پرنسسهای شرور؟ وقتی دیزنی کلیشهها را میشکند
برای دههها، مفهوم «پرنسس دیزنی» با تصویری خاص در ذهن مخاطبان نقش بسته بود: دختری زیبا، مهربان، اغلب منتظر یک شاهزاده که او را نجات دهد. از «سفیدبرفی» (۱۹۳۷) تا «سیندرلا» (۱۹۵۰) و «آریل» (۱۹۸۹)، این شخصیتها در عین محبوبیت، نماد کلیشههایی بودند که بیشتر بر زیبایی، اطاعت و عشق رمانتیک تأکید داشتند. اما با گذر زمان، جهان تغییر کرد و مخاطبان نیز انتظار شخصیتهایی پیچیدهتر، مستقلتر و واقعگرایانهتر را داشتند.
در دهههای اخیر، دیزنی نه تنها به این انتظارات پاسخ داده، بلکه در مواردی نیز پیشتاز در بازتعریف نقشهای زنانه در انیمیشن بوده است. از مریدا که شوالیه نمیخواهد، تا السا که عشق رمانتیک را در اولویت نمیبیند، شاهد ظهور پرنسسهایی هستیم که با کلیشههای گذشته فاصله دارند. گاه این شخصیتها آنقدر از انتظارات سنتی فاصله میگیرند که حتی برخی منتقدان و مخاطبان، آنها را «پرنسسهای شرور» مینامند؛ نه به دلیل شرارت واقعی، بلکه به دلیل سرپیچی از الگوهای تثبیتشده.
در این مطلب، به بررسی پنج محور کلیدی در این تحول خواهیم پرداخت: استقلال فردی پرنسسها، مفهوم عشق در آثار جدید، مواجهه با قدرت و مسئولیت، ساختار خانواده و نقش خواهرانگی و در نهایت، تأثیر این تغییرات بر صنعت انیمیشن و مخاطب جهانی.
استقلال فردی: پرنسسی که منتظر کسی نیست
مریدا، شاهزادهای که مسیر خودش را انتخاب میکند؛ بدون نیاز به شوالیه
شخصیت مریدا در انیمیشن «دلیر» (Brave – ۲۰۱۲) یکی از نخستین پرنسسهایی بود که آشکارا با نقش سنتی مخالفت کرد. مریدا نهتنها از ازدواج اجباری سر باز میزند، بلکه مهارتهای رزمی دارد، در تیراندازی بهترین است و مهمتر از همه، تصمیمگیرنده نهایی برای سرنوشت خودش است. این استقلالطلبی، در نقطه مقابل بسیاری از پرنسسهای کلاسیک دیزنی قرار دارد.
نمونه دیگر، رایا در «رایا و آخرین اژدها» (۲۰۲۱) است که بدون همراهی عشقی مردانه، در مسیر نجات جهان قدم میگذارد. رایا نه به دنبال نجات یافتن، بلکه به دنبال نجات دادن است. او قهرمانی است که بر اساس اعتماد، فداکاری و انتخابهای سخت شناخته میشود، نه بر اساس ظاهر یا جذابیت.
حتی موانا (Moana – ۲۰۱۶) نیز در همین مسیر قرار دارد. او دختری از یک قبیله اقیانوسی است که با وجود مخالفت اطرافیان، برای نجات مردمش به دل دریا میزند. هیچ عشق رمانتیکی در داستان او وجود ندارد؛ تنها عشق او، عشق به مردم، طبیعت و مسئولیتی است که بر دوشش احساس میکند.
در این شخصیتها، مفهوم استقلال نهتنها در تصمیمات کلان، بلکه در کوچکترین انتخابهای روزمرهشان دیده میشود. آنها خود را تعریف میکنند، نه از طریق مردان اطرافشان، بلکه از طریق اعمال، باورها و شجاعت درونیشان.
