در این لیست نگاهی به فیلمهایی میاندازیم که نکات یا اتفاقات گیجکنندهای در داستانشان وجود دارد یا کلا داستانهای عجیب و نامعمولی دارند که باعث شدهاند تماشاگران مدتها بعد از دیدن فیلم هم به آن فکر کنند، دنبال جواب سوالاتشان باشند یا تئوریهای مختلف بسازند.
از آن جاییکه بعضی از موارد عجیب یا گیجکننده این فیلمها به اتفاقات اصلی آنها مربوط میشود، پس ممکن است با خواندنشان فیلم برایتان اسپویل شود. اگر از اسپویلرها متنفرید، فقط بخش مربوط به فیلمهایی قبلا که دیدهاید را بخوانید.
اسم فیلم | سال | کارگردان | مدت زمان |
Coherence | ۲۰۱۳ | James Ward Byrkit | ۸۹ دقیقه |
Mr. Nobody | ۲۰۱۰ | Jaco Van Dormael | ۱۳۸ دقیقه |
The Lobster | ۲۰۱۵ | Yorgos Lanthimos | ۱۱۸ دقیقه |
The Lighthouse | ۲۰۱۹ | Robert Eggers | ۱۱۰ دقیقه |
Solaris | ۱۹۷۲ | Andrei Tarkovsky | ۱۶۷ دقیقه |
Mother | ۲۰۱۷ | Darren Aronofsky | ۱۲۱ دقیقه |
Cloud Atlas | ۲۰۱۲ | Lana Wachowski Lilly Wachowski Tom Tykwer | ۱۷۲ دقیقه |
The Tree of Life | ۲۰۱۱ | Terrence Malick | ۱۳۸ دقیقه |
The Eraserhead | ۱۹۷۷ | David Lynch | ۸۹ دقیقه |
Mulholland Drive | ۲۰۰۲ | David Lynch | ۱۴۷ دقیقه |
Space Odyssey 2001 | ۱۹۶۸ | Stanley Kubrick | ۱۴۹ دقیقه |
انسجام (Coherence)
عنوان این فیلم ایندی و علمی-تخیلی کنایهآمیز بهنظر میرسد. چون دقیقا بهنظر بسیاری از تماشاگران کاملا غیرمنسجم است!
یک مهمانی خانوادگی کاملا بههم میریزد و همهچیز طور دیگری پیش میرود، طوریکه از یک مهمانی خانوادگی معمولی انتظار ندارید. دلیل همه اینها هم یک قطع برق ساده است. اول از همه، آنها متوجه میشود که خانههای محله، درواقع نمونههای دیگری از خانه خودشان هستند. این باعث میشود که با نسخههای دیگری از کاراکترها مواجه شوید، همان کاراکتریهایی که اول فیلم به شما معرفی شدهاند.
دنبال کردن اینکه کدام نسخه از کدام کاراکترها دارد چهکار میکند، میتواند برای تماشاگرهایی که اولینبار Coherence را میبینند سخت باشد. به اینها پیچشهای داستانی زیاد فیلم را هم اضافه کنید. دنبال کردن آنها هم در جای خودشان سخت است.
البته که فیلم واقعا بهعنوان یک سای-فای کمهزینه واقعا موفق عمل کرده است. بهعلاوه، نکته جالب دیگرش، بداهه بودن بسیاری از دیالوگها است.
آقای هیچکس (Mr. Nobody)
هر فیلمی که خطهای زمانی مختلفی دارد، خواه ناخواه کمی پیچیده و گیجکننده میشود. اما فیلم Mr. Nobody، بهطور خاص، دنبال کردن همه اتفاقات و بهخاطر سپردنشان را سختتر هم میکند.
فیلم، داستان زندگی یا زندگیهای نیمو نوبادی (Nemo Nobody) را روایت میکند. او آخرین انسان میراست که بهطریقی خاطرات زندگیهای مختلفش را بهیاد میآورد، البته در بستر مرگ! چقدر از چیزهایی که او میبیند و میگوید واقعی است و چه تعدادی از آنها ساخته ذهنش هستند؟ هیچکس نمیداند. جواب این سوال کاملا به حدس و برداشت خودتان بستگی دارد.
اگر از پس فیلم بربیاید و بفهمید در آن چهخبر است، میبینید بیشتر از هرچیزی به اهمیت انتخاب و پشیمانی میپردازد. اما شاید لازم باشد چندباری فیلم را ببیند تا از اتفاقات سر در بیاورید.
