امروز نوبت به معرفی مادر اژدها، یعنی دنریس تارگرین (Daenerys Targaryen) رسیده و قرار است با این شخصیت هیجانانگیز از سریال Game of Thrones (بازی تاج و تخت) بیشتر آشنا شویم. ملکه دنریس تارگرین که امیلیا کلارک نقش او را بازی کرده، که اغلب با القابی مانند دنریس طوفان زاد، دَنی، کالیسی و میسا شناخته میشود، یکی از جذابترین شخصیتهای دنیای گیم آف ترونز محسوب میشود.
ماجراجویی و سفر طولانی او از یک دختر بزدل، کمرو و تحت ظلم به یک حاکم قدرتمند و در نهایت یک شخصیت تراژیک تبدیل شد. این مسیر او شامل مفاهیمی مانند جاهطلبی، مقاومت و خطرات افسار گسیخته میشود. او آخرین بازمانده از خاندان شاه آریس دوم تارگرین و ملکه ریلا است که زندگیاش با تبعید، فقدان، تجاوز، قدرت و پیروزی همراه بود و همواره تلاش بیوقفهای برای رسیدن به عدالت و میراث خانوادگیاش کرده است.
زندگی اولیه: شاهدخت طوفانزاد
دنریس در جریان شورش رابرت براتیون علیه پدرش، شاه آریس دوم به دنیا آمد. در شب تولد او، یک طوفان تابستانی مهیب در «دراگون استون» در گرفت که باعث شد لقب «طوفانزاد» (Stormborn) را به او بدهند. متاسفانه مادر او پس از زایمان جانش را از دست داد و دنریس به همراه برادر بزرگترش، ویسریس یتیم شدند.
پس از سقوط خاندان تارگرین در غارت کینگزلندینگ، این خواهر و برادر به ایسوس (Essos) گریختند تا از خشم رابرت براتیون در امان بمانند. دنریس در تبعید و تحت سلطه خشن و سوء استفادههای برادرش مانند یک دختر مطیع و بیاراده بزرگ شد و همیشه از خلق و خوی ناپایدار و خشمگین ویسریس وحشت داشت.
ازدواج با کال دروگو: نقطه عطف زندگی او
زندگی دنریس وقتی برادرش ازدواج او با کال دروگو [رهبر کالاسار بزرگ دوتراکی] را ترتیب داد، دچار تغییرات اساسی شد. در ابتدا دنریس از این اتحاد بسیار وحشتزده بود، اما به تدریج با شیوه و رسم و رسومات دوتراکی آشنا شد و به عنوان همسر دروگو اعتماد به نفس زیادی پیدا کرد. او یاد گرفت که قدرت خود را در میان دوتراکیها نشان دهد و در نهایت احترام آنها را بدست آورد.
با این حال، طی یک نبرد کال دروگو زخم عمیقی برداشت و جانش را از دست داد. دنریس برای نجات جان همسرش، به جادوی خون روی آورد که این تصمیم باعث از دست دادن فرزند متولد نشدهاش شد و دروگو را در وضعیتی نباتی قرار داد. قلب او شکسته شد و برای پایان دادن به رنج دروگو، خودش او را کشت. سپس در اقدامی سرنوشتساز، همراه با سه تخم اژدها که در مراسم ازدواجش هدیه گرفته بود، وارد توده آتش شد – لحظهای که به تولد دوباره او به عنوان مادر اژدهایان انجامید.
صبح روز بعد، به یک لحظه تاریخی و سرنوشتساز تبدیل شد و دنریس بدون هیچ آسیبی از میان شعلهها بیرون آمد. همراه او سه اژدها تازه متولد شده بودند؛ اژدهایانی که بیش از یک قرن دیده نشده بودند. این اتفاق معجزهآسا باعث شد که دنریس به عنوان رهبر بیچونوچرای دوتراکیها و پیروانش شناخته شود. از آن لحظه، او نماد امید و تجسم دوبارهی شکوه خاندان تارگرین شد.
آزادکننده بردگان
با وجود اژدهایانش در کنار خود، دنریس تصمیم گرفت ارتشی بسازد و برای بازپسگیری تخت آهنین (Iron Throne) تلاش کند. مسیر او به خلیج بردهداران در ایسوس کشیده شد، جایی که هزاران برده را از دست اربابان ستمگر آزاد کرد.
او شهرهای آستاپور، یونکای و میرین را فتح کرد و نظام بردهداری را در آنها سرنگون کرد. دنریس در این مسیر، ارتش آنسالیدها (Unsullied) را به دست آورد، که به او وفادارانه خدمت کردند. اقداماتش الهامبخش بسیاری از مردم شد و باعث شد که او پیروان زیادی پیدا کند که به آرمانش ایمان داشتند.
حکمرانی دنریس در «میرین» هم قدرتها و هم چالشهایی که به عنوان یک رهبر با آنها روبرو بود، نشان داد. در حالی که او به عدالت و برابری متعهد بود، اما حکومتداری برایش دشوار بود، زیرا با آشوبهای سیاسی و تفاوتهای فرهنگی در آنجا مواجه شد. ایدهآل گرایی او اغلب با واقعیت در تضاد بود که باعث میشود ناچارا تصمیمات سختی بگیرد و وجدان اخلاقیاش مدام در حال آزمایش شدن بود.
جنگ آخر و سقوط او به جنون
ورود دنریس به وستروس، آغاز آخرین تلاش او برای بدست آوردن قدرت بود. با متحدانی مانند تیریون لنیستر و جان اسنو، او با سرسی لنیستر برای بدست آوردن کینگزلندینگ جنگید. با این حال، فقدانهای شخصی، مانند از دست دادن دو اژدها و نزدیکترین افرادش، او را به شدت تحت تاثیر قرار داد. علاوه بر آن، خیانت برخی از نزدیکترین متحدانش، باعث شد تعادل احساسی خود را از دست بدهد و کم کم دچار بی ثباتی روانی شد.
طی آخرین نبرد و زمانی که کینگزلندینگ تسلیم شد و میتوانست پیروزی را مسالمتآمیز بپذیرد، او تصمیم گرفت شهر را با آتش اژدهایش نابود کند. این اقدام بیرحمانه او باعث مرگ بیشمار غیرنظامیان بیگناه و همچنین سرسی لنیستر شد.
حتی وفادارترین حامیانش نیز از این تصمیم او شوکه شده و متوجه شدند او دیگر یک رهبر و منجی نیست، بلکه به همان چیزی تبدیل شده که همیشه با آن مبارزه میکرد. این لحظه، مهر تاییدی بر سقوط او به «جنون تارگرینی» بود، همان بیماریای که برخی از اجدادش را هم گرفتار کرده بود.
سرنوشت تلخ دنریس
با وجود دستیابی به قدرت بینهایت، او برای اجرای دیدگاه خود برای تغییر وستروس با مقاومت اطرافیانش روبرو شد. جان اسنو که متوجه شد قادر به تغییر نظرات او نیست، با وجود علاقه بینهایتش به دنریس، ناچارا تصمیم گرفت خودش او را به قتل برساند. با مرگ دنریس، ادعای خاندان تارگرین بر تخت آهنین نیز برای همیشه پایان یافت.
پس از مرگ دنریس، برن استارک با رأی شورای بزرگ که در دراگونپیت تشکیل شده بود، به عنوان پادشاه وستروس انتخاب شد. میراث دنریس ترکیبی از جاهطلبی و تراژدی است—او از یک نجاتدهنده به یک فاتح بیرحم تبدیل شد. سرگذشت او به یک درس عبرت تاریخی تبدیل شد که قدرت میتواند حتی کسانی را که با نیت خیر شروع کردهاند، فاسد کند.
قدرتها و ویژگیهای شخصیتی دنریس
دنریس یک رهبر فوقالعاده بود و میتوانست ارتش را در سراسر قارهها فرماندهی کند. علاوه بر آن پایداری و استقامت و ارتباط با اژدها باعث شد که او بتواند در برابر سختیها مقاومت کند. از لحاظ شخصیتی نیز، او فردی مهربان و دلسوز بود، اما زمانی که لازم میشد، بیرحم و قاطع نیز میشد. دنریس واقعا برای مردم تحت ستم اهمیت قائل بود، اما در عین حال در تعادلبخشی بین عدالت و انتقام با مشکل روبهرو بود.
داستان زندگی بزرگترین یوتوبر ماینکرافت | میزگیم با عرفان تاکسیک

نظرات