۶ دنباله موفق پیکسار که داستانها را دوباره زنده کردند
تماشای دنبالههای ساختهشده توسط استودیوی پیکسار کاری است که بهسختی میتوان در برابرش مقاومت کرد. حتی زمانی که احساس میکنیم دیگر به اندازه کافی از این دنیاهای خیالانگیز لذت بردهایم، باز هم اشتیاقی تازه برای یک قسمت دیگر در وجودمان زنده میشود.
پیکسار تنها با کیفیت بصری و پویانمایی خیرهکنندهاش دل مخاطبان را بهدست نیاورده است؛ بلکه شخصیتهایی همچون باز، وودی، نمو، رایلی و بسیاری دیگر، به بخشی از خاطرات شخصی ما تبدیل شدهاند؛ گویی هرکدام، آینهای از احساسات و تجربیات انسانی ما هستند. این استودیو همواره سراغ موضوعاتی عمیق و پیچیده رفته، اما آنها را با زبانی سرشار از مهربانی، طنز، همدلی و از همه مهمتر، ظرافت هنری روایت کرده است.
و شاید از همه جالبتر، توانایی پیکسار در ساخت دنبالههاییست که نهتنها سطح داستان را پایین نمیآورند، بلکه گاه از اثر اصلی نیز پیشی میگیرند. در این مقاله، شش دنباله موفق از آثار پیکسار را مرور میکنیم و دلایل برتری هر کدام را بررسی خواهیم کرد؛ از قدرندیدهها تا محبوبترین در فهرست ما.
۱. ماشینها ۳ (۲۰۱۷) – بازگشت غرور و تجربه در جاده مسابقه
داستان احساسی بازگشت قهرمانی فراموششده و آغاز فصل جدیدی پر از امید و تغییر
پیکسار با فیلم اول ماشینها (Cars) جان تازهای به ماشینهای سخنگو بخشید. هرچند قسمت اول محبوبیت زیادی به دست آورد، اما بسیاری بر این باورند که قسمت سوم بهترین اثر در این مجموعه بهشمار میآید.
در این فیلم، لایتنینگ مککویین افسانهای (با صدای اوون ویلسون) که زمانی بیرقیبترین راننده مسابقات بود، اکنون برای بازگشت به اوج، به کمک یک مربی جوان و باانگیزه بهنام کروز رامیرز (با صدای کریستلا آلونسو) نیاز دارد. در این میان، شخصیتهایی چون اسموکی (رئیس تیم سابق داک هادسن با صدای کریس کوپر) و جکسون استورم، رقیب تازهنفس و مغرور (با صدای آرمی همر) نیز به روایت افزوده میشوند.
ماشینها ۳ برخلاف قسمت دوم که بیشتر بر جنبههای اکشن و طنز تمرکز داشت، بازگشتی هوشمندانه به ریشههای احساسی و شخصیتمحور قسمت اول بود. روایت فیلم نهتنها از مسیر رقابتهای سرعت فراتر میرود، بلکه وارد دنیای انتقال تجربه، پذیرش تغییر و گذر زمان میشود. لایتنینگ مککویین دیگر فقط یک قهرمان نیست؛ او حالا با واقعیت فراموششدن و جایگزینشدن مواجه است، موضوعی که برای مخاطب بزرگسال نیز کاملاً قابل لمس است.
از سوی دیگر، معرفی شخصیت کروز رامیرز بهعنوان نسل جدید رانندگان نهتنها تنوع داستانی ایجاد میکند، بلکه فضای مثبتی برای نمایش آموزش، خودباوری و غلبه بر موانع شخصی فراهم میسازد. رابطه بین مککویین و کروز حالتی پدرانه-شاگردی دارد که هم به بلوغ شخصیتها کمک میکند و هم به عمق احساسی روایت میافزاید. پیکسار در ماشینها ۳ نشان داد که حتی در دل یک فرنچایز قدیمی، هنوز هم میتوان داستانی تازه و تأثیرگذار تعریف کرد، اگر به جای کلیشه، به احساس و رشد شخصیتها تکیه شود.
۲. در جستوجوی دوری (۲۰۱۶) – وقتی ماهی فراموشکار، قهرمان داستان شد
ماجرایی دلنشین و پرهیجان درباره قدرت پشتکار و کشف دوباره خانواده در دل اقیانوس
ماهی آبی رنگ، مهربان و فراموشکار در جستوجوی نمو (۲۰۰۳) را نمیتوان بهسادگی از خاطر برد. انیمیشن در جستوجوی دوری (Finding Dory) که چیزی میان یک دنباله و اسپینآف بهشمار میآید، این بار ماجراجویی را با محوریت دوری (با صدای الن دیجنرس) روایت میکند؛ ماهی کوچکی که برای یافتن پدر و مادرش، که سالها پیش از آنها جدا شده، راهی سفری تازه میشود.
با همراهی نمو (هایدن رولنس) و مارلین (آلبرت بروکس)، دوری سرانجام رد والدینش را پیدا میکند، اما متوجه میشود آنها در مؤسسهای بهنام «مرکز زندگی دریایی» اسیر شدهاند؛ مرکزی برای حفاظت و نگهداری از گونههای مختلف آبزی. حالا اگر دوری واقعاً میخواهد دوباره والدینش را ببیند، باید راهی برای نجات آنها پیدا کند.
این فیلم نشان میدهد که چگونه یک دنباله میتواند موفق عمل کند، اگر تمرکز خود را بهجای تکرار ماجرای گذشته، بر روی یکی از شخصیتهای فرعی و ویژگیهای منحصربهفرد او بگذارد. دوری با نقص حافظهاش، نهتنها ماجراهایی پرچالش را از سر میگذراند، بلکه همین ویژگی به فرصتی برای روایت معنای واقعی پشتکار، امید و پذیرش تبدیل میشود. برخورد فیلم با موضوع ناتوانی ذهنی، هوشمندانه و چندلایه است؛ بدون ترحم یا اغراق، و در عین حال تأثیرگذار.
در جستوجوی دوری یکی از نمونههای درخشان این واقعیت است که دنبالهها الزاماً نباید ادامهای مستقیم از ماجراهای شخصیت اصلی باشند. پیکسار با انتقال تمرکز از نمو به دوری، شخصیتی که پیشتر نقش مکمل داشت، موفق شد جهانی تازه با دغدغههایی متفاوت بسازد. این تغییر زاویه دید باعث شد که داستان از منظر فردی روایت شود که با اختلال حافظه کوتاهمدت دستوپنجه نرم میکند، و در عین حال، سرشار از امید، پشتکار و عشق به خانواده است.
نحوه مواجهه فیلم با اختلال دوری، بسیار دقیق و انسانیست. برخلاف بسیاری از آثار کودکانه که ناتوانی را یا نادیده میگیرند یا سادهسازی میکنند، این انیمیشن ضعف دوری را نه بهعنوان مانعی مطلق، بلکه بهعنوان بخشی از هویت او نمایش میدهد؛ با تمام چالشها و در عین حال، توانمندیهای پنهانیاش. نتیجه، فیلمی است که در عین سرگرمکننده بودن، نگاه مخاطب را به موضوعاتی چون پذیرش تفاوتها و قدرت پیوندهای خانوادگی عمیقتر میکند.
۳. درون و بیرون ۲ (۲۰۲۴) – نوجوانی و احساساتی که پیچیده میشوند
سفر جذاب به دنیای پیچیده و پرتنش احساسات نوجوانی
درون و بیرون ۲ (Inside Out 2) نشان میدهد که پیکسار توانایی بازگشت موفق به یکی از پیچیدهترین جهانهای احساسی خود را دارد. قسمت اول این انیمیشن با نگاهی خلاقانه و درعینحال سادهفهم، دنیای پیچیده احساسات را برای مخاطب قابل لمس کرد، بدون آنکه از عمق مفاهیم بکاهد. دنباله جدید با حفظ همین ساختار، پا به مرحلهای میگذارد که برای بسیاری ناشناختهتر و پرآشوبتر است: دنیای احساسات در نوجوانی.
فیلم بار دیگر ثابت میکند که پیش بردن داستان در گذر زمان و نشان دادن تغییر شخصیتها همراه با رشد طبیعیشان میتواند بنیانی عالی برای داستانگویی باشد. درون و بیرون ۲ بهجای آنکه فقط تکراری از موفقیت گذشته باشد، مرحلهای تازه از زندگی را انتخاب میکند که بهشدت واقعی، آشنا و پیچیده است. ورود احساسات جدید نمادیست از تجربههای درونی نوجوانی، زمانی که حتی خود فرد هم دقیق نمیداند چرا واکنشهایش تغییر کردهاند.
شاید نقطه قوت اصلی این قسمت، توانایی آن در به تصویر کشیدن تضاد میان احساسات قدیمی و تازه باشد. شادی که پیشتر نیروی اصلی هدایت بود، حالا با اضطرابی مواجه میشود که گرچه ناخوشایند بهنظر میرسد، اما برای بقا و تصمیمگیری نوجوانانه، نقشی اساسی ایفا میکند. پیکسار در این دنباله نهتنها عواطف پیچیدهتری را به تصویر میکشد، بلکه به مخاطب نوجوان (و بزرگسال) نشان میدهد که احساسات جدید همیشه ترسناک نیستند؛ گاهی فقط راهی تازه برای شناخت خودمان هستند.
۴. شگفتانگیزان ۲ (۲۰۱۸) – قهرمانان بازمیگردند؛ این بار با چالشهای تازهتر
وقتی قهرمانان خانوادهدوست دوباره به میدان میآیند، با چالشهایی نو و نقشآفرینیهای تازه
فیلم نخست مجموعه شگفتانگیزان (Incredibles) داستان خانوادهای ابرقهرمان را روایت میکرد که برای پنهانکردن هویت خود، تلاش داشتند همچون مردم عادی زندگی کنند. در دنباله این داستان، شگفتانگیزان ۲ به سراغ موضوعاتی پیچیدهتر میرود. از جمله اینکه چگونه برداشت دیگران میتواند بر پیامدهای اعمال اثر بگذارد. با این حال، همچنان به درونمایههای اصلیاش وفادار میماند: خانواده، پذیرش هویت، اهمیت همکاری و پیوندهای عاطفی.
در این قسمت، فیلم با نگاهی تازه به نقشهای خانوادگی و زنانگی میپردازد. الاستیگرل (با صدای هالی هانتر) حالا در مرکز توجه قرار میگیرد و نقش اصلی را در کمپینی برای بازگرداندن اعتبار ابرقهرمانها ایفا میکند. در همین حال، آقای شگفتانگیز (با صدای کریگ تی. نلسون) در خانه میماند تا از فرزندان پرانرژیاش مراقبت کند؛ بهویژه جکجک، نوزادی که برای نخستینبار نشانههایی از قدرتهای خارقالعادهاش را بروز میدهد.
ماجرا زمانی پیچیدهتر میشود که یک مجرم سایبری با نام اسکریناسلیور از راه میرسد و با استفاده از هیپنوتیزم از طریق صفحهنمایشها، مردم را کنترل میکند. در ادامه مشخص میشود که این خلافکار کسی نیست جز اِوِلین دیور (با صدای کاترین کینر)، خواهر وینستون دیور (با صدای باب اودنکرک)، یکی از حامیان اصلی کمپین حمایت از ابرقهرمانان.
شگفتانگیزان ۲ با تغییر تمرکز داستان از آقای شگفتانگیز به الاستیگرل، نهتنها ریتم داستان را تازه میکند، بلکه نشان میدهد چگونه میتوان در دل یک تیم، نقشهای تازهای تعریف کرد، بدون آنکه از ارزش شخصیتهای دیگر کاسته شود. این تغییر رویکرد فرصتی برای نمایش توانمندیهای زنانه، مدیریت خانوادگی، و معنای واقعی شراکت در یک خانواده ابرقهرمان فراهم میکند. همچنین طنز پنهان در مبارزه روزمره پدری که با تکالیف مدرسه و بیخوابی نوزاد دستوپنجه نرم میکند، لایهای از واقعگرایی خندهدار به این داستان پرزرقوبرق اضافه کرده است.
۵. داستان اسباببازی ۳ (۲۰۱۰) – پایانی که هم اشک آورد و هم راهی تازه گشود
پایانی احساسی و خاطرهانگیز بر ماجراهای اسباببازیها، جایی که وفاداری و رهایی دست در دست هم میدهند
هواداران مجموعه داستان اسباببازی (Toy Story) یک دهه تمام منتظر ماندند تا قسمت سوم این فرنچایز محبوب روی پرده برود. وقتی این فیلم در سال ۲۰۱۰ اکران شد، نهتنها به سهگانهای موفق پایان داد، بلکه نشان داد که چگونه میتوان داستانی کودکانه را به روایتی عمیق و انسانی تبدیل کرد.
با اینکه پس از آن فیلمهای بیشتری از این مجموعه ساخته شد، داستان اسباببازی ۳ همچنان جایگاه ویژهای دارد؛ چرا که نقطه عطفی در مسیر رشد شخصیتهاست و عملاً به ماجرای اسباببازیها با اندی پایان میدهد. در این قسمت، اندی که حالا در آستانه رفتن به دانشگاه است، تصمیم میگیرد اسباببازیهای محبوبش را اهدا کند. آنها در ادامه به یک مهدکودک منتقل میشوند و با لوتسو (با صدای نِد بیتی) آشنا میشوند: خرس صورتیرنگی با بویی شبیه توتفرنگی که در ظاهر مهربان است اما در واقع با مشت آهنین بر آنجا حکومت میکند.
این قسمت با مهارتی مثالزدنی به مفاهیمی جهانی چون وفاداری، رها کردن، و پذیرش مرحلهای تازه از زندگی میپردازد. اسباببازیهایی که تا آن زمان زندگیشان با لبخندهای اندی معنا پیدا میکرد، حالا باید با حقیقت تلخ جدایی و آغاز دوباره کنار بیایند. از سکانسهای پرتنش فرار از مهدکودک تا لحظه دلخراش و درخشان آتشسوزی که در آن، اسباببازیها دستدردست منتظر سرنوشت میمانند، فیلم با ظرافتی بینظیر احساسات مخاطب را هدف قرار میدهد، نه با شعار، بلکه با صداقت.
داستان اسباببازی ۳ به زیبایی ثابت میکند که پایانبندی اهمیت دارد. این فیلم نهتنها قصه اسباببازیها را جمعبندی میکند، بلکه با معرفی چالشهای تازه، جان تازهای به مجموعه میبخشد. موفقیت این دنباله در آن است که هم احساسیترین بخش ماجرا را روایت میکند و هم آیندهای قابلتصور برای شخصیتها باقی میگذارد؛ آیندهای که در آن، معنای بازیکردن دیگر فقط در دستان یک کودک خلاصه نمیشود، بلکه به خاطرهای عمیق در قلب بیننده تبدیل میگردد.
۶. داستان اسباببازی ۲ (۱۹۹۹) – سفر برای نجات و نگاهی دوباره به هویت
ماجراجویی نفسگیر برای نجات یک دوست قدیمی، همراه با درکی عمیقتر از هویت و تعلق
وقتی داستان اسباببازی در سال ۱۹۹۵ اکران شد، جهان سینما با پدیدهای تازه روبهرو شد. برای نخستینبار، استودیوی پیکسار جهانی خیالی خلق کرد که در آن، اسباببازیها نهتنها حرکت میکردند و حرف میزدند، بلکه احساس، آرزو و هویتی مخصوص به خود داشتند، درست مانند انسانهایی که آنها را صاحب بودند. شخصیتهای فیلم بهطرز شگفتانگیزی باورپذیر بودند و بینندگان بهراحتی با آنها ارتباط برقرار میکردند.
با چنین موفقیتی، طبیعی بود که انتظار برای دنبالهای درخور، بسیار بالا باشد. داستان اسباببازی ۲ که در سال ۱۹۹۹ اکران شد، با داستانی عمیقتر و پویانمایی چشمگیرتر از آنچه پیشبینی میشد، پا به میدان گذاشت. این قسمت نهتنها توانست از انتظارات فراتر برود، بلکه بهزعم بسیاری از منتقدان، حتی از قسمت اول نیز موفقتر عمل کرد؛ امری نادر در دنبالهسازی انیمیشنها.