در کنار قهرمانانی مانند مریدا و موانا، باید به تأثیر فرهنگی این استقلال نیز توجه کرد. این شخصیتها برای نخستینبار این پیام را به مخاطب کودک و نوجوان منتقل کردند که زن بودن به معنای ضعف یا وابستگی نیست. استقلال فردی پرنسسهای جدید، الگویی رفتاری خلق کرده که بسیاری از دختران در زندگی واقعی میتوانند با آن همذاتپنداری کنند. حتی پسران نیز با این روایت جدید، تعریف گستردهتری از قدرت و قهرمانی به دست میآورند؛ قهرمانی که الزاماً با خشونت یا سلطه همراه نیست، بلکه در پذیرش مسئولیت و انتخاب آگاهانه تجلی مییابد.
عشق: دیگر اولویت نیست
السا، پرنسسی که با قدرتش میجنگد، نه با دشمنان، بلکه با خودش
در آثار کلاسیک دیزنی، عشق رمانتیک نهتنها مرکز داستان، بلکه نقطه پایان آن بود. سفیدبرفی، سیندرلا، آریل و حتی بل در «دیو و دلبر» (Beauty and the Beast) سرنوشتشان با ورود یک شاهزاده تغییر میکرد. اما از آغاز قرن بیستویکم، این ساختار به چالش کشیده شده است.
برجستهترین نمونه، السا در «یخزده» (Frozen – ۲۰۱۳) و «یخزده ۲» (۲۰۱۹) است. در حالی که خواهرش آنا تجربه عشق رمانتیک دارد، السا بهعنوان شخصیت اصلی، هیچ داستان عاشقانهای را طی نمیکند. تمرکز داستان بر سفر درونی السا، ترسها، قدرتها و مسئولیتهایش است. او با «عشق حقیقی» نجات نمییابد؛ بلکه این عشق بین خواهران است که نقش کلیدی دارد.
این انتخاب روایی، تحول بنیادینی در مفهوم «عشق» ارائه میدهد. عشق در انیمیشنهای جدید دیزنی، صرفاً به معنای علاقهمندی به جنس مخالف نیست. عشق به خانواده، به طبیعت، به مردم و حتی به خود نیز جایگاهی پررنگ پیدا کرده است. در نتیجه، پرنسسهای جدید نه بهخاطر عشق میدرخشند، بلکه به این دلیل که عشق را بهشکل انسانیتر، فراگیرتر و متنوعتری تجربه میکنند.
کاهش یا حذف محوریت عشق رمانتیک در روایتهای جدید، به معنای حذف احساسات نیست، بلکه نشانهای از بلوغ عاطفی روایت است. پرنسسهای جدید میآموزند که پیش از دوست داشتن دیگری، باید خود را دوست بدارند. این رویکرد، بهویژه در مواجهه با نوجوانان امروزی، اهمیت زیادی دارد؛ چرا که آنان نیز با دغدغههای هویتیابی و استقلال روبهرو هستند. دیزنی با این تغییر، نوعی عشق سالمتر و واقعگرایانهتر را ترویج میکند.
قدرت، مسئولیت و ترس از خود
موانا، دختری از جزایر دور که قهرمانی را در دل دریا پیدا میکند
یکی از جنبههای پیچیده پرنسسهای جدید، مواجهه آنها با قدرت است؛ نهفقط قدرت سیاسی یا فیزیکی، بلکه قدرت درونی و روانی. این قدرت اغلب با ترس، تردید و مسئولیت همراه است.
السا نمونه بارزی از این نوع شخصیت است. او قدرتی خارقالعاده دارد، اما همین قدرت را منبع ترس میداند. ترس از آسیب زدن به دیگران، ترس از قضاوت و ترس از نپذیرفته شدن. السا باید بیاموزد که قدرت را نه پنهان کند، نه از آن فرار کند، بلکه آن را بپذیرد، مدیریت کند و در جهت درست به کار گیرد.
