بهترین سریال‌های دیستوپیایی
انتخاب سردبیر برترین‌ها برترین‌های سینما و انیمه

بهترین سریال‌های دیستوپیایی | ویران‌شهر چه شکلی دارد؟

خطوط زمانی مختلف، آخرالزمان زامبی‌ها و سلطه تکنولوژی‌ تنها چندنمونه از طرح‌های رایجی هستند که در فیلم و سریال‌ها برای ساخت فضای ویران‌شهر یا دیستوپیا استفاده می‌شود. این دسته از سریال‌ها معمولا آثار عمیق و تفکربرانگیزی‌اند که شما را وادار می‌کنند به جهانی همان‌قدر تیره و تار فکر کنید و تصور کنید که اگر واقعا این اتفاق‌ها می‌افتاد چه می‌شد؟ جواب این سوال همیشه ترسناک است. سریال‌های دیستوپیایی هیجان‌انگیزند. اما در عین حال همیشه به ما یادآوری می‌کنند که جهان می‌تواند به چه جای عجیب و ترسناکی تبدیل شود. پس باید فهرستی از بهترین سریال‌های دیستوپیایی درست کنیم.

۱۲ Monkeys

12 میمون

این سریال اقتباسی آزاد از فیلمی با همین اسم محصول ۱۹۹۵ است. ماجرای سریال علمی‌-تخیلی ۱۲ میمون از سال ۲۰۴۵ شروع می‌شود. این‌جاست که یکی از بازماندگان به‌نام جیمز کول با گروهی از دانشمندان در پروژه اسپلینتر همکاری می‌کند. او شخص خاصی است، کسی‌که می‌تواند این وضعیت پساآخالزمانی را تغییر دهد. چون ماموریت دارد به سال ۲۰۱۵ برگردد. جایی‌که ویروسی در کره زمین رها می‌شود و بشریت را به نابودی می‌کشاند. جیمز با کمک دکتر کاساندرا که متخصص ویروس‌شناسی است باید ارتش ۱۲ میمون را پیدا کند. آن‌ها همان گروهی هستند که می‌خواهند ویروس را در جهان پخش کنند.

۱۲ میمون سریالی جذاب و سرگرم‌کننده است. پیرنگ اصلی آن خیلی ساده و کلاسیک است: بیایید به گذشته برگردیم و همه‌چیز را اصلاح کنیم. اما این فقط پیرنگ اصلی است. داستان کمی عمیق‌تر می‌شود و به مفاهیمی مثل تقابل تقدیرگرایی و اراده آزاد می‌پردازد و پرسش‌های جدی فلسفی مطرح می‌کند. در کل پیچش‌های داستانی جالب و شخصیت‌های چندبعدی می‌توانند شما را به سفری علمی‌-تخیلی و اضطراب‌آور در دل زمان ببرند.

Fringe

فرینج

سریال فرینج پنج فصل دارد و به داستان مامور آف‌بی‌آی، اولیویا دانهم، می‌پردازد که با همکاری دکتر والتر بیشاپ و پسرش پیتر پدیده‌های مختلفی را بررسی می‌کنند. آن‌ها سراغ پدیده‌های ماورالطبیعه‌ای مثل جهان‌های موازی و دیگر خطوط زمان می‌روند و کشفیات آن‌ها از این پدیده‌ها مشکلات زیادی برای جهان خودشان به‌وجود می‌آورد.

سریال فرینج ترکیبی است از “هیولای هفته” و رویکردی اساطیری که روی کل روایت سایه انداخته. جالب است که این سریال اولی که پخش شد آن‌قدر محبوب نبود و کمتر کسی سراغش می‌رفت. اما کم‌کم توانست مخاطبانش را پیدا کند و هنوز هم طرفداران پروپاقرص زیادی دارد. این سریال با استفاده از چیز‌هایی مثل تلاش الیویا برای همکاری با تیمش و انجام کار درست و عناصر فراطبیعی و نتایج اقدامات انسان‌ها استفاده می‌کند تا تقابلی دیدنی بین خیر و شر را به تصویر بکشد. در این سریال شخصیت‌های شرور را نمی‌بینید که ناگهانی و اتفاقی ظاهر شوند. آن‌ها جایگزین شخصی‌ها اصلی اند و کسانی هستند که می‌خواهند به آشوب و هرج‌و‌مرج دامن بزنند. این چیز‌ها داستان و البته تماشای سریال را پیچیده‌تر می‌کند. گاهی سخت می‌توانید تشخیص دهید کدام شخصیت کدام است و پیچش داستان هم هر لحظه ممکن است غافلگیرتان کند.

