نویسنده و تصویرگر آمریکایی ویلیام استایگ در سال ۱۹۹۰، شخصیتی خلق کرد که شاید خودش هم نمیدانست روزی به یکی از ماندگارترین چهرههای تاریخ انیمیشن تبدیل میشود: شرک. غولی سبزرنگ، بداخلاق و تنها که در مردابی آرام و گلآلود زندگی میکرد و از دنیا فقط یک چیز میخواست: «بگذارید در تنهاییام خوش باشم!» اما دنیا نقشهی دیگری برای او داشت. همان غولی که در آغاز از همه فراری بود، در ادامهی مسیر، تبدیل شد به یکی از صادقترین و دوستداشتنیترین قهرمانهای تاریخ سینما؛ قهرمانی که از دلِ انزوا، راهِ عشق را پیدا کرد.
وقتی فیلم Shrek در سال ۲۰۰۱ به کارگردانی اندرو آدامسون و ویکی جنسون توسط استودیوی دریمورکس اکران شد، کمتر کسی فکر میکرد این غول سبز و بدعنق بتواند چنین محبوب و جهانی شود. اما شرک با ترکیب جادویی از طنازی و انسانیت، دل تماشاگران را برد. برخلاف قهرمانان براق و خوشچهرهی کلاسیک، او زشت بود، بداخلاق بود و از قضا دقیقاً به همین خاطر باورپذیرتر بود. او یادمان داد قهرمان بودن یعنی خودِ واقعیات باشی، حتی اگر سبز، چاق و کمی غرغرو هستی! در ادامه، بیشتر با این غول سبز دوستداشتنی و مسیر خارقالعادهای که طی کرد آشنا میشویم.
غول سبز با قلب بزرگ

در دل سکوت مرداب، غولی زندگی میکند که فقط میخواست در آرامش باشد.
شرک غولی است سبز، گنده و ظاهراً ترسناک، اما درست همانقدر که از بیرون زمخت به نظر میرسد، درونش پر از جزئیات بامزه و انسانی است. او قهرمانی نیست که از آسمان آمده باشد یا قدرت جادویی داشته باشد؛ فقط غولی است که میخواهد در مرداب خودش آرام زندگی کند، دور از مردم و نگاههای قضاوتگرشان. در نسخهی نمایشی «شرک: موزیکال» میفهمیم که او از کودکی تنها بوده است. خانوادهاش در هفتسالگی، طبق رسم عجیب غولها، او را راهی دنیا کردند تا خودش گلیمش را از آب بیرون بکشد. شاید همین تجربه باعث شده که شرک یاد بگیرد بهترین راه برای در امان ماندن از درد و طرد شدن، این است که قبل از بقیه، خودش همه را از خودش دور کند.
اما حقیقت این است که شرک با آن صدای خشن و قیافهی عبوسش، بیش از آنکه بخواهد بترساند، فقط میخواهد در امان باشد. حتی وقتی مردم از ترس جیغ میزنند و فرار میکنند، در دنیای خودش غرق است؛ حمام گل میگیرد، دندانهایش را با خمیر حشرات میشوید و از بوی بدش به عنوان سپر دفاعی استفاده میکند! یکی از لحظههای بهیادماندنی فیلم همان ابتدای کار است، وقتی بعد از ترساندن دهقانهای مزاحم، با رضایت در مردابش مینشیند و زیر لب میگوید: «همین! آرامش واقعی!»
اگر دقیقتر نگاه کنیم، شرک شاید یکی از صادقترین و شریفترین شخصیتهای دنیای انیمیشن باشد. او از دروغ بیزار است، به قلمرو دیگران احترام میگذارد و فقط میخواهد کسی مزاحمش نشود. جالب اینکه حتی اسمش هم معنا و طنز خاص خودش را دارد. «شرک» احتمالاً از واژهی آلمانی Schreck میآید، به معنی «ترس»؛ نامی که کاملاً با ظاهر و لحن تند او جور درمیآید. اما درست در همین تضاد است که جادوی شرک شکل میگیرد؛ غولی که باید مایهی ترس باشد، درواقع مظهر لطافت و احساس میشود!
دانکی، صدای پشتصحنهی زندگی شرک

وقتی غرغرهای شرک و شوخیهای دانکی تبدیل به یکی از ماندگارترین رفاقتها شد.
از همان لحظهای که دانکی وارد زندگی شرک شد، مشخص بود آرامش مرداب برای همیشه از بین رفته است! این الاغ پرحرف با آن انرژی بیپایانش، درست مثل کسی است که نمیداند «سکوت طلایی» یعنی چه. او بیوقفه حرف میزند، آواز میخواند و تبدیل میشود به صدایی دائمی در پسزمینهی زندگی شرک. اما همین موجود سمج و بامزه، کمکم همان چیزی میشود که شرک هیچوقت نمیدانست به آن نیاز دارد: یک دوست واقعی. دوستی که نه از ظاهرش میترسد، نه از بداخلاقیهایش فرار میکند. حتی وقتی شرک سعی میکند با غرغر و تهدید او را از خودش دور کند، دانکی فقط لبخند میزند و میگوید: «تو میدونی من حرف زیاد میزنم، ولی رفیقم هستی دیگه، نه؟»
با تمام شوخیها و دعواهایشان، رابطهی این دو تبدیل به یکی از شیرینترین دوستیهای دنیای انیمیشن شد. از عبورشان از پل گدازه و جر و بحثهای بامزهشان دربارهی ارتفاع گرفته تا اعترافهای صادقانه در شبهای طولانی سفر، دانکی باعث میشود شرک یاد بگیرد باز هم به کسی اعتماد کند. شاید در ظاهر، شرک خری دارد که مدام حرف میزند و وقت خوابش را میگیرد، اما در واقع، دانکی همان پلی است که او را از تنهایی به دوستی میرساند. در دنیایی که همه از او فرار میکردند، دانکی ماند؛ و همین ماندن، بزرگترین هدیهای بود که شرک میتوانست دریافت کند.
وقتی یک پرنسس، دیوار تنهایی شرک را شکست

عشقی که از دل تفاوتها متولد شد.
شرک هیچوقت تصور نمیکرد عشق بتواند از دل یک ماجراجویی خطرناک بیرون بیاید. او که همیشه ظاهرش را مانعی بین خودش و بقیه میدید، با فیونا روبهرو شد؛ پرنسسی که برخلاف انتظار، نه از او میترسید و نه دنبال قهرمان بود. برخلاف آنچه شرک از انسانها دیده بود، فیونا از همان ابتدا با او مثل یک «آدم» رفتار کرد، نه یک هیولا. همین نگاه صادق و بیقضاوت، اولین ترک را روی دیوار تنهایی شرک انداخت.
وقتی فیونا در پایان داستان به یک غول تبدیل شد، برای شرک معنای عجیبی داشت. او برای اولین بار کسی را دید که واقعاً میفهمید چه حسی دارد. آن تغییر ظاهری، در واقع نمادی از پذیرش بود؛ نه فقط از سوی فیونا، بلکه از سوی خود شرک. او که همیشه از دیگران فاصله میگرفت تا زخمی نشود، حالا یاد گرفته بود عشق یعنی همان خطرِ نزدیک شدن. عشق در دنیای شرک جادو یا زیبایی نیست، بلکه پذیرفتن تمام نقصهاست؛ و همین پذیرش، از او قهرمانی ساخت که حتی خودش هم باورش نمیکرد.
قهرمانی از دل باتلاق

از پردهی سینما تا دنیای میمها
شرک فقط یک شخصیت کارتونی نیست؛ او حکم پتکی را دارد که روی سر کلیشههای قدیمی فرود آمد. در دنیایی که قهرمان باید خوشقیافه، ثروتمند و همیشه منظم باشد، شرک با پوست سبز، نفس بدبو و لباس پارهاش به ما یاد داد قهرمانی هیچ فرم مشخصی ندارد. او قهرمانی است که از دل باتلاق بیرون آمده، نه از قصر. در جهانی که زیبایی را با درخشش تاج و طلای شمشیر میسنجند، شرک نشان داد ارزش واقعی در صداقت، شجاعت و مهربانی پنهان است.
اما جذابیت شرک به همان چهار فیلم اصلی محدود نماند. او با حضور در دنبالهها، اسپینآفها، ویدیو گیمها و حتی هزاران میم اینترنتی، به نمادی از مقاومت در برابر قضاوت و زرقوبرق تبدیل شد. حالا دیگر چهرهی متعجب او در کنار دانکی، یا آن لبخند عجیب در مرداب، برای نسل جدید فقط یک شوخی اینترنتی نیست؛ بلکه یادآور شخصیتی است که خودش را جدی نمیگیرد، و همین او را جاودانه کرده است. شرک از مردابش بیرون آمد تا به همه بگوید لازم نیست زیبا باشی تا دوستداشتنی باشی؛ کافی است خودت باشی، با تمام گلولای روی صورتت.
داستانی که هیچ وقت کهنه نمیشود
بعد از دو دهه، شرک هنوز همان غول سبز بداخلاق و دوستداشتنی است که با یک پیاز در دست، به ما یاد داد «آدمها مثل پیاز هستند، لایه دارند و هر لایه چیزی از درونشان را نشان میدهد». شرک به ما نشان داد که پشت یک ظاهر زمخت و بداخلاق میتواند قلبی بزرگ و مهربان پنهان باشد.
عجیب نیست که بعد از این همه سال، شرک هنوز در دل طرفداران قدیمی و جدید جا دارد؛ از دنبالهها گرفته تا میمهای اینترنتی و گفتگوهای روزمره، او همچنان الهامبخش و بامزه است. آیا شما هم از طرفداران این غول سبزرنگ هستید؟ کدام لحظهی شرک برای شما هنوز خندهدار یا بهیادماندنی است؟
منبع: مجله بازار
بهترین بازی های ترسناک با امید لنون؛ میزگیم ویژه هالووین 🎃
نظرات