معرفی بهترین بازیهای شوتر اول شخص که فراموش شدهاند
در این مقاله قصد داریم به بهترین بازیهای شوتر اول شخصی که فراموش شدهاند، پرداخته و معرفیشان کنیم. با مجله بازار همراه باشید.
اگر سبکهای صنعت ویدیو گیم را بررسی کنید، میبینید هر کدام شامل دههها و شاید صدها عنوان شایسته میشوند که بنا به دلایل مختلف در طول زمان به دست فراموشی سپرده شدهاند. در این میان، سبک شوتر اول شخص احتمالاً بیشترین تعداد بازیهای فراموششده را داشته باشد. به هر حال، محبوبیتش از اوایل قرن بیست و یک میلادی به شکل عجیبی افزایش پیدا کرد و شاهد توسعه عناوین بسیار زیادی در این سبک بودیم.
بسیاری از بازیهای شوتر اول شخص علیرغم جذابیت و کیفیت بالا دنبالهای دریافت نکرده و در یک گوشه خاک خوردهاند. در ادامه مقاله قصد داریم بهترین بازیهای شوتر اول شخص که فراموش شدهاند را معرفی کنیم. در ضمن، لیست مزبور شامل مجموعههای مشهور مانندد کالاف دیوتی یا بتلفیلد نمیشود.
Homefront
در اوایل قرن بیست و یک میلادی، بازیهای شوتر ایدههای مربوط به جنگ جهانی را رها کرده و به «جنگ مدرن» روی آوردند؛ رویکردی که به توسعهدهندگان اجازه میداد سناریوهایی تخیلی اما جذاب را خلق کنند. نمونهاش را میتوان در Homefront دید که شاهد اشغال آمریکا توسط کره شمالی هستیم. البته روایت بازی تا حد زیادی از الگوهای تکراری و کلیشهای پیروی میکرد که در آن تقریباً تمام جهان در نقش دشمن قرار گرفته و ایالات متحده قربانی اصلی است. در واقع، تنها نکته جالب پیرامون داستان تضعیف آمریکا و نمایش آن بهعنوان یک قربانی بود که در تضاد با نمایشش بهعنوان یک ابرقدرت است.
از لحاظ گیمپلی، بازی Homefront تجربهای استاندارد اما قابل قبول را ارائه میدهد. نقطه قوت اصلی بازی، سکانسهای نمایشی آن بود که حس مقاومت در برابر نیرویی قدرتمندتر و غیرقابل توقف را به گیمر منتقل میکرد. اگر گیمری امروزی پای تجربه بازی بنشیند، احتمالاً نتواند با آن ارتباط برقرار کرده و جذبش شود. به هر حال، مکانیکهای گیمپلی برای بیش از ۱۰ سال پیش هستند. اما آن زمان و به لطف داستان متفاوت توانست بسیاری از گیمرها را به سمت خود بکشانند.
Darkwatch
فیلم Van Helsing که هیو جکمن (Hugh Jackman) را در نقش اصلی داشته و در سال ۲۰۰۴ میلادی اکران شد، به موفقیت چندان بزرگی دست پیدا نکرد اما کمک زیادی به بازی Darkwatch کرد تا بیشتر دیده شود؛ زیرا فضای داستانی نسبتاً مشابهی داشته و با فاصله زمانی یک سال از هم به بازار آمدند. بازی Darkwatch ترکیبی از المانهای خونآشامی، فانتزی تاریک و فضای غرب وحشی را در خود داشته و این ویژگیها آن را از شوترهای جنگی متداول آن دوران متمایز میکرد. این بازی بهجای سربازان معمول، گیمر را در دنیایی پر از غولها، اسکلتها و خونآشامها قرار میداد و هویتی متفاوت برای خود میساخت.
از دیگر عواملی که باعث شد بازی Darkwatch تجربهای خاص بنظر میبرسد، جابجایی گیمپلی میان تیراندازی اول شخص و بخشهای اسبسواری سوم شخص بود. البته ضعفهای غیرقابلانکاری هم داشت. در برخی موارد شباهت زیادی به سری Halo داشت و سیستم تشخیص اصابت گلوله آن گاهی عملکرد عجیبی از خود نشان میداد.اما ایده و حالوهوای منحصربهفردش به اندازه زیادی تاثیرگذار بود و باعث شد در آن زمان چندان به چشم نیایند. مانند Homefront، بازی Darkwatch قطعاً برای گیمرهای جدیدتر جذابیتی نداشته و تنها طرفداران شوترهای خاص از تجربهاش لذت خواهند برد. مگر اینکه ریمسترش ساخته شود.
Ricochet
همزمان با گسترش گیم نتها در سراسر جهان، آثار شرکت Valve به محبوبیت بسیار زیادی رسیدند و اکثرشان هم توانستند جایگاه خود را در گذر زمان حفظ کنند. با این حال، بازی Ricochet بهعنوان عجیبترین و متفاوتترین اثر Valve شناخته میشود که بدست فراموشی سپرده شده و احتمالاً کمتر کسی آن را میشناسد. بازی Ricochet نمونهای کمیاب از جسارت توسعهدهندگان در طراحی بود؛ عنوانی که بهجای گلوله از دیسکهایی پرتابشونده استفاده میکرد و مراحل آن شامل سکوهای ضدجاذبه میشد. همچنین در محیط موانعی وجود داشت که دیسک با برخورد به آنها کمانه میکرد و تغییر جهت میداد. چنین ایدهای در آن دوران که اکثر شوترهای اول شخص به فرمولهای سنتی پایبند بودند، شدیداً عجیب به نظر میرسید.
گیمپلی بازی Ricochet بر اساس سرعت بالا و واکنشهای دقیق شکل گرفته بود. گیمرها باید با استفاده از دیسکها دشمنان را به درون خلا پرتاب کرده یا با کمک آیتمهای قدرتی نابودشان کند. این روند تند و هیجانانگیز تجربهای ایجاد میکرد که باعث میشد گیمر از تجربه آن خسته نشود. البته بازی Ricochet هرگز به موفقیت Half-Life یا Team Fortress دست پیدا نکرد و دلیل این موضوع هم قابل درک است. اما برای بسیاری از کسانی که آن را تجربه کردهاند، این بازی همچنان بهعنوان اثری بسیار سرگرمکننده و بهیادماندنی در خاطرهها باقی مانده است.
The Darkness 2
پس از اینکه تعدادی از بازیهای شوتر اول شخص ایده جنگ مدرن را کنار گذاشته و بواسطه ایدههای تازه توانستند موفق ظاهر شوند، زمینه برای ظهور پروژههایی خلاقانه و متفاوت فراهم شد؛ آثاری مثل The Darkness 2. این بازی نمونهای شاخص از دورانی است که سبک شوتر اول شخص جسارت بیشتری در روایت و گیمپلی از خود نشان میداد.
بازی The Darkness 2 با ترکیب تیراندازی و قدرتهای ماورایی تجربهای جدید ارائه میداد. گیمر میتوانست در یک لحظه با سلاح گرم شلیک کرده و در لحظهای دیگر، با مارهای اهریمنی روی دوشهایش اشیای محیط را پرتاب کرده، دشمنان را معلق نگه دارد و به شکلی خشونتبار قتل عام کند. ترکیب سلاحهایی مانند یوزی با شمشیر یا استفاده از گرزهایی که سیاهچاله ایجاد کرده و قلب دشمنان را له میکردند، فضایی کمنظیر و تاریک خلق میکرد که پیدا کردن نمونه مشابهش در عناوین امروزی بسیار سخت است.
با وجود خلاقیت چشمگیر، بازی The Darkness 2 از لحاظ محتوا ضعفهای بزرگی داشت. کمپین بازی کوتاه و فشرده طراحی شده و کمبود محتوا بهعنوان نقطه ضعفی جدی مانع از ثبت موفقیتی بزرگ شد. با این حال، اثر مزبور همچنان در میان علاقهمندان سبک بهعنوان یک بازی خاص و ارزشمند شناخته میشود.
Bulletstorm
تا اینجای مقاله عناوینی معرفی کردیم که علیرغم ایدههای ناب و منحصربفرد، ضعفهای زیادی داشتند. از همین رو، فراموش شدنشان در طول زمان چندان عجیب نیست اما این موضوع درباره Bulletstorm چندان صدق نمیکند. بازی مزبور در زمان انتشار با نقدهای بسیار مثبتی از سوی منتقدان مواجه شد و از نظر گیمپلی متنوع و خلاقانه بود، کمپینی نوآورانه و سرگرمکننده داشت و مملو از صحنههای چشمگیر و بهیادماندنی بود. اما این همه نقطه قوت کافی نبودند تا بتواند فراتر از گیمرهایی که تجربهاش کردند، به موفقیت بزرگتری دست پیدا کند.
