۱۰ تا از بهترین فیلم و سریالهای ابرقهرمانی در ۱۰۰ سال اخیر سینما
فیلمهای ابرقهرمانی که زمانی برای تماشاگران عادی بیش از اندازه خاص و محدود تلقی میشدند، امروز به یکی از مهمترین ژانرهای هالیوود بدل شدهاند. طرفداران به تحلیل داستانها میپردازند، منتقدان دربارهی ارزش آنها بحث میکنند و استودیوهای سازنده، مثل اسکروچ مثل اسکروچ ثروتمند شدهاند. به نظر میرسد فیلمهای ابرقهرمانی موجی ناگهانی باشند، ژانری که تا چند دهه پیش اصلاً وجود نداشت؛ اما واقعیت این است که قهرمانان و شروران نقابدار از دههی ۱۹۴۰ بر پردهی سینما حضور داشتهاند.
کتابهای مصور و نمادهای فرهنگی همچون سوپرمن و اسپایدرمن، که هزاران داستان چاپی دارند، همچنان شیفتههای خودشان را دارند. حتی پیش از آنکه جلوههای ویژه بتوانند پرواز یک انسان را بهطور قانعکنندهای به تصویر بکشند، استودیوها تلاش خود را آغاز کرده بودند و کودکان هیجانزده به همراه والدینی که وانمود میکردند تنها به خاطر فرزندانشان آمدهاند، همچنان در سالنها حاضر میشدند. در این مقاله مجله بازار، بهترین فیلمهای ابرقهرمانی صد سال اخیر بر اساس ماندگاری داستانها و تأثیری که بر این ژانر داشتهاند، رتبهبندی شدهاند.
۱۰. شگفتانگیزان (The Incredibles) – ۲۰۰۴
در شگفتانگیزان خانوادهای ابرقهرمانی باید تواناییهای خود را در جهانی که قهرمانان نقابدار ممنوع هستند، پنهان نگه دارند. این موضوع بهویژه برای پدر خانواده، باب پار (کریگ تی. نلسون)، مایهی سرخوردگی است؛ او آرزوی بازگشت به مبارزه با جرم و جنایت را دارد. وقتی باب فرصتی برای انجام مأموریتی پنهانی به دست میآورد، نمیتواند مقابل وسوسه مقاومت کند. اما همهچیز آنطور که به نظر میرسد نیست و خانوادهی او باید لباسهای قهرمانیشان را بر تن کرده و برای مقابله با دشمنی قدیمی که جان بیگناهان را تهدید میکند، متحد شوند.
هرچند این خانوادهی ابرقهرمان شباهت چشمگیری به خانوادهی اول مارول دارد، اما با توجه به یکی از سبکترین و خوشساختترین آثار پیکسار در دوران ابتدایی فعالیتش، میتوان از این شباهت چشمپوشی کرد. دنیای رتروفوتوریستی شگفتانگیزان ادای دینی به سالهای طلایی کمیکها بود که برای کودکان و بزرگسالان جذابیت داشت؛ کودکانی که امروز بزرگسالانی در انتظار شگفتانگیزان ۳ هستند. این فیلم نامزد چهار اسکار شد و دو جایزه برای بهترین تدوین صدا و بهترین فیلم انیمیشن را به دست آورد.
۹. ماجراهای کاپیتان مارول (Adventures of Captain Marvel) – ۱۹۴۱
یکی از نخستین نمونههای حضور ابرقهرمانان روی پردهی سینما، ماجراهای کاپیتان مارول محصول ریپابلیک پیکچرز است. این سریال ۱۲ فصلی سیاهوسفید، ماجراهای بیلی بتسون (با بازی فرانک کاگلان جونیور) را دنبال میکند؛ کاوشگری جوان که قدرت تبدیلشدن به کاپیتان مارول (تام تایلر) را با گفتن ورد «شَزَم» به دست میآورد. هنگامی که فردی مرموز به نام عقرب، اعضای یک گروه اکتشافی را برای دستیابی به دستگاهی باستانی و قدرتمند به قتل میرساند، کاپیتان مارول باید وارد عمل شود.
شاید این اثر از نگاه استانداردهای امروز، قدیمی به نظر برسد اما ژانر ابرقهرمانی نخستین گام افسانهای خود را با چکمههای کاپیتان مارول برداشت. فاست کامیکس، ناشر اصلی کاپیتان مارول، شخصیت خود را به ریپابلیک پیکچرز واگذار کرد و در نتیجه، ماجراهای کاپیتان مارول نخستین اقتباس سینمایی یک ابرقهرمان شد. برای بسیاری از افرادی که کمیک نمیخواندند، تماشای این مجموعه، نخستین آشنایی با دنیای ابرقهرمانها، لباسهای مخصوص و هویتهای مخفی بود؛ مفاهیمی که قرار بود در سالهای آینده بهشدت برایشان آشنا شوند.
۸. پلنگ سیاه (Black Panther) – ۲۰۱۸
مارول استودیوز در نگاه طرفدارانش تقریباً اشتباهی نداشت (البته اگر Thor: The Dark World را نادیده بگیریم) اما با انتشار پلنگ سیاه افقهای تازهای برای این ژانر گشود. پلنگ سیاه، ماجرای تاجگذاری تیچالا (چادویک بوزمن) در نخستین ماجراجویی انفرادیاش پس از معرفی در کاپیتان آمریکا: جنگ داخلی، بهعنوان پادشاه واکاندا را روایت میکند. اما هنگامی که او با کیلمونگر (مایکل بی. جردن)، مردی با ادعایی غیرمنتظره بر تخت پادشاهی، روبهرو میشود تیچالا باید گذشتهی ناشناختهاش را با آیندهای روشنتر آشتی دهد.
پلنگ سیاه موفقیتی عظیم بود؛ بیش از یک میلیارد دلار فروش جهانی داشت و نامزد اسکار بهترین فیلم شد. این شخصیت از دههی ۱۹۶۰ در کمیکهای مارول حضور داشته و نخستین بار در شمارهی ۵۲ چهار شگفتانگیز معرفی شد. اما این نخستینبار بود که قهرمان واکاندایی فراتر از یک نقش فرعی در انیمیشنها، اثر اقتباسی مستقل داشت. پلنگ سیاه به MCU مخاطبی جهانی بخشید و پس از مرگ تراژیک بوزمن، به قهرمانی بدل شد که جای خالیاش بهشدت احساس میشود.
۷. سوپرمن (Superman) – ۱۹۴۱ تا ۱۹۴۳
دنیای فانتزی ابرقهرمانها در دههی ۱۹۴۰ زمانی که پارامونت پیکچرز، استودیوی فلایشر را برای ساخت انیمیشنهای کوتاه سوپرمن استخدام کرد، با ورود سوپرمن به پردهی سینما درخشید. این ۱۷ انیمیشن کوتاه، قهرمان تازهی کتابهای مصور را زنده کردند؛ جایی که سوپرمن با دانشمندان دیوانه و رباتهای غولپیکر میجنگید و صدای پرطنینش توسط بازیگر نسخهی رادیویی سوپرمن، باد کالییر به گوش میرسید. حتی نزدیک به یک قرن پس از ساخت، این انیمیشنها همچنان از نظر جزئیات تصویری و کیفیت، با آثار مدرن قابل مقایسهاند.
این انیمیشنها تأثیر چشمگیری روی سوپرمن داشتند و بسیاری از ویژگیهای مشهور او، از جمله پوشیدن لباس در کابین تلفن و مهمتر از همه، توانایی پرواز، در همین آثار متولد شدند. در واقع، بعد از این انیمیشنها بود که سوپرمن در کمیکها به پرواز درآمد. آثار فلایشر نهتنها آیندهی مرد فولادین را شکل دادند، بلکه الهامبخش سبک بصری Batman: The Animated Series شدند و تا امروز بهعنوان مرجعی مهم برای هنرمندان باقی ماندهاند.
۶. بازگشت بتمن (Batman Returns) – ۱۹۹۲
تیم برتون و مایکل کیتون بار دیگر برای ساخت دنبالهای بحثبرانگیز اما درخشان در سال ۱۹۹۲ با بازگشت بتمن همکاری کردند. اکنون بتمن (کیتون) به حضوری شناختهشده در شهر گاتهام بدل شده و بهعنوان قهرمانی محتاط و مورد اعتماد پذیرفته شده است. اما شرور تازهای به نام آزوالد کابِلپات، مشهور به پنگوئن (دنی دویتو)، درصدد نابودی وجههی عمومی او است. همزمان، سلینا کایل با نام کتوومن (میشل فایفر) در حالی که میان انتقامگیری از رئیس خود، مکس شرک (کریستوفر واکن) و رابطهی عاطفی نوپایش با بروس وین سرگردان است، بعضی وقتها کنار پنگوئن قرار میگیرد.
