در ادامه معرفی شخصیتهای واچمن از کامیکهای دیسی، امروز قصد داریم سراغ کاراکتر دکتر منهتن (Doctor Manhattan) برویم و با او بیشتر آشنا شویم.
او یکی از اعضای گروه واچمن (Watchmen) یا همان نگهبانان است به دولت آمریکا خدمت میکند. دکتر منهتن، تنها قهرمان داستان است که قدرتهای فوق انسانی دارد. این شخصیت نیز توسط آلن مور و دیو گیبنز طراحی شده و اولین بار در مجموعه کامیک واچمن در سال ۱۹۸۶ حضور پیدا کرد. بیلی کروداپ نقش این شخصیت را در فیلم واچمن به کارگردانی زک اسنایدر ایفا کرده بود.
نام دیگر او دکتر جان آسترمن (Jonathan Osterman) است؛ یک فیزیکدان هستهای که در اثر یک حادثه در یک آزمایشگاه، بدنش تجزیه شد. اما بهجای مرگ، او به تدریج خود را بازسازی کرد و به یک موجود تقریبا الهی تبدیل شد. با بهدست آوردن توانایی کنترل ماده در سطح زیراتمی، او از محدودیتهای انسانی فراتر رفت و تبدیل به دکتر منهتن شد.
او درک متفاوتی از زمان دارد و تمام لحظات زندگیاش را بهطور همزمان تجربه میکند، به این معنا که گذشته، حال و آینده برای او در یک نقطه اتفاق میافتند. با گذشت زمان، او به دلیل قدرتهای فراطبیعیاش، ارتباط خود را با احساسات انسانی از دست داد. این موضوع باعث شد که رابطه او با انسانها، بهخصوص با لارا ژوپیتر (Silk Spectre II)، به مشکل بخورد.
دولت آمریکا از او بهعنوان یک سلاح بازدارنده در برابر شوروی استفاده کرد، که تأثیر زیادی در تعادل قدرتهای جهانی داشت. دکتر منهتن بعدها در کمیک Doomsday Clock به دنیای اصلی دیسی (Earth-0) وارد شد و در سرنوشت شخصیتهایی مانند سوپرمن نقش مهمی ایفا کرد. او حتی درک خود از جهان را گسترش داد و تغییراتی در واقعیت ایجاد کرد.
پیشینه شخصیت دکتر منهتن
جاناتان آسترمن در سال ۱۹۲۹ در آلمان متولد شد. پدرش یوزف آسترمن، یک ساعت ساز یهودی بود و مادرش «اینگه» نام داشت. وقتی ۹ ساله بود، نازیها شروع به آزار و حذف یهودیان کردند و خانوادهاش مجبور به فرار شدند. در مسیر فرار، او شاهد کشته شدن مادرش توسط نازیها بود، که احتمالاً تأثیر عمیقی بر شخصیت او گذاشت.
بعد از مهاجرت به آمریکا، او قصد داشت مانند پدرش ساعتساز شود و سخت تمرین میکرد. در ۱۶ سالگی، آمریکا هیروشیما را با بمب اتم نابود کرد و این رویداد تأثیر زیادی روی مردم داشت. پدرش، یوزف، با دیدن اینکه نظریهی نسبیت اینشتین به حقیقت پیوسته، احساس کرد که حرفهی ساعتسازی منسوخ شده است. او حتی قطعات ساعت پسرش را از پنجره بیرون انداخت و به او توصیه کرد که بهجای ساعتسازی، فیزیک هستهای بخواند.
او بین سال ۱۹۴۸ تا ۱۹۵۸ در دانشگاه پرینستون تحصیل کرد و مدرک دکترای فیزیک اتمی گرفت و این نشان میدهد که او در علم فیزیک هستهای به یک متخصص برجسته تبدیل شده بود. در اوایل ۱۹۵۹، او به یک پایگاه تحقیقاتی در Gila Flats منتقل شد. این تحقیقات روی ویژگیهای میدانهای بنیادی اشیا انجام میشد، که اگر دچار تغییر یا دستکاری میشدند، باعث تجزیهی کامل آن اشیا میشدند. این همان نوع تحقیقاتی است که بعدها منجر به حادثهی وحشتناک و تبدیل او به دکتر منهتن شد.
در پایگاه تحقیقاتی، او با جنی اسلیتر، یکی از محققان، آشنا شد و آنها رابطهی عاشقانهای را آغاز کردند. این رابطه در ابتدا جدی بود، اما بعد از تبدیل جان به دکتر منهتن، بهتدریج سرد شد، زیرا او بهمرور انسانیت خود را از دست میداد.
