بگذارید همین حالا زنگ خطر را بزنیم. با خواندن این تئوریها شاید دیگر نتوانید این انیمیشنهای نوستالژی را مثل قبل ببینید. احتمال خوبی هم وجود دارد که خاطرات خوب کودکیتان با این انیمیشنها نابود شود. خب هنوز هم کنجکاوید در مورد تئوریهای توطئه طرفدارها درباره این کارتونها بخوانید؟ پس اگر کنجکاویتان مهمتر از خاطرات کودکی است، آتش زدن به خاطراتتان را با این ۱۵ مورد شروع کنید.
رالف خرابکار (Wreck it Ralph)
بیشتر وقتها سایبورگها تبدیل به چیزی میشوند که خوردهاند، منظورمان به معنی واقعی کلمه تبدیل شدن به همان چیز است! این چیزی نیست که هوادارها بهراحتی از آن بگذرند و باعث شده مفهومهای تلخی از دل کارتونهای مختلف بیرون کشیده شود، بهخصوص درمورد سرجوخه کالهون.
حدس میزنید راز بزرگ سرجوخه چه باشد؟ کالهون چه چیزی را پشت داستان غمانگیز نامزدش پنهان میکند؟ تمام انگیزههای کاراکتر کالهون به یک ماجرای تلخ برمیگردد. اینکه نامزدش، در روز ازدواجشان توسط یک حشره غولپیکر بلعیده میشود. او هم آن موجود را با اسلحه آبکش میکند. اما تغییرات توربو را چه میگویید؟ اگر بخواهیم از آنها معنی خاصی بیرون بکشیم، نباید یادمان برود که خورده شدن توسط یک سایبورگ به معنی نابودی کامل نیست. البته که شاید چندتا پای اضافه پیدا کنید، اما همچنان اراده و شخصیتتان سر جایش است. همه اینها ما را به این نتیجه میرساند که کالهون، خودش مسئول وضعیتی است که در آن قرار گرفته است. پس عجیب نیست که کالهون آنقدر پر از خشم است.
یخزده (Frozen)
چطور یک پسر و یک گوزن شمالی میتوانند با هم دوست شوند؟ شاید شما هم بهعنوان یکی از طرفدارهای انیمیشنهای دیزنی سعی کردید جوابی برایش پیدا کنید. اما پشت پرده این ماجرا چیزی نیست که انتظارش را داشته باشید.
ماجرا این است که کریستوف در جنگل و توسط ترولها بزرگ شده است. اینجا انتخابهای زیادی برای روی مد بودن ندارید. بهعلاوه، بهخاطر سرما، کت یکی از واجبات است که هر بچهای به آن نیاز دارد تا یخ نزند. تا جاییکه ما دیدیم، کریستوف هنوز هم کتی از پوست گوزن میپوشد. خب تا اینجا حدستان چیست؟ اگر به این فکر کردید که احتمالا کریستوف پوست یکی از والدین سون را میپوشد به هدف زدید.
البته حدس دیگری هم هست. اینکه این فقط تصور سون است و واقعا کریستوف والدین او را نمیپوشد! با این فرض هم چیزی از حسوحال روحزده داستان کم نمیشود.
کارخانه هیولا (Monster Inc)
کارهای ترسناک کار هیولاهاست. اصلا برای همین اسمشان هیولاست. اما آن طرف ماجرا ترس از بچهها هم به همان اندازه شدید است. راه دوری هم نمیرویم. همین سالیوان خودمان، وقتی بو را میبیند از ترس فلج میشود. بو که نزدیکش میشود واقعا نمیداند چه خاکی به سرش بریزد. واقعا دلیل ترس آن هیولاهای بزرگ از این بچههای فسقلی چیست؟ حس نمیکنید یک جای کار میلنگد؟
یکی از تئوریهای محبوب در ردیت به اتفاقات ترسناک و واقعی مرگ سیاه مرتبط میشود. شاید آن را با اسم طاعون سیاه بشناسید. منظور دورهای در قرن ۱۴ میلادی است که شیوع و همگیری وحشتناک طاعون باعث مرگ بخش زیادی از جمعیت جهان شد.
خلاصه، ممکن است هیولاها یکبار خرابکاری کردهاند و بدون اینکه بدانند سراغ اتاق کودک اشتباهی رفتهاند…بچهای که طاعون داشته است. احتمالا بعد از این تجربه و مواجه شدن با این بیماری ترسناک، آنها از تماس با هر بچه آدمی میترسند.
البته که بهنظر میرسد Roz و تیمش حسابی خودشان را برای اتفاق مشابه آماده کردهاند و تمام امکانات لازم را برای مقابله دوباره با این بیماری در اختیار دارند.
