
نقد فیلم «الیو»؛ وقتی پیکسار باز هم از زمین فراتر میرود
با اینکه پیکسار میتوانست بهسادگی با ساخت دنبالههایی مثل Inside Out 2 و Toy Story 4 همچنان گیشهها را تسخیر کند، خوشبختانه هنوز هم به تولید آثار اورجینال و تازه وفادار مانده است؛ همان نوع فیلمهایی که روزی این استودیو را به یکی از بزرگترین غولها در دنیای انیمیشن تبدیل کردند. درست است که پیکسار دیگر آن استودیوی شکستناپذیر ۱۵ سال اول فعالیتش نیست، اما فیلمهای اورجینال اخیرش همچنان چشمگیر و قابلتوجهاند. برای مثال، Elemental با وجود شروعی ضعیف در گیشه، در نهایت به موفقیتی غیرمنتظره دست پیدا کرد. یا آثاری مانند Soul، Luca و Turning Red که بهدلیل محدودیتهای ناشی از دوران کرونا نتوانستند فروش بالایی تجربه کنند، همچنان نشاندهندهی همان خلاقیت و جسارتی هستند که پیکسار را به اوج رسانده بود. نکتهی امیدوارکننده اینکه در سالهای آینده، پیکسار قصد دارد فیلمهای اورجینال جدیدی مثل Hoppers و Gatto را در کنار دنبالههایی مانند Toy Story 5 و The Incredibles 3 روانهی پردهی سینما کند. این ترکیب از آثار نوآورانه و ریسکی در کنار پروژههای تضمینشده، نشان میدهد پیکسار همچنان علاقه دارد مرزهای خلاقیت را جابهجا کند و صرفاً به مسیر امن بسنده نکند.
آخرین پروژهی اورجینال پیکسار یعنی Elio، بار دیگر ما را به یاد همان تخیل، نوآوری و احساساتی میاندازد که این استودیو بهخاطرشان شهرت دارد. با این تفاوت که اینبار همهچیز با نگاهی تازه و رویکردی عامهپسندتر روایت میشود؛ دقیقاً همان مسیری که پیت داکتر، مدیر ارشد خلاقیت پیکسار، پیشتر آن را بهعنوان استراتژی جدید استودیو معرفی کرده بود. البته باید گفت Elio شاید نتواند بهاندازهی آثاری مثل Up، Inside Out یا Toy Story 3 تأثیر عاطفی عمیقی بگذارد، اما بدون تردید نشان میدهد که پیکسار همچنان توانایی ساخت داستانهایی اورجینال را دارد؛ داستانهایی که در عین حال که برای مخاطبان سرگرمکنندهاند، روایتهایی صمیمی، احساسی و خلاقانه را نیز در دل خود جای دادهاند.
داستان فیلم «الیو» چیست؟
از اتاق کودکانهاش تا صحنهی کهکشان… الیو آماده است بدرخشد
Elio داستان پسربچهای به همین نام را روایت میکند. الیو با صداپیشگی یوناس کیبرئاب، کودکی است که بعد از فوت پدر و مادرش، به خانهی عمهاش، الگا، نقل مکان کرده؛ شخصیتی که زویی سالدانا صداپیشگیاش را بر عهده دارد. این تغییر بزرگ برای هر دوی آنها سخت و چالشبرانگیز است. الیو پسری ساکت و درونگراست و الگا نیز که حالا مسئولیت نگهداری از خواهرزادهاش را بر عهده دارد، تلاش میکند با او ارتباط برقرار کند، در حالی که همزمان باید با واقعیت تلخی روبهرو شود: رؤیای فضانورد شدنش، بهاحتمال زیاد، دیگر هیچوقت محقق نخواهد شد. روزی که با هم به موزه میروند، الیو یواشکی از جمع جدا میشود و به بخش مربوط به کاوشگر فضایی Voyager میرود؛ همان دستگاهی که سالها پیش به فضا فرستاده شده بود تا بررسی کند که آیا انسانها در این جهان تنها هستند یا نه. شاید دلیل تأثیرگذاری این لحظه، اشارهای است که به حس تنهایی میشود، یا شاید شگفتیهای بیانتهای فضا؛ یا شاید هم ترکیبی از هر دو. اما هرچه که هست، این بازدید باعث میشود عشق و علاقهی عمیقی به فضا در دل الیو شکل بگیرد، عشقی که دیگر نمیتوان جلوی آن را گرفت.
مدتی بعد، میبینیم که این علاقه در وجود الیو هر روز بیشتر شده است. او اغلب وقتش را در ساحل میگذراند و پیامهای بزرگی روی شنها مینویسد، مثل: «بیگانگان من را بدزدید»، به این امید که واقعاً روزی موجودات فضایی سراغش بیایند. از سوی دیگر، الگا روز به روز بیشتر نگران رفتارهای غیرعادی الیو میشود. او کتابهایی مثل «تربیت کودک سرسخت» را میخواند و همزمان سعی دارد شغلش را در پایگاه نظامیای که در آن به دنبال زبالههای فضایی میگردد، حفظ کند. وقتی الیو در مدرسه با کسی دعوا میکند، الگا تصمیم میگیرد او را به یک مدرسهی نظامی بفرستد تا شاید رفتارهایش اصلاح شود. اما درست قبل از رفتن، الیو یواشکی وارد یکی از رایانههای پایگاه میشود و پیامی به فضا میفرستد.