شاهکار‌های سینمای وحشت

Station Eleven

ایستگاه شماره یازده

مینی سریال ایستگاه یازده براساس رمانی با همین اسم نوشته امیلی سنت جان مندل ساخته شده است. رمان سال ۲۰۱۴ چاپ و سریال ۲۰۲۱ پخش شد. داستان از این قرار است که هم‌گیری بیماری‌ای شبیه به آنفولانزا باعث مرگ و در نتیجه فروپاشی تمدن بشر شده است. حالا شما با گروهی از اجراکنندگان دوره‌گرد همراه می‌شوید. آن‌ها در مسیرشان به فرقه‌ای خشن برمی‌خورند. یکی از اعضای گروه با کسی در این فرقه مرتبط است و دیگران چیزی از آن نمی‌دانند. در ادامه اتفاقاتی می‌افتد که باید خودتان ببینید. فقط همین را بدانید که معمایی به‌جود می‌آید و باعث می‌شود همه به هرچه که می‌دانند شک کنند.

مینی سریال ایستگاه یازه که یکی از بهترین سریال‌های دیستوپیایی است به درون‌مایه‌هایی مثل بهبود می‌پردازد و نقش هنر، به‌خصوص تئاتر و موسیقی را به‌عنوان ابزاری برای درمان بررسی می‌کند. روایت داستان و بازی جذاب بازیگران تحسین منتقدان را برانگیخت و بسیاری از بیننده‌ها دلشان می‌خواست که این مجموعه ادامه پیدا کند. اما از همه این‌ها گذشته این سریال نشان می‌دهد که فارغ از وضعیت دنیا، همه به کمی هنر و خنده در زندگی نیاز دارند.

Silo

سیلو

این سریال با پخش اولین قسمت‌ها توانست کلی سروصدا کند و طرفدار به‌دست بیاورد. اتفاقا سیلو هم اقتباسی است و براساس داستان رمانی سه‌جلدی با همین اسم ساخته شده. ماجرا در آینده‌ای دیستوپیایی می‌گذرد. جمعیتی ده‌هزار نفری در سیلویی که ۱۴۴ طبقه زیر زمین قرار دارد در کنار هم زندگی می‌کنند. جولیت نیکولز شخصیت محوری و مهندسی است که مسئولیت نظارت و نگهداری ژنراتور‌های سطح پایین سیلو را برعهده دارد. اما سیلو به‌خودی‌خود پر از رمز و راز است. هیچ‌کس نمی‌داند این سیلو‌ها چطور، کی و چرا ساخته شده‌اند. هیچ‌کس نمی‌داند روی سطح زمین چه خبر است. آن‌ها فقط می‌دانند که تاریخ و تمدن بشر مدت‌ها قبل از بین رفته. به‌علاوه، کسی حق ندارد درباره بیرون رفتن و سطح زمین صحبت کند. مجازت این‌جور حرف تبعید به همان سطح زمین است. جایی‌که کسی از آن برنگشته.

این سریال پیچش داستانی جالبی دارد. چیزی‌که شاید حدسش را هم زده باشید. اما همین است که سیلو را به یکی از بهترین سریال‌های دیستوپیایی تبدیل می‌کند. قضیه این است که داستان از تریلری توطئه‌آمیزی و پلیسی تبدیل می‌شود به عاشقانه‌ای در جهان آخرالزمانی و نقدی اجتماعی بر کنترل‌گری دولت‌ها. سیلو داستانی پر از دروغ و فریب است و انسان سعی می‌کند راهش را از این بین پیدا کند، به گذشته پی ببرد و تلاش کند آینده‌ای بهتر برای نسل‌های بعد بسازد.

