معرفی بهترین شخصیت های انیمیشن | کارل فردریکسِن
کارل فردریکسن شخصیت اصلی انیمیشن Up اثر پیکسار به کارگردانی پیت داکتر است. او پیرمردی بدقلق، غرغرو و تنهاست که روزگاری در باغوحش بادکنک هلیمی میفروخت. بعد از فوت همسرش الی خیلیها را به خاطر رفتار ناپسندش رنجاند. بنابراین دیگر تک و تنها زندگی میکرد.
روزی کارل به صورت غیرعمد یک کارگر ساختمان را زخمی میکند که به خاطر آن حکم تخلیه برایش صادر میشود. ابتدا مقاومت میکند ولی هنگامی که مامورها سمت خانه کارل میروند در سکانسی حماسی او با کلی بادکنک هلیمی خانهاش را برمیدارد و فرار میکند.
کارل بدون این که درخواست کند یا برایش برنامهریزی کرده باشد یکی از بهترین سفرهای خود را با مسافر ناخواندهاش یعنی راسل رقم میزند. در این مقاله قوس شخصیتی کارل فردریکسن از پیرمردی افسرده به جهانگردی بزرگ را بررسی میکنیم.
همسری فداکار

جوانیهای الی و کارل فردریکسن
از ده سالگی کارل علاقه زیادی به کاوش و گشتوگذار در دنیا داشت برای همین چارلز مانتز کاوشگر مشهور را الگوی زندگیاش قرار داد. از قضا با الی دختری که به اندازه او شیفته ماجراجویی و اکتشاف بود دوست شد.
این دوستی تا بزرگسالی هم ادامه پیدا کرد و به ازدواج منجر شد. آنها از بچگی دوست داشتند به آبشار پارادایس یکی از ماجراجوییهای نمادین مانتز سفر کنند، اما در بزرگسالی متوجه شدند چنین آرزویی به این راحتیها برآورده نمیشود چون باید کلی کار کرد و پول پسانداز کرد.
در این برهه هر دو به عنوان نگهبان باغوحش یا فروشنده بادکنک کار کردند، با این وجود روزگار با آنها مهربان نبود الی دچار سقط جنین شد همچنین متوجه شد که نازا است و نمیتواند باردار شود. اما این زوج همچنان امید داشت که روزی به پارادایس سفر کند ولی موانع زیادی وجود داشت. گاهی اوقات ناچار میشدند پساندازشان را صرف چیزهای مهمتری کنند. بنابراین هدفشان تا کهنسالی طول کشید.
وقتی که کارل بالاخره بلیت پارادایس را تهیه میکند، میبیند الی مریض شده است و باید در بیمارستان بستری شود، در نهایت هم به خاطر بیماری ناشناختهای جان خود را از دست میدهد. آنها زندگی فوقالعاده و کاملی داشتند در هر حال از دست دادن همسرش ضربه بزرگی به کارل وارد میکند. بنابراین به الی قول میدهد که روزی به آبشار پارادایس سفر کند، پس از آن اواخر عمرش را همراه خاطراتش با او سپری کند.
مسافری ناخوانده
از نقاط عطف زندگی کارل بعد از فوت همسرش میتوان به ملاقات با راسل اشاره کرد؛ او پسری پیشاهنگ، پرانرژی و مهربان است که میخواهد نشانهای مختلفی دریافت کند تا به عنوان کاوشگر ارشد مدرسه انتخاب شود. منتهی تنها به یک مدال نیاز دارد تا به هدفش دست یابد و آن کمک به افراد سالمند است. برای همین سر کارهای مختلفی مانند رد شدن از خیابان دوست دارد به کارل کمک کند، پیرمرد نیز تا جای ممکن او را میپیچاند و سرش شیره میمالد.
یک بار الکی به راسل گفت پرندهای نادر به اسم اسنایپ اذیتش میکند اگر بتواند او را از خانهاش فراری دهد مدال نهایی را کسب خواهد کرد. بچه ساده حرفهایش را باور میکند. زمانی که کارل با ۱۰۰۰ بادکنک هلیم داشت به آسمان میرفت راسل مشغول نگهبانی بود تا پرنده مزاحم را گیر بیندازد.
کارل بسیار متعجب و عصبانی میشود، زمانی که میخواهد او را نزدیک خانهشان پیاده کند طوفانی مهیب میوزد، سپس سر از آفریقای جنوبی مقابل پارادایس در میآورند. بعد از آن متوجه میشود که دیگر به این راحتیها نمیتوان از شر بچه خلاص شد. راسل به طرز غیرمنتظره و عجیبی نزدیک آبشار یک پرنده جدید کشف میکند که تصور میکند همان اسنایپ مزاحم است. کارل ترجیح میدهد صدایش را در نیاورد زیرا پرندهای که کشف کرده است واقعا جزو گونههای نادر به شمار میرود. راسل نیز عاشق پرنده میشود و نامش را کوین میگذارد.
فراز و نشیب های کارل و راسل
در این طبیعت بکر راسل سگ گمشدهای به نام داگ را پیدا میکند که قلاده خاصی روی گردنش دارد که با آن زبان سگ را به زبان گفتاری ترجمه میکند. صاحب داگ چارلز مانتز افسانهاییست! کارل بسیار هیجانزده میشود، بیصبرانه منتظر است تا اسطورهاش را از نزدیک ملاقات کند.
کمکم رابطه عمیقی بین کارل و راسل شکل میگیرد و این بچه دائم چیزهای جورواجور و جالبی کشف میکند که سفرش را به ماجراجویی بسیار به یاد ماندنی تبدیل میکند. ابتدا فقط میخواست از شر راسل خلاص شود ولی هنگامی که خطر جانش را تهدید کرد سریع به کمکش رفت تا او را نجات دهد؛ زیرا خود را مقابل بچه مسئول میداند و نمیگذارد آسیبی به راسل وارد شود. با وجود این که هیچ گاه راسل را به عنوان همسفرش انتخاب نکرده بود.
جایی از فیلم راسل دلیل کارها و اهدافش را برای پیرمرد توضیح میدهد: میگوید قصد دارد عنوان کاوشگر برتر را کسب کند تا پدرش به او افتخار کند؛ پدری که انگار خانوادهشان را ترک کرده است اما راسل امید دارد وقتی که به خانه برگشت او را با این کار تحتتاثیر قرار دهد.
بدین صورت پیرمرد با بچه نقاط اشتراکی پیدا میکند و به تنها دوست و یارش بعد از الی تبدیل میشود. بچهها همیشه ناخودآگاه شور و نشاط خاصی به افراد بزرگسال میبخشند؛ راسل دقیقا این کار را برای پیرمرد انجام میدهد. هر دو به دنبال تایید از کسانی هستند که در زندگیشان حضور ندارند یا دیگر فوت کردهاند.
هیچوقت قهرمانتان را از نزدیک ملاقات نکنید