انتشار بتمن در سال ۱۹۸۹ موجی از شیفتگی نسبت به این شخصیت ایجاد کرد اما برتون در بازگشت بتمن خلاقیتهای خود را بیش از پیش به نمایش گذاشت و نتیجه، آشکار بود. تصویر تازهای از گاتهام ارائه شد که در آن پنگوئن بهعنوان ساکن فاضلابها به رفتاری حیوانی عادت داشت و اوج داستان شامل تلاش برای کشتن تمامی کودکان نخستزادهی شهر با غرق کردن توسط یک سیرک شیطانی بود. این مسئله، باعث خشم والدین شد اما دههها بعد، دومین حضور بتمن شاهکاری به شمار میرود که همچنان همچون یک کمیکبوک بیقیمت ارزش خود را حفظ کرده است.
۵. اونجرز: پایان بازی (Avengers: Endgame) – ۲۰۱۹
در پایانِ هیجانانگیز حماسهی بینهایت مارول، فیلم اونجرز: پایان بازی روایتگر آخرین تلاش بازماندگان اونجرز برای بازگرداندن همهچیز به پیش از نابودی تانوس (جاش برولین) در اونجرز: جنگ بینهایت است. آنها با ترکیبی برنده از سفر در زمان و کار تیمی، از جمله آیرونمن (رابرت داونی جونیور) و کاپیتان آمریکا (کریس ایوانز)، اختلافات را کنار گذاشته و برای نجات میلیاردها انسان میجنگند. با این حال، تانوس بهسادگی اجازهی دستیابی به این هدف را نمیدهد.
جنگ بینهایت با نبردهای نمادین و پیچشهای داستانی غیرمنتظره، سطح بالایی برای دنبالهی خود تعیین کرد، اما پایان بازی موفق شد پایانی حماسی و درخور انتظارات مخاطبان ارائه دهد. این فیلم بهجای تکیه بر فهرستی طولانی از مرگهای شوکهکننده، برای شخصیتهایی دیرپاتر همچون کاپیتان آمریکا پایانی احساسی و شایسته رقم زد. پایان بازی همچون نامهای عاشقانه به فیلمهای پیشین MCU بود و گرچه آثار مارول پس از آن ادامه یافت، اما برای بسیاری از تماشاگران، این نقطه پایان ماجرا محسوب شد.
۴. مرد عنکبوتی: درون دنیای عنکبوتی (Spider-Man: Into the Spider-Verse) – ۲۰۱۸
در حالی که دنیای لایواکشن مرد عنکبوتی متعلق به سونی دچار لغزش شد، این استودیو با اثر انیمیشنی مرد عنکبوتی: به درون دنیای عنکبوتی شگفتی آفرید. فیلم، مایلز مورالس (شامیک مور) را معرفی میکند؛ نوجوانی باهوش اما نامطمئن که پس از نیش خوردن از عنکبوتی رادیواکتیوی از جهانی دیگر، به مرد عنکبوتی تازه بدل میشود. مایلز که از تواناییهای تازهاش بسیار خوشحال است، با همکاری دیگر مردان و زنان عنکبوتی از جهانهای موازی آموزش میبیند تا مانع از نابودی واقعیت به دست کینگپین (لیو شرایبر) شود.
درون دنیای عنکبوتی، در زمانی که منتقدان بر این باور بودند همهی ظرفیتهای این ژانر پیشتر استفاده شده شاهکاری از خلاقیت و اصالت بود. ترکیب درخشان سبکهای هنری گوناگون آن را به اثری چشمنواز بدل کرد و تحسین منتقدان را برانگیخت؛ تحسینی که سرانجام با اسکار بهترین فیلم انیمیشن به ثمر نشست. این فیلم آگاهی جهانی را نسبت به مرد عنکبوتی جدید، مایلز مورالس، افزایش داد؛ اکنون تنها جای خالی، معرفی نسخهی لایواکشن این شخصیت محبوب است.
۳. شوالیهی تاریکی (The Dark Knight) – ۲۰۰۸
کریستوفر نولان با دومین سفر خود به گاتهام در شوالیهی تاریکی اثری خلق کرد که بهسختی میتوان از آن پیشی گرفت. داستان پس از رویدادهای بتمن آغاز میکند ادامه مییابد؛ جایی که شهروندان گاتهام با حضور بتمن (کریستین بیل) خو گرفتهاند و حتی خود را با پوشیدن لباسهایی مشابه درگیر ماجرا میکنند. اما این آیندهی به ظاهر آرام، با ظهور جوکر (هیث لجر) آنارشیست به خطر میافتد؛ کسی که قصد دارد قلب شهر را با نابودی هر نماد ارزشمند بشکند.
