (2001–۲۰۱۰) .۷
این کمدی پزشکی، که در بیمارستان خیالی Sacred Heart میگذرد، داستان کارآموز پزشکی به نام جِیدی (زاک براوف) را دنبال میکند که در حال گذران زندگی بهعنوان یک پزشک جوان است. در کنار بهترین دوستش کریستوفر ترک (دونالد فیسون)، همکار کارآموزش الیوت رید (سارا چالک)، و مربیاش دکتر پری کاکس (جان سی. مکگینلی)، جِیدی با چالشهای مراقبت از بیمار، روابط و رشد شخصی و حرفهای مواجه میشود. دیگر اعضای کادر بیمارستان شامل رئیس سرد و بیاحساس بخش پزشکی دکتر باب کلسو (کن جنکینز)، پرستار عملگرا کارلا اسپینوزا (جودی ریس) و خدمتکار بازیگوش (نیل فلین) هستند. این درام پزشکی محبوب، ماهیت پرچالش و پاداشدهنده یک حرفه در این حوزه را به زیبایی به تصویر میکشد.
Scrubs در ترکیب کمدی بیپروایانه با احساسات صادقانه، در حالی که واقعیتهای آموزش پزشکی را به گونهای نشان میدهد که هم برای حرفهایهای پزشکی و هم برای بینندگان معمولی قابل درک است، کار فوقالعادهای انجام میدهد. سبک کمدی منحصر به فرد آن—صحنههای تخیلی، نویسندگی تیز و شوخیهای بیپروایانه—لحظات آسیبپذیری را به خوبی متعادل میکند، مانند تاثیر احساسی مرگ بن (برندن فریزر). دینامیک شخصیتها بهطور سرگرمکنندهای به نمایش در میآید، بهویژه دوستی دوستداشتنی جِیدی و ترک. تصویر دقیق و انسانگرایانه این سریال از پزشکی، به جایگاه آن بهعنوان یک کمدی بینظیر دهه ۲۰۰۰ کمک میکند و آن را از درامهای پزشکی مرسوم متمایز میسازد.
Community (2009–۲۰۱۵) .۶
جف (جویل مکهیل)، یک وکیل که به تازگی از شغل خود محروم شده و حالا به عنوان دانشجوی تازهوارد در دانشگاه جامعه گریندیل ثبتنام کرده، به یک گروه مطالعه ملحق میشود که شامل شخصیتهای بسیار مختلف و با ویژگیهای قوی است. هر شخصیت از پیشینهای منحصر به فرد میآید، از دانشجویان غیررسمی مانند پیرس (چوی چیس)، مردی در شصتسالگی که به دلیل ثروت و بیحوصلگی به گریندیل میرود، تا آنی (آلیسون بری)، که مستقیماً از دبیرستان به گریندیل آمده است. در طول سریال، درگیریها هم در خارج از گروه و هم درون آن به واسطه داستانهای تخیلی مختلف به وجود میآید.
این سریال با ترکیب ماهرانهای از شوخیهای متا، طعنههای تیز و ارجاعات به فرهنگ پاپ همراه با شخصیتهای پرجنبوجوش خود که داستان را پیش میبرند، به یک تجربه بینظیر تبدیل میشود. با قسمتهایی مانند G.I. Jeff، یک پارودی که بیشتر قسمت آن به سبک انیمیشنهای دهه ۱۹۸۰ G.I. Joe طراحی شده، Community صدای نوآورانهای در کمدیهای نوظهور همچون شوخیهای خودارجاعی به شمار میرود. میان داستانگویی خلاقانه و و توسعه جذاب شخصیتها، این سریال به عنوان یک پایان برجسته برای دههای از کمدیهای فوقالعاده عمل میکند و پیشگامِ کمدیهای بعدی به شمار میرود.
Parks and Recreation (2009–۲۰۱۵) .۵
لزلی نوپ، معاون پرانرژی اداره پارکهای پاونی، ایندیانا، مشتاقانه در تلاش است تا به مردم شهرش خدمت کند. خوشبینی خستگیناپذیر و جاهطلبی او اغلب باعث میشود در موقعیتهای دشواری قرار بگیرد، چرا که همواره تلاش میکند همه را راضی نگه دارد، در حالی که با واقعیتهای نهچندان ایدهآل اداره دولتی محلی دستوپنجه نرم میکند. لزلی با شخصیتهای متفاوتی کار میکند، از رئیس لیبرتارینش، ران سوانسون (نیک آفرمن)، تا همکار نابالغ اما کارآفرینش، تام هاورفورد (عزیز انصاری). این سریال ماجراها و روابط کارمندان اداره پارکها را هم درون و هم بیرون از محیط کار بررسی میکند.
Parks and Recreation، ساختهی گرگ دنیلز و مایکل شور از The Office، از نظر سبکی به The Office شباهت دارد اما هویت مستقل خود را با شخصیتهای منحصربهفرد و نگاهی طنزآمیز به دولت محلی حفظ میکند. تعاملات بین شخصیتها هم بامزه و هم دلگرمکننده است؛ هر ترکیب داستانی فرعی لحظات خندهداری را رقم میزند، بهویژه صحنههای مشترک ران و آپریل (اوبری پلازا)، دو شخصیت بیاحساس و طعنهزن سریال. Parks and Recreation که در اواخر دهه ۲۰۰۰ به نمایش درآمد، با جذابیت طنز خاص و غیرمعمول خود، آغازگر درخشانی برای کمدیهای دهه ۲۰۱۰ بود.
