خندهدارترین اپیزودهای باب اسفنجی شلوار مکعبی: اسفنجی که پرواز میکند
باب اسفنجی درست مانند هر موجود زنده دیگری دوست دارد پرواز کند و هنگامی که عروسهای دریایی را در حال پرواز میبیند، به آنها حسادت میورزد. به همین دلیل او تصمیم میگیرد راهی برای پرواز پیدا کرده تا بتوانند مانند آروزی خود در هوا معلق بماند.
اپیزود ۱۹ از فصل سوم سریال SpongeBob SquarePants که The Sponge Who Could Fly نام دارد، آرزوی شخصیت اصلی داستان برای پرواز را به تصویر میکشد. این قسمت با به نمایش گذاشت پاتی و طوطی وی یعنی پچی شروع میشود که در تلاش هستند یک قسمت گمشده از سریال باب اسفنجی را پخش کنند. آنها پس از کلی تلاش بالاخره به هدف خود میرسند و شروع به تماشا میکنند. هنگامی که داستان اصلی شروع میشود باب و پاتریک در محدوده عروسهای دریایی هستند و به تماشای آنها میپردازند.
اما وقتی باب کمی با خود فکر میکند به این نتیجه میرسد که نمیتواند مانند عروسهای دریایی پرواز کند و از این بابت حسابی غمگین میشود. در ادامه او تصمیم میگیرد محدودیتها را کنار بزند و با خلق نوآوری قابلیت پرواز را به دست آورد. او در این مسیر به کمک پاتریک تلاشهای متعددی کرده و دستگاههای بامزهای اختراع میکند، ولی خب هیچ یک از آنها باب را به هدفش نمیرسانند. در این میان تلاشهای متوالی باب برای پرواز کردن به سوژه شهروندان بیکینی باتم تبدیل شده و آنها همشهری خود را به تمسخر با لقب مرد پرنده بیکینی باتم صدا میزنند. میان باب و مردم دعوایی شکل میگیرد و بیکینی باتمیها دنبال اسفنج زرد میافتند تا او را بگیرند؛ ولی خب او هر طور که شده از دست همشهریها فرار میکند.
در این نقطه بخش دوم این قسمت از باب اسفنجی آغاز میشود. باب که به خانهاش برگشته پس از دوش گرفتن تصمیم میگیرد با سشوار موهایش را خشک کند (البته کدام مو؟ نمیدانیم). ولی در همین بین او به صورت تصادفی سشوار را داخل شلوارش میگذارد و شلوارش حسابی باد میشود. پس از این اتفاق باب در کمال تعجب قابلیت پرواز به دست آورده و به صورت تصادفی به آرزوی بزرگش میرسد.
باب اسفنجی هم که حالا قابلیت پرواز را به دست آورده تمام وقتش را صرف کمک به مردم میکند و دیگر نمیتواند زمانی را برای پرواز کردن در کنار عروسهای دریایی اختصاص دهد. در ادامه ماجرا باب دوباره با مردم به مشکل میخورد و به صورت مجدد از دستشان فرار میکند. ولی این دفعه فرار او به صورت کامل محقق نمیشود و یکی از مردم او را روی هوا میزند تا شلوارش سوراخ شود. در ادامه آنها شلوار سوراخ شده را برای خود برداشته و از صحنه بیرون میروند.
باب اسفنجی هم که غمگین و تنها نشسته و غصه میخورد با عروسهای دریایی روبرو میشود. عروسهای دریایی که دلشان به رحم آمده باب را با خود به هوا میبرند و به سمت خانهاش حرکت میکنند. هنگامی که آنها به سمت خانه پرواز میکنند پاتریک را هم میبینند. پاتریک برای اینکه دوستش را خوشحال کند به او پیشنهاد میدهد که با هم به خانه پیتزایی بروند و کمی خوش بگذرانند، ولی باب که روز سختی داشته ترجیح میدهد در خانه بماند. بعد ناگهان پاتریک در کمال تعجب و بدون داشتن وسیله خاصی پرواز کرده و از محل دور میشود. داستان درست در این نقطه تمام شده و باب در شوک میماند که دوستش چگونه توانست پرواز کند و برود.
نظر شما در این باره چیست؟ دیدگاههای خود را با تیم بازار و سایر کاربران به اشتراک بگذارید.
منبع: SpongeBob.Fandom
نظرات