در «رایا»، نیز شاهد همین نوع مواجهه هستیم. رایا با مسئله اعتماد روبروست؛ اعتمادی که در دنیایی پر از خیانت و شکست، حفظ آن آسان نیست. اما مسیر قهرمانی او، یادگیری همین مفهوم است: قدرت واقعی، نه در جنگیدن، بلکه در اعتماد کردن و بخشیدن است.
این تقابل با قدرت و مسئولیت، از پرنسسهای دیزنی شخصیتهایی میسازد که «آنتاگونیستِ درون» دارند؛ دشمن درونی که باید بر آن غلبه کنند. این رویکرد، عمق روانشناختی بیشتری به شخصیتها میبخشد و آنها را از قالبهای تخت و پیشبینیپذیر گذشته جدا میکند.
نکته مهم در تصویرسازی دیزنی از قدرت، آن است که قدرت همیشه نقطه قوت نیست؛ گاه بزرگترین مانع نیز میتواند باشد. السا با قدرت یخیاش نهتنها باید دنیا را کنترل کند، بلکه باید خود را نیز رام کند. این روایت، بازتابی از کشمکشهای درونی انسان مدرن است: کنترل احساسات، پذیرش تفاوت و استفاده اخلاقی از تواناییها. پرنسسهای جدید نشان میدهند که قهرمان بودن یعنی مسئولیتپذیر بودن در برابر دیگران، نه فقط برتریجویی. این پیام، بهویژه در تربیت نسل جدید رهبران، نقشی کلیدی دارد.
خانواده، خواهرانگی و پیوندهای جدید
رایا، نماد اعتماد از دسترفته در جهانی که به همبستگی نیاز دارد
پرنسسهای جدید دیگر در خلأ عاشقانه یا تنهایی رشد نمیکنند. خانواده، بهویژه خواهرانگی، نقشی محوری در روایت آنها دارد. برجستهترین مثال، رابطه السا و آنا در فرنچایز «یخزده» است. این رابطه خواهرانه، موتور اصلی داستان است و بار احساسی و دراماتیک آن را به دوش میکشد.
در «موانا»، رابطه او با مادربزرگش یکی از مهمترین پیوندهای داستانی است؛ مادربزرگی که نقش راهنما و الهامبخش را دارد. در «رایا» نیز رابطه او با پدرش، نقطه آغاز و انگیزه اصلی سفر قهرمانانه است. برخلاف گذشته که پرنسسها اغلب یتیم یا جداافتاده بودند، اکنون روابط خانوادگی نهتنها حاضر، بلکه مؤثر و پیچیدهاند.
همچنین در بسیاری از این آثار، شاهد نوعی بازتعریف از «خانواده» هستیم. خانواده میتواند ترکیبی از دوستان، حیوانات یا همرزمان باشد. این نگاه انعطافپذیر به ساختار خانواده، بازتابی از تحولات اجتماعی امروز است که در آن روابط انسانی فراتر از پیوندهای خونی معنا پیدا میکند.
تمرکز دیزنی بر روابط خواهرانه و خانوادگی در سالهای اخیر، پاسخ مستقیمی به نیاز فرهنگی مخاطب معاصر برای دیدن پیوندهای عمیق و انسانی در روایتهاست. برخلاف گذشته که پرنسسها در دنیایی فردگرا و عاشقانه سیر میکردند، اکنون شاهد داستانهایی هستیم که ارزش همکاری، بخشش و درک متقابل را تقویت میکنند. این روابط باعث میشود که قهرمانی از مسیر تنهایی نگذرد، بلکه از دل همبستگی و اعتماد شکل گیرد. در دورانی که جامعه با بحرانهایی چون انزوا، تنشهای خانوادگی و گسست نسلی روبهروست، چنین روایتهایی از پیوند و فهم متقابل بیش از هر زمان دیگری ضرورت دارند.
