در جهان خشن و پرآشوب سریال Game of Thrones (بازی تاج و تخت) هودور(Hodor) یکی از معدود شخصیتهایی است که با معصومیت و مهربانی خود متمایز میشود. او خدمتکار سادهدل خاندان استارک در وینترفل بوده که تنها قادر به گفتن واژه«هودور» است.
با جثهای عظیم و نیرویی فوقالعاده، او به رغم ناتوانی در سخن گفتن یا استدلال پیچیده، دل پاک و وفاداری بینظیری دارد. بیش از همه به برن استارک وابسته است و در طول سفرهای خطرناک برن در شمال وحشی، همچون یک نگهبان فداکار و بیادعا در کنارش میماند. داستان تراژیک هودور، که بعدها رمز واژه او آشکار میشود، یکی از غمانگیزترین و بهیادماندنیترین لحظات سریال را رقم میزند.
پیشینه شخصیت هودور
از ویلیس تا هودور
نام واقعی هودور، ویلیس (Wylis) است و او در وینترفل به دنیا آمد و بزرگ شد. او از سنین پایین به خاندان استارک به عنوان اصطبلدار خدمت میکرد. هودور در واقع نتیجه پیرزن قصهگوی معروف قلعه یعنی اولد نَن (Old Nan) است.
هودور به عنوان مردی بسیار درشتاندام بیش از دو متر قد با موهای قهوهای و پریشان و لبخندی کودکانه توصیف میشود. با وجود هیکل عظیم و نیروی بدنی خارقالعادهای که داشت (مثلا میتوانست یا یک مرد بالغ را به راحتی بلند کند)، از نظر ذهنی ناتوان بود. ویلیس یا همان هودور در کودکی پسری خوشصحبت، اجتماعی و محبوب در میان فرزندان خاندان استارک، از جمله لیانا، ند و بنجن بود.
او حتی علاقه داشت فنون مبارزه را یاد بگیرد و با اینکه با لیانا دوست بود، باز هم مودبانه او را «بانوی من»(m’lady) خطاب میکرد. همین گذشته روشن و پرنشاط ویلیس باعث میشود که سرنوشت غمانگیزش و تبدیل شدن به هودور بسیار تلختر به نظر برسد. بعدها مشخص میشود که این تغییر در نتیجه یک رویداد ماورایی و در پی بیدار شدن قدرتهای برن استارک رخ داده است.
زندگی در وینترفل: وفاداری و مهربانی
هودور زندگی خود را در وینترفل با وفاداری بیچونوچرا و روحیهای مهربان سپری میگذراند.. خانواده استارک برخلاف بسیاری از خاندانهای اشرافی، همیشه با احترام و مهربانی با او رفتار میکردند و هرگز به خاطر ناتوانی ذهنیاش او را طرد نکردند.
وظیفهی اصلی او در آغاز به عنوان اصطبلدار بود، اما پس از سقوط تراژیک برن استارک از برج، اهمیت تازهای پیدا میکند: هودور به «پاهایة» برن تبدیل میشود و او را در یک سبد حصیری ویژه یا روی پشت خود حمل میکند. پیوند میان برن و هودور عمیق است و هودور نه تنها وسیله جابهجایی، بلکه محافظ و همراه وفادار برن در تاریکترین روزهای وینترفل و سفرهای بعدیاش میشود.
برخلاف جثه عظیم و قدرت بدنی خارقالعادهاش، هودور از خشونت و درگیری وحشت دارد. او زمانی خوشحالتر است که مشغول کارهای ساده باشد، به موسیقی گوش دهد یا در جشنها تنها برای خودش برقصد. اما هنگامی که در موقعیتهای خطرناک قرار میگیرد؛ مثل زمانی که تیان گریجوی وینترفل را تصرف میکند یا زمانی که گروه مجبور به فرار به شمال میشود، ترس هودور کاملا مشهود است. در این شرایط، او به شدت به دلگرمی و راهنمایی افرادی که به آنها اعتماد دارد، بهویژه برن، متکی میشود.
سفر هودور به شمال: شجاعت و ترس
پس از سقوط وینترفل به دست تیان گریجوی و ویرانی آن، هودور همراه با برن، ریکان، اوشا و خواهر و برادر رید (میرا و جوجن) به شمال فرار میکند. در طول این سفر سخت، آنها با خطرات زیادی از جمله حملات وحشیها، طوفانهای سهمگین، و تهدید همیشگی وایتواکرها روبرو میشوند. با وجود تمام این خطرات و فراتر رفتن از محدوده امن خود، وفاداری هودور هرگز تضعیف نمیشود.
