بررسی اپیزود خاص چرنوبیل: «لحظهای که دنیا در چرنوبیل نفس کشید»
اپیزود پایانی سریال «چرنوبیل» محصول شبکه HBO که با عنوان «Vichnaya Pamyat» (به معنای «یادشان جاودان» یا «جاودانه باد یادشان») شناخته میشود، یکی از تلخترین و تأثیرگذارترین قسمتهای این مینیسریال تاریخی است. این اپیزود لحظهای را روایت میکند که دنیا برای نخستین بار واقعاً فهمید چه اتفاقی در نیروگاه چرنوبیل افتاده است و ابعاد فاجعهای که تا سالها بر زندگی انسانها و محیط زیست سایه خواهد انداخت، آشکار شد. این قسمت نه فقط یک پایان داستانی، بلکه یک یادآوری جمعی از هزینههای سنگین دروغ، بیمسئولیتی و شجاعت انسانی است. در این بررسی، به تحلیل و ترجمه بخشهای کلیدی این اپیزود میپردازیم.
آخرین قطعههای پازل
این اپیزود اوج تراژدی انسانی است که با هر صحنهاش دل بیننده را میلرزاند
چرنوبیل با اپیزود پنجم و پایانی خود بازمیگردد؛ جایی که قطعههای باقیماندهی پازل کنار هم قرار میگیرند و ما واقعاً میبینیم در آن شب سرنوشتساز چه اتفاقی افتاد. پس از مقدمهای کوتاه که بخشی از رویدادهای پریپیات را ۱۲ ساعت پیش از انفجار نشان میدهد، داستان اصلی ما در مسکو سال ۱۹۸۷ آغاز میشود.
لگاسوف بهخاطر کار خوبش تشکر دریافت میکند؛ هرچند تشکری تلخ و شیرین. او به کمیته بینالمللی دروغ گفته و حالا قرار است بهزودی ترفیع بگیرد، اما راکتور هنوز تعمیر نشده و از همه بدتر، موی لگاسوف شروع به ریختن کرده است؛ پیامد مستقیم تماس با تشعشعات. در حالی که او به این فکر میکند که قدم بعدی چه باید باشد، اولانا از او میخواهد که در برابر کمیتهی روسی حقیقت را بگوید.
صحنه بازجویی ـ بهای انسانی و مقصر اصلی
لگاسوف با سخنان پایانیاش حقیقت را چون تیری در قلب دروغها فرو میکند
جلسه آغاز میشود؛ تمام شخصیتهای اصلی ما حضور دارند. پس از یک توضیح علمی کوتاه از سوی بوریس، نوبت به اولانا میرسد که روی جایگاه برود و از بهای انسانی آن شب برایمان بگوید. در میان روایتهای او، بهصورت فلشبک به لحظات پیش از انفجار بازمیگردیم و میبینیم واقعاً چه رخ داده بود. بهتآور است که یکی از افراد حاضر در اتاق کنترل، جوانی تنها ۲۵ ساله بود.
در نهایت اما، همهی انگشتهای اتهام به سمت دیاتلوف نشانه میروند؛ مردی که مسئول شناخته میشود. پس از از دست رفتن برق و شکست در یک آزمایش ایمنی، او به بقیه دستور میدهد دوباره قدرت را بالا ببرند تا همان شب آزمایش دیگری انجام دهند. دیاتلوف سرسخت و لجوج است، با وجود التماسهای همکارانش و هشدارهای رایانه برای خاموش کردن راکتور. او حتی تهدید میکند که اگر کارگران از دستورش اطاعت نکنند، اخراجشان خواهد کرد. اما این تصمیمات، به دروغهایی در کمیته منجر میشود؛ جایی که دیاتلوف ادعا میکند اصلاً هنگام اجرای این دستورات، در اتاق حضور نداشته است.
اوج درام ـ حقیقتِ تلخ و سرنوشت پایانی
این اپیزود بدون نیاز به جلوههای ویژه، تنها با قدرت روایت، تماشاگر را میخکوب میکند
با داغ شدن فضا و بالا گرفتن تنشها، بوریس بهطور غیرقابلکنترلی در دستمالش سرفه میکند و همین باعث میشود همه برای مدتی کوتاه تنفس اعلام کنند. یکی از برجستهترین لحظات کل سریال در اینجا رقم میخورد؛ جایی که لگاسوف و بوریس لحظهای تأثیرگذار و محترمانه با هم به اشتراک میگذارند و بابت تمام کاری که برای چرنوبیل انجام دادهاند، از یکدیگر تشکر میکنند.