بازتاب فرهنگی و تأثیر جهانی
پرنسسهایی که فقط قصهی پریان نیستند، روایتگر دنیای واقعیاند
دیزنی با این تغییرات نهتنها به خواستههای مخاطبان معاصر پاسخ داده، بلکه در بازتعریف نقش زنان در انیمیشن پیشگام بوده است. این پرنسسها الگویی برای نسلی جدید از کودکان، بهویژه دختران هستند؛ کسانی که اکنون قهرمانی را در استقلال، اخلاق و تواناییهای درونی میجویند، نه در ظاهر یا عشق یک شاهزاده.
از سوی دیگر، واکنشها به این تحول همیشه مثبت نبودهاند. برخی از مخاطبان سنتگرا، غیبت عشق رمانتیک یا عدم حضور مردان قهرمان را نوعی افراط یا حتی «فمینیسم سمی» تلقی کردهاند. اما آنچه این نقدها نادیده میگیرند، تنوع در روایت است: دیزنی امروز نهتنها کلیشههای قدیمی را کنار گذاشته، بلکه گزینههای متنوعتری برای مخاطب خلق کرده است.
در سطح جهانی، این رویکرد به استقبال گستردهای انجامیده است. السا، موانا، مریدا و رایا نهتنها موفقیت تجاری بزرگی داشتهاند، بلکه در فرهنگ عامه، به نمادهایی از زنانگی نوین تبدیل شدهاند؛ زنانگی که با قدرت، استقلال و پیچیدگی تعریف میشود.
پرنسسهای دیزنی دیگر تنها در قصرها زندگی نمیکنند، منتظر شاهزاده نمیمانند و صرفاً برای زیبایی تحسین نمیشوند. آنها حالا شمشیر در دست دارند، تصمیمگیرندهاند و در برابر چالشهای درونی و بیرونی میایستند. اگر این ویژگیها در گذشته نشانههای «شرارت» یا سرکشی بهشمار میرفت، امروز نشانهای از بلوغ، شجاعت و خودآگاهی است.
دیزنی با بازآفرینی نقش پرنسسها، نهتنها الگوهای فرهنگی را به چالش کشیده، بلکه به نسلی از مخاطبان آموخته که قهرمان بودن لزوماً به معنای نجات یافتن نیست؛ گاهی به معنای نجات دادن یا حتی یافتن خویشتن خویش است.
جمعبندی: پرنسسهای شرور؟ یا قهرمانهای نسل جدید؟
در سالهای اخیر، شرکت دیزنی با بازنگری در تصویر سنتی پرنسسها، تحولی بنیادین در روایتپردازی انیمیشنهای خود ایجاد کرده است. دیگر پرنسسها صرفاً منتظر نجات یا ازدواج نیستند، بلکه شخصیتهایی مستقل، مسئول و گاه در کشمکش با درونیات خود هستند. از مریدا که شوالیه نمیخواهد تا السا که عشق را اولویت نمیداند، همه این شخصیتها حامل پیامهایی تازه برای مخاطبان معاصر هستند.
تمرکز بر استقلال فردی، حذف اولویت عشق رمانتیک، برجسته کردن مسئولیتپذیری، پرداختن به پیوندهای خانوادگی و بازتاب فرهنگی متنوع، از مهمترین ویژگیهای این نسل جدید پرنسسهاست. این تغییر رویکرد نهتنها روایتهای دیزنی را بهروزتر کرده، بلکه تأثیر عمیقی بر ادبیات کودک، فرهنگ عامه و شکلگیری الگوهای رفتاری در نسل جدید گذاشته است.
پرنسسهای جدید دیزنی دیگر صرفاً قهرمانان افسانهای نیستند؛ آنها بازتابی از دغدغههای واقعی مخاطبان امروزند؛ کسانی که با پرسشهایی چون هویت، استقلال، پذیرش تفاوتها و معنای واقعی قدرت مواجهاند. این شخصیتها در حقیقت آینهای هستند از تحولات اجتماعی، فرهنگی و فکری دوران ما.
منبع: مجله بازار
بزرگترین یوتیوبر کالاف دیوتی ایران کیه؟ میزگیم با ملیکا دیوتی
نظرات