چارلز مقابل کارل
با کمک قلاده داگ آنها چارلز مانتز را ملاقات میکنند. او از روزهای اوجش فاصله گرفته است و همچنین به جرم کلاهبرداری تمام اعتبارش را از دست داده است. چون نتوانسته بود کوین را پیدا کند در عوض اسکلتی جعلی از پرنده ساخت که بعدها متخصصین مچش را گرفتند. حالا مصمم است به هر قیمتی کوین را شکار کند تا جایگاه سابقش را پس بگیرد در این راه نیز از هیچ چیزی نمیگذرد.
یکی از پیچشهای خندهدار Up ماده بودن کوین است. زیرا راسل هنگام انتخاب اسم جنسیت پرنده را نمیدانست. مانتز به کوین حمله میکند که در جواب راسل از آن محافظت میکند، پس از آن جنگی سرنوشتساز بین دو پیرمرد شکل میگیرد؛ کارل خانواده جدیدی پیدا کرده است و نمیخواهد دل بچه را بشکاند از طرفی هدف وسیله را برای مانتز توجیه میکند.
رستگاری کارل فردریکسن

بزرگترین و هیجانانگیزترین ماجراجویی کارل
مانتز و فردریکسِن دو روی سکه هستند؛ کارل سفر و ماجراجویی را فرصتی برای کشف ناشناختهها و ایجاد پیوندهای جدید میبیند. در مقابل مانتز سفر را راهی برای کسب اعتبار و شهرت میداند. شهرتی که نتوانست آن را نگه دارد.
در این جنگ، سکانسی که کارل باید بین راسل و خانهاش یکی را انتخاب کند در نهایت راسل را انتخاب میکند. زیرا راسل برایش حکم نوهای را دارد که هیچ وقت نداشته است. علاوه بر این با مرگ الی کنار میآید و حس میکند اگر زنده بود به او میگفت این فقط یک خانه است نه بیشتر.
پیرمردهای بدقلق و ناراحت زیادی در لایو اکشنهای مختلف دیدهایم؛ پیرمردهایی که در اثر آشنایی و مراقبت از بچهها شخصیتشان متحول میشوند. در واقع پیکسار یکی از شیرینترین و احساسیترین داستانها را در این سناریو روایت میکند. به همین دلیل Up یکی از آثار طلایی پیکسار است که نمونهاش در تاریخ تکرار نشد.
منبع: disney.fandom
بتلفیلد ۶ بهتره یا کالاف دیوتی؟ میزگیم با گلخان و شایان
نظرات