30Rock (2006–۲۰۱۳) .۴
لیز لِمون (تینا فی)، نویسنده ارشد یک برنامهی زندهی کمدی، با چالش هدایت گروهی از نویسندگان مرد، بازیگران خودخواه و رئیس جدیدش، جک داناگی (الک بالدوین)، مواجه است—کسی که اولویتهایش بیشتر در راستای ارزشهای شرکتی است. برای لیز، این افراد میتوانند موفقیت یا شکست برنامهاش را رقم بزنند. در این کمدی که از SNL الهام گرفته شده، لیز تلاش میکند بین زندگی کاری پرآشوب و زندگی شخصی غیرقابل پیشبینی خود تعادل برقرار کند و همین امر منجر به موقعیتهای بامزه و عجیب میشود.
تعامل بین لیز و جک بستری را برای کنایههای طنز به مسائل شرکتی، سیاسی و اقتصادی، و همچنین کلیشههای مربوط به زنان مجرد در محیط کار فراهم میکند. دوستی غیرمنتظرهی آنها نمونهای از توسعهی درخشان شخصیتها در سریال است. این فیلم با تکیه بر شخصیتهای قوی، مانند تریسی جردن (تریسی مورگان)، لحظات بهیادماندنیای خلق میکند—از جمله جملهی معروف «هر هفته رو مثل هفتهی کوسه زندگی کن!» این سریال جشنهای Leap Day را محبوب کرد و شخصیت خیالی آن، Leap Day William (جان کالوم)، را به فرهنگ طرفداران خود معرفی کرد، تا جایی که برخی از بینندگان حتی این سنت را در زندگی واقعی دنبال کردند.
It’s Always Sunny in Philadelphia (2005–) .۳
گروهی از دوستان خودخواه و بیاخلاق، Paddy’s Pub، یک بار ایرلندی در فیلادلفیا که درگیر مشکلات مالی است، را اداره میکنند. این گروه—متشکل از دنیس (گلن هاورتون)، مک (راب مکالهنی)، چارلی (چارلی دی)، دی (کیتلین اولسون) و فرانک (دنی دویتو)—اغلب در حال نوشیدن، توطئهچینی و انجام رفتارهای خودتخریبگرانه هستند و نقشههای عجیب و غریبی برای شهرت، ثروت یا انتقامهای سطحی میکشند. فقدان اخلاقیات و مشاجرات همیشگی آنها باعث میشود ماجراجوییهای هرجومرجگونهای را، چه در داخل و چه خارج از بار فرسودهشان، تجربه کنند.
It’s Always Sunny in Philadelphia به دلیل زیر پا گذاشتن قوانین سنتی کمدیهای موقعیت، با جسارتی بیپروا متمایز میشود. طنز سیاه آن به موضوعات تابوشکنانه با نگاهی بیرحمانه و هجوآمیز میپردازد، در حالی که شخصیتهای بهطرز خندهداری نابخشودنی و فاقد هرگونه رشد اخلاقی، دینامیکی کمنظیر ایجاد میکنند. برخلاف سیتکامهای کلیشهای، روایت آشفته و خودآگاه سریال آن را همیشه تازه و غیرقابل پیشبینی نگه میدارد. دیالوگهای تیز، شیمی بینظیر بین بازیگران و عدم رشد شخصیتی عامدانه، طنز آن را ارتقا میبخشد. با رد کردن کلیشههای رایج، این سریال نوعی کمدی خام، جسورانه و همواره نوآورانه ارائه میدهد که جایگاه آن را بهعنوان یکی از طولانیترین سیتکامهای تاریخ تثبیت کرده است.
Arrested Development (2003–۲۰۱۹) .۲
این سریال خانوادهی ثروتمند و لوس Bluth را دنبال میکند و درست قبل از دستگیری جورج سینیور (جفری تامبور)، پدرسالار این خانواده، آغاز میشود. مایکل (جیسون بیتمن)، که اکنون مسئولیت کسبوکار پدرش را بر عهده دارد، باید با مشکلات مالی و خانوادگی ناشی از اعضای باقیماندهی خانوادهی Bluth دستوپنجه نرم کند، چرا که آنها همچنان به سبک زندگی مجلل خود، فراتر از توان مالی جدیدشان، ادامه میدهند. سایر اعضای خانواده شامل لوسیل (جسیکا والتر)، مادر بیرحم خانواده، و فرزندان بزرگسال او هستند: گاب (ویل آرنت)، پسر ارشد خودشیفته، لیندزی (پورتیا دیروسی)، خواهر دوقلوی مایکل که به تجملات وابسته است، و باستر (تونی هیل)، کوچکترین فرزند که همچنان مانند یک کودک رفتار میکند.