چند روز بعد، الگا پیامی مرموز دریافت میکند که میگوید: «رهبرتان را بیاورید». و همان زمانی که الیو در اردوگاه از سوی دیگران مورد آزار و زورگویی قرار گرفته، ناگهان اتفاق عجیبی میافتد: موجودات فضایی واقعاً او را میدزدند! آنها او را به مکانی به نام Communiverse میبرند؛ انجمنی از باهوشترین و برجستهترین موجودات فضایی در سراسر کهکشان. اتفاقات طوری پیش میرود که اعضای این گروه باور میکنند الیو رهبر زمین است. برای اینکه بتواند عضویت این انجمن را به دست بیاورد، الیو داوطلب میشود تا به این سفیران کهکشانی کمک کند و وارد رقابتی شود که یکی از طرفهای آن، موجودی کرممانند و جنگطلب به نام لرد گریگان است. صداپیشگی لرد گریگان را برد گرت انجام داده است. این شخصیت هم خواهان عضویت در انجمن است و رقیب اصلی الیو بهشمار میآید. در مسیر این ماجرا، الیو با پسر لرد گریگان، گلوردون آشنا میشود؛ شخصیتی که رمی اِجرلی صداپیشگیاش را انجام داده و بهزودی به نخستین دوست واقعی الیو در دل کهکشان تبدیل میشود.
«الیو» فرصتی درخشان برای تخیل بیمرز پیکسار
پیکسار دوباره از زمین فراتر رفته؛ اینبار با قلبی پر از احساس و خیال
پیش از این هم پیکسار به جهان فضا سر زده بود؛ هم در Lightyear و هم در فضای سرد و ماشینی WALL·E. اما در Elio، این استودیو فرصتی پیدا کرده تا با آزادی و شوخطبعی بیشتری با ایدهی حیات فرازمینی بازی کند. موجودات این فیلم، عجیبوغریب، بازیگوش، رنگارنگ و بسیار متفاوتاند. کاملاً پیداست که تیم طراحی شخصیتها با لذت و ذوق فراوان آنها را خلق کردهاند. کشف موجودی که تمام دانش جهان را در خود دارد، یا اتاقی که میتواند آدمها را بهسرعت شبیهسازی کند، از جمله لحظاتی هستند که خیلی راحت مخاطب را مجذوب دنیای علمی-تخیلی فیلم میکنند. البته کلیشههای این ژانر هم با نگاهی بامزه و آگاهانه در داستان جای گرفتهاند. مثلاً اسمهایی مثل «گلورپ» یا تغییر یک حرف در نام «گوردون» که میشود «گلوردون». با این حال، همهچیز بیشتر بهانهای است برای سرگرمی و آزادی خلاقانهی تیم پیکسار. تماشای آنها در حال امتحان کردن مرزهای تخیلشان واقعاً لذتبخش است.
اما چیزی که پیکسار همیشه در آن بیرقیب بوده، توانایی ترکیب جهانهای شگفتانگیزش با موضوعات عمیق و گاهی دردناک است. Elio هم از این قاعده مستثنی نیست. در قلب داستان، با روایتی تاثیرگذار دربارهی تنهایی روبهرو هستیم؛ حسی از انزوا که وقتی فکر میکنی جایی در این دنیا نداری، به سراغت میآید. این موضوع را قبلاً در Inside Out 2 و سریال Win or Lose دیده بودیم. در Elio، رابطهی بین الیو و اولگا و تلاش آنها برای فهمیدن یکدیگر، به شکلی بسیار ملموس و پر احساس به تصویر کشیده شده است. در یکی از صحنههای دردناک، وقتی اولگا در حضور الیو با همکارانش صحبت میکند و آنها از او میخواهند برای برنامهی فضانوردی یا فرصتهای دیگر اقدام کند، او با غمی در صدا میگوید که حالا دغدغههای مهمتری دارد. نگاه الیو در آن لحظه همه چیز را بیان میکند؛ او احساس میکند مانعی برای پیشرفت عمهاش شده و این فکر، بیش از پیش او را از دیگران جدا میکند.
تیم سازنده و انتخاب هوشمندانهی صداپیشهها
وقتی تنهاترین پسر زمین، رهبر کهکشان میشود!