شیرشاه (The Lion King)
احتمالا اکثر ما میخواهیم اسکار را برای زوال Pride Rock سرزنش کنیم. اما او هم نمیتوانست آبوهوا را کنترل کند. پس یعنی کسی هست که میتواند آبوهوا را کنترل کند؟ چرا سرزمین غرور دچار خشکسالی شد؟ اگر بگوییم سیمبا مقصر این وضعیت است، چه حسی پیدا میکنید؟
بیایید کمی جزئیتر به داستان نگاه کنیم؛ سیمبا شاهان قبلی، یعنی اجدادش را به شکل ابر در آسمان میبیند. این موضوع کاملا با پیام فیلم یعنی اصلونسب و چرخه زندگی در ارتباط است.
از آنجایی که سیمبا وارث حقیقی است، شاهان گذشته او را در سفرش با تومون و پومبا همراهی میکنند. متوجه شدید که این شاهان همان ابرهایی هستند که باید بر سرزمین غرور ببارند. پس وقتی سیمبا بر میگردد تا پادشاهی را پس بگیرد. باران هم دنبالش میآید. همه اینها اتفاق است؟ زیاد هم مطمئن نباشید.
ماشینها (Cars)
اینبار خبری از طرفداران تئوری توطئه نیست. این حدس و گمانها مستقیما از سمت مدیر نوآوری یا کارگردان خلاق انیمیشن ماشینها، جی وارد (Jay Ward) مطرح شدهاند. البته که پیکسار، هیچکدام از نظرات او را تائید نمیکند. با این حال او سوالات مختلفی مطرح کرده که فضای داستان را حسابی تاریک میکند. مثلا اگر هیچ آدمی نیست که از این ماشینها استفاده کند، چرا در دارند؟
جواب اینجاست که این ماشینها در ابتدا برای انسانها و احتمالا توسط خود انسانها طراحی شدهاند. اما دوستان ماشین ما کمکم احساس کردند دیگر نیازی به انسانها ندارند و شرشان خلاص شدند. وارد، این را به شرایط حال حاضر و پیشرفت ماشینهای خودران مرتبط میکند. یعنی اگر این ماشینها روزی درک و احساس پیدا کنند، احتمالا ما شاهد یک لایواکشن و بازسازی خودکار از انیمیشن ماشینها در جهان واقعیت خواهیم بود.
سیمپسونها (The Simpsons)
درمورد اینکه این خانواده بیشتر برای بهداشت و سلامتش شناخته میشود تا هوش سرشارش راز بزرگی وجود ندارد. اما شاید سیمپسونها از آن چیزی که فکر میکنید باهوشتر باشند. شاید لیسا تنها عوض باهوش خانواده نباشد. در حقیقت شاید حتی باهوشتر از بقیه هم نباشد.
اگر فصل دوازده را دیده باشید، شاید به فکر خودتان هم رسیده باشد. در یکی از قسمتها میبینید که اگر مداد شمعی در مغز هومر سیمپسون گیر نکرده بود، او در واقع میتوانست یک نابغه باشد. ظاهرا هوش هومر سیمپسون به همه فرزندانش به ارث رسیده است. بارت، شوخیهای خرکیای میکند که واقعا نیاز به فکر و مهندسی دارند. آیکیو مگی هم منطقا از لیسا بالاتر است.
اگر تمام دردسرها و مشکلاتی که سیمپسونها در آنها گیر میافتند را درنظر بگیرید، احتمالا یک نتیجه معقول وجود دارد که آنها از چیزی که بهنظر میرسد باهوشتر هستند. اصلا از کجا معلوم از این خنگبازیها بهعنوان پوششی برای کارهای دیگری که ما هنوز از آنها بیخبریم استفاده نمیکنند؟
بالا (Up)
اگر صحنه ابتدایی بهاندازه کافی ناراحتکننده نیست و قلبتان را نمیشکند، کمی صبر کنید. بعضی از بینندههای جدی این انیمیشن رازی را کشف کردهاند که قصه را حتی از اینی که هست غمانگیزتر میکند.
روی کاغذ، کارل و الی با هم آشنا میشوند، خانهشان را بازسازی میکنند و بچهشان را ازدست میدهند. با این حال، بیایید سن کارل را در نظر بگیریم. طبق آن، بسیاری حدس میزنند که بازسازی خانه آنها به قبل از زمانی برمیگردد که مردم درباره خطر رنگهای سربی بدانند. بنابراین، در معرض سرب بودن، آنهم به مدت طولانی برای بازسازی خانه باعث مسمویت سربی شده است که میتواند مشکلات مختلفی ایجاد کند. یکی از آنها میتواند ناباروری باشد.
راهی وجود ندارد که بتوانیم بفهمیم آیا این موضوع درمورد الی هم درست است یا نه. اما به هرحال، این ماجرا میتواند توضیح دهد چرا اینقدر طول میکشد تا کارل مقابل راسل نرم شود و او را بپذیرد.
لونی تونز (Looney Tunes)
تصور کنید در یک بیابان بیآبوعلف گیر افتادهاید و رویای بزرگتان را زندگی میکنید، البته فقط بخش کوچکی از آن را. چون آخرش همیشه مثل کابوسها، تلخ و نافرجام است. رویایی که همیشه دور از دسترس است و تازه آخر ماجرا یک موجود اعصابخردکن هم هست که توی چشمهایتان نگاه کند به شکستتان بخندد.
مشخصا داریم از دید کایوتی بیچاره به ماجرا نگاه میکنیم که تلاشش برای گرفتن میگمیگ همیشه به احمقانهترین شکلهای ممکن بینتیجه میشود. خیلی وضعیت خوشآیندی نیست، مگر نه؟ اما این زندگی کایوتی برای حدود نیمقرن است. از شروع لونی تونز، او تحقیر، شکنجه و اسباب خنده میشود. بنابراین اگر این یکجور جهنم لونی تونزی نیست، ما واقعا نمیدانیم اسمش را چه بگذاریم!
در این مرحله فقط یک سوال باقی میماند. این کایوتی بیچاره دقیقا چه کاری انجام داده که این بلا سرش آمده و حقش است که اینطور عذاب بکشد؟
پیتر پن (Peter Pan)
فکر میکنید چرا هیچ کودکی در Neverland بزرگ نمیشود؟ تا حالا به ذهنتان نرسیده که شاید پیتر پن آن شخصیت مهربان دوستداشتنی نباشد؟ یا اینکه خیلی از آدمهای ترسناکی که نقشههای شوم دارند، پشت یک صورت مهربان پنهان میشود!
برای اینکه ببینیم ماجرا از چه قرار است باید سراغ رمان اصلی که انیمیشن از رویش ساخته شده است برویم. در کتاب پیتر و ویندی، خیلی واضح به این موضوع اشاره میشود که پیتر بعضی از بچههای گمشده را به عمق ۲ متری میبرده است. این حرف خیلی واضح به چیز خاصی اشاره نمیکند. ولی خود این موضوع مخفی کردن بچهها در جایی غیرقابل دسترس، یادآور شروع یک فیلم ترسناک نیست؟
واقعا پیتر پن میخواست با ویندی و دیگر بچهها بعد از بزرگ شدنشان چهکار کند؟ شاید اینکه هیچ کودکی در Neverland بزرگ نمیشده بهخاطر این بوده که پیتر پن آنها را میکشته! حالا شاید خدا را شکر میکنید که هیچوقت انیمیشن به شما نشان نمیدهد که چه بلایی سر ویندی و بقیه میآید…
باب اسفنجی (Sponge Bob Square Pants)
شومترین نقشه آقای خرچنگ چه میتواند باشد؟ شاید قسمت تاریک داستان باب اسفنجی و رستوران آقای خرچنگ همینجا باشد.
تا حالا به دختر آقای خرچنگ فکر کردید؟ اصلا چرا دختر او وال است؟ این هم بهکنار، میدانید که آقای خرچنگ هیچچیزی را بهاندازه پول دوست ندارد. پس چطور با علاقههای دخترش کنار میآید؟ از طرف دیگر، تا حالا فکر کردید چرا هیچوقت اثری از مادر پرل ندیدید؟ یک چیزی اینجا مشکوک بهنظر میرسد….
سرنخ اول این است که آقای خرچنگ هیچوقت دچار کمبود مواد اولیه نمیشود. پس شاید تمام این مدت دستورالعمل ویژه همبرگرهای باب اسفنجی گوشت وال بوده است! یعنی از همان اول، پایان ماجرای پرل مشخص است: تبدیل شدن به گوشت همبرگر و خورده شدن در رستوران آقای خرچنگ. گزینه خوبی هم بهنظر میرسد، لاشه وال آنقدر بزرگ هست که بتواند غذای یک اکوسیستم را تامین کند!
پس احتمالا بخواهید به دوستانتان هم یادآوری کنید که در مورد خوردن همبرگرهای باب اسفنجی تجدید نظر کنند….
البته، خبر بد بعدی این است که تئوریهای عجیب و ترسناک باب اسفنجی همینجا تمام نمیشوند.
سفید برفی و هفت کوتوله (Snow White & Seven Dwarfs)
داک، گرامپی، اسلیپی، هپی، بشفول، اسنیزی و دوپی، هفت کوتوله سفید برفی هستند. شاید ندانید، اما هرکدام از این اسمها به یک حالت و احساس ارتباط دارند. خب، تا اینجا چیز عجیبی نیست. اما ماجرا وقتی دارک میشود که بفهمیم هرکدام از آنها به یکی از درجات سومصرف کوکائین اشاره میکند.
درست متوجه شدید. شواهد مختلفی وجود دارد که نشان میدهد، سفیدبرفی درواقع تشبیه غیرمستقیمی از مصرف مواد مخدر است. البته که این موضوع فقط درمورد کوتولهها نیست. جزئیات دیگر، از طراحی صحنه گرفته تا طراحی کاراکترها هم به این موضوع اشاره میکنند.
اصلا اسم خودش را درنظر بگیرید. حالا قصه افسانه کلاسیک هست یا نه، اسمش سفید برفی است. اگر از دید کوکائینی به موضوع نگاه کنیم، چه نشانهای واضحتر از این. خب کاری هم نمیشود برایش کرد، وقتی به این نشانهها توجه کنید، دیگر نمیتوانید بیخیالشان شوید و داستان را مثل سابق ببینید.
داستان اسباببازیها ۳ (Toy Story 3)
در اینکه نسخه سوم فرنچایز داستان اسباببازیها از دیگر فیلمهای مجموعه دارکتر است شکی نیست. اما شرط میبندیم فکرش را هم نمیکنید که ماجرای آن با هلوکاست مرتبط باشد!
اول از همه عروسکها مجبور میشوند خانهشان را ترک کنند. بعد به یک مرکز نگهداری میروند. در آنجا زندانی میشوند و بهطور مداوم با آنها بدرفتاری میشود و آسیب میبینند. کمی قبل از اوج داستان، صحنهای وجود دارد که بهنظر میرسد کار همه تمام است. قرار است همه آنها باهم سوزانده شوند و از بین بروند. همه اینها یادآور اتفاقات وحشتناک هلوکاست نیست؟ انگار هلوکاست را به دنیای موازی اسباببازیها آورده باشیم! اگر جای بعضی از این کاراکترها را با شخصیتهای تاریخی دوران جنگ جهانی دوم جابهجا کنید، ماجرا کمی آزاردهنده میشود.
وال-ای (Wall-E)
وال-ای بیمار عشق است. او رباتی است که بین ستارهها و سیارات سفر میکند تا با کسی که عاشقش است زندگی کند. بهعلاوه، او خیلی هم بامزه و دوستداشتنی است، از چشمهایش گرفته تا صدایی که با شنیدنش دلتان میخواهد لپهای فلزیاش را بکشید…
اما رازی درمورد او وجود دارد که نمیدانید. واقعا چهچیز عجیبی ممکن است درمورد این موجود کوچولو وجود داشته باشد؟ خب، در واقع، این ربات فسقلی تمام سیاره را نفرین کرده است.
با خودتان فکر نکردید چرا در شروع انیمیشن پیکسار دنیا پر از زباله است؟ خب، طبق این تئوری، وال-ای همه رباتها را نابود کرده است تا از قطعات آنها چیزهایی که برای خودش لازم دارد را بردارد. بهعلاوه، بعضی از این زبالهها را هم برداشته تا با آنها دکوراسیون خانهاش را بچیند. باقیمانده جنازههای بقیه همنوعهایش را هم در جاییکه قبلا زمین ما بوده است رها کرده! دست وال-ای هم درد نکند!!
آزمایشگاه دکستر (Dexter’s Laboratory)
شاید برای خیلیها دنیای دکستر هم از آن دنیاهای کارتونی بود که میخواستند تجربه کنند. اما هیچوقت زندگی دکستر بهنظرتان عجیب نبود؟ یعنی فکر نمیکنید شاید شگفتانگیزترین قسمت دکستر ماجراجوییهایش نبود، این بود که پدر و مادرش هیچوقت مچش را نگرفتند. این وقتی عجیبتر میشود که به خواهرش دیدی فکر کنیم.
واقعا خیلی دور از ذهن است که پسرشان کنار گوششان مشغول آزمایشهای مخوف باشد و پدر و مادر ذرهای بو نبرند. این ماجرا آنقدر دور از ذهن و بعید است که باعث شده بعضی طرفدارها فکر کنند شاید خود پدر و مادر هم جزئی از این آزمایشها هستند!
حالا اگر به تیتراژ نسخه اصلی نگاهی بیندازید، میبیند که بله، دیدی یکی از آزمایشهای دکستر را منفجر میکند. کمی زیادهروی نیست؟ زیادی واضح نیست؟ واقعا بعید هم نیست، شاید کنجکاوی دیدی خانوادهاش را منفجر کرده است.
آنطرف ماجرا، دکستر هم خودش را سرزنش میکند. بنابراین، آنها را شبیهسازی میکند، با یک کپی دقیقا مثل خودشان، یک کلون… . خب میدانیم که دکستر قبلا هم شبیهسازی کرده است. پس شاید دوباره این کار را انجام داده. این کاملا توضیح میدهد که چرا خانواده او تقریبا در باغ نیستند و اصلا از کارهای او خبردار نمیشوند.
فینیس و فرب (Phineas & Ferb)
توجه کردید که کندیس هیچوقت نتوانست دست برادرهایش را رو کند؟ خب این موضوع آنقدر تکرار شد که خیلیها با خودشان فکر کردند که باید طرف پدر و مادر کندیس را بگیرند. شاید همه اینها فقط در تخیلات اوست. یکی از شایعههای پرطرفدار این است که او دنبال ترفندی برای جلب توجه است و برادرها همان چیزی هستند که او میتواند تمام تروماهایش را روی آنها بازتاب دهد.
بهنظرتان عجیب است؟ قانع نشدید؟ به این فکر کنید که کندیس گاهی اوقات در توهماتش با گورخر سخنگو حرف میزند. در مقایسه با توهم گور خر سخنگو، ساختن دو برادر خوره تکنولوژی آنقدرها هم سخت و عجیب بهنظر نمیرسد!
جمعبندی
امیدواریم تاثیر این تئوریهای توطئه آنقدر هم زیاد نباشد و هنوز هم بتوانید با خیال راحت داستان اسباببازیها را ببینید یا هوس کنید از همبرگرهای باب اسفنجی بخورید. شما درمورد کدامیک از این تئوریها قبلا شنیده بودید؟ با کدام موافقید و کدامشان بهنظرتان واقعا احمقانه و مسخره است؟ برای ما و خوانندههای این مقاله درمورد تئوریهای جالب دیگری هم که به ذهنتان میرسد کامنت بگذارید.
وقتی از تئورهای توطئه صحبت میکنیم، هیچوقت هیچچیزی قابل اطمینان نیست. اما اگر این حرف را از زبان یکی از سازندگان اثر بشنوید چه؟ خب، درمورد داستان ماشینها همین است. کارگردان خلاق انیمیشن میگوید، ماشینها قدرت را بهدست گرفتهاند و خودشان را از شر انسانها خلاص کردهاند!
آنقدر هرکدام از این تئوریها از دیگری عجیبتر هستند که انتخاب ترسناکترین آنها کار سختی است. اما اگر دنبال ایده برای فیلم ترسناک میگردید، احتمالا آن را در باب اسفنجی، پیترپن و میگمیگ پیدا کنید. کنجکاوید ماجرای هرکدام چیست؟ پیشنهاد میکنیم متن کامل این مقاله را بخوانید.
* اسپویل *
قسمت اخر لونی تونز یا همون میگ میگ خودمون ، آخرش اینجوری میشه که بالاخره کایوته ، به هدفش میرسه
خودتونم میدونید دیگه چیه …
بابا خود سازنده ی کارتون هم اینارو نمیدونه یه تئوری هایی میگین که که معلوم نیست از کجا اومده البته خیلی هم بی ربط نبود عین آدم فیلم ببینید و لذت ببرید.
البته بیشترش رو میدونستم تو یوتوب هم هست.
تو یوتیوب از این چیزا زیاده ولی هیچکدومشون واقعی نیستش
کی میتونه خاطراتش با باب اسفنجی رو با این تئوری های چرت خراب کنه آخه 🙂
من هیچ کدوم از خاطراتم با این چیزا خراب نمیشه ولی این چیزا رو تو یوتوب دیدم.
آره بهرحال یوتیوب فارسی نصفش کلیک بیته و معمولا تو ایران اینجوریه که هرکی بیشترین زحمت و کمترین دروغ رو تو ویدیوش بگه کمترین لایک و ویو رو میگیره ولی هرکی کلیک بیت بزاره درجا کانالش بالای ۱۰۰ کا ساب میگیره و یه عالمه ویو و لایک میگیره فقط میخوام بگم خاک بر سر کسی که این چیزا رو باور میکنه
من بعضی جا ها دیدم هولوکاست مینویسند