سیستم Skillshot در بازی Bulletstorm به تنهایی یکی از خلاقانهترین مکانیکهایی است که تاکنون در یک شوتر اولشخص دیده شده است؛ سیستمی که گیمر را به استفاده هوشمندانه و خلاقانه از سلاحها و مکانیکهای موجود تشویق میکرد و در ازای کشتارهای خلاقانه، به او پاداش میداد. چنین ایدهای بهراحتی میتوانست Bulletstorm را به یک بازی کلاسیک مدرن تبدیل کند. محتوای قابلتوجه، داستانی جذاب، گرافیکی چشمگیر و طراحی مراحل قدرتمند، همگی نشان میدادند که Bulletstorm لیاقت دریافت یک دنباله را داشت. اما واقعیتهای صنعت ویدیو گیم باعث شد استودیوی People Can Fly این IP را کنار گذاشته و داستان شخصیتهایش ناتمام بمانند.
Syndicate
همزمان با افول دوربین ایزومتریک، سری بازیهای Syndicate هم جذابیت خود را در میان گیمرها از دست دادند. به هر حال، از همین سبک دوربین استفاده میکردند. در راستای تضمین موفقیت، سازندگان تصمیم گرفتند نسخه ریبوت را با دوربین اول شخص بسازند؛ نتیجه، عنوانی بود که هنوز هم بهعنوان یکی از تجربههای شاخص در میان شوترهای یک دهه گذشته شناخته میشود. فضای آیندهگرایانه بازی، سلاحهایی که متناسب با محیط طراحی شده بودند، قدرتهای ویژهای که منطق آنها در چارچوب جهان بازی توجیه میشد و به گیمپلی جذابیت دوچندان میبخشید، در کنار داستانی پر از خیانت و درگیری میان غولهای فناوری، بازی Syndicate را به تجربهای متمایز و قابلتوجه تبدیل کردند.
برخی از منتقدان معتقد بودند داستان Syndicate کلیشهای و قابلپیشبینی است؛ دیدگاهی که قابل درک بوده اما همه با آن موافق نیستند. بهنظر میرسد مهمترین عامل دیدهنشدن Syndicate، اشباع شدید بازار شوترهای اول شخص در زمان انتشار آن بوده است. سال ۲۰۱۲ میلادی شاهد عرضه عناوین بزرگی مانند Call of Duty: Black Ops 2، Borderlands 2، Halo 4 و Far Cry 3 بود؛ بازیهایی که رقابت را برای هر عنوان جدیدی دشوار میکردند. با وجود این شرایط، Syndicate توانست جایگاه ویژهای در میان شوترهای نسل خود پیدا کند و همچنان بهعنوان یکی از آثار ارزشمند محسوب میشود.
Singularity
قبل از اینکه فعالیت Raven Software به توسعه مجموعه Call of Duty محدود شود، این استودیو توانایی خلق بازیهای قابلتوجهی را داشت که ژانرشان فقط شوتر اول شخص نبود. با این حال، در کارنامه هنریشان بازی Singularity بهعنوان شاخصترین اثر شناخته میشود. ریشه اصلی جذابیت Singularity به مکانیک دستگاه کنترل زمان بازمیگردد؛ ابزاری که به گیمر اجازه میدهد در لحظه زمان را تغییر دهد و مستقیماً روی محیط و دشمنان تاثیر بگذارد. این ایده، تجربهای کمنظیر را خلق میکند که میتواند بسرعت گیمر را به سمت خود بکشاند.
دستکاری فیزیک محیط در بازی Singularity شدیداً یادآور Half-Life بود و استفاده از قدرتهای ویژه هم شباهتهایی به BioShock دارد؛ ترکیبی که حس تجربه اثری در سطح بازیهای بزرگ سبک را منتقل میکند. البته هر عنوانی نمیتواند چنین حسی را به گیمر انتقال دهد. در کنار گیمپلی، روایت داستانی Singularity هم نقش مهمی در ماندگاری آن دارد. داستانی جذاب و پر از پیچشهای روایی که بواسطه پایانبندیهای متعدد، گیمر را به تجربه دوباره کمپین ترغیب میکند. مجموعه این عناصر باعث شده است Singularity جایگاهی شایسته در میان آثار برجسته شوتر اول شخص داشته باشد.