ترس هودور از خشونت، یکی از ویژگیهای ثابت شخصیت اوست. او در طوفانها دچار وحشت میشود، از سردابههای وینترفل و هنگام رویارویی با دشمنان به شدت میترسد. با این حال، وقتی جان برن در خطر باشد، قدرت بدنی هودور نقش حیاتی پیدا میکند. در چندین موقعیت، برن با استفاده از توانایی وارگ خود وارد ذهن هودور میشود و بدن او را برای دفاع از گروه کنترل میکند.
این کار باعث میشود هودور اعمال خشونتآمیزی را انجام دهد که در حالت عادی هرگز به آنها دست نمیزد. مثل کشتن لاک، مردی از بولتونها که برن را تهدید میکرد، اما پس از هر بار، هودور آثار آشکاری از آسیب روحی نشان میدهد، که این موضوع، روحیهی مهربان و بیآزاری ذاتی او را به خوبی برجسته میکند.
راز پنهان واژه «هودور»: یک مکاشفه غمانگیز
در بیشتر طول سریال، دلیل این که چرا هودور تنها یک کلمه میتواند بگوید، ناشناخته باقی میماند. اما در قسمت مهمی به نام «The Door»، این راز به طرز دلخراشی فاش میشود. در این صحنه سرنوشتساز، هنگام فرار ناامیدانه برن و میرا رید از غار کلاغ سه چشم که توسط وایتها مورد حمله قرار گرفته، برن همزمان در گذشته مشغول مشاهده کودکی ویلیس (هودور جوان) است و در زمان حال، با استفاده از توانایی وارگ خود وارد ذهن هودور میشود تا به فرار کمک کند.
وقتی در زمان حال، میرا با فریاد از هودور میخواهد که «در را نگه دار!»(!Hold the door)، این فرمان از طریق ارتباط روانی برن به ذهن ویلیس جوان در گذشته منتقل میشود. شوک شدید ناشی از تجربه پیشاپیش مرگ خود باعث میشود ویلیس دچار حمله عصبی شود و شروع به تکرار عبارت «Hold the door» کند، تا این عبارت به مرور در هم ادغام شده و تبدیل به تنها کلمهای شود که او در بقیه عمرش میتواند بگوید: «Hodor». این حادثه ذهن ویلیس را برای همیشه نابود میکند و او را به همان شخصیتی تبدیل میکند که ما در طول سریال میشناسیم.
فداکاری نهایی
در این لحظه در نهایت هودور قربانی میشود و در یکی از تراژیکترین و تاثیرگذارترین لحظات سریال Game of Thrones، مرگ قهرمانانهاش را میپذیرد. هنگامی که موجودات مرده (وایتها) به غار سهچشم یورش میبرند، هودور با ایستادن و نگه داشتن در در برابر آنها، جان برن و میرا را نجات میدهد و فرصتی برای فرار به آنها میدهد.
او با جسم خود در برابر در میایستد و تا حد مرگ دفاع میکند. هودور با مرگ خود، تقدیر غمانگیزش که به طور ناخواسته از زمان کودکی توسط برن رقم خورده بود را به پایان میرساند. این لحظه نشاندهنده وفاداری بیقید و شرط و شجاعت هودور است که همواره برای دیگران فداکاری کرده بود، حتی اگر خودش از دلایل این فداکاری بیخبر بود.
میراث هودور: قهرمانی که به آن نیاز داریم
میراث هودور بدون شک فداکاری بیدریغ و قلب بیآلایش اوست. در دنیای پر از توطئهگران، جنگجویان و پادشاهان بالقوه مانند دنیای بازی تاج و تخت، هودور به عنوان یک شخصیت آرام و مهربان شناخته میشود که بزرگترین کارش محافظت از کسانی است که دوستشان داشت، حتی به قیمت از دست دادن جانش. این داستان به ما یادآوری میکند که قهرمانی واقعی معمولا از جاهطلبیهای بزرگ یا مهارتهای جنگی ناشی نمیشود، بلکه از اعمال ساده وفاداری و مهربانی برمیخیزد.
با تبدیل شدن بران استارک به پادشاه در پایان داستان، نشان داده میشود که فداکاری هودور بیثمر نبوده و نقش مهمی در سرنوشت وستروس ایفا کرده است. هودور فقط به خاطر قدرت جسمانیاش به یاد نمیآید، بلکه به دلیل قلب مهربان و فداکاریاش نیز مورد احترام است. فداکاری او با کلمه واحد «هودور» به عنوان نماد یک قهرمان واقعی که سرنوشت وستروس را تغییر داد، در یادها باقی میماند.
منبع: Game of Thrones Fandom
چرا همه تو یوتیوب فارسی باهم دیگه دعوا دارند؟ میزگیم با لیل شایان و ویبهد

نظرات