۱۰ شخصیت انیمه شیطانکش که میتوانستند قهرمان اصلی باشند
طرفداران انیمه شیطانکش، معمولا نظرات متفاوتی درباره شخصیت اصلی داستان، تانجیرو کامادو، دارند. تانجیرو با قلبی مهربان و روحیهای حساس، اغلب در جهانی که به دست موزان و انبوهی از شیاطین هولناک ویران شده، صدای آرام و منطقی داستان است. با این وجود، هرچند تانجیرو یکی از بزرگترین نمونههای شخصیتهای ضعیف در میان انیمههای شونن محسوب میشود، اما فاقد آن هیجان و جذابیتی است که بسیاری از طرفداران در قهرمانان محبوب خود جستوجو میکنند. به همین دلیل، برخی شخصیتهای دیگر در این داستان با پیشینههایی عمیقتر و پرکششتر، توجه بیشتری را به خود جلب کردهاند.
مهمترین عناصر پیشینه تانجیرو کامادو به جایگاه او به عنوان پسر بزرگ خانواده و برادری مهربان و حمایتگر بازمیگردد، او همان کسی است که رقص پدرش، تانجورو، را مشاهده کرده بود، همان رقص خدای آتش که بعدها به بزرگترین توانایی ویژهاش در قالب تنفس خورشید تبدیل شد. با این حال، در داستان شخصیتهای دیگری نیز حضور دارند که گذشته و قوسهای رواییشان میتوانست با جزئیات بیشتری پرداخت شود و به آسانی این ظرفیت را داشتند که به جای تانجیرو، نقش قهرمان اصلی دیمن اسلیر را ایفا کنند.
روایت داستان از منظر نزوكو میتوانست تاثیری دوچندان و عمیقتر بر جای بگذارد
بر اساس روند کنونی داستان، انیمه شیطانکش شخصیت نزوکو کامادو را همزمان به عنوان همراه برادرش و ابزاری برای پیشبرد روایت معرفی کرده است. مقاومت نزوکو در برابر بخش شیطانی وجودش، بدون شک میتواند برای مخاطبان الهامبخش باشد، اما نقش او صرفا به عنوان قربانی که برای درمان نیازمند کمک دیگران است، چندان رضایتبخش به نظر نمیرسد. در دنیای امروز، طرفداران انیمه خواهان استقلال و قدرت بیشتری برای شخصیتهایی مانند نزوکو هستند، ویژگی که میتوانست او را به قهرمانی درخشان و تاثیرگذار بدل کند.
اگر نزوکو به جای تانجیرو قهرمان اصلی داستان بود، عنوان دیمن اسلیر معنایی طنزآمیز و کنایهآلود پیدا میکرد، چراکه او به عنوان قهرمان باید آموزش میدید تا با موجوداتی از جنس خود مبارزه کند. پس از آنکه موزان خانواده کامادو را قتلعام و نزوکو را به شیطان تبدیل کرد، او میتوانست در مسیر انتقام و یافتن درمان حرکت کند و تانجیرو در نقش یک شیطانکش، از او حمایت نماید. مهمتر از همه، قهرمان بودن نزوکو این فرصت را فراهم میکرد تا طرفداران بتوانند از خلال دیالوگهای درونیاش با روند فکری و دیدگاههای شخصی او آشنا شوند و به این ترتیب شخصیتش عمق و گسترش بیشتری پیدا میکرد.
نحوه معرفی اولیه زنیتسو کاستیهایی داشت که در شان یک قهرمان اصلی نبود
زنیتسو آگاتسوما در آغاز، تصویری منفی از خود در ذهن بسیاری از طرفداران شیطانکش ایجاد کرد، چراکه داستان در ابتدا تنها بدترین جنبههای شخصیتی او را نشان میداد. به نظر میرسید این انتخاب آگاهانه بوده تا تضادی آشکار با آرامش و اعتمادبهنفس تانجیرو ایجاد کند. اما در ادامه، مخاطبان توانستند وجه دیگری از زنیتسو را ببینند؛ جایی که او به عنوان کاربری ماهر از تنفس رعد ظاهر میشد. با این حال، اگر زنیتسو قهرمان اصلی بود، مخاطب از همان ابتدا این بخش قدرتمند از شخصیت او را مشاهده میکرد.
زنیتسو در جایگاه قهرمان داستان، تصویری متعادلتر از خود ارائه میداد، او میتوانست هم مهارت و قلب مهربانش را نشان دهد و هم ترسها و تردیدهایش را. در چنین شرایطی، زنیتسو همچنان در برابر خطر میترسید، اما ابراز ترسهایش به شدت آزاردهنده و اغراقشده جلوه نمیکرد، چراکه هیچ قهرمان انیمهای نمیتواند تا این حد غیرقابلتحمل باشد. افزون بر این، اگر زنیتسو قهرمان بود، مخاطبان این فرصت را پیدا میکردند که به طور کامل حقیقت مربوط به گذشته او و رابطهاش با استاد و همشاگردی سابقش، جیگورو، را بشناسند.
سرگذشت تراژیک و در عین حال تاثیرگذار گیومه در مرکز داستان میتوانست جلوهای درخشانتر بیابد
بسیاری از هاشیراهای قدرتمند در انیمه شیطانکش، از جمله گیومی، پتانسیل این را داشتند که قهرمان اصلی داستان باشند. گیومی، مانند تعدادی دیگر از هاشیراها، پیشینهاش را نه در آغاز داستان، بلکه در قالب فلاشبکها و در بخشهای پایانی انیمه آشکار کرد. به همین دلیل، روایت اصلی او بیشتر شبیه یک بخش اضافه در لحظه آخر جلوه کرد، بخشی که خیلی زود تحتالشعاع نبرد نهایی با موزان قرار گرفت.
با این حال، قوس شخصیتی گیومی بسیار عمیقتر و ارزشمندتر از آن است که تنها به عنوان یک ایده لحظه آخری دیده شود. اگر او قهرمان اصلی شیطانکش بود، طرفداران میتوانستند شاهد روایت کاملتر و طولانیتری از این مسیر باشند. او از سرپرست یک یتیمخانه، به انسانی متهم و مجرمشده و در ادامه به شیطانکشی بدبین تبدیل شد که اعتماد کردن برایش دشوار بود. این سیر تحول، اگر در جایگاه قهرمان قرار میگرفت، او را به شخصیتی شبیه یک ضدقهرمان بدل میکرد، کسی که در طول مسیر، با ارتقای جایگاهش یاد میگیرد دوباره به دیگران اعتماد کند.
شخصیت میسوری قادر بود عشق را به تاریکترین لایههای جهان پیرامون خود وارد کند
میتسوری کانروجی، هاشیرای عشق، نیز یکی دیگر از شیطانکشهای برجستهای است که به جای یک شخصیت فرعی، سزاوار جایگاهی به عنوان قهرمان اصلی بود. در انیمه، داستان او در میانه مسیر تکمیل میشود، در حالی که پتانسیل این را داشت که خط داستانیاش به صورت کامل و مستقل روایت شود. برخلاف بسیاری از هاشیراها، گذشته میتسوری آنقدر تلخ و سیاه نیست و همین ویژگی باعث شده او شخصیتی متفاوت و متمایز باشد. حتی میتوان گفت که انیمه دیمن اسلیر در استفاده از پیشینههای غمانگیز ناشی از حملات شیاطین، بیش از حد اغراق کرده است.
میتسوری ظرفیتی بزرگ برای تبدیل شدن به یک قهرمان الهامبخش دارد، قهرمانی که بدون نیاز به تجربه آسیب روحی سنگین یا حمله شیاطین، یاد گرفته خودش را همانطور که هست بپذیرد. این ویژگی باعث میشود گذشته او نه همچون یک بهانه ساده برای ورود به مسیر شیطانکشی، بلکه بهعنوان داستانی الهامبخش و قابلدرک برای طرفداران جلوه کند. افزون بر این، میتسوری همچون پرتوی نوری است که با درخشش خود، بهترین جنبههای اطرافیانش را آشکار میکند. جهانی تاریک و خونین مانند شیطانکش بیش از هرچیز به چنین شخصیتی نیاز دارد.
رنگوكو میتوانست به عنوان قهرمانی ایستا، اطرافیانش را تغییر دهد
کیوجورو رنگوکو، هاشیرای شعله، همانند میتسوری، نیز نقش روشنایی و امید را در دل جهانی تاریک ایفا میکند. او تضادی آشکار با بسیاری از شخصیتهای اطرافش دارد که اغلب تلخکام یا غرق در اندوهاند. در حالی که بعضی قهرمانان شونن، مانند ناروتو اوزوماکی، با دردهای گذشتهشان تعریف میشوند، شخصیتهایی مانند کیوجورو به دلیل سرزندگی و روحیه شادشان جذابیت مییابند، کسانی که با انرژی مثبت خود به دنیای اطرافشان جان تازه میبخشند. بسیاری از طرفداران بر این باورند که در انیمه، حضور کیوجورو به اندازه کافی پررنگ نبود و او شایستگی آن را داشت که به عنوان قهرمان اصلی روایت شود.
کیوجورو برخلاف شخصیتهایی مانند گیومی یا مویچیرو، شخصیتی ثابت به شمار میرود، اما ثابت بودن هرگز به معنای سطحی بودن نیست. یک شخصیت سطحی تنها با یک ویژگی ساده شناخته میشود و همین او را به قهرمانی ضعیف بدل میسازد. در مقابل، یک شخصیت ثابت میتواند با ویژگیهای مثبت و پایدار خود، اطرافیانش را تحت تاثیر قرار دهد و دگرگون کند. چنین رویکردی، اگر درست پرداخته شود، میتواند برای شخصیت اصلی یک داستان بسیار جذاب باشد. کیوجورو دقیقا چنین ظرفیتی را دارد و در شیطانکش میتوانست به خوبی این نقش را ایفا کند.
داستان اینوسکه میتوانست بر سازگاری او با دنیای اجتماعی و مدرن تمرکز کند
اینوسکه هاشیبیرا نیز درست مانند تانجیرو گذشتهای تلخ و غمانگیز دارد، اما در طول داستان شیطانکش کمتر به آن پرداخته شده است. شخصیت او اغلب با رفتاری پرخاشگرانه و آزاردهنده تعریف میشود، بیش از حد رقابتی و گستاخ است، تا تضادی آشکار با شخصیت آرام و مهربان تانجیرو ایجاد کند. با این حال، اگر او به جای تانجیرو نقش قهرمان اصلی داستان را داشت، شخصیتی عمیقتر و جدیتر نشان داده میشد و کمتر شبیه به یک شوخی به نظر میرسید.
اینوسکه ترکیبی جالب از غرایز حیوانی، روحیه رقابتی، مهربانی پنهان و حتی ناامنیهای درونی است. هنگامی که او فقط بهعنوان یک شخصیت مکمل حضور دارد و دیالوگهای درونی محدودی دریافت میکند، بسیاری از این ویژگیها سطحی جلوه میکنند و به چشم یک شوخی میآیند. اما اگر او قهرمان اصلی بود، میتوانست تمام این جنبههای متفاوت را بهطور متعادلتری نشان دهد. علاوه بر این، داستان با محوریت او حالتی متفاوت پیدا میکرد و بیشتر شبیه یک سفر ماجراجویانه از گذشته به زمان حال میشد، چرا که اینوسکه در نهایت باید با دنیای مدرن و شهری روبهرو میگردید.
خشم پنهان شینوبو اگر او قهرمان اصلی بود، تاثیر عمیقتری بر مخاطب میگذاشت
نزدیک به پایان فصل اول، انیمه شیطانکش پیشینه غمانگیز شینوبو کوچو، هاشیرای حشره، را آشکار میکند. او خواهر بزرگتر و عزیزش، کانائه، را به دست دوما، یکی از دوازده ماه شیطان، از دست داد، حادثهای که موجب شکلگیری خشم و نفرت عمیق او نسبت به تمام شیاطین شد. با این حال، شینوبو در جایگاه یک شخصیت فرعی بیشتر بهعنوان فردی عجیب و متفاوت شناخته میشود و گذشته دردناک و خشم درونیاش بیشتر بهعنوان ابزاری برای سختتر شدن نبردهایش استفاده شده است.
مانند بسیاری از شخصیتهای مکمل در شیطانکش، اگر شینوبو به جایگاه قهرمان اصلی ارتقا مییافت، میتوانست به شکلی کاملتر و چندلایهتر پرداخته شود. در این صورت، مخاطبان میتوانستند تمام جزئیات پیچیده غم و خشم او را بهعنوان شیطانکشی که خواهرش را از دست داده، مشاهده کنند، جزئیاتی که توانایی شگفتزده کردن بینندگان را داشتند. اگر او در مرکز داستان قرار میگرفت، با گستره بیشتری از شیاطین روبهرو میشد و حتی ممکن بود برخی از آنها، همانند نزوکو، مورد بخشش و همدلیاش قرار گیرند.
تنگن بازتابی از ایده محبوب قهرمان نینجا را به نمایش میگذاشت
تنگن اوزوی، هاشیرای صدا، نیز یکی دیگر از شیطانکشهای برجسته است که به زمان بیشتری برای نمایش کامل پیشینهاش نیاز داشت. مخاطبان در جریان بخش منطقه تفریحات با کلیات گذشته و جهانبینی او آشنا شدند، اما چنین پیشینهای پرجزئیات شایسته توجه بیشتری بود. مهمتر از همه، سه همسر کونوایچی او نیز در این روند میتوانستند پرداخت شخصیتی گستردهتر و عمیقتری داشته باشند.