The Leftovers

بازماندگان

سریال بازماندگان در فضایی عجیب می‌گذرد. شاید کمتر شبیه چیز باشد که معمولا از فیلم‌های دیستوپیایی یا آخرالزمانی در ذهن داریم. اما ویژگی‌های خاص خودش را دارد. داستان از جایی شروع شده که ۲ درصد از جمعیت زمین خیلی ناگهانی و بدون هیچ دلیلی به یکباره ناپدید شده‌اند! هیچ‌چیزی نابود نشده، هیچ موجود یا بیمار خطرناکی همه را تهدید نمی‌کند. اما همه باید با فقدان از دست دادن عزیزانشان کنار بیایند. احتمالا در چنین موقعیتی سخت‌ترین چیز این است که با ابهام ماجرا کنار بیایید. آیا زنده‌اند؟ آیا آزار می‌بینند؟ آیا ممکن است روزی برگردنند؟ و صدها سوال دیگر که آدم‌ها هرروز از خودشان می‌پرسند و به هیچ جوابی نمی‌رسند. همین هم باعث می‌شود افراد به چیز‌های دیگری برای تسلا رو بیاورند مثلا فرقه‌های مختلفی شکل می‌گیرد که هرکدام باورهایی درباره منشا و عاقبت این اتفاق دارند.

داستان این سریال با ظرافت و هنرمندی بیان شده است. به هرگوشه که نگاه کنید با پیچش داستانی و مفهومی عمیق مواجه می‌شوید. سوالاتی مطرح می‌شود که ذهن بیننده‌ها را درگیر می‌کند، هم سردرگم می‌شوید و هم شیفته سریال. بازماندگان از آن سریال‌هایی است که فصل‌به‌فصل بهتر و پخته‌تر می‌شوند و این اتفاق در همه ابعاد از کارگردانی تا پرداخت شخصیت‌ها می‌افتد. این سریال اقتباسی است از رمان تام پروتا و جزء بهترین سریال‌های درام دهه ۲۰۱۰ هم قرار می‌گیرد.

The Man in the High Castle

مرد در قلعه بلند

داستان این سریال را اگر کمی تصور کنید واقعا ترسناک است. مردی در قلعه بلند زمان جایگزینی پیش روی شما می‌گذارد. جایی در دهه ۱۹۶۰ میلادی و پس از جنگ‌جهانی دوم. اما این‌بار به‌جای متفقین، متحدین پیروز جنگ‌جهانی بوده‌اند، یعنی نازی‌ها. این سریال می‌خواهد نگاه دوباره‌ای به تاریخ بیندازید و به این فکر کنید که اگر طرف دیگر جنگ را برنده می‌شد چه اتفاقی می‌افتاد. مردی در قلعه بلند نام رمان فیلیپ کی. دیک است که یکی از بهترین سریال‌های دیستوپیایی از آن اقتباس شده است. در فیلم اتحاد‌ها، شورش‌ها و گروه‌های زیرزمینی را می‌بینید که مخالف این حکومت‌‌اند. عده‌ای معتقدند که متحدین واقعا برنده جنگ نبوده‌اند بلکه تاریخ را جعل کرده‌اند، دروغ می‌گویند و تمام شواهدی که خلاف این را ثابت می‌کند از بین برده‌اند.

هر قسمت ترکیبی است از ایده‌های وحشت‌آور و بازی‌های فوق‌العاده. این سریال دیستوپیایی یک فانتزی تاریخی است و فقط باید آن را ببینید تا دنیایش را درک کنید. این سریال هم طرفداران زیادی دارد و البته جوایزی هم در کارنامه‌اش دیده می‌شود مثلا بخش خلاقیت جایزه امی را برنده شده. جالب است که پایلوت سریال در پخش اولیه به پربیننده‌ترین سریال آمازون تبدیل شد. ماجرای سریال هرچه جلوتر می‌رود جالب‌تر و دیوانه‌کننده‌تر می‌شود. پس باید تا آخرش ببینید.

Westworld

وست‌ورلد

ظاهرا همه‌چیز خوب پیش می‌رود…سریال وست‌ورلد با ایده‌ای بسیار سرگرم‌کننده شروع می‌شود. اما ناگهان همه‌چیز تغییر و کابوس‌وار ادامه پیدا می‌کند. هوش مصنوعی بر جهان حاکم می‌‌شود! احتمالا دیدن سریال با حرف‌هایی که در یکی دو سال اخیر درمورد هوش مصنوعی زده می‌شود و پیشرفتی که روز‌به‌روز می‌بینیم داستان را ترسناک‌تر هم می‌کند. همه‌چیز از پارک تفریحی عجیب و غریبی شروع می‌شود که تم غرب وحشی دارد و میزبانان این پارک اندروید‌ها هستند. وقتی وارد پارک شوید اگر پول کافی داشته باشید می‌توانید هر سناریویی که در ذهن دارید اجرا کنید و خبری از عواقب هم نیست. چه بهتر از این؟ چه کسی نمی‌خواهد دنیای ذهنیش را زندگی کند؟! اما قرار نیست اوضاع همین‌جوری آرام بماند. یک‌سال بعد هوش مصنوعی قدرتمندی پیدا می‌شود و قانون آسیب نرساندن به انسان‌ها برچیده می‌شود. این مقدمه جنگ بین دو گونه خواهد شد.