داستان این بار بر محور وودی (با صدای تام هنکس) میچرخد که توسط یک کلکسیوندار اسباببازی ربوده میشود. باز لایتیر (با صدای تیم آلن) و گروه دوستانش برای نجات او راهی یک ماجراجویی تازه میشوند. در این میان، فیلم شخصیت جدیدی بهنام جسی (با صدای جون کیوساک) را معرفی میکند؛ یک دختر گاوچران پرانرژی که گذشتهای تلخ و فراموششده را با خود حمل میکند.
این قسمت لایههای تازهای از مفاهیمی چون هویت، تعلق و ارزشمندی فردی را به تصویر میکشد. وودی با این سوال بنیادین روبهرو میشود: آیا بهتر است بهعنوان یک کلکسیون ارزشمند در ویترینی بماند یا در کنار کودکی که دوستش دارد، زندگی کند؟
همین پرسش فلسفی، در دل یک داستان کودکانه، به داستان اسباببازی ۲ عمقی انسانی و احساسی میبخشد. فیلم نهتنها خطوط داستانی شخصیتهای قدیمی را گسترش میدهد، بلکه با معرفی کاراکترهای جدید و تضادهای درونیشان، به مجموعه غنایی تازه میبخشد؛ در تعادلی هوشمندانه میان طنز و تامل، سرگرمی و تفکر.
جمعبندی: قدرت پیکسار در بازآفرینی داستانها و خلق دیدگاههای نو
در دنیای سینمای انیمیشن، کمتر استودیویی توانسته است به اندازه پیکسار در خلق داستانهایی تأثیرگذار، اصیل و در عین حال سرگرمکننده موفق باشد. مجموعه دنبالههایی که در این مقاله مرور کردیم، نمایانگر یکی از بزرگترین نقاط قوت پیکسار است: توانایی خلق پرسپکتیوهای تازه و متفاوت در دل داستانهایی آشنا و محبوب.
پیکسار با ظرافتی بینظیر نشان داده که دنبالهها لزوماً به معنای تکرار یا سادهسازی اثر اولیه نیستند. بالعکس، هر یک از این دنبالهها با انتخاب تمرکز بر شخصیتهای کمتر دیدهشده، انتقال داستان به دورههای زمانی جدید یا پرداختن به چالشهای نوین زندگی، موفق شدهاند جهانهای داستانی خود را گسترش دهند و به عمق و غنای بیشتری دست یابند. برای مثال، در جستوجوی دوری از زاویه دید ماهی فراموشکار داستان را روایت کرده و ما را با مفاهیم ناتوانی و امید آشنا میکند.
همچنین پیکسار با دقت در پرداخت روابط انسانی، چه در چارچوب خانواده، چه در قالب دوستی و چه در مسیر رشد فردی، پیامهای اخلاقی و انسانی را به شکلی جذاب و بیتکلف به مخاطب منتقل میکند. مجموعه شگفتانگیزان نمونهای بارز از این هنر است که نقشهای جنسیتی و مسئولیتهای خانوادگی را به چالش میکشد و اهمیت همکاری و عشق را پررنگتر میکند.
پیکسار در پایان به ما یادآوری میکند که داستانها، بهویژه آنهایی که در قالب انیمیشن روایت میشوند، میتوانند پلی باشند میان دنیای کودکان و بزرگسالان؛ داستانهایی که هر بار با دیدگاهی نو، تماشاگر را به سفری تازه دعوت میکنند؛ سفری که در آن میتوانیم خود را بهتر بشناسیم، با تغییرات روبهرو شویم و معنای عمیقتری برای عشق، امید و تعلق پیدا کنیم.
در واقع، پیکسار نه تنها استاد روایت داستانهای خلاقانه است، بلکه در خلق پرسپکتیوهای نوین که مخاطب را به فکر وادارد، بهترین است. این ویژگی، دنبالههای پیکسار را فراتر از یک محصول تجاری تبدیل میکند و به آنها هویتی ماندگار و هنری میبخشد.
دنباله موردعلاقه شما در میان انیمیشنهای پیکسار کدام است؟ در کامنت بنویسید.
منبع: nofilmschool
دوست داشتنیترین یوتیوبر گیمر ایران کیه؟ میزگیم با علیرکسا @alirexzam
نظرات