وقتی به جلسه بازمیگردند، دوباره به وقایع همان شب سرنوشتساز میرویم؛ جایی که لگاسوف گامبهگام فاجعهای را که ناشی از تصمیمات دیاتلوف بود، برایمان توضیح میدهد. او لحظهای مکث میکند و همین فرصت کافی است تا دیاتلوف خشمش را بیرون بریزد، حقیقت را به سخره بگیرد و همه چیز را دروغ و تبلیغات سیاسی جلوه دهد. اما بوریس بلند میشود و قاطعانه میخواهد که به لگاسوف اجازه ادامه بدهند. لگاسوف هم ادامه میدهد. سخنرانی پرشوری درباره اتحاد جماهیر شوروی میکند و ما سرانجام آن لحظهی سرنوشتساز را میبینیم؛ لحظهای که راکتور منفجر شد.
پس از پایان جلسه، لگاسوف توبیخ میشود. مقامات به او وعده میدهند که گفتههایش بیمعنی خواهد بود و بهزودی از صحنه محو میشود؛ بیآنکه دیگر اجازه داشته باشد عملاً کاری علمی انجام دهد، گرچه عنوانش را همچنان حفظ میکند. سریال را با مونولوگ نهایی دانشمندمان به پایان میبریم؛ در حالی که تصاویر آنچه در سالهای پس از چرنوبیل برای این شخصیتها رخ داد، بر پرده ظاهر میشود.
پایانِ فراموشنشدنی ـ بهای انسانیِ دروغها
پایانبندی سریال همچون زنگ هشداری است که برای همیشه در ذهن بیننده طنین میاندازد
چرنوبیل همانطور پایان مییابد که آغاز شده بود؛ با اپیزودی فوقالعاده نوشتهشده و یادآوریای تکاندهنده و فروتنانه از اینکه این فاجعه تا چه اندازه ویرانگر بوده است. چرنوبیل برای رساندن پیامش به جلوههای ویژه پرزرقوبرق یا صحنههای پرهیجان اکشن نیازی ندارد، همانطور که در طول پنج اپیزودش هیچگاه به آنها متوسل نمیشود. این سریال واقعگرایانه و زمینی، همان رویکردهایی را به کار میگیرد که باعث شده سریال Band of Brothers به یکی از آثار ماندگار تاریخ تبدیل شود: بازنمایی خشن و واقعی تاریخ.
این همان چیزی است که باعث میشود چرنوبیل در میان بهترین مینیسریالهای تاریخ جا بگیرد و دلیل محبوبیت و تحسین گستردهاش از سوی منتقدان و بینندگان باشد. این سریال بهراحتی میتواند در کنار Band of Brothers قرار بگیرد؛ چه از نظر بازتاب حقیقت و چه از منظر احترام به واقعیتهای رخداده. لگاسوف در پایان این اپیزود جملهای میگوید که همچون پژواکی در تمام پنج قسمت شنیده میشود: بهای انسانیِ دروغها چیست؟
نظر شما درباره این قسمت از سریال چرنوبیل چیست؟
اپیزود پایانی چرنوبیل نهفقط نقطه پایان یک روایت تاریخی است، بلکه تبدیل به آیینهای میشود برای تأمل در ماهیت حقیقت، قدرت، و بهای انسانیِ دروغها. این قسمت با روایتی بیپیرایه و بازیهای درخشان، ما را به دل تاریکترین لحظات تاریخ معاصر میبرد و نشان میدهد شجاعت واقعی یعنی چه؛ شجاعتی که حتی وقتی سیستم برای خاموش کردن صدایت تلاش میکند، باز هم حقیقت را فریاد بزنی.
سریال چرنوبیل یادآور میشود که فجایع انسانی فقط محصول اشتباهات فنی نیستند؛ بلکه نتیجه زنجیرهای از تصمیمات، پنهانکاریها و شکستهای اخلاقیاند. اپیزود پایانی، نقطهای است که این پیامها را با قدرت به اوج میرساند و بیننده را وامیدارد پس از پایان تیتراژ، همچنان به آن فکر کند. چرنوبیل نه فقط یک سریال، بلکه یک هشدار تاریخی است که ارزش دیدن و شنیدن دارد.
منبع: مجله بازار
سختترین بازیهای دنیای با چشمهای بسته؛ میزگیم با حمید اسکورپیون
نظرات