این سریال دیستوپیایی دیوانه‌وار است و دنیای عجیبی را به تصویر می‌کشد که در آن هوش مصنوعی توانسته آگاهی و نوع تفکر انسانی را به اندروید‌ها منتقل و از آن‌ها برای کنترل بشر استفاده کند. این سریال وسترن است! عناصر وسترن را در خودش جا داده و خیلی اتفاقی عناصر فیلم‌های علمی-تخیلی را هم دارد! احتمالا کمتر کسی قبل از وست‌ورلد فکرش را می‌کرد که سریالی ببیند که مخلوطی از این دو ژانر باشد. مثل تمام فیلم‌های دیستوپیایی با موضوع ربات‌ها، این‌جا هم همه‌چیز افراطی است و شما شاهد بدترین سناریوی ممکن هستید. اما خب اگر واقعا تکنولوژی بتواند بر بشر غلبه کند کسی نمی‌داند چه پیش می‌آید. شاید از چیزی‌که تصورش را می‌کنیم بدتر باشد! از همه این‌ها گذشته، باید گفت جلوه‌های بصری قدرتمند، روایت هوشمندانه و گیرا و طرح مسائل جدی و عمیق باعث شده که وست ورلد یکی از بهترین سریال‌های دیستوپیایی باشد که می‌توانید ببیند.

The Walking Dead

مردگان متحرک

کمتر کسی است که اسم سریال مردگان متحرک به گوشش نخورده باشد. این مجموعه براساس سری کتاب‌های مصور رابرت کرکمن ساخته شده و داستانی پساآخرالزمانی را روایت می‌کند. ریک گرایمز در بیمارستان است و از حالت کما خارج می‌شود و اصلا نمی‌داند چه‌خبر است. ویروس زامبی در دنیا پخش شده و افراد زیادی را کشته و بقیه هم گروه‌گروه این‌جا و آن‌جا زندگ می‌کنند. ریک نمی‌داند چه بلایی سر خانواده‌اش آمده. زنده‌اند یا نه؟ کجا باید پیدایشان کند؟ البته او بالاخره خانواده‌اش را پیدا می‌کند و ماجرای تلاش برای بقا تازه از این‌جا شروع می‌شود. کسانی‌که تا این‌جای کار از این ویروس جان سالم به‌در برده‌اند تلاش می‌کنند خودشان را به مناطق امن برسانند تا این‌که متوجه می‌شوند ویرویس از طریق هوا منتقل می‌شود و احتمالا همه آن‌ها به‌نوعی آلوده هستند.

این داستان هم ترسناک است و هم از نظر بصری خشن. به‌هرحال داستان زامبی است و باید خون و خون‌ریزی در آن زیاد باشد. اما ببینده‌های این سریال هیچ‌وقت نمی‌دانند چه چیزی انتظارشان را می‌کشد. ممکن است شخصیت محبوبتان ناگهان کشته شود، یا از گروه تبعیدش کنند و خلاصه خیلی راحت از ادامه داستان حذف شود. مردگان متحرک از آن جهان‌های دیستوپیایی است که باید امیدوار باشیم فقط روی صفحه تلویزیون و لابه‌لای صفحات کتاب ببینیم.

۱۵ چیز که درباره فیلم هزارتوی پن نمی‌دانید

Black Mirror

آینه سیاه

سازندگان سریال آینه سیاه که ساختاری اپیزودیک دارد برای ساخت از مجموعه‌ای به‌نام منطقه گرگ‌و‌میش مربوط به دهه ۱۹۵۰ الهام گرفته‌اند. هر دو این سریال‌ها به روان انسان و واکنش‌های او در موقعیت‌های خاص می‌پردازند. اما تفاوت اصلی این‌جاست که جهان آینه سیاه، جهان تکنولوژی‌های مدرن است. جایی‌که فناوری و رسانه وارد بازی می‌شوند. در این سریال تکنولوژی‌هایی را می‌بینیم که بعضی از آن‌ها را همین امروز هم در اشکال ساده‌تر در دسترس داریم. هر قسمت به یکی از این فناوری‌ها می‌پردازد و به نوعی این سوال را مطرح می‌کند که اگر نقش این فناوری در زندگی روزمره پررنگ‌تر شود چطور می‌تواند دنیای ما را تحت تاثیر قرار دهد و سلامت روانی و ذهنی افراد را به بازی بگیرد.

