بهترین انیمه های سینمایی استودیو جیبلی از نظر تیم مجله بازار
تاریخ انیمه پر است از آثار سینمایی و بلند، اما شاهکارهای استودیو جیبلی و هایائو میازاکی سهم زیادی در شهرت و محبوبیت این مدیوم ژاپنی دارند. هر یک از این انیمهها تجربهای خاص و منحصربهفرد به ارمغان میآورند. اما اگر بخواهید تنها یک انیمه سینمایی را به عنوان بهترین محصول استودیو جیبلی انتخاب کنید، انتخاب شما کدام اثر است؟ در ادامه با جوابهای اعضای تحریریه مجله بازار همراه باشید.
در طول سالهایی که از تاسیس استودیو جیبلی و خلق انیمههای بینظیر میگذرد، آثاری به نمایش در آمده که نه تنها تجربیات به شدت تماشایی بودهاند، بلکه توانستهاند با داستان عمیق خود مخاطب را به لحاظ احساسی درگیر کنند. در قالب انیمههای سینمایی این استودیو توانستیم به جهانهای خیالی سفر کنیم، دنیای واقعی را از زاویهای تازه ببینیم و با شخصیتهایی آشنا شویم که همچون اعضای خانواده دوستشان داریم. هر انیمه بسته به داستان و کاراکترهای خود تاثیر متفاوتی رو مخاطب میگذارد و میتواند او را به فردی متفاوت نسبت به قبل تبدیل کند. به همین دلیل از تیم مجله بازار پرسیدیم که کدام انیمه سینمایی استودیو جیبلی را بیشتر از سایرین دوست داشته و چرا؟ انتخابهای اعضای تحریریه از آثار کلاسیک تا انیمههای چند سال اخیر را شامل میشوند، اما همگی فارغ از فضا و داستان، جادوی این مدیوم ژاپنی را به تصویر میکشند.
انیمه سینمایی Grave of the Fireflies رو میشه متفاوتترین اثر استودیو جیبلی معرفی کرد. در حالی که این استودیو به واسطه دنیاهای فانتزی که در Spirited Away و My Neighbor Totoro دیدیم، شناخته میشه، اما در مدفن کرمهای شبتاب با روایت داستانی غمانگیز و احساسی در فضایی واقعگرایانه، نشون داده که سایه سیاه و ترسناک جنگ چطوری میتونه زندگی افراد عادی رو به کلی تغییر بده. شرایطی که این روزها بهتر از هر زمان دیگهای برامون قابل درک هست و افراد زیادی از نزدیک او رو لمس کردن. استودیو جیبلی در نمایش زندگی تراژیک سیتا و ستسوکو هیچ رحمی به بیننده نمیکنه و لحظات دراماتیک رو پشت سر هم به نشون میده. Grave of the Fireflies تجربهای نیست که پس از تموم شدن فراموشش کنیم، بلکه تاثیرش تا مدتها با ما همراه خواهد بود. مدفن کرمهای شبتاب شاید شناختهشدهترین ساخته استودیو جیبلی نباشه، اما یکی از مهمترین بیانیههای ضد جنگ در تاریخ سینما محسوب میشه.
محمد صادق شجاعی
از اونجایی که بچهها زودتر از من، انیمهی سینمایی «مدفن کرمهای شبتاب» رو بهعنوان پیشنهادِ برترشون انتخاب کردن، من مجبور شدم که My Neighbor Totoro رو ترجیح بدم تا اینکه لیستمون متنوع، گسترده، غیر تکراری و زیباتر بشه. از طرفی هم، من بهشدت به مفاهیم فلسفی و هنری آقای هایائو میازاکی علاقه دارم و اعتقادم بر اینه که استودیو جیبلی تو سال ۱۹۹۸ با «همسایه من توتورو» خودش رو تو جایگاه متفاوتی قرار داد و برای من عزیزتر شد؛ اگر من رو بشناسید میدونید که من انیمهباز نیستم و حتی انیمههای سریالی خاصی رو هم نمیبینم اما توی بحثِ انیمههای سینمایی، بارها شده که «همسایه من توتورو» رو دیدم و ازش خسته نشدم. اگر تاکاهاتا با غمگینترین انیمهای که دیدم یعنی «مدفن کرمهای شبتاب» من رو به سفری عجیبوغریب، غمگین و بهشدت جنگزده برد و روی تاریکِ این کرهی خاکی رو بِهِم نشون داد، این «انیمه My Neighbor Totoro» بود که روی مثبت این جهان رو برخلاف انیمهی «کرمهای شبتاب» بهتصویر میکشید. قلمها، انیمیتها و کارگردانی بصری جذاب این اثر سینمایی بهقدری با کانسپتیوِ داستانی محصول، ارتباط برقرار میکنن که انگار در هر ثانیه از تماشای اون، یک موسیقی منحصربهفرد رو میشنویم که در عالیترین لولِ خودش کوک شده و بهبهترین شکل ممکن هم شنیده میشه. امیدوارم شماهم از تماشای این انیمه نهایت لذت رو ببرید.