تنگن نه تنها یک شیطانکش قدرتمند، بلکه یک نینجای آموزشدیده نیز هست، موضوعی که لایهای تازه به نحوه تفکر و مبارزه او میافزاید. اگر او قهرمان اصلی شیطانکش بود، این ابعاد جذاب شخصیتش میتوانست بهطور گستردهتری نمایش داده شود و همزمان، سه همسرش نیز مسیرهای شخصیتی مخصوص خود را پیدا میکردند. افزون بر این، قرار دادن تنگن در مرکز داستان فرصت مناسبی برای پرداختن کامل به تاریخچه قبیله نینجایی او فراهم میکرد، تا این پیشینه صرفا در حد یک عنصر کمکی برای داستان باقی نماند.
گنیا بیش از تانجیرو یک قهرمان ضعیف اما پرتلاش به شمار میرود
با وجود زمان محدود حضورش در انیمه شیطانکش، گنیا شینازوگاوا ناچار شد مسیری سریع را طی کند، او از یک ضدقهرمان گستاخ و سرکش، به شخصیتی ضعیف اما همدلیبرانگیز تبدیل شد که با تمام توان و به هر روشی ممکن با شیاطین میجنگید. طرفداران امروز، شخصیت کنونی گنیا را به دلیل قوس عاطفیاش و همچنین توانایی ویژه نیمهشیطانیاش جذاب میدانند، اما فاصله میان این تصویر و ظاهر اولیهاش بسیار زیاد و ناگهانی به نظر میرسد. اگر نقش گنیا به عنوان قهرمان اصلی تعریف میشد، این مشکل از بین میرفت و داستان او میتوانست مسیری بسیار روانتر و طبیعیتر پیدا کند.
در چنین حالتی، گنیا میتوانست به طرفداران شیطانکش بهوضوح نشان دهد که چگونه از یک شخصیت گستاخ و بیپروا به یک قهرمان دلسوز و بااحساس تبدیل می شد. این مسیر تنها به یاد گرفتن عمل تکراری از گیومی محدود نمیشد. افزون بر این، طرفداران متوجه میشدند که گنیا به دلیل ناتوانی در استفاده از تکنیکهای تنفسی، از نظر جسمی آسیبپذیرتر از تانجیرو است. همین نکته میتوانست یادآور دکو در انیمه آکادمی قهرمانانه من باشد که از هیچ به یک قهرمان تبدیل شد، یا حتی راک لی در انیمه ناروتو که بدون استفاده از جوتسو مبارزه میکرد.
درد درونی موئیچیرو اگر او شخصیت اصلی بود، به شکلی عظیم و پررنگ آشکار میشد
مویچیرو توکیتو، هاشیرای مه، یکی دیگر از شخصیتهایی بود که قوس داستانیاش به سرعت پیش رفت، زیرا او نیز تا میانه روایت شیطانکش، فرصت چندانی برای حضور در داستان نداشت. تماشای این موضوع که تانجیرو چگونه موفق شد مویچیرو را متقاعد کند تا برای حفاظت از مردم و نه صرفا به خاطر وظیفه کشتن شیاطین، بجنگد تجربهای دلنشین بود و همین باعث شکلگیری یک دوستی قوی و واقعی میان آنها شد. با این حال، افسوس که طرفداران زمان کافی برای دیدن جنبههای دیگر قوس شخصیتی مویچیرو، پیش از آنکه درگیر مبارزه با ماههای بالایی شود، نداشتند.
اگر نقش قهرمان شیطانکش به مویچیرو سپرده میشد، طرفداران میتوانستند شاهد قوس داستانی طولانیتر و پویاتری برای این هاشیرای جوان و زخمخورده باشند. در چنین شرایطی، او میتوانست تغییر قلبش را بهطور کامل و مستقل تجربه کند، تغییری که تنها نتیجه یادآوری تانجیرو برای جنگیدن به خاطر دیگران نباشد. بلکه طرفداران میدیدند که مویچیرو به مرور زمان و با تکیه بر رشد شخصی خود به این نقطه میرسد و همین روند تدریجی باعث میشد دگرگونی شخصیتش بسیار واقعیتر و باورپذیرتر جلوه کند.
بنظر شما چه شخصیت های دیگری حتی در میان کاراکترهای منفی می توانستند داستان جذاب تری از خود برای بینندگان به نمایش بگذارند؟ نظرات خود را برای ما کامنت کنید!
منبع: CBR
بهترین بازی سولزلایک تاریخ چیه؟ میزگیم با امیدلنون @omidlennon
نظرات