اخبار سینما و انیمیشن انتخاب سردبیر برترین‌ها برترین‌های سینما و انیمه سینما

۱۰ سریال فانتزی که به‌اندازه قسمت اولشان فوق‌العاده بودند

ساخت قسمت اول یک سریال فانتزی معمولاً چالشی بزرگ‌تر از دیگر ژانرهاست چون باید در مدت زمانی کوتاه، دنیایی کاملاً تازه را معرفی کند، بی‌آنکه مخاطب را سردرگم نماید. بهترین قسمت‌های آغازین در سریال‌های تلویزیونی آن‌هایی هستند که ضمن توضیح کافی درباره‌ی جهان داستان، جذابیت و رمزآلودی لازم را برای تماشای قسمت بعدی ایجاد می‌کنند. برخی سریال‌های فانتزی از همان ابتدا به شاهکارهایی بدل می‌شوند اما حتی یک قسمت افتتاحیه‌ی عالی هم همیشه نمی‌تواند مانع سقوط کیفیت اثر در ادامه شود. با این‌حال، برترین سریال‌های فانتزی تاریخ معمولاً قسمت‌های اولی دارند که مسیر موفقیت آن‌ها را برای فصل‌های بعدی هموار کرده است.

تماشای رایگان سه فصل سریال Squid Game

در این مقاله‌ی مجله بازار، ۱۰ سریال فانتزی که قسمت اول آن‌ها فوق‌العاده و تمام سریال به همان خوبی بود را بررسی کرده‌ایم. شما کدام سریال را بیشتر دوست داشتید؟

جادوگران (The Magicians)

سریال The Magicians بر اساس مجموعه کتاب‌های محبوبی به همین نام نوشته‌ی لِو گراسمن ساخته شده است. گرچه نویسنده در روند ساخت سریال نقش داشت، اما اقتباس از اثری محبوب همواره کاری دشوار است، چون تماشاگران از پیش انتظاراتی دارند. بااین‌حال، جادوگران از همان قسمت اول فراتر از انتظار عمل کرد.

عاشق جهان Game of Thrones هستید؟ جهان‌سازی این 14 سریال را از دست ندهید

در قسمت آغازین، کوئنتین کُلدواتر کشف می‌کند که دنیای جادویی‌ای که در کودکی درباره‌اش خوانده بود واقعی است و در دانشگاهی جادویی ثبت‌نام می‌کند. هم‌زمان، دوست دوران کودکی‌اش پس از مردود شدن در آزمون ورودی به سراغ جادوی تاریک می‌رود. سریال با امتیاز ۹۱ درصد در راتن تومیتوز و اپیزودهایی که شاهکار تلقی می‌شوند، شروعی احساسی و قدرتمند داشت که نویدبخش ادامه‌ای موفق بود.

۲۰۲۶ بزرگ‌ترین سال تاریخ برای طرفداران بازی تاج و تخت خواهد بود

لوسیفر (Lucifer)

قسمت اول Lucifer باید تمام تصورات مخاطبان از این شخصیت کتاب مقدسی را از نو می‌ساخت و هم‌زمان لحن سریال را مشخص می‌کرد. تام الیس انتخابی بی‌نقص برای نقش لوسیفر مورنینگ‌استار بود؛ شخصیتی جذاب، مغرور، خسته از زندگی و با استعدادی عجیب در آشکارکردن درونی‌ترین افکار اطرافیانش.

سریال به‌سرعت نشان داد که اثری خاص است؛ ترکیبی از فانتزی، درام ماورایی و ساختار پلیسی. تفسیرهای تازه و باورپذیر از شخصیت‌های کتاب مقدسی مانند حوا و قابیل، بر جذابیتش افزودند. قسمت اول به‌اندازه‌ای قوی بود که تماشاگران را مجذوب خود کند، و Lucifer در طول شش فصل به یکی از برترین سریال‌های فانتزی معاصر بدل شد.

ماوراءالطبیعه (Supernatural)

وقتی قسمت‌های آغازین سریال‌های فانتزی بیش از اندازه بر جلوه‌های ویژه تکیه می‌کنند، خطر این وجود دارد که به اثری پرزرق‌وبرق ولی بی‌محتوا تبدیل شوند. Supernatural با تمرکز بر رابطه‌ی دو برادر، سم و دین وینچستر، از این دام گریخت. در قسمت اول، هیولاها در پس‌زمینه‌اند و محور اصلی، پیوند عاطفی و تضاد میان دو برادر است؛ عنصری که قلب تپنده‌ی کل مجموعه شد. همین تمرکز باعث شد Supernatural حتی برای کسانی که معمولاً فانتزی نمی‌بینند هم جذاب باشد. قالب «هیولای هر هفته» بهترین انتخاب برای آغاز راهی بود که در نهایت به یک موفقیت ۱۵ فصلی انجامید.