علیرضا خسروی
آقا این انیمه شهر اشباح (Spirited Away) رو هرچی نگاه میکنم، سیر نمیشم! یعنی اصلاً میازاکی یه جوری ساخته که آدم دلش میخواد بره همونجا زندگی کنه، حتی اگه اون یوبابای بداخلاقش باشه. لامصب کاراکتراش محشرن، یه جورایی همشون یه تیکه از وجود خود آدمَن!
ولی راستشو بخواین، از همه بیشتر، بچه یوبابا تو مخم رفته! آخه کجای دنیا یه بچه کلهگندهی اینقدر لوس و بامزه پیدا میکنی که آخرشم آدم ازش خوشش بیاد؟ یعنی قشنگ معلومه میازاکی یه چیزی تو مغزش داشته که فقط خودش میدونسته چیه، وگرنه عمراً میشد چنین موجودی خلق کرد. این یوبابا هم که نگم براتون، یه وقتا ازش میترسیدم، یه وقتا دلم براش میسوخت. کلاً یه پکیج کامل از حسهای مختلفه.
خلاصه که شهر اشباح فقط یه انیمه نیست و به نظرم یه تجربه محسوب میشه! یه چیزیه که حتی اگه صد بارم ببینیش، بازم یه چیز جدید ازش کشف میکنی. حتماً ببینیدش، ضرر نمیکنید. به خصوص اگه دلتون یه سفر جادویی با طعم ارواح باحال میخواد!
سید عباس حسینی
وقتی هنوز جنگ ایران شروع نشده بود، وظیفه نقد این انیمه به عهده من گذاشته شد، برای همین مدتی بعد از اتمام جنگ فرصت کردم تا این انیمه را تماشا کنم. موردی که بیش از اندازه باعث شد این انیمه برای من جالب باشد احساسات مشابهی بود که در جنگ تجربه کردم. صدای آژیر جنگ در آغاز انیمه پسر و مرغ ماهیخوار من را به یاد صداهای انفجاری انداخت که پیشتر شبها آرامش را از ما گرفته بود. بعد از آن پسرک قصه ما همراه با پدرش به منطقهای میرود که در آن جنگی وجود ندارد و این صحنه دوباره من را به یاد زمانی انداخت که همراه با خانوادهام به شهری نقل مکان کردیم که در آن تنها سکوت و آرامش موج میزد، همان احساس آرامشی که در هنگام دیدن این انیمه و فضاهای سبز و دریاچه زیبای آن به من دست داد. بیاید نگاهی به خود داستان بیاندازیم. در ابتدا ماهیتو مادر خود را به خاطر جنگ از دست میدهد و سپس با مادرخواندهای روبرو میشود که هیچ علاقهای به آن ندارد، اما همچنان احترام او را نگه میدارد. در صحنه بعد دانش آموزان مدرسه با ماهیتو درگیر میشوند و او خشم خود را با زدن سنگی به سر خود بروز میدهد. اما در این صحنه من احساس کردم که شاید ماهیتو میخواهد تقصیر را به گردن دانش آموزان مدرسه بیاندازد، هرچند که در پاسخ پرسش پدرش که چه کسی اینکار را انجام داده؟ او جواب داد: خودم سر خوردم، تا شاید وضعیت خود را رقت انگیز و قابل ترحم نشان دهد.