پروژه منهتن و تبدیل شدن به دکتر منهتن
در تاریخ ۲۰ آگوست سال ۱۹۵۹، دکتر جاناتان درست بعد از تولد سیسالگیاش، قصد داشت ساعت تعمیر شدهاش را به جنی اسلیتر بدهد. اما متوجه شد که آن را در لباس آزمایشگاهیاش جا گذاشته است. برگشت که آن را بردارد و وقتی جان وارد اتاق آزمایش برای برداشتن لباس شد، در اتاق بسته شد و قفل شد. این قفل شدن بخشی از سیستم ایمنی بود.
جان نمیتوانست در را باز کند یا سیستم را دستکاری کند، و در نتیجه همکارانش (به جز جنی) تنها توانستند در حالی که او در حال مرگ بود، شاهد باشند. در این لحظات، میدان ذاتی جان که بر اساس آزمایشهای انجام شده بود، از بدنش حذف شد و او در نور درخشانی غرق شد. این نیرو به قدری شدید بود که جان را تکهتکه کرد و او در کسری از ثانیه تبخیر شد. در نهایت به طور رسمی اعلام شد که او فوت کرده است.
در ماههای پس از حادثه، آگاهی جاناتان اوسترمن تلاش کرد تا دوباره بدنی فیزیکی بسازد. او به تدریج در شکلهای ناقص و ناپایدار ظاهر شد: ابتدا بهصورت یک سیستم عصبی جدا از بدن (مغز و چشمها)، سپس یک سیستم گردش خون، و بعد اسکلتی با ماهیچههای ناقص. هر بار این تجسمها چند ثانیه بیشتر دوام نمیآوردند. در نهایت، در ۲۲ نوامبر، او بهطور کامل و پایدار به شکل مردی بلندقد، بیمو، برهنه و با پوستی آبیرنگ بازگشت و دکتر منهتن متولد شد.
پس از تبدیل شدن به دکتر منهتن، جاناتان زمان را بهصورت غیرخطی و کوانتومی تجربه کرد، یعنی همه لحظات زندگیاش را بهطور همزمان درک میکرد. او در درک لحظه حال مشکل داشت، احساساتش کم شده بود و دیگر نمیتوانست مانند یک انسان عادی رفتار کند. پس از تبدیل شدن به دکتر منهتن، او به تدریج به ابزاری برای دولت آمریکا تبدیل شد.
دولت آمریکا به او نام «دکتر منهتن» را داد که اشارهای به پروژهی منهتن (پروژهای که در زمان جنگ جهانی دوم بمب اتمی را توسعه داد) بود. در عین حال، او استقلال خودش را حفظ کرد و نماد و پوشش تحمیلی را نپذیرفت و در نهایت، با کنار گذاشتن لباس، نشان داد که دیگر هیچ نیازی به ظاهر انسانی ندارد.
حضور دکتر منهتن باعث شد که جنگ سرد به نفع آمریکا تغییر کند. تواناییهای او باعث شد که غرب (آمریکا) در جنگ سرد بر شوروی برتری پیدا کند. او با تواناییهایش تحول عظیمی در اقتصاد جهان ایجاد کرد؛ برای مثال، میتوانست مقادیر زیادی لیتیوم بسازد و زمینه را برای وسایل نقلیهی برقی فراهم کند.
درخواست ریچارد نیکسون، او تنها در سه ماه آمریکا را پیروز جنگ ویتنام کرد، برخلاف واقعیت تاریخی که آمریکا در این جنگ شکست خورد. این پیروزی باعث شد که فرآیند سیاسی آمریکا به شدت تغییر کند. متمم بیست و دوم قانون اساسی (که رئیسجمهور را به دو دوره محدود میکرد) لغو شد و بر همین اساس، نیکسون بارها مجددا انتخاب شد و عملاً تبدیل به رهبر مادامالعمر شد.
قدرتها و تواناییهای دکتر منهتن:
- دانای کل (اما محدودیت نیز دارد)
- آگاهی از کیهان
- پیشآگاهی (توانایی دیدن و تجربه کردن گذشته، حال و آینده به صورت غیرخطی)
- بازآگاهی و عدم فراموشی: دکتر منهتن هیچگاه چیزی را فراموش نمیکند، زیرا برای او گذشته هنوز به همان اندازه واقعی است که حال و آینده.
- توانایی سفر در زمان
- تجزیه زیستی و ادغام دوباره (ایجاد چندین نسخه از خود) او میتواند چند بدن فیزیکی بهطور همزمان بسازد و کنترل کند. هر نسخه کاملاً مستقل عمل میکند، اما همچنان بخشی از ذهن اوست. همچنین میتواند تمام نسخههای خود را دوباره در یک بدن واحد ادغام کند، بدون اینکه اطلاعات یا تجربهای از دست برود.
- پرواز
- آسیب ناپذیری
- انتشار و کنترل دقیق انرژی
- ناملموس بودن و عبور از اجسام
منبع: DC Fandom
سلطان بازیهای ماجراجویی برگشت؛ میزگیم با گلخان جونیور

نظرات