سرگردان  (Lost)

قسمت دو‌گانه‌ی آغازین Lost از بهترین پایلوت‌های تاریخ تلویزیون به شمار می‌رود. سریال تماشاگر را مستقیماً وسط ماجرا می‌اندازد – سقوط یک هواپیما – و به‌تدریج شخصیت‌های متعددش را معرفی می‌کند. هم‌زمان، جزیره‌ای اسرارآمیز را پیش روی مخاطب می‌گذارد که هیچ شباهتی به مکان‌های عادی ندارد و زمینه‌ساز بحث‌هایی شد که تا پایان سریال ادامه یافت. درحالی‌که پیچیدگی روایت می‌توانست به ضرر Lost تمام شود، پرداخت دقیق شخصیت‌ها باعث شد بینندگان برای کشف رازهای بیشتر مشتاق بمانند. گرچه پایان سریال همه‌ی پرسش‌ها را پاسخ نداد، اما Lost کاملاً شایسته‌ی تحسینی است که قسمت اولش برانگیخت.

بافی قاتل خون‌آشام‌ها (Buffy The Vampire Slayer)

گرچه قسمت اول شاید بهترین اپیزود فصل نبود، اما شروعی درخشان برای سریالی بود که به پدیده‌ای فرهنگی تبدیل شد. این قسمت پایه‌های مفهومی سریال را بنا گذاشت و تماشای دختری نوجوان که به‌جای قربانی شدن، هیولاها را شکار می‌کند، در زمان خود حرکتی انقلابی بود؛ تازه بدون درنظرگرفتن وجود خون‌آشامی در زیرِ مدرسه! پایلوت بافی دو چالش اصلی زندگی قهرمان داستان را معرفی کرد: مواجهه با نقش «دختر تازه‌وارد» در مدرسه و پذیرفتن مسئولیت سنگین «قاتل خون‌آشام‌ها» بودن. در کنار او، شخصیت‌هایی معرفی شدند که بعدها به نمادهای تلویزیونی بدل شدند. سریال در ادامه از قالب ساده‌ی «هیولای هر هفته» فراتر رفت و ژانر ماورایی را در اواخر دهه‌ی ۹۰ و اوایل ۲۰۰۰ بازتعریف کرد.

روزی روزگاری (Once Upon A Time)

طرح داستانی قسمت اول Once Upon A Time می‌توانست در نگاه اول غیرمنطقی به نظر برسد، اما اجرای بی‌نقص آن سریال را از همان ابتدا به موفقیتی بزرگ بدل کرد. زمانی که پسربچه‌ای مرموز به اِما سوان می‌گوید او دختر سفیدبرفی و شاهزاده است، اِما به دنبال او به شهر استوری بروک می‌رود؛ جایی که شخصیت‌های افسانه‌ای زیر طلسمی زندگی می‌کنند و هیچ خاطره‌ای از هویت واقعی خود ندارند.

قسمت آغازین این سریال فانتزی از همان دقایق اول تماشاگر را جذب می‌کند، و Once Upon A Time با معرفی شخصیت‌های جدیدتری مانند السا و آنا از انیمیشن یخ‌زده انتظارات را بارها پشت سر می‌گذارد. این سریال با امتیاز ۷۸ درصد در راتن تومیتوز، به لطف بازی درخشان رابرت کارلایل در نقش رامپل‌استیل‌اسکین، تا پایان خود با پایانی خوش و رضایت‌بخش همراه است.

فلسفه درونی سریال لاست معنای واقعی داستان آن را توضیح می‌دهد

بازی تاج‌وتخت (Game Of Thrones)

گرچه پایان Game of Thrones بحث‌برانگیز بود، اما سریال در بیشتر مسیرش به اندازه‌ی قسمت اولش خارق‌العاده ظاهر شد. این سریال نقطه‌ی عطفی در تاریخ تلویزیون بود؛ اثری که با روایت حماسی، شخصیت‌پردازی چندلایه و تولیدی پرهزینه، استانداردهای تازه‌ای برای تلویزیون رقم زد. در قسمت آغازین، عبارت «زمستان در راه است» معرفی شد؛ جمله‌ای که به شعار ماندگار مجموعه بدل شد.