انتظارها برای دیدن تفسیر لجر از جوکر بالا بود و او با اجرایی خیرهکننده که سرانجام جایزهی اسکار پس از مرگ را برایش به ارمغان آورد، تکمیل شد. شوالیهی تاریکی به شکلی بینقص کلیشههای ژانر کمیکبوکی را با رویکردی واقعگرایانه و زیباییشناسی زمینی ترکیب کرد تا روایتی بسازد که هم داستانی سنتی از بتمن بود و هم یک حماسهی مدرن جنایی. هرچند بتمن و جوکر بارها با یکدیگر روبهرو شدهاند، اما هرگز خطر تا این حد شخصی و ملموس نبوده است؛ بهویژه در صحنهی بازجویی در گاتهام که زندگی انسانها به بازی گرفته شد.
۲. مرد عنکبوتی ۲ (Spider-Man 2) – ۲۰۰۴
زمانی که مرد عنکبوتی در سال ۲۰۰۲ اکران شد، آغازگر عصر تازهای برای ژانر ابرقهرمانی بود و مرد عنکبوتی ۲ ثابت کرد موفقیت آن اتفاقی نبوده است. این دنبالهی تحسینشده، با بازگشت توبی مگوایر در نقش پیتر پارکر و چهرهی ابرقهرمانیاش، بار دیگر تماشاگران را مجذوب کرد. پیتر در تلاش است میان زندگی شخصی و مسئولیتهای قهرمانی خود تعادل برقرار کند و مشکلاتش زمانی شدت میگیرد که با تهدیدی تازه به نام دکتر اتو اوکتاویوس (آلفرد مولینا) روبهرو میشود.
فیلمِ اول، زمان زیادی را صرف معرفی جهان پیتر پارکر کرده بود. مسئلهای که مرد عنکبوتی ۲ از آن استفاده کرد تا مستقیماً به بهترین داستان سهگانه بپردازد. تغییر هوشمندانهی دکتر اوکتاویوس از یک دانشمند دیوانهی خودشیفته به شروری همدل، به پیتر دشمنی داد که او را در عین تلاش برای نجات، به مبارزهای سخت کشاند. مرد عنکبوتی ۲ جهان اغراقآمیز کمیکبوکها را در آغوش گرفت و با بهرهگیری از عظمت قهرمانان و شروران نقابدار، فیلمی آفرید که همچون ورق زدن صفحات تازهترین شمارهی کمیک به نظر میرسید.
۱. سوپرمن: فیلم (Superman: The Movie) – ۱۹۷۸
جهان وعده شنید که «باور خواهد کرد مردی میتواند پرواز کند» و تا پایان سوپرمن: فیلم، این وعده محقق شد. این فیلم با بازی کریستوفر ریو در نقش مرد فولادین، داستان خاستگاه قهرمان را از ریشههای کریپتونیاش تا ورود به کلانشهر پرهیاهوی متروپولیس بهعنوان کلارک کنتِ خبرنگار روایت میکند. هر قهرمان بزرگی به دشمنی درخور نیاز دارد و سوپرمن هم لکس لوتر (جین هکمن)، نابغهی خودشیفته و جنایتکار حرفهای را داشت؛ کسی که برای رسیدن به ثروت از قتل انسانها ابایی نداشت.
ریچارد دانر با سوپرمن افقی تازه ایجاد کرد و راهی نو برای ترکیب فانتزی با جهانی آشنا و واقعگرایانه به نمایش گذاشت؛ چیزی که پیشتر در سینما دیده نشده بود. این فیلم با گذر زمان همچنان خوشساخت و نوستالژیک باقی مانده است؛ اجرایی صادقانه و تعریفکننده از ریو، که معیار سنجش تمام بازیگران بعدی این نقش شد. شاید فیلمهای ابرقهرمانی دیر یا زود ساخته میشدند، اما بدون سوپرمن احتمالاً شکل و شمایل آنها بهکلی متفاوت میبود.
منبع: collider
امسال بازی خوب چی داریم؟ میزگیم با نیما نوترون
نظرات