انتخاب سردبیر سینما نقد و بررسی

نقد انیمیشن Flow، نامزد اسکار ۲۰۲۵

Flow کاملاً مسحورکننده است. انتظار می‌رفت که فیلم خوشایند باشد، همان‌طور که معمولاً هنگام تماشای اثری با این مضمون چنین حسی وجود دارد. امید می‌رفت که مخاطب را درگیر کند و شاید او را به شگفتی وادارد. اما تأثیری که بر بیننده می‌گذارد، فراتر از حد انتظار است. این انیمیشن به یکی از برجسته‌ترین آثار سال تبدیل شده، هرچند جالب است که این فیلم و دو گزینه‌ی دیگر، Robot Dreams و The Wild Robot، همگی مانند اعضای یک خانواده‌ی ویتگنشتاینی به نظر می‌رسند. در میان آن‌ها، Flow تجربی‌ترین و در عین حال متمرکزترین اثر است.

برای توضیح جادوی لطیف این فیلم، می‌توان به رویکردی اشاره کرد که معمولاً منتقدان برای تمسخر به کار می‌گیرند: مقایسه با بازی‌های ویدیویی. هنگام تماشای Flow، این ارتباط به‌شدت به ذهن متبادر می‌شود و همین امر بخش مهمی از تأثیرگذاری آن را شکل می‌دهد. فیلم به‌نظر می‌رسد که از زبان بازی‌های ویدیویی بهره می‌برد، نه فقط در سبک انیمیشن آن — که به‌طور کامل در Blender ساخته شده و ترکیبی از زیبایی‌شناسی غیرواقع‌گرایانه با حرکات حیوانی دقیق و طبیعی است — بلکه در جهانی که خلق می‌کند نیز مشهود است. جهانی که میان واقعیت و خیال در نوسان است و جایگاه بیننده را در آن به چالش می‌کشد. نتیجه، تعادلی ظریف و به‌دقت تنظیم‌شده است.

جهان حیوانی Flow ترکیبی درست از واقعیت و فانتزی است

این انیمیشن بدون استفاده از دیالوگ، داستانی تأثیرگذار را تنها از طریق تصویر، حرکت و صداهای طبیعی روایت می‌کند

این انیمیشن بدون استفاده از دیالوگ، داستانی تأثیرگذار را تنها از طریق تصویر، حرکت و صداهای طبیعی روایت می‌کند

Flow در جنگلی جریان دارد که مکان دقیق آن روی زمین مشخص نیست. تنوع جانوری آن، چنین تعیین مکانی را دشوار می‌کند. قهرمان داستان، یک گربه‌ی خانگی سیاه‌رنگ و معمولی است که مخاطب به دیدگاه او کاملاً خو می‌گیرد. این موجودی منزوی است که از گله‌های سگ‌ها و پرندگان شکاری مثل مرغ دبیر فرار می‌کند، اما نشانه‌هایی از گذشته‌ای که در آن مورد محبت قرار گرفته، در او دیده می‌شود. او در کلبه‌ای متروکه پناه می‌گیرد، جایی که پیکره‌هایی بزرگ‌تر از اندازه‌ی واقعی از خودش در حالت‌های مختلف بر دیوارها حک شده‌اند، و از بالا، کوهی با کنده‌کاری‌ای شبیه مانت راشمور که چهره‌ی او را نشان می‌دهد، بر همه‌چیز نظارت دارد.

مشخص نیست که ساکنان انسانی این مکان چه زمانی آن را ترک کرده‌اند یا به کجا رفته‌اند، اما خیلی زود دلیلش را درک می‌کنیم. روزی، ناگهان، سیلی عظیم جنگل را در بر می‌گیرد. سطح آب آن‌قدر بالا می‌آید که تنها قله‌های کوه‌ها از آن بیرون می‌مانند. گربه، با زحمت فراوان، از این فاجعه جان سالم به در می‌برد و درنهایت به یک کاپی‌بارا برمی‌خورد که در قایقی کوچک و فرسوده شناور است. این قایق در طول مسیر، گروهی نامتجانس از بازماندگان را گرد هم می‌آورد: یک لمور دم‌حلقه‌ای، یک مرغ دبیر و یک لابرادور زرد، که همگی باید در این دنیای جدید راهی برای همزیستی پیدا کنند.

حیوانات در Flow عمدتاً همان حیوانات باقی می‌مانند. از لحاظ فیزیکی، آن‌ها انسان‌واره نیستند، بلکه حرکات و رفتارشان کاملاً با گونه‌های واقعی‌شان مطابقت دارد. فیلم کاملاً بی‌دیالوگ است؛ دست‌کم از نگاه ما، هرچند هر کسی که با گربه یا سگ زندگی کرده باشد، به‌خوبی زبان آوایی آن‌ها را درک خواهد کرد. بااین‌حال، آن‌ها صرفاً غریزی عمل نمی‌کنند، بلکه شخصیت دارند و از توانایی‌هایی فراتر از رفتارهای غریزی برخوردارند. به‌عنوان مثال، بادبان این قایق کوچک فراتر از توان آن‌هاست، اما هدایت سکان چنین نیست.

رگه‌های خیال در این فیلم کم‌رنگ‌اند، اما حفظ این تعادل، چالشی بزرگ است. گینتس زیلبالودیس، نویسنده و کارگردان اثر، استعداد واقعی خود را در زمان‌بندی نشان می‌دهد. در ابتدا، حیوانات واقع‌گرایانه به نظر می‌رسند و زمانی که سیل رخ می‌دهد، به یاد بحران‌های زیست‌محیطی و پیامدهای آن بر دنیای طبیعت می‌افتیم. اما وقتی زیلبالودیس می‌خواهد مفاهیم انسانی‌تری همچون قبیله‌گرایی، خانواده‌ی تصادفی و فقدان را مطرح کند، صحنه‌ای را به ما نشان می‌دهد که در آن، گربه‌ای وحشت‌زده، سکان را فشار می‌دهد تا از برخورد با درختی در مسیر قایق جلوگیری کند.

بااین‌حال، هیچ‌گاه احساس نمی‌شود که از واقعیت جدا شده‌ایم، و نیازی به مرزبندی میان واقعیت و خیال حس نمی‌شود. اگر هم گاهی تردیدی درباره‌ی «واقع‌گرایانه» بودن چیزی پیش می‌آید — تفکری که از دیرباز تماشاگران را از دنیای فیلم بیرون کشیده است — جهان داستانی Flow به‌قدری انعطاف‌پذیر است که بدون شکستن افسون فیلم، ما را به سمت استعاره سوق می‌دهد. این، تا حدی، از مزایای انیمیشن به‌عنوان یک مدیوم است، اما حتی اثری به‌مراتب فانتزی‌تر همچون The Wild Robot باعث می‌شود که بیننده در مورد چگونگی بقای آن جزیره در یک اکوسیستم پسا-هم‌زیستی دچار تردید شود. اما آنچه Flow به آن دست یافته، مهارتی حقیقی را می‌طلبد.

دوئل دیزنی در اسکار: کدام انیمیشن تاریخ‌ساز می‌شود؟

Flow، پلی میان بازی‌های جهان‌باز و سینما

فیلم با محوریت بقا، همزیستی و تنهایی، به موضوعات مهمی مانند بحران‌های زیست‌محیطی، تغییرات اقلیمی و مهاجرت اجباری اشاره دارد

فیلم با محوریت بقا، همزیستی و تنهایی، به موضوعات مهمی مانند بحران‌های زیست‌محیطی، تغییرات اقلیمی و مهاجرت اجباری اشاره دارد

وقتی فیلمی در یک نقد با بازی ویدیویی مقایسه می‌شود، معمولاً به این دلیل است که منتقد می‌خواهد هنری بودن آن را زیر سؤال ببرد. او ممکن است از کیفیت جلوه‌های ویژه رایانه‌ای (CGI) یا حتی از فراوانی آن‌ها ناراضی باشد؛ شاید میزان خشونت را بیش از حد بداند و رویکرد فیلم به آن را تکراری و بی‌حس‌کننده تلقی کند. چنین فیلمی بیش از حد غیرواقعی است و احساسات را برنمی‌انگیزد. به‌جای آنکه مخاطب را به درون خود بکشاند و (در بهترین حالت) او را به چالش بکشد، باعث فاصله گرفتن او می‌شود.

هرچند این نگاه به بازی‌های ویدیویی به‌عنوان یک هنر بی‌احترامی است، اما از اساس هم نادرست است. بازی‌ها، به‌ذات خود، بازیکنان را درگیر می‌کنند. درست است که تصاویر آن‌ها فاصله‌ای با واقعیت ایجاد می‌کند؛ اگر آنچه در بازی‌ها رخ می‌دهد، از نظر بصری و حسی کاملاً واقعی بود، بیشتر مردم احتمالاً وحشت‌زده فرار می‌کردند. اما بازیکنان در جهانی جدید و غیرواقعی غرق می‌شوند، جهانی که قوانین و تاریخچه‌ی خاص خود را دارد و باید آن را از طریق کشف و جست‌وجو بیاموزند.

Flow تماماً درباره‌ی مدیریت این کشش و گریز میان فاصله‌گذاری و غوطه‌وری است. در لحظاتی، حس یک بازی جهان‌باز را القا می‌کند؛ زاویه‌ی دوربین، کنجکاو و اکتشافی است. بدون هیچ دیالوگی برای توضیح دادن خود، فیلم از طریق جزئیات آموزش می‌دهد و مسئولیت کنار هم چیدن تکه‌های داستان را بر عهده‌ی مخاطب می‌گذارد. شاید نتوانستیم گربه را «کنترل» کنیم، اما میزان درگیری احساسی‌مان با سفر او شباهت زیادی به تجربه‌ی یک بازی داشت. زیلبالودیس از ما نمی‌خواهد که صرفاً تماشاگر باشیم، بلکه از ما می‌خواهد که نگاه شخصیت را به اشتراک بگذاریم، همسفر این قایق نجات کوچک و عجیب باشیم. تجربه‌ی مخاطب در این نقطه‌ی اتصال میان سینما و بازی‌های ویدیویی، عمیقاً احساسی خواهد بود.

درعین‌حال، این دنیا، دنیای ما نیست. برای هماهنگ شدن با آن، باید خود را با تفاوت‌هایش سازگار کنیم و بپذیریم که اتفاقاتی که در این جهان رخ می‌دهند، در واقعیت ممکن نیستند. اما طراحی فیلم به‌وضوح نشان می‌دهد که قصد ندارد همه‌ی موانع بیگانگی را از میان بردارد. کمی فاصله، ما را وادار می‌کند که نه‌تنها فیلم را احساس کنیم، بلکه درباره‌ی آن بیندیشیم. این فیلم درباره‌ی پیدا کردن مسیر خود در دنیایی در بحران، حرف‌های زیادی برای گفتن دارد. Flow هم ذهن و هم احساسات را به یک اندازه درگیر می‌کند.

بسیار نادر است که فیلمی بتواند نه‌تنها از لحاظ محتوا، بلکه از نظر فرم، تا این حد با زمانه‌ی کنونی ما هم‌خوانی داشته باشد. اجازه ندهید که از دستتان برود. حتماً به تماشایش بنشینید.

نامزدی اسکار Inside Out ۲ نشان می‌دهد که باید قسمت سوم آن ساخته شود

نظر شما درباره‌ی انیمیشن Flow چیست؟

این فیلم یادآور قدرت ناب سینما در انتقال مفاهیم، بدون نیاز به کلمات است

این فیلم یادآور قدرت ناب سینما در انتقال مفاهیم، بدون نیاز به کلمات است

انیمیشن Flow ساخته‌ی گینتس زیلبالودیس، با سبکی مینیمالیستی و روایتی صامت اما پرمفهوم، توانسته تحسین گسترده‌ی منتقدان را به دست آورد و حتی به جمع نامزدهای اسکار راه پیدا کند. اما چه چیزی این فیلم را از دیگر آثار متمایز می‌کند؟

Flow بدون استفاده از دیالوگ، داستانی پر از احساس و تعلیق را روایت می‌کند. این تصمیم جسورانه، که در انیمیشن‌های دیگری نیز دیده شده، باعث می‌شود که تصویرپردازی و حرکات شخصیت‌ها نقش اصلی را در انتقال معنا ایفا کنند. فیلم با زبانی بصری، نه‌تنها داستان گربه‌ای سرگردان را روایت می‌کند، بلکه مفاهیمی عمیق درباره‌ی بقا، تنهایی، و همزیستی را نیز به تصویر می‌کشد.

یکی از جنبه‌های مهم موفقیت این فیلم، بازتاب دغدغه‌های معاصر در داستان آن است. Flow درباره‌ی دنیایی است که دچار یک فاجعه‌ی طبیعی شده؛ سیلی عظیم که تنها حیوانات را به جا گذاشته است. این تمثیل قدرتمند، نه‌تنها به بحران‌های زیست‌محیطی و تغییرات اقلیمی اشاره دارد، بلکه به موضوعاتی مانند آوارگی، انسجام اجتماعی، و همزیستی میان گونه‌های مختلف نیز می‌پردازد. این ترکیب از مفاهیم، فیلم را به اثری قابل‌تأمل و فراتر از یک داستان ساده‌ی ماجراجویی تبدیل کرده است.

Flow اولین‌بار در جشنواره کن ۲۰۲۴ به نمایش درآمد و بلافاصله مورد توجه منتقدان قرار گرفت. در جشنواره انسی، سه جایزه‌ی مهم از جمله جایزه‌ی هیئت داوران را دریافت کرد. این فیلم در ادامه، جایزه‌ی گلدن گلوب برای بهترین انیمیشن را از آن خود کرد و در نهایت، به‌عنوان نخستین فیلم تاریخ لتونی به اسکار راه یافت. این موفقیت، نشان‌دهنده‌ی قدرت روایت‌های مستقل و نوآورانه در رقابت با انیمیشن‌های جریان اصلی هالیوود است.

در دنیایی که بسیاری از انیمیشن‌ها وابسته به دیالوگ، طنز و ریتم‌های سریع هستند، Flow جسورانه مسیر متفاوتی را انتخاب کرده است. این فیلم یادآور می‌شود که سینما بیش از آنکه به کلمات نیاز داشته باشد، به احساس و تصویر وابسته است. حضور این اثر در میان نامزدهای اسکار، تأییدی بر اهمیت سینمای مستقل و روایت‌های غیرمتعارف است. اگرچه شاید در برابر غول‌هایی مانند پیکسار و دریم‌ورکس قرار گیرد، اما همین موفقیت نشان می‌دهد که سینمای متفاوت، همچنان می‌تواند الهام‌بخش و تأثیرگذار باشد.

منبع: Screen Rant


سام صابری و فیفا در دل کویر – قسمت سوم ‪@samsaberi‬

ولاگ کویری گیمینگ فیفا

Loading

تگ ها

نظرات

اشتراک در
اطلاع از
guest
3 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
Goldi503014
پاسخ

به نظر من اینکه سینمای آمریکا انقد انحصاریه بده
فیلما بشدت کلیشه ای شدن و به راحتی میشه داستانش رو حدس زد
اینکه شرکت های انیمیشنی دیگه هم با این کیفیت وارد بازار فیلم جهانی بشن واقعا چیزیه که به یکم سینما رو از یک نواختی درمیاره

امیر
پاسخ

بر خلاف نظر شما فیلم بعد از مدتی خسته کننده میشه ، داستان که نامشخصه و قرار نیست برای تماشای فیلم انقد فلسفی فکر کنی که به داستان خاصی هم نرسی ، و یه گربه که همش در آب شنا میکنه هم خودش تناقض بزرگیه ، جذابیت خاصی نداشت داره در موردش اغراق میشه

Oooo
پاسخ

فقط غرق-سیل-کوچ