حتی کسانی که هرگز Game of Thrones را ندیده‌اند، با شخصیت‌ها و پیچش‌های داستانی آن آشنا هستند، و این تا حد زیادی نتیجه‌ی قدرت قسمت اول است. این اپیزود چندین خط داستانی را به زیبایی در هم تنید، شخصیت‌های نمادینی مانند تیریون لنیستر و دنریس تارگرین را معرفی کرد، و با یکی از شوکه‌کننده‌ترین پایان‌های تاریخ تلویزیون تمام شد.

خون حقیقی (True Blood)

گرچه True Blood بیشتر به‌خاطر مثلث عشقی بین سوکی، بیل و اریک شناخته می‌شود، اما یکی از ویژگی‌های اصلی آن طنز هوشمندانه‌اش است. سریال هم خنده‌دار است و هم به طرز درخشانی از خودآگاهی برخوردار. ده دقیقه‌ی ابتدایی قسمت اول که در آن یک کامیون ران خون‌آشام بطری‌های خون مصنوعی Tru-Blood می‌خرد، لحن کلی مجموعه را مشخص می‌کند؛ لحنی که در ادامه حتی بهتر هم می‌شود.

در هر یک از هفت فصل، چالشی تازه برای انسان‌ها، خون‌آشام‌ها و دیگر موجودات ماورایی معرفی می‌شود. گرچه سریال گاهی افت‌هایی دارد، اما اقتباسی عالی از مجموعه کتاب‌های The Sookie Stackhouse نوشته‌ی شارلین هریس است و حتی در برخی زمینه‌ها از منبع اصلی بهتر عمل می‌کند، از جمله با پررنگ‌تر کردن نقش لافایت رینولدز، یکی از محبوب‌ترین شخصیت‌هایش.

مرده زنده کن (Pushing Daisies)

Pushing Daisies یکی از منحصربه‌فردترین و درعین‌حال غم‌انگیزترین پیش‌فرض‌ها را در میان سریال‌های فانتزی دارد. در قسمت اول، داستان مردی روایت می‌شود که می‌تواند تنها با یک لمس، مردگان را زنده کند، اما لمس دومش باعث مرگ دوباره آن‌ها می‌شود. زمانی که تصمیم می‌گیرد زن موردعلاقه‌اش را زنده کند، می‌داند که دیگر هرگز نمی‌تواند او را لمس کند.

Pushing Daisies به‌عنوان یک سریال فانتزی، اثری شاهکار و تبدیل به یک پدیده‌ی کالت شد؛ هرچند پایان ناگهانی‌اش بسیاری از پرسش‌ها را بی‌پاسخ گذاشت. سریال با امتیاز ۹۶ درصد در راتن تومیتوز و بازی‌های درخشانی از آنا فریل، کریستین چنووِث و لی پیس، از همان قسمت اول مسیر موفقیت خود را آغاز کرد.

جای خوب (The Good Place)

The Good Place یکی از بزرگ‌ترین پیچش‌های داستانی تاریخ تلویزیون را دارد که با تماشای دوباره حتی بهتر هم می‌شود، زیرا لایه‌ی تازه‌ای به قسمت اول اضافه می‌کند. داستان با النور، زنی خودخواه که پس از مرگ به «جای خوب» می‌رسد، آغاز می‌شود. او با استادی در اخلاقیات همراه می‌شود و از او می‌خواهد که به او بیاموزد انسان بهتری شود.

طرح داستانی The Good Place به‌خودی‌خود نبوغ‌آمیز است، اما در طول چهارفصل، این سریال فانتزی به تأملی فلسفی درباره‌ی ماهیت انسان تبدیل می‌شود، درحالی‌که حس شوخ‌طبعی و ویژگی‌های عجیب و دوست‌داشتنی‌اش را حفظ می‌کند. همه‌ی شخصیت‌ها دوست‌داشتنی هستند و پایان سریال هرچند گاه تلخ، اما کامل و رضایت‌بخش است؛ نتیجه‌ای که هم‌پای قسمت اول می‌ایستد و حتی از آن فراتر می‌رود. نظر شما چیست؟ نظرات‌تان را با ما و دیگر کاربران مجله بازار به اشتراک بگذارید.

منبع: screenrant


سایلنت هیل اف ترسناک‌ترین بازی ساله؟ میزگیم با امید لنون

سایلنت هیل اف ترسناک‌ترین بازی ساله؟ میزگیم با امید لنون

Loading

تگ ها

نظرات

اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها