بهترین اپیزودهای باب اسفنجی شلوار مکعبی: باب و پاتریک دزدی بزرگی انجام میدهند
در این مطلب از مقالات بهترین قسمتهای باب اسفنجی به اپیزودی میرسیم که بدون شک یکی از خندهدارترین و بامزهترین داستانهای سریال را تعریف میکند. در این قسمت باب و پاتریک در ادامه یک سری داستانها از دست قانون متواری میشوند تا به پشت میلههای زندان نیافتند.
هفتمین قسمت از فصل دوم سریال SpongeBob SquarePants که در نوع خود یکی از خندهدارترینها است از دو بخش با نامهای PreHibernation Week و Life of Crime تشکیل میشود. در هر دو بخش خط داستانی حول محور ساده بودن و ضریب هوشی پایین باب اسفنجی میچرخند که اگر کمی بالاتر بود هیچ وقت قاطی چنین رویدادهای عجیبی نمیشد؛ حال این رویداد عجیب میتواند مربوط به فرار از قانون باشد یا قایم شدن از دست یک دوست که جرأت نه گفتن به او را ندارد.
بخش اول این قسمت که PreHibernation Week نام دارد قصه سادهای تعریف میکند. از آنجایی که تنها یک هفته تا فصل سرما باقی مانده سندی باید خود را برای یک خواب زمستانی عمیق آماده کرده و تدابیر مورد نظر را بیاندیشد. حال سندی برای اینکه بتواند خود را برای خواب زمستانی آماده کند از باب اسفنجی درخواست کمک میکند و از او میخواهد که در انجام کارهای مختلف به او کمک برساند. باب هم که حاضر است برای دوستانش هر کاری کند تصمیم میگیرد پا به پای سندی به کار کردن بپردازد تا دوست سنجابش بهترین خواب زمستانی ممکن را به چشم ببیند.
هرچند که باب در دقایق ابتدایی با انرژی بالا ظاهر میشود و سنگتمام میگذارد، اما پس از مدتی خسته شده و دیگر توان کار کردن ندارد. منتها از آنجایی که با سندی رودربایستی دارد به جای اینکه راست قضیه را بگوید تصمیم میگیرد از او قایم شود. سندی هم که روحش از دلیل غیب شدن باب خبر ندارد حسابی دنبال او میگردد، ولی موفق به پیدا کردن دوست اسفنجی خنگ خود نمیشود. پس از مدتی نگران مربوط به گم شدن باب جلوهای جدی به خود میگیرد و سندی به همراه سایر اعضای بیکینی باتم به دنبال ماموریتی برای پیدا کردن باب میرود. اما خب ظاهرا میانگین ضریب هوشی ساکنین بیکینی باتم پایینتر از حدی است که متصور بودیم. در واقع افرادی که به دنبال باب میگشتند هم از دست سندی خسته میشوند و به جای اینکه شرایط خود را به او بگویند، تصمیم میگیرند آنها هم دست جمعی از دستش پنهان شوند.
و اما بخش دوم این قسمت که Life of Crime نام دارد روایتگر یک داستان احمقانه دیگر است. در این اپیزود آقای خرچنگ خطاب به باب و پاتریک میگوید که اگر آنها قصد داشته باشند در پایان چیزی را به صاحبش بازگردانند، ایرادی در قرض گرفتن آن وجود ندارد. ولی خب حتی اگر کسی بخواهد وسیله سرقت شده را به صاحبش بازگرداند باز هم مرتکب جرم دزدی شده است. باب اسفنجی و پاتریک هم که توانایی تحلیل قضیه را ندارند این حرف را جدی میگیرند.
در ادامه این دو تصمیم میگیرند یک بادکنک را از مغازهای در بیکینی باتم «قرض» بگیرند، آن هم با هدف اینکه بعدها ان را با صاحب اصلی بازگردانند. اما از بد روزگار این بادکنک در میان ماجرا منفجر میشود و باب و پاتریک را حسابی به ترس میاندازد؛ چرا که آنها دیگر توانایی بازگرداندن شی قرض گرفته شده به صاحبش را دارند. در چنین شرایطی آنها به این نتیجه میرسند که دزدی کردهاند و به همین خاطر حسابی مشوش و پریشان میشوند. به همین دلیل تصمیم میگیرند از دست پلیس فرار کنند و از طریق یک روش صعب العبور از شهر بگریزند.
اما این دو شخصیت به دو تا نکته خیلی ساده توجه نکردند. اول اینکه دزدیدن یک بادکنک جرم خاصی ندارد که به خاطر آن بخواهند از شهر زندگی خود متواری شوند. نکته دوم این است که در آن روز بادکنکهای مغازه مذکور مجانی بودند و اصلا نیازی به خریدشان نبود. آنها میتوانستند بدون پرداخت پول نفری یک بادکنک بردارند و با خیال راحت از مغازه خارج شوند. ولی خب مغز جایی در سر این دو ندارد تا شاهد این ماجرای خندهدار و تا حدی سورئال باشیم.
نظر شما در این باره چیست؟ دیدگاههای خود را با تیم کافهبازار و سایر کاربران به اشتراک بگذارید.
منبع: Screen Rant
بهترین بازیهای تکنفره که باید با دوستاتون بازی کنید
نظرات