این سریال هم داستانی علمی-تخیلی دارد و سعی می‌کند با تکیه بر سوءظن و مسائل اجتماعی روایتی پیچیده، شوم و تفکربرانگیز ارائه دهد. این سریال مجموعه‌ای از داستان‌های علمی-‌تخیلی کوتاه است. در هرکدام از آن‌ها داستان یکی شخصیت محوری را دنبال می‌کنیم و به این فکر می‌کنیم که اگر بیشتر‌و‌بیشتر کنترل زندگیمان را به تکنولوژی و شبکه‌های اجتماعی بدهیم چه می‌شود؟! حضور تکنولوژی‌های جالب شاید در اول کار فضا را خیلی ایده‌آل جلوه دهد، اما کافی است چنددقیقه‌ای صبر کنید، آن‌و‌قت می‌فهمید چرا با یکی از بهترین سریال‌های دیستوپیایی طرفید.

The Handmaid’s Tale

سرگذشت ندیمه

بین همه سریال‌هایی که گفتیم احتمالا کتاب سرگذشت ندیمه از کتاب‌هایی که دیگر مجموعه‌ها از آن اقتباس شده‌اند معروف‌تر باشد. این کتاب اثر مارگارت اتوود یکی از رمان‌نویس‌های معروف معاصر دنیاست. اما سرگذشت ندیمه از چه قرار است؟ همه‌چیز در جایی به‌نام گیلیاد می‌گذرد که بخشی از ایالات متحده آمریکاست. جامعه‌‌ای که تحت حاکمیتی تمامیت‌خواه قرار دارد و بیشتر از همه زنان هدف این روایت اند. در این جامعه زن‌ها جزء اموال محسوب می‌شوند. مسئله از این‌جا ناشی شده که به‌دلیل محیط زیست آلوده و بیماری‌های مقاربتی بسیاری از زن‌ها توانایی زاد و ولد نداشتند و نرخ تولد بسیار پایین آمد. پس زنانی که هنوز می‌توانستند باردار شوند را جمع کردند تا به‌عنوان ندیمه بچه به‌دنیا بیاورند و جلوی فروپاشی جامعه را بگیرند. اما همه زن‌ها زیر بار این اسارت نمی‌روند و بعضی از آن‌ها مثل جون آزبورن برای پس گرفتن آزادیشان هرکاری می‌کنند.

این سریال روایتی هولناک از سلب حقوق و آزادی زنان را به تصویر می‌کشد. داستانی که گاهی تماشایش دشوار می‌شود. البته بازی قدرتمند الیزابت ماس در نقش جون آزبورن هم یکی از دلایل تاثیرگذاری هرچه بیشتر این مجموعه است. او به‌ همراه دیگر ندیمه‌ها تلاش می‌کنند با قدرتمند‌هایی که آن‌ها جزو اموالشان می‌دانند مقابله و مبارزه کنند. فصل اول این سریال توانست ۸ جایزه امی را از آن خود کند و به پربیننده‌ترین سریال سرویس هولو تبدیل شود.

جمع‌بندی

اگر داستان‌های علمی‌-تخیلی را دوست دارید باید فهرستی از بهترین سریال‌های دیستوپیایی هم داشته باشید. هرچه نباشد فیلم و سریال‌های با موضوع ویران‌شهر و پساآخرالزمان یکی از مهم‌ترین زیرشاخه‌های سبک علمی-تخیلی محسوب می‌شوند. خوشبختانه فیلم‌های زیادی در این دسته ساخته می‌شود و حق انتخاب زیادی دارید. محبوب‌ترین سریال پساآخرالزمانی برای شما کدام است؟

منبع: Collider


سام صابری و اولین کمپ کویری گیمینگ جهان | ولاگ کویری گیمینگ@samsaberi

Loading

تگ ها

نظرات

اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها