نوع روایت و داستان سرایی در سریال محبوب و ماندگار Game of Thrones (بازی تاج و تخت) به گونهای رقم خورد که برخی از شخصیتها در همان فصل کشته شده و در ادامه سریال حضور نداشتند. یکی از این شخصیتهای به یادماندنی، کال دروگو (Khal Drogo) بود که در فصل اول به عنوان رهبر قدرتمند قوم دوتراکی، یکی از قبایل چادرنشین و جنگجو در قاره اسوس معرفی شد.
دروگو بهخاطر مهارتهای بینظیرش در جنگ، قدرت فیزیکی و چهرهی ترسناکش در میان قوم خود شهرتی افسانهای دارد. ازدواج او با دنریس تارگرین، دختر تبعیدی خاندان تارگرین، نهتنها نقطه عطفی در سرنوشت دنریس ایجاد میکند، بلکه بهتدریج چهرهی انسانیتری از این جنگجوی خشن نمایان میسازد. دروگو با وجود ظاهر خشن و بیرحمش، رابطهای عاطفی و عمیق با دنریس برقرار میکند که تاثیر آن تا پایان سریال احساس میشود.
کال دروگو: رهبر بزرگ دوتراکیها
او بزرگترین کالاسار (قبیله سوارکاران دوتراکی) شناخته میشود. جنگجویی افسانهای که نامش در سراسر دشتهای گسترده اسوس، الهامبخش ترس و احترام بود. داستان دروگو تلفیقی از قدرت، عشق و تراژدی است؛ سرگذشتی که حتی پس از مرگش نیز ادامه مییابد؛ چه در قلب قوم دوتراکی و چه در وجود اژدهایی که به افتخارش «دروگون» نامگذاری شد.
پیشینه کال دروگو: ظهور یک افسانه
دروگو در میان دوتراکیها، مردمانی کوچنشین و جنگجو که به مهارت در اسبسواری، قدرت رزمی و پیروی از قانون افتخار شهرت دارند، به دنیا آمد. در فرهنگ دوتراکی، قدرت بدنی و پیروزی در نبرد، والاترین ارزشها به شمار میروند و دروگو از همان سنین پایین، تجسم زندهای از این آرمانها بود.
او در جوانی به مقام کال (سالار جنگ) رسید و بزرگترین کالاسار زمان خود را بدست آورد. موی بافتهنشدهاش که هرگز در نبردی شکست نخورده بودنش را نشان میداد، بلند و غرورآمیز بر شانههایش میریخت و او را به افسانهای زنده در میان قومش بدل کرده بود. نزدیکترین همراهان کال دروگو، سواران خونی او بودند.
کوتو، پونو و ژاکو. این مردان تنها محافظان شخصی او نبودند، بلکه برادران سوگندخوردهای بودند که پیمان بسته بودند در زندگی و مرگ همراه او باشند. در فرهنگ دوتراکی، سواران خونی جایگاهی مقدس دارند و وفاداریشان تا حد جانفشانی پیش میرود. رهبری دروگو مطلق بود و کلام او حکم قانون در کالاسارش داشت؛ هیچکس در برابر تصمیماتش نمیایستاد و اقتدارش بدون چونوچرا پذیرفته میشد.
پیمان ازدواجی که جهان را تغییر داد
زندگی دروگو زمانی که ماجستر ایلیریو موپاتیس و شاهزاده ویسیریس تارگرین (برادر دنریس) ترتیب ازدواج سیاسی میان او و دنریس تارگرین را دادند، به کل دگرگون شد. این پیمان ازدواج در ازای حمایت کال دروگو برای بازپسگیری تخت آهنین برای ویسیریس شکل گرفته بود.
در مقابل به او وعده داده شد که زیباترین و اسرارآمیزترین زن به عنوان کالیسی به او داده شود. پس از بررسی کوتاهی، دروگو با ازدواج موافقت کرد و این تصمیم، زنجیرهای از وقایع را رقم زد که نهتنها سرنوشت دنریس و کالاسار دروگو، بلکه سرنوشت کل اسوس و وستروس را برای همیشه تغییر داد.
البته در ابتدا این ازدواج با دشواریهایی همراه بود. دروگو و دنریس هیچ زبان مشترکی نداشتند و اولین رویارویی آنها با ترس و سوء تفاهم همراه بود. با این حال، دنریس زبان و فرهنگ آنها را یاد گرفت و دروگو نیز به اراده و شجاعت او احترام گذاشت. به این ترتیب یک پیوند واقعی میان آنها شکل گرفت. هدیهی اسب سفیدی که دروگو در روز عروسی به دنریس داد، نمادی از قدرت او و همچنین محبتی بود که نسبت به کالیسی در دل داشت.
یک جنجگو و همسری بینقص
در میان نبرد، دروگو بی رقیب، بیرحم، بیباک و مرگبار عمل میکرد. . او دشمنانش را بیهیچ رحم و مروتی نابود میکرد و حتی توانایی آن را داشت که مردان مسلح را با دستان خالی به قتل برساند. آوازهاش آنچنان ترس در دلها میافکند که حتی باتجربهترین جنگجویان نیز از رویارویی با او پرهیز میکردند.
با این وجود، پشت ظاهر ترسناکش، چهرهای مهربانتر و دلسوزتر نهفته بود. خصوصا در رابطهاش با دنریس. با گذشت زمان و عمیقتر شدن پیوندشان، دروگو نهتنها همسر، بلکه همراه و حامی واقعی دنریس شد؛ کسی که به خواست و قدرت او احترام میگذاشت و به تدریج از یک چهره صرفا جنگی به شخصیتی پیچیدهتر و انسانیتر تبدیل شد.
با عیمق تر شدن پیوندشان، عشق و احترام دروگو به دنریس بیشتر شد. او به نظرات و مشورتهای همسرش گوش میداد، اجازه میداد که در رسوم دیرینه دوتراکی مداخله کند، و حتی برخلاف قرنها سنت، سوگند خورد که از « Narrow Sea» عبور کرده و برای دنریس و فرزند متولدنشدهشان وستروس را فتح کند.
این تصمیم، در میان دوتراکیها بیسابقه بود؛ قومی که از دریای «زهرآلود» وحشت داشتند و هرگز حتی فکر لشکرکشی به آن سوی دریا را به ذهن راه نمیدادند. اما قدرت نفوذ دنریس و عشق دروگو به او، باعث شد تا این جنگجوی شکستناپذیر، سنتها را کنار بگذارد و رویایی تازه را دنبال کند که در نهایت به آغاز راه رسیدن دنریس به قدرت بدل شد.
لحظات کلیدی زندگی کال دروگو
رهبری کال دروگو به روشهای مختلف و در شرایط گوناگون مورد آزمون و خطا قرار گرفت. یکی از مهمترین آنها زمانی بود که دنریس برای جلوگیری از تجاوز به زنان لازارین در جریان یک یورش، مداخله کرد. برخلاف سنتهای خشن دوتراکی، دروگو از تصمیم دنریس حمایت کرد و این امر نشاندهنده تمایل او برای سازگاری بهخاطر زنی بود که به او عشق میورزید.
اما این رفتار دلسوزانه، در میان برخی از افرادش نارضایتی به بار آورد. ماگو، یکی از جنگجویان دوتراکی، اقتدار دروگو را به چالش کشید و او را متهم کرد که تحت تاثیر یک «فاحشه بیگانه» قرار گرفته است. دروگو برای نشان دادن شجاعت و تحقیر دشمن، اجازه داد ماگو ابتدا او را زخمی کند، سپس با دستان خالی در مبارزهای تنبهتن، او را کشت.
با اینکه پیروزی با دروگو بود، اما زخم سطحی این نبرد بهمرور عفونی شد، چرا که او بهخاطر غرور و سنتهای قبیلهای از درمان پزشکی مرسوم خودداری کرد. همین زخم در نهایت به فروپاشی سلامت جسمی و اقتدارش انجامید و مسیر را برای تراژدی نهایی هموار ساخت.
زخمی که ماگو بر جسم دروگو وارد کرده بود بهتدریج عفونت کرد، و با وجود تلاشهای بیامان دنریس برای نجات جانش، وضعیت دروگو وخیمتر شد. دنریس برای نجات همسرش به جادوی میری ماز دور متوسل شد، اما این تصمیم پیامدهای فاجعهباری داشت. آیینی که قرار بود بهبود دروگو را تضمین کند، منجر به مرگ نوزاد متولد نشدهشان شد و خود دروگو را نیز در وضعیتی نباتی و بیهوش باقی گذاشت.
مراسم تدفین دروگو نقطهعطفی در داستان بازی تاج و تخت بود. دنریس برای بزرگداشت همسرش، تخمهای اژدها را روی کوره تشییع جنازه او قرار داد و در اقدامی بیسابقه به درون شعلههای آتش قدم گذاشت. زمانی که شعلهها فروکش کردند، دنریس سالم و بدون آسیب از میان آتش بیرون آمد، در حالی که سه اژدهای نوپا به دنیا آمده بودند؛ پدیدهای که برای بیش از یک قرن در دنیای وستروس دیده نشده بود.
شخصیت دوگانه کال دروگو
جالب است که شخصیت دروگو مجموعهای از تضادهای قابل توجه بود. برای دشمنانش، او یک فاتح بیرحم بود که به خاطر خشونت و قدرتش ترس ایجاد میکرد. در مقابل برای مردمانش، او رهبری با عزم و شرافتی بیپایان بود که همیشه بر اصول و قوانین دوتراکیها استوار میماند. اما برای دنریس، او همسری مهربان و دلسوز بود که قادر به ابراز محبت و احترام بود.
توانایی دروگو برای انطباق و یادگیری از دنریس، چالش کشیدن تابوهای فرهنگی خود و نشان دادن رحم و بخشش در مواقع ضروری، عمق شخصیتی او را نشان میداد که اغلب از سوی کسانی که فقط به ظاهر وحشیانهاش توجه میکردند، نادیده گرفته میشد. این تضاد درونی میان جنگجوی بیرحم و مردی با احساسات عمیق انسانی، او را به یکی از پیچیدهترین و به یاد ماندنیترین شخصیتها در داستان بازی تاج و تخت تبدیل کرد.
منبع: Game of Thrones Fandom
همه یوتیوب فارسی رو جاج کردیم! میزگیم با پیکسی پریسا

نظرات