در کنار ماهیتو ما شاهد مرغ ماهیخوار هستیم که پرندهای است آبی رنگ و مزاحم ماهیتو میشود. مرغ ماهیخوار نماد راهنما و حکمت است و در فرهنگ ژاپنی پیامآور مرگ و عبور یک روح از یک دنیا به دنیای دیگر است. در ادامه داستان ناتسوکو مادر جدید ماهیتو به جنگل میرود، اما پسرک داستان ما هیچ توجهی به این امر نمیکند تا اینکه بعد از خواندن کتابی که مادرش نوشته احساسات او تغییر کرده و وقتی متوجه میشود، ناتسوکو گم شده و به دنبال او به برج میرود. برجی که توسط یکی از پیشینیان ماهیتو ساخته شده و در این برج قوانین خاصی حکم فرما است. در این دنیای دیگر ماهیتو با یک دختری به نام هیمی ملاقات میکند و آن دو همراه با هم به دنبال ناتسوکو میگردند. همان طور که ماهتیو رشد شخصیتی مییابد و قویتر میشود ناتسوکو را سرانجام به عنوان مادر خود قبول میکند. در این داستان تمام شخصیت ها به گونه ای متفاوت دچار دگرگونی میشوند. ماهیتو از نوجوانی که دچار غم و اندوه است به مردی تبدیل میشود که میتواند بر روی سرنوشت بقیه موجودات تاثیرگذار باشد و حتی با مرغ ماهیخوار که او را تهدید میکند، همچنان با ملایمت برخورد میکند و تلاش میکند صدمه ای که به منقار او وارد کرده است را جبران کند.
در مقابل مرغ ماهیخوار را میبینیم که در ابتدا با بد طینتی به ماهیتو نگاه میکند و حتی با تله ای او را به برج میکشاند، اما در طول داستان دچار تغییر شده و به کمک ماهیتو میرود. حتی ناتسوکو هم با شنیدن کلمه مادر از دهان ماهیتو احساسات ملایم تری نسبت به او پیدا میکند و پدر خانواده که ارزش فرزند و زن خود را بهتر درک میکند. در پایان داستان ما شاهد سیزده قطعه چوبی هستیم که شاید نماد فیلم های سینمایی معروفی باشند که در تمام این سالها توسط میازاکی ساخته شده اند و عموی داستان همان میازاکی است که حالا دیگر پیر شده و نمیتواند دنیاهای فانتزی را که تا به حال در کنار هم نگه داشته بود حفظ کند و حتی در یافتن وارث بعدی خود هم شکست میخورد. با این حال هیچ کس نمیتواند عمو و دنیاهای فانتزی را حتی اگر پیر شود به فراموشی بسپارد، همان طور که ما نمیتوانیم داستان های میازاکی را فراموش کنیم.
سمیرا رسائی زاده
اشتباه نکنید. در این انیمه سینمایی خبری از عناصر فانتزی معروف میازاکی بزرگ نیست و به جای آن با یکی از واقعگرایانهترین آثار استودیو جیبلی سر و کار داریم. وقتی مارنی آنجا بود (When Marnie Was There)، بیش از آنکه اثری انتزاعی باشد، روایتی خانواده محور است و به خوبی نشان میدهد که چگونه خون، خون را میکشد. آشنایی آنا، شخصیت اصلی داستان با مارنی، دختر دورگه مو بلوند در ویلای کنار مرداب، ترکیبی از غم و شادی را در پی دارد. کافیست چند دقیقهای تاب بیاوریم تا داستان کمی روی غلتک بیفتد و روایت زندگی مارنی روشنتر شود، روایتی که با زندگی آنا گره خورده و مخاطب را تا انتها درگیر خود نگه میدارد. هرچند انیمه زمانی که مارنی آنجا بود، بهترین اثر استودیوی جیبلی نیست، اما با به تصویر کشیدن لحظات عمیق، احساسی و تلخش مخاطب را به گریه وا میدارد و احتمالا تا سالها در ذهن او ماندگار میشود.