برخی از خندهدارترین لحظات سریال از تضاد بین شخصیتهای کاملاً متوهم، مانند گاب و لوسیل، با مایکل که منطقیتر و جدیتر است، شکل میگیرد. حضور ران هاوارد بهعنوان راوی یکی از عناصر اصلی سریال محسوب میشود، زیرا علاوه بر ارجاعات متعدد به فرهنگ عامه، لایهای از طنز را به داستان اضافه میکند و شوخطبعی سریال را غنیتر میسازد. شوخیهای تکرارشونده در سراسر سریال بینندگان را مجبور میکند تا با دقت تماشا کنند و اطلاعات خود را از فرهنگ عامه بهروز نگه دارند تا بتوانند با طنز پرسرعت آن همراه شوند. Arrested Development با دیالوگهای درخشان، داستانهای خندهدار ناشی از سوءتفاهم، و اجراهای فوقالعاده، به یکی از آثار ماندگار دنیای سیتکام تبدیل شده است.
The Office (2005–۲۰۱۳) .۱
The Office در قالب یک ماکیومنتری زندگی روزمرهی کارمندان شعبهی اسکرانتون شرکت Dunder Mifflin را دنبال میکند، جایی که مایکل اسکات (استیو کرل)، مدیر بیملاحظه اما دلسوز شرکت، سعی دارد بهجای یک رئیس صرف، مانند یک عضو خانواده برای کارکنانش باشد. در نتیجه، بهرهوری در این محیط اداری چندان بالا نیست، اما روابط بین کارمندان، افکارشان و تعاملاتشان با دوربین در این سیتکام محیط کاری، تصویری خندهدار و گاهی تأثیرگذار از پیوندهای در حال تحول میان همکاران ارائه میدهد.
بخش زیادی از کمدی سریال از رفتارهای مایکل بهعنوان رئیس ناشی میشود—او اغلب بیکفایت و نسبت به کارمندانش توهینآمیز است، اما این طنز ناخوشایند را به نمایشی تبدیل میکند که بینندگان نمیتوانند از تماشای آن، همراه با خندهای آمیخته به ناباوری، چشم بردارند. با این حال، The Office تنها به طنز بسنده نمیکند و با لحظات احساسی و روابط در حال تغییر، تماشاگران را درگیر خود نگه میدارد. رابطهی عاشقانهی جیم (جان کرازینسکی) و پم (جنا فیشر) طرفداران زیادی دارد و به یکی از زوجهای محبوب تلویزیون تبدیل شده است، در حالی که کشمکشهای همیشگی بین جیم و دوایت (رین ویلسون) نیز گاهی با لحظاتی از دوستی غیرمنتظره همراه میشود. تعادل میان طنز و احساس، همان چیزی است که The Office را در میان نسلهای مختلف به اثری ماندگار و محبوب تبدیل کرده است.
سیتکام محبوب شما در دهه ۲۰۰۰ چیست؟
بهترین سیتکامهای دهه ۲۰۰۰ با ترکیب هوشمندانهی کمدی سنتی و نوآوریهای روایی توانستند توجه مخاطبان را به خود جلب کنند. این سریالها علاوه بر ارائهی طنز مفرح، از ساختارهای تازهای مانند ماکیومنتری، فلشبکهای خلاقانه و شوخیهای گسترده بهره بردند که باعث شد سبک و روایت آنها از قالبهای کلاسیک فاصله بگیرد. همچنین، طنز آنها اغلب از موقعیتهای واقعی و ملموس الهام میگرفت و این امر به برقراری ارتباط عمیقتری میان مخاطب و داستان کمک میکرد.
شخصیتپردازی یکی از مهمترین نقاط قوت این سیتکامها بود. شخصیتها بهجای کلیشهای و تکبعدی بودن، بهمرور لایههای مختلفی از خود نشان میدادند و به طرز واقعگرایانهای رشد میکردند. روابط میان آنها نیز بهگونهای طراحی شده بود که علاوه بر لحظات کمدی، حس همدلی و همراهی را در بینندگان برمیانگیخت. از دوستیهای صمیمانه گرفته تا روابط عاشقانه و حتی رقابتهای خندهدار، تعاملات شخصیتها باعث شد که این سریالها بیش از یک مجموعهی طنز ساده باشند.
علاوه بر این، طنز استفادهشده در این سیتکامها صرفاً محدود به دیالوگهای خندهدار نبود، بلکه از طریق موقعیتهای نامتعارف، کنایههای اجتماعی و شوخیهای بصری نیز شکل میگرفت. برخی از این سریالها به سراغ نقدهای هوشمندانهی اجتماعی و فرهنگی رفتند، درحالیکه برخی دیگر بر اساس موقعیتهای غیرمنتظره و پویا مخاطب را غافلگیر میکردند. همهی این ویژگیها باعث شد که سیتکامهای این دوره همچنان در ذهن مخاطبان ماندگار بمانند و تأثیر خود را بر کمدیهای نسلهای بعدی بگذارند. شما هم از سیتکام محبوب خود در این دهه در کامنت بنویسید.
منبع: Collider
سام صابری و فیفا در دل کویر – قسمت سوم @samsaberi
نظرات