لابستر (The Lobster)
فیلمهای یورگوس لانتیموس (Yorgos Lanthimos) بهطورکلی کمی عجیبوغریب هستند. لابستر نمونه کاملی از یک فیلم لانتیموسی است.
در دنیایی دیستوپیایی که دلبستگی نداشتن جرم است، افراد تنها و مجرد یکماه فرصت دارد تا پارتنر مناسبی پیدا کنند یا… تبدیل به حیوان میشوند! البته اگر دارید این جهان را تصور میکنید، خیالتان راحت، میتوانید حیوان را خودتان انتخاب کنید!
پیدا کردن جفت به خودیخود کار سختی میتواند باشد. شرطی هم که گذاشته شده بیشازحد آزاردهنده است. علاوه بر اینها، فیلم مدام عجیب و عجیبتر هم میشود تا بسیاری از تماشاگرها فیلم را نیمهکاره رها کنند.
به اینها پایان مبهم فیلم را هم اضافه کنید. لابستر از آن فیلمهایی است که باز کردنش بهاندازه شکستن پوسته و بازکردن هر خرچنگ یا سختپوستی دشوار است.
فانوس دریایی (The Lighthouse)
فیلمی سیاه و سفیدِ ترسناک و روانشناختی. The Lighthouse، داستان دو فانوسبان را دنبال میکند که وظیفه مراقبت و نگهداری از فانوس دریایی را دارند. آنها در این محیط ایزوله، در تنهاییشان گیر افتادهاند. مشخصا آنها بهخاطر شغل خاصشان بدون ارتباط با دیگر انسانها زندگی میکنند. اما طوفان وضعیت را بغرنجتر هم میکند. سقوط آنها در دیوانگی میتواند واگیردار بهنظر برسد. چون هرچه فیلم جلو میرود و در داستان غرق میشوید، از خودتان میپرسید چه چیزی واقعی و چه چیزی رویاست.
در روی ماجرا رابطه این دو نفر خیلی واضح و سرراست است. اما تصاویر عجیب و نامانوس، ارجاعات اسطورهشناختی و زیرمتن هُمواِروتیک دستمایه تفسیرهای مختلف میشوند. در آخر، اگر هم چیزی از آن نفهمید، فانوس دریایی فیلمی زیبا، درخشان و خوفناک است و ویلیام دفو و رابرت پتینسون بازهای درخشانی را در آن بهنمایش میگذارند.
سولاریس (Solaris)
فیلمهای سولاریس مختلفی ساخته شده است که همه آنها براساس رمانی به همین نام هستند. با این حال، نسخه ۱۹۷۲ که توسط آندری تارکوفسکی کارگردانی شده است، بیشتر از همه تماشاگران را گیج میکند.
این فیلم علمی-تخیلی داستان کریس کلوین است. روانشناسی که برای بررسی رفتارهای عجیب فضانوردانی که در ایستگاه فضایی هستند فرستاده میشود. این ایستگاه فضایی در مدار سیاره سولاریس قرار دارد.
البته که روایت اصلی فیلم، یعنی اقیانوسی که بهنظر هوشمند است و شبحی از زن مرده کلوین میسازد بهاندازه کافی عجیب و سردرگم کننده هست، اما ساختار فیلم هم همهچیز را عجیبتر میکند. فضای فیلم عمدا با آرامش عجیبی پر شده است و سکانسهای کاملا هیپنوتیزکننده و نامانوس همهچیز را غریبتر هم میکنند.
سولاریس برداشتی فلسفی از سای-فای است و سوالات بزرگی را درمورد امیال انسان مطرح میکند. اگر صبر و تحمل دیدن یک فیلم نسبتا طولانی با ریتم کند را دارید، سولاریس شما را به جهان خودش میبرد و باعث میشود به فکر فرو بروید، حتی اگر همهچیز را کامل نفهمید….
مادر (Mother)
زن و مردی بدون اسم در خانهشان زندگی میکنند و افرادی مختلفی بدون اینکه دعوت شده باشند وارد خانه آنها میشوند و بهنوعی به حریم شخصی آنها تجاوز میکنند. خشونت، آتش و مرگ در این فیلم خودنمایی میکنند.
اگر به چیزی که در لایه رویی قصه میگذرد توجه کنید، هیچکدام از اتفاقاتی که میافتند هیچ معنای منطقی یا روایی ندارند. اما وقتی بفهمید که Mother یک تمثیل بزرگ از انجیل، تغییرات آبوهوایی و طبیعت ویرانگر انسان است چه حسی پیدا میکنید؟ حتی با دانستن همه اینها هم احتمالا فیلم بهنظرتان یک اثر پرهزینه و پرمدعا باشد! البته با فیلمی طرفیم که قرار است پیامش تفرقهانگیز باشد. یعنی قرار است جنجال بهپا کند و آدمها را با نظرات ۱۸۰ درجه مخالف، روبهروی هم قرار دهد!
اگر میخواهید مادر را بدون درنظر گرفتن نمادهایش ببینید احتمالا اوقات خوشی نخواهید داشت. البته باز هم به سلیقهتان بستگی دارد. شاید توجه به ویژگیهای نمادگرایانه فیلم و درک نمادها هم کمکی نکند و باز هم همان حس را داشته باشید!
ابر اطلس (Cloud Atlas)
وقتی صحبت از فیلم میشود، واچوفسکیها (Wachowskis) بهخاطر آثار سادهفهم و دور از پیچیگیشان شناخته نمیشوند. مثلا ماتریکس را درنظر بگیرید. اما درکنار ابر اطلس، دیگر فیلمهایشان ساده بهنظر میرسند.
ابر اطلس، داستان علمی- تخیلی و جاهطلبانهای دارد که درطول چندقرن روایت میشود. فیلم چند گروه از کاراکترهای مختلف را دنبال میکند. کاراکترهایی که بهنظر میرسد زندگیهایشان بهنوعی باهم در ارتباط است. از آنجایی که بازیگرها کاراکترهای مختلفی را در طول فیلم بازی میکنند، این حس بیش از پیش تقویت میشود. اما هیچجا از فیلم مشخص نمیکند که آیا این شخصیتها تناسخیافته هم هستند یا راز دیگری در کار است؟
بهعلاوه، بعضی از این قصهها در قصه دیگری روایت میشوند و کسیکه داستان را تعریف میکند، اشاره میکند که داستان تخیلی است. همین باعث میشود تشخیص اینکه چهچیزی واقعی است و چهچیزی نیست سخت شود. به هرحال، ارتباط بینابینی، مسئله مهمی در دنیای فیلم است. بنابراین، واقعی یا غیرواقعی، آنها و ما، همه بخشی از یک داستان هستیم.
درخت زندگی (The Tree of Life)
ظاهرا اساس فیلم داستانی بصری از زندگی مردی بهنام جک و دوران کودکیاش است. درخت زندگی، اینها را با تصاویری از شکلگیری جهان و توسعه زمین ترکیب میکند. درکنار این ترکیب، گهگاه دیالوگهایی را هم میشونیم و تصاویری را میبینم که بهنظر میرسد برداشتهایی تصادفی باشند، اما ازنظر بصری زیبا هستند. درخت زندگی قطعا یک خانه هنر است و از آن فیلمهایی نیست که همه بپسندند. چون از آن فیلمهاست که به هر تعبیر و تفسیر مجال جولاندهی میدهند و هم بهنظر خیلیها فخرفروشانه میرسند.
این فیلم شاید یک اثر پرادعا و خودنمایانه باشد یا تفسیر سینمایی نبوغآمیزی از جهانشمولی وجود یا تلفیقی از هردو اینها. و احتمالا ما هیچوقت به جوابی قطعی برای این سوال نمیرسیم.
کلهپاککن (The Ereaserhead)
بهراحتی میشد این لیست را فقط با آثار دیوید لینچ (David Lynch) پر کرد. این کارگردان پادشاه فیلمسازی سورئال است. با این حال وقتی از گیج کردن تماشاگر صحبت میکنیم، شاید بتوان گفت او هنوز هم نتوانسته از کلهپاککن یعنی اولین فیلم بلندش، اثر بهتری بسازد.
فیلم، داستان عجیب مردی وحشی، دوستدخترش و بچهای وحشتناک است. این مرد را در حالی میبینیم که با خطر محیط صنعتی مقابله میکند. کلهپاککن فیلم عجیبوغریبی است که معمولا برای مخاطبان ناراحتکننده هم هست. یعنی درمقابلش این سوال پیش میآید که آیا ما واقعا میخواهیم بدانیم ماجرا از چه قرار است و در این فیلم چه اتفاقی میافتد؟ یا ندانستنش سادهتر است و کمتر آزارمان میدهد؟
با همه اینها، فیلم بهخوبی اضطراب والد بودن را نشان میدهد. البته که به شیوه عجیب خودش این کار را میکند!
جاده مالهلند (Mulholland Drive)
میدانید، باید هرچه بالاتر گفته شد را فراموش کنید، این گیجکنندهترین فیلم دیوید لینچ است! این فیلم در مرحله اول بهعنوان پایلوت یا نسخه آزمایشی برای تلویزیون طراحی شده بود. شاید این موضوع تاحدی عجیب بودن فیلم را توضیح دهد!
جاده مالهلند، ظاهرا درمورد بازیگری مشتاق و رابطه عاشقانه بیفکرانه او با زنی است که فراموشی دارد. تصاویر مختلفی در بخشهای مختلف فیلم پخش میشوند که شاید این سوال را برایتان ایجاد کنند: چرا دارم این تصویر را میبینم؟ ارتباط اینها با داستان اصلی چیست؟ احتمالا این خرده روایتها با داستان اصلی مرتبط هستند اما به خودتان بستگی دارد که از آنها چه برداشت کنید.
دو بازیگر اصلی در پایان فیلم دو شخصیت دیگر و متفاوت از شخصیتهای اولیهشان بهنظر میرسند. به جز این، تقریبا هرچیزی دیگری که اتفاق میافتد، شما را به یک نتیجهگیری منسجم از داستان فیلم نمیرساند.
لینچ، پلات فیلم را باز میگذارد تا هرکسی بتواند به تخیلش را آزاد بگذارد و حدسهای خودش را داشته باشد. البته که جاده مالهلند از نظر هنری، فیلمی کاملا پخته و جذاب است؛ با این حال این موضوع کمکی زیادی نمیکند که ماجرای فیلم معقولتر و قابل درکتر بهنظر برسد.
اودیسه فضایی ۲۰۰۱ (Space Odyssey 2001)
این فیلم که در اصل علمی-تخیلی است، شما را به سفری گیجکننده در فضا میبرد. فیلم سه بخش دارد. بخش اول به بشر اولیه مربوط میشود، بخش دوم درمورد سفر فضایی انسان است و در بخش آخر هم به تجربه آخرین فضانورد بازمانده از همان سفر فضایی در مکانی عجیب میرسید. همه اینها با یک منولیت عجیب به هم پیوند داده میشوند.
داستانگویی در این فیلم بیشتر به وسیله موسیقی و تصاویر انجام میشود. یعنی بیشتر از داستان، این تم است فیلم را پیش میبرد. جدا از بحث فهمیدن فیلم، اودیسه فضایی ۲۰۰۱، از همان ابتدا جذاب ظاهر میشود؛ یک فیلم سورئال، بلندپروازانه و پرآبوتاب!
جمعبندی
هرسال فیلمهای زیادی ساخته میشوند و بخشی از آنهایی جایی در تاریخ سینما برای خودشان پیدا میکنند و مهم نیست چندسال از ساختشان گذشته، این فیلمها فراموش نمیشوند. چیزهای زیادی میتوانند یک فیلم را ماندگار کنند، اما فیلمهای پیچیده اگر با جذابیتهای بصری و کارگردانی حرفهای همراه شوند، معمولا میتوانند برای همیشه جایی در قلب فیلمبینها پیدا کنند.
شاید بهطور خاص طرفدار فیلمهای گیجکننده باشید یا حرف و حدیثهایی که درموردشان شنیدهاید کنجکاوتان کرده تا آنها را ببینید. پس اگر میخواهید مهارتتان را در رمزگشایی از داستانهای پیچیده بسنجید و یا میخواهید خودتان را در دنیایی نامعمول، عجیب و سورئال غرق کنید، فرصت را برای دیدن فیلمهای بالا از دست ندهید.
درکامنتها برایمان بنویسید که بهنظرتان جای کدام فیلم در این لیست خالی است.
فیلمهای زیادی وجود دارد که تماشاگران بعد از دیدنشان شروع به تحلیل و تفسیر میکنند تا فیلم را بفهمند. اما اگر بخواهیم سراغ معروفترینها برویم میتوانیم به Mr. Nobody، The Lighthouse، Coherence و Space Odyssey 2001 اشاره کنیم. لیست کاملتری از این فیلم و توضیح بیشتر درموردشان را در متن کامل این مقاله بخوانید.
احتمالا اگر بخواهیم از بین کارگردانهای معروف یک نفر را انتخاب کنیم که همیشه سر در آوردن از فیلمهایش چالشبرانگیز باشد، باید سراغ دیوید لینچ برویم. از اولین فیلم بلندش The Eraserhead گرفته تا حتی سریالی مثل Twin Peaks یا فیلمهای کوتاهش، همیشه چیزی وجود دارد که تماشاگر را گیج کند. در بیشتر فیلمهای لینچ اتفاقاتی وجود دارند که هیچوقت نمیتواند به نتیجه قطعی درموردشان برسید.
نظرات