زهرا چنگیز
انیمهی Ponyo یکی از شیرینترین و خاصترین کارهای هایائو میازاکی هست. داستان دربارهی یه موجود بامزهی دریاییه به اسم پونیو که یه روز دلش میخواد بیاد دنیای آدمها و با یه پسربچهی مهربون به اسم سوسوکه دوست میشه. داستانش یه جورایی الهامگرفته از قصهی «پری دریایی کوچولو» اثر هانس کریستین اندرسن هست، ولی با حالوهوای خاصِ میازاکی. چیزی که اول از همه توی این انیمه دل آدمو میبره، طراحیها و رنگهاشه. هایائو میازاکی و تیمش در استودیو Ghibli برای Ponyo حدود ۱۷۰٬۰۰۰ فریم رو با دست کشیدن! خودش گفته بود که میخواست این انیمیشن حس «دنیای بچهها و نقاشیهای سادهی کودکانه» رو داشته باشه؛ برای همین سبک بصریش با کارهای قبلیش یه ذره فرق داره. یه حس گرم و زندهای داره که خیلی باحالتر از انیمیشنای دیجیتال امروزیه. مخصوصاً صحنههای مربوط به دریا و موجها خیلی چشمنوازه. اما فقط ظاهرش نیست که جذابه؛ محتواش هم حرف برای گفتن زیاد داره. با اینکه قصهش خیلی ساده و کودکانه به نظر میرسه، ولی کلی مفهوم قشنگ توشه؛ مثل عشق خالص، ارتباط انسان با طبیعت و اینکه چطور دنیای ما وقتی تعادلش بههم میریزه، همهچی خراب میشه. قطعاً بعد از دیدن پونیو، یه جای خالی از شخصیتش توی قلبتون میمونه که دلتنگش میشید. در کل، Ponyo یه انیمهست که هم بچهها ازش لذت میبرن، هم بزرگترها و حتی ممکنه به فکر فرو برن. میازاکی توی این اثر هم مثل بقیهی کاراش نشون میده چقدر قویه تو ساختن دنیاهای خیالی و دوستداشتنی، اونم با مفاهیم مهمی مثل عشق، تعادل و طبیعت.
فائزه معصومی
کارنامه هایائو میازاکی نه تنها از نظر تنوع سبک روایی بلکه حتی از نوع منبع داستانی نیز تنوع فوق العاده ای دارد. اولین انیمه سینمایی کارگردانی شده او اثری فرعی از مجموعه انیمه محبوب، Lupin III بود. انیمه «نائوشیکا» نیز بعد از آن اقتباسی مستقیم از مانگایی بود که طراح آن خود میازاکی بود. بعد از این، بسیاری از انیمههای او داستان اورجینال داشتند. در این میان قلعه متحرک هاول نیز اقتباسی از یک رمان است. با این حال شگفت انگیزترین اثر وی از نظر من، انیمه The Wind Rises است. اثری که به جای داستان اورجینال ای اقتباسی، در شاخه بیوگرافی قرار گرفته و زندگی مهندس نابغه ژاپنی در زمان جنگ جهانی دوم، هوریکوشی جیرو را روایت میکند. نکات شگفت انگیز این انیمه، یکی دقت در جزئیات و تصویرپردازی قابل لمس از ژاپن قبل از جنگ جهانی دوم و حین آن و دیگری نیز انتقادات زیرپوستی و محکم بر سیاستهای آن زمان ژاپن است. با وجود تمام این زیرمایه های سیاسی و تاریخی، روایت احساسی این انیمه از زندگی پر فراز و نشیب جورو است که ستون این اثر را تشکیل میدهد. روایت خارق العاده میازاکی از مشقتهای تحصیلی، زندگی کاری و تراژدی عاشقانه اوست که باعث میشود The Wind Rises حتی بدون وجود عناصر فانتزی که از عناصر پای ثابت کارهای وی هستند، تبدیل به جادوییترین انیمه کارنامه او شود.
سید محمد حسین بطحایی
نظر شما در مورد بهترین انیمه سینمایی که توسط استودیو جیبلی ساخته شده چیست؟ آیا انتخاب شما مثل اعضای تیم مجله بازار بوده یا آثار دیگری را در نظر دارید؟ بیشتر از همه کدام انیمه استودیو Ghibli نظر شما را جلب کرده است؟ نظرات خود را با ما در میان بگذارید.
منبع: مجله بازار
دوست داشتنیترین یوتیوبر گیمر ایران کیه؟ میزگیم با علیرکسا @alirexzam
نظرات