معرفی بهترین انیمیشنهای سریالی تاریخ: دختر کفشدوزکی و گربه سیاه (میراکلس)
انیمیشن سریالی دختر کفشدوزکی و گربه سیاه که نام کاملش Miraculous: Tales of Ladybug & Cat Noir است، یکی از موفقترین سریالهای تلویزیونی سالهای اخیر محسوب میشود. این انیمیشن سریالی که بعضیها از آن با عنوان «میراکلس» هم یاد میکنند، روایتگر یک داستان ابرقهرمانی است که در طی آن، قهرمانها سعی میکنند با قدرتهای فراطبیعی خود تهدیدها را از شهر پاریس دور نگه دارند.
انیمیشن سریالی میراکلس: داستانهای دختر کفشدوزکی و گربه سیاه، یک انیمیشن ابرقهرمانی فرانسوی است که در سالهای اخیر به محبوبیت زیادی دست پیدا کرده. با وجود اینکه مخاطبین هدف این اثر اکثرا کودکان و نوجوانان هستند، به خاطر جذابیتهای داستان، بزرگسالان بیشماری هم به تماشای آن میپردازند. ما به صحبت در مورد اثری فرانسوی میپردازیم که داستان آن هم در شهر پاریس جریان دارد و به خوبی فرهنگ این کشور را در سطح بین المللی به مردم معرفی میکند.
دختر کفشدوزکی و گربه سیاه که تا به حال ۶ فصل از آن منتشر شده، اولین دفعه در سال ۲۰۱۵ آغاز به کار کرد. در طی این ۱۰ سال، سریال مورد بحث یک فرنچایز بزرگ را به وجود آورد که در این نقطه، به یک ماشین پولسازی برای سازندگان تبدیل شده است. تا به حال کمیک بوکها، رمانها و بازیهای ویدیویی مختلفی بر اساس این مجموعه درست شده که همگی به نسبت خود ثمره قابل قبولی را به جای گذاشتند. از جمله آثار مرتبط با فرنچایز، میتوانیم به فیلم Ladybug & Cat Noir: The Movie اشاره کنیم که در سال ۲۰۲۳ روی پرده رفت. ولی خب این فیلم در سالنهای سینما به هیچ وجه موفق نبود و یک شکست مالی ناامید کننده را برای سازندگان به همراه آورد.
اما اگر بخواهیم کمی در مورد نقطه قوت این سریال انیمیشنی یعنی داستان آن صحبت کنیم، باید بدانید که با یک اثر در سبک ابرقهرمانی روبرو هستیم. داستان حول محور دو ابرقهرمان نوجوان تعریف میشود که مارینت دوپن-چنگ و آدرین آگرست نام دارند. این دو نفر در صورت ظهور خطر ابرشرورها، به حالت ابرقهرمانی خود تغییر شکل میدهند که به ترتیب با لقبهای دختر کفشدوزکی و گربه سیاه شناخته میشوند. البته قدرت فراطبیعی و ابرقهرمانی این دو شخصیت مادرزادی نیست و از طریق سنگهایی تحت عنوان میراکلس سرچشمه میگیرد. میراکلس دختر کفشدوزکی قدرت خلق را در اختیار او قرار میدهد و میراکلسِ گربه سیاه، قدرت نابودی را.
ولی نکته و پیچش جالب داستانی موجود در این سریال، به رابطه عاشقانه مارینت و آدرین مربوط میشود. این دو نفر در حالت عادی عاشق یکدیگر هستند و هم را دوست دارند؛ منتها هیچ یک از هویت مخفی و ابرقهرمانی همدیگر آگاه نیستند. به عبارتی دیگر، مارینت عاشق آدرین است و نه گربه سیاه. در طرفی دیگر، آدرین به عشق مارینت دچار بوده و دختر کفشدوزکی را صرفا به چشم یک همکار میبیند. این رابطه عجیب و جالب، حال و هوای خاصی به انیمیشن سریالی دختر کفشدوزکی و گربه سیاه میدهد و در این میان، احتمالا مخاطبین را هم عصبانی میکند. واقعا چطور ممکن است که این دو نفر پس از این همه ماجراجویی و رابطه نزدیک از هویت ابرقهرمانی همدیگر خبر نداشته باشند؟
حال اگر از رابطه میان مارینت و آدرین فاصله بگیریم، باید بدانید که دشمن اصلی ایشان یک ویلن خطرناک به اسم هاوک ماوث (Hawk Moth) است. با وجود اینکه قهرمانهای داستان از این موضوع بیخبر هستند، اما هاوک ماوث در واقع پدر آدرین محسوب میشود و گابریل آگرست نام دارد. این ویلن از یک میراکلس با عنوان پروانه استفاده میکند که قدرت عجیبی دارد. این سنگ جادویی موجوداتی به وجود میآورد که با احساسات و انرژیهای منفی عجین شدهاند. به همین خاطر، هنگامی که مردم معمولی پاریس دچار احساسات منفی شوند، به واسطه این موجودات شکل ابرشرور به خود میگیرند و برای قهرمانهای داستان دردسرساز میشوند.
قدرت دختر کفشدوزکی و گربه سیاه از سنگهایی تحت عنوان میراکلس به دست میآید
اما نکته مهم این است که گابریل آگرست دلیل مهمی برای اعمال خصمانه خویش دارد. سالها پیش از شروع داستان سریال دختر کفشدوزکی و گربه سیاه، همسر گابریل یا همان مادر آدرین، دچار یک سانحه دلخراش میشود. این شخصیت که امیلی نام داشت، هنگامی که میخواست از یک میراکلس با اسم پیکاک (Peacock) استفاده کند، آسیب دید و وارد کما شد. حالا هاوک ماوث قصد دارد با شکست دادن قهرمانهای داستان، میراکلسهای آنها را بدزدد تا بلکه بتواند امیلی را به زندگی بازگرداند. البته داستان انیمیشن سریالی مورد بحث به مرور پیچیدهتر میشود و شخصیتهای جذاب و متعدد جدیدی را به داستان اضافه میکند.
یکی از ویژگیهای برجستهی سریال Miraculous: Tales of Ladybug & Cat Noir، روند تدریجی و هوشمندانهی توسعه شخصیتهای اصلی است. مارینت، با هویت مخفی خود بهعنوان دختر کفشدوزکی، نه تنها با تهدیدهای ابرشرورها مقابله میکند، بلکه فرآیندی مستمر از خودشناسی و تقویت اعتماد به نفس را پشت سر میگذارد. او با مواجهه با چالشها و تصمیمگیریهای دشوار، مهارتهای حل مسئله و توانایی مدیریت مسئولیتهایش را بهبود میبخشد.
در مقابل، آدرین بهعنوان گربه سیاه، با تمرین کنترل احساسات و یادگیری رهبری در شرایط بحرانی، مسیر رشد خود را طی میکند و با پذیرش محدودیتها و نقاط ضعف، به بلوغ عاطفی و اجتماعی نزدیکتر میشود. این روند توسعه شخصیتها نه تنها به جذابیت داستان میافزاید، بلکه فرصتی برای بررسی پیچیدگیهای روانشناختی، تعاملات اجتماعی و اخلاقیات در قالب یک اثر سرگرمکننده فراهم میآورد. به همین دلیل مخاطبان با طیف گستردهای از گروههای سنی، ارتباط عمیقی با داستان برقرار میکنند.
نظر شما در این باره چیست؟ دیدگاههای خود را با تیم بازار و سایر کاربران به اشتراک بگذارید.
منبع: miraculousladybug.fandom
اعترافات جنجالی یوتیوبرهای فارسی؛ میزگیم با بیگزموگ
نظرات