Crysis
تقریباً همه گیمرها میدانند Crysis چیست و چه جایگاهی در سبک شوتر اول شخص و حتی صنعت ویدیو گیم دارد اما آخرین باری که نام این مجموعه را شنیدهاید، چه زمانی بود؟ مجموعهای که با انتشار نسخه اول به معیاری برای سنجش قدرت پردازشی و گرافیکی سیستمهای آن زمان تبدیل شده بود. گرافیک و حتی سیستم فیزیک محیطش آنقدر پیشرفته بود که هیچ عنوانی به گرد پایش نمیرسید. به این موارد باید داستان جذاب و گانپلی هیجانانگیز را اضافه کرد که به دو بخش مبارزه با انسانها و مبارزه با بیگانگان تقسیم میشد.
سالها از زمانی که مجموعه بازیهای Crysis در مرکز توجهها قرار داشت، گذشته است. البته قسمت چهارم بطور رسمی معرفی شده اما در وضعیتی نامشخص باقی مانده و به نظر میرسد استودیوی Crytek هم تمرکز چندانی رویش ندارد. از همین رو، نباید به این زودیها منتظر انتشار یا حتی رونمایی از گیمپلی باشیم. در ضمن، قسمت اول Crysis اثری کاملاً انقلابی محسوب میشد و نسخههای دوم و سوم هم دنبالههایی شایسته و قابل احترام بودند.
البته طرفداران همچنان امیدوار هستند کرایتک بتواند مشکلات را برطرف کرده و بطور جدی مشغول توسعه Crysis 4 شود.
Black
اگر مطالب مربوط به شوترهای اول شخص را خوانده باشید، احتمالاً نام بازی Black را زیاد شنیدهاید. این بازی در سال ۲۰۰۶ میلادی عرضه شد و امروزه کمتر کسی دربارهاش صحبت میکند. البته جای تعجبی هم ندارد. برای بازیای که همزمان با عناوینی مثل Battlefield 2142 و Tom Clancy’s Rainbow Six Vegas عرضه شد، مکانیک تیراندازی Black سرعت و هیجان چندانی نداشت اما محیطهای قابل تخریب و تنوع ماموریتهایش بدون شک تحسینبرانگیز بودند. این بازی به اندازه شوترهای معمولی پرزرقوبرق نیست؛ زیرا جذابیت آن در گلولهها نبوده، بلکه در محیط اطراف آن است؛ تخریبها و انفجارهای تماشایی که با جلوههای صوتی واقعگرایانهای همراه بودند و تجربهای سینمایی را خلق میکردند.
تجربهای که بازی Black بواسطه تخریب و انفجارهای هیجانانگیز خلق میکرد، در هیچ کدام از عنوانهای همدورهاش وجود ندارد اما این ویژگی برای ماندگاری کافی نبود.
Unreal Tournament
امروزه تجربه بازیهای چندنفره (حتی شوترها) روی کنسول به موضوعی عادی تبدیل شده اما شرایط همیشه اینطور نبوده است. حدوداً دو دهه قبل، هیچ گیمری از کنسول برای تجربه بازیها آنلاین استفاده نمیکرد اما این موضوع باعث نشد استودیوهای Epic Games و Digital Extremes بازی Unreal Tournament را برای کنسولها عرضه نکنند. سلاحهای منحصربهفرد بازی Unreal Tournament به لطف جلوههای صوتی و تصویری حس قدرت را در گیمر ایجاد میکردند. همچنین محیطهای بازی طراحی هنری چشمنوازی داشتند و هوش مصنوعی دشمنان هم چالشبرانگیز و غیرقابل پیشبینی بود. در ضمن، همه نقشهها از نظر زیباییشناسی متنوع و از نظر مکانیک بازی عمیق بودند و حالتهای متعددی را ارائه میدادند.
علیرغم موفقیتهایی بازی Unreal Tournament داشته، مجموعه آن به دست فراموشی سپرده شده است. حتی سازندگانش در استودیو اپیک گیمز هم از آن یاد نمیکنند و بعید هم بنظر میرسد شاهد توسعه نسخه جدیدش باشیم. نظر شما در رابطه با بهترین بازیهای شوتر اول شخص که فراموش شدهاند چیست؟ نظراتتان را با ما و دیگر کاربران مجله بازار به اشتراک بگذارید.
رازهای یوتوب فارسی؛ میزگیم با سکشات – قسمت اول
جاب igi خالی بود تو لیست