پیکسار در ساخت فیلمهای انیمیشنی که هم عمیقاند و هم سرگرمکننده، تجربهای بینظیر دارد، اما در Elio تیمی از بهترین استعدادهای جدید این استودیو کنار هم جمع شدهاند تا این داستان را با تازگی و شور خاصی روایت کنند. سازندگان آن کسانی هستند که در Coco و Turning Red فعالیت داشتند و فیلمنامهنویسان آن نیز تجربه همکاری با پروژههای اخیر پیکسار را دارند. این گروه با هم موفق شدهاند همان حس شادی کشف دنیایی تازه را که در Coco دیدیم، همراه با ترسها و تردیدهای احساسی که در Turning Red به زیبایی به تصویر کشیده شده بود، بهخوبی در Elio منتقل کنند. شاید Elio کمی جوانتر از آنچه معمولاً از پیکسار دیدهایم باشد، اما احساسات و لحظات تأثیرگذار آن دقیقاً همان تأثیری را دارند که انتظارش را داریم.
«Elio» نمونهای دیگر از مهارت پیکسار در انتخاب بازیگران مناسب برای جان بخشیدن به شخصیتهاست. بازیگرانی که نقشهای الیو و گلودرون را بازی میکنند، هر دو بازیگر با تجربهای هستند اما نه از آن چهرههای شناخته شده و بزرگ. با این حال اجراهای آنها کاملاً با شخصیتها جور درمیآید و این کودک و فرمانده جوان کرممانند را واقعیتر نشان میدهد. بهخصوص در نقش الیو، بارها لحظاتی هست که میتوانیم احساس کلافگی عمهاش را درک کنیم و حتی گاهی خودمان هم الیو را بچهای آزاردهنده میبینیم. اما همین حس باعث میشود او صادق و باورپذیر به نظر برسد. مثل همیشه، تمام بازیگران صداگذاری عالی هستند؛ از نقش الگا گرفته تا نقش لرد گریگون و همچنین جمعی از سفیرهای فضایی که شامل چند صداپیشه میشوند. نکته جالب این است که پیکسار به جای انتخاب بازیگران مشهور، دقیقاً صدای مناسب را برای هر نقش پیدا کرده است، چیزی که در پروژههای بزرگ انیمیشنی معمول نیست.
با اینکه Elio فیلمی شاد، پرانرژی و بامزه است، اما در بعضی بخشها دچار همان پیچیدگیهای آشنای روایتهای پیکسار میشود. داستان آن درباره ماجراجوییهای بینکهکشانی و دنیایی وسیع است، اما گاهی روایت کمی گیجکننده میشود. همچنین با وجود لحظات احساسی خوب، این فیلم آنقدر تأثیر عاطفی شدیدی ندارد که تماشاگر را از درون بلرزاند. البته Elio اساساً با چنین هدفی ساخته نشده، اما تماشاگران امروزی از فیلمهای احساسی پیکسار توقع بالایی دارند. با این حال، Elio نشان میدهد که پیکسار همچنان در خلق ایدههای تازه و پرداختن به دنیاهای بزرگ، خلاق و توانمند است. در کنار این، توانسته لایهای از احساسات واقعی را هم در بستر داستان جای دهد. فیلمی است فضایی و سرگرمکننده که مخاطب کودک را هدف گرفته، اما مثل دیگر آثار پیکسار، بینندگان در هر سنی میتوانند از آن لذت ببرند. از همه مهمتر، فیلم به شکلی هوشمندانه به موضوعاتی مثل تنهایی و احساس تعلق نداشتن میپردازد — و البته کاری میکند که عاشق فرماندههای کرممانند فضاییای شوید که شهرتشان را از جنگهای خونین بهدست آوردهاند.
آیا «الیو» میتواند مسیر تازهی پیکسار را تثبیت کند؟
در دورانی که بسیاری از استودیوهای انیمیشن به مسیرهای امن و دنبالههای تضمینشده پناه میبرند، Elio نمایندهی تلاش پیکسار برای حفظ روحیهی تجربهگرایی و خلاقیت است. این فیلم با روایت داستانی تازه، به سراغ مفاهیمی چون تنهایی، هویت و تعلق میرود و آنها را در قالبی کودکانه، اما صادقانه و احساسی، به تصویر میکشد؛ بیآنکه از شوخطبعی، رنگپردازی و ماجراجوییهای خیالانگیز فاصله بگیرد.
با تیمی از خلاقترین صداپیشههای پیکسار و انتخابهایی دقیق در طراحی شخصیت، Elio فرصتی است برای تجربهی جهانی تازه؛ جهانی که هم مخاطب کودک را جذب میکند و هم برای تماشاگر بزرگسال حرفهایی برای گفتن دارد. حال باید دید این فیلم در مواجهه با مخاطبان چگونه عمل خواهد کرد و آیا میتواند در کنار آثار ماندگار پیکسار قرار گیرد یا نه.
نظر شما دربارهی Elio چیست؟ فکر میکنید پیکسار در این تجربهی تازه موفق ظاهر خواهد شد؟ دوست دارید قدم بعدی این استودیو در چه جهتی باشد؟
منبع: Collider
دوست داشتنیترین یوتیوبر گیمر ایران کیه؟ میزگیم با علیرکسا @alirexzam
نظرات