دنیای انیمه سرتاسر لبریز است از شخصیت‌های مثبت و منفی، خیر و شر و عادل و ظالم که در قالب‌های مختلف در دو سوی ترازو قرار گرفته و روبروی هم می‌ایستند. بسیاری از شخصیت‌های منفی که ما می‌شناسیم، شخصیت‌هایی هستند که یا با اعمالی شنیع یا با انگیزه‌های باورپذیر یا حتی هیجان انگیز از همان ابتدا شرارت خود را به منظر نمایش گذاشته و به عنوان نیرویی بالقوه در برابر شخصیت اصلی و آرمان‌های حق طلبانه او قرار می‌گیرد. این نوع تقابل از همان ابتدا زمینه سازی شده و تا انتها نیز جریان خود را پیش می‌برد و اگر داستان، اثری ساختارشکننانه نباشد با شکست خوردن نیروی شر و پیروزی حق به اتمام می‌رسد.

این مطلب داستان انیمه‌های معرفی شده را لو می‌دهد

منتها این گونه نیست که این دو طرف ترازو به یکدیگر راه نداشته باشند و همه چیز از ابتدا مشخص باشد. شخصیت‌های منفی وجود دارند که در ابتدای داستان به جای این که روبروی شخصیت اصلی قرار بگیرند، در کنار او قرار می‌گیرند. آن‌ها شخصیت‌هایی هستند که علی رغم قرار گرفتن در کفه مثبت ترازو، به خاطر جریانات داستان و اتفاقاتی که برای آن‌ها افتاده یا تصمیمات اشتباهی که در روند داستان می‌گیرند، کم کم از یک سوی ترازو به سمت دیگر روانه شده و در انتها کاملاً در سمت اشتباه و شر داستان قرار می‌گیرند. آن‌ها به شخصیت‌های منفی تبدیل می‌شوند که به خاطر ریشه وجودی آن‌ها به عنوان یک شخصیت مثبت قصه دردناک‌تر و گیراتری دارند و دنبال کردن این موضوع که آیا شخصیت‌های اصلی از پس شکست دادن یکی از دوستان سابق خود بی می‌آیند یا خیر، باعث می‌شود این نوع تقابل‌ها به یکی از جذاب‌ترین قالب‌های روایی داستان در بین انیمه های مختلف تبدیل شود.

با مجله بازار همراه باشید تا نگاهی بر ۱۰ نفر از شخصیت‌های منفی بیندازیم که روزگاری شخصیت مثبت بوده‌اند. ببینیم چرا مسیر داستان آن‌ها را به تباهی کشانده و در نهایت نیز چه سرنوشتی در انتهای این مسیر تاریک انتظار آن‌ها را کشیده است. قابل ذکر است به خاطر ساختار کاملاً مبتنی بر روند داستان این شخصیت‌ها، متن زیر شامل اسپویل از تمام انیمه های ذکر شده خواهد بود.

۱۰. نانالی لمپروج انیمه Code Geass

nunnally Lamperouge

دنیای کدگیاس دنیای ظالمی است که بعد از جنگ جهانی به شدت خونین و زمان‌بر، کشورهای شکست خورده زیر یوغ بریتانیای کبیر تحت شدیدترین قوانین توتالیاریسم و نژادپرستی مدنی و سازمان یافته قرار می‌گیرند. مسیری که شخصیت اصلی داستان، لولوش لمپروج (Leolouch Lamprouge) برای بازپس گرفتن آزادی مردم ژاپن و پایان بخشیدن به امپراتوری دروغین بریتانیا انتخاب می‌کند؛ مسیری است به همان اندازه خونین و تراژدیک. لولوش جهت رسیدن به اهداف خود در قالب تروریستی به نام «زیرو» سعی می‌کند تا با عملیات های نظامی و سیاسی متعدد، سلطه بریتانیا بر ژاپن را مختل کرده و دنیایی را خلق کند که برای خواهر نابینا و معلولش، نانالی لمپروج (Nunnally Lamprouge) زندگی در آن خوشایندتر و راحت‌تر باشد.

هشت انیمه که بر اساس فرنچایزهای آمریکایی ساخته شده‌اند

لولوش علی رغم قدرت‌های ماورایی به که واسطه گیاس دارد، پسری به شدت باذکاوت و با هوش سیاسی بالاست که در سنجیدن موقعیت‌ها و اتخاذ تصمیمات درست برای گوشه گیر کردن دشمنان خود نظیر ندارد و حتی برای رسیدن به اهداف خود دست به شنیع‌ترین جنایات بشری نیز می‌زند. با این وجود در فصل دوم، نانالی به طور کامل در نقطه کور او قرار می‌گیرد. دختر نابینا و معلولی که تنها دارایی لولوش به عنوان یک خانواده است، در اثر بازی تاج و تخت و نبرد عظیمی که بین زیرو در لقای امپراتور دروغین بریتانیا و نیروهای مقاومت رخ می‌دهد، برای ایستادن جلوی سلطه جویی بیش از حد زیرو، در مقابل او به عنوان شاهدخت و چهره سیاسی و متحدکننده نیروهای مقاومت و تنها وارث برحق خاندان سلطنتی بریتانیا، در مقابل لولوش می‌ایستد. این امر به طور کامل لولوش را غافلگیر کرده و او را در دوراهی سختی برای ادامه جنگیدن برای نجات دنیا به روش خودش یا تسلیم شدن در مقابل خواسته عزیزترین فرد زندگی اش، خواهرش قرار می‌دهد.

طبیعتاً با توجه به اعمال وحشتناکی که لولوش طی داستان Code Geass نه تنها به عنوان یک تروریست بلکه به عنوان یک رهبر جنگی و یک فرد حاوی قدرت‌های گیاس انجام داده، ممکن است بسیاری فکر کنند در این میان این لولوش است که از یک شخصیت مثبت در ابتدای داستان به یک شخصیت منفی تبدیل شده. با این وجود این نوع فکر چندان صحیح نیست. هدف لولوش برای آزادی بخشی به ژاپن از ابتدا تا انتها برسرجای خود بوده و روش‌های افراطی لولوش از همان ابتدا جزو خصلت‌های اصلی وی بوده‌اند. اما قرار گرفتن نانالی در جایگاه پرریسک سیاسی به عنوان فردی که ضامن اصلی قدرتمندترین اسلحه دنیا و معادل بمب اتم ما در دستان اوست، هر چند او را به شخصیت شروری تبدیل نکرده، اما به طور قطع باعث شده نانالی در انتهای داستان در جایگاهی قرار بگیرد که او را به خطرناک‌ترین چهره سیاسی دنیا تبدیل کرده. جایگاهی که در نهایت باعث می‌شود لولوش علی رغم خواسته قلبی اش، از قدرت‌های گیاس خود بر خواهرش نانالی استفاده کرده و در نهایت او را به عنوان جنایتکار جنگی، اسیر و غل و زنجیر بکشد.

۹. شاه بُس انیمه Ousama Ranking

King Bosse

شاه بُس (King Bosse) در آن دسته از شخصیت‌های منفی قرار می‌گیرد که قضاوت تمام کارها و اعمال وی و دادن حکم نهایی به شخصیت آن، امری مشکل است. او از قوم جنگجوی غول‌هاست که پادشاهی مستحکم وی، مبتنی بر قدرت بی‌حد حصرش، باعث شده بود او به عنوان یک پادشاه رتبه هفتم را بین پادشاهان دنیا داشته باشد. حکومت عادلانه او و محبتی که خانواده، نظامیان و درباریان وی از او دریافت می‌کردند، او را به شاهی نمونه تبدیل کرده بود که شخصیت اصلی داستان، شاهزاده بوجی (Prince Bojji) همواره به آن به چشم الگوی خود نگاه می‌کرد و بعد از مرگ شاه بُس، این روحیه در بوجی نابود نشده و علی رغم ضعف بدنی و ناشنوایی‌اش، این شاهزاده کوچک تمام تلاش خود را می‌کند تا پا جای پای پدر غول پیکرش گذاشته و شاهی عادل و مهربان باشد.

در نیمه دوم انیمه است که مشخص می‌شود گناهان شاه بُس تا چه میزان سنگین بوده. او نه تنها برای رسیدن به پادشاهی خود از روی جنازه افراد بسیاری عبور کرده و رد خون بی حد و حصری از خود به جای گذاشته، بلکه مشخص می‌شود او برای حفظ قدرت و عمر پادشاهی خود، فرزندان خویش را نیز طی یک قرارداد ننگین با شیطان، قربانی کرده است. دلیل این که بوجی تا این حد از لحاظ فیزیکی ناتوان بوده و ناشنوا بوده به خاطر همین قرارداد است. او حتی جلوتر از همدم نفرین شده‌اش، میرانجو کمک گرفته تا از دیگر فرزندش نیز برای تولد دوباره خود استفاده کند. تناسخی که بزرگ‌ترین مانع میان بوجی و رسیدن به مقام پادشاهی است. شاه بُس در نهایت مردی عادل است که بعد از مبارزه با بوجی و درک این که او تا چه میزان رشد کرده تصمیم می‌گیرد به نفرینی که بین او و میرانجو برقرار است پایان داده و یک بار برای همیشه لباس پادشاهی را از تن خود جدا کند.

۸. سوگورو گتو انیمه Jujutsu Kaisen

Suguru Geto

قصه سوگورو گتو (Suguru Geto) و به همان میزان، رفیق و هم رزمش، گوجو ساتورو (Gojo Satoru) یکی از دردناک‌ترین قصه‌های Jujutsu Kaisen است. اولین آرک از فصل دوم انیمه متعلق به زمانی است که جفت گتو و گوجو هنوز به عنوان محصل در هنرستان جوجوتسو مشغول بودند و پتانسیل‌های فراوان هر دو آن‌ها را به یک تیم دردسرساز تبدیل کرده بود. طبیعتاً گوجو ساتورو نابغه‌ای بود که با دستیابی به «بی‌نهایت» مردی به غایت شکست‌ناپذیر بود و گتو نیز به واسطه مهارت خارق العاده‌اش در رام کردن نفرین‌ها و استفاده دوباره از آن‌ها به عنوان اسلحه، به جادوگری غیرقابل پیش‌بینی تبدیل شده بود. اما بعد از محول شدن مأموریتی خطرناک به این دو، مسیر زندگی آن‌ها به طرز غیرقابل بازگشتی تغییر می‌کند..

بعد از شکست خوردن در ماموریت اسکورت محول شده به این دو نفر، گتو سوگورو شروع به شک کردن نسبت به ارزش ذاتی انسان‌های عادی و کسانی که از جادو برخوردار نیستند، می‌کند. بعد از تحقیق و پرس و جوی بیشتر در این زمینه و دیدن رفتار نفرت انگیز افراد عادی در قبال جادوگرها و عملکرد شنیع‌شان در مواجهه با وقایع ماورایی، گتو به این باور می‌رسد که انسان‌هایی که توانایی اجرا و درک جادو را ندارند فرقی با میمون‌ها نداشته و چیزی جز موجودات پست فطرت نیستند. او سپس شروع به جمع‌آوری جادوگران طرد شده‌ای که مورد نفرت عموم مردم هستند، کرده و با آن‌ها گروهی تشکیل می‌دهد تا طی نقشه‌ای عظیم، شروعی را بر پایان بشریت و این میمون‌های پست فطرت رقم بزند.

نکته غم انگیز ماجرا این است که در انتهای این نقشه عظیم، گتو از اوکوتسو یوتا (Okkotsu Yuta) شکست خورده و مرگش تایید می‌شود. بعد از گذشت زمان است که با ظاهر شدن دوباره گتو، جریان به طور کامل به هم می‌ریزد. گتو این بار با لشکری از قدرتمندترین و خطرناک‌ترین نفرین‌های فعال در ژاپن ظاهر شده و تهدید او به مرور تا حدی بزرگ می‌شود که نهایتاً در اثر اعمال و نقشه‌های او حادثه شیبویا رقم می‌خورد. در میانه این حادثه است که بعد از سال‌ها، این دو رفیق قدیمی، گوجو و گتو با یکدیگر دوباره روبرو می‌شوند و این جاست که گوجو متوجه می‌شود دوست او گتو مدت‌هاست مرده و مردی که روبرویش ایستاده تنها کالبد متحرکی است که توسط نفرین شیطانی بی‌نهایت مکاری به نام کنجاکو (Kenjaku) کنترل می‌شود. حتی چندین بار آخرین بارقه‌های باقیمانده روح گتو در این بدن بعد از دیدن گوجو سعی می‌کند برای پس گرفتن کنترل بدن خود مبارزه کند، اما کنجاکو کاملاً در این نبرد پیروز بیرون آمده و پسری که روزی به نام یکی از نوابغ هنرستان جوجوتسو شناخته می‌شد هم اکنون تنها یک کالبد سوخته شکست خورده برای سوء استفاده شیاطین است.

۷. اوچیها ساسکه – انیمه Naruto

Uchiha Sasuke

از همان ابتدای سری Naruto و تشکیل تیم هفت، خلق و خوی جدی ساسکه اوچیها و انگیزه انتقام او برای نینجا شدن، حسابی او را در مقابل شخصیت اصلی ساده لوح و دل پاک داستان، ناروتو قرار می‌داد. با این وجود، علی رغم تمام لکه‌های تیره‌ای که بر گذشته ساسکه سایه افکنده؛ او باز پسری است که در انتهای قلبش فطرت خوبی وجود دارد و در بسیاری از موقعیت‌های خطرناک به کمک تیم آمده و برای رقابت بین خود و ناروتو احترام زیادی قائل است. با این حال بعد از دیدار دوباره با ایتاچی و برافروخته شدن آتش انتقام درون او، ساسکه مسیر تاریکی را با اختیار خود انتخاب می‌کند. Naruto انیمه‌ای است که یکی از پیام‌های اصلی آن مانترای «در هر پلیدی، ذره‌ای خوبی وجود دارد» است. از شخصیت‌هایی مثل زابوزا و گارا گرفته تا شخصیت‌هایی مثل اوبیتو و پین، همه آن‌ها علی رغم اعمال وحشتناکی که انجام داده‌اند، در ته قلبشان نیکی وجود دارد که ناروتو به عنوان شخصیت اصلی همیشه تلاش می‌کند دستش را به آن نقطه روشن رسانده و آن را بیرون بکشاند و در انتها این شخصیت‌ها را قانع کند که راهی برای نجات از این تاریکی وجود دارد.

همین موضوع است که شخصیت اوچیها ساسکه را تا این میزان به عنوان آنتاگونیست و نقطه مقابل ناروتو، فوق العاده نمادین کرده است. ساسکه از ماهیت و روحیه ناروتو بیش از هر کسی مطلع است و با علم به همین موضوع در این مسیر تاریک قدم برداشته. به هر میزان که در تمام سری، ناروتو سعی می‌کند بهترین دوست و رفیق خود را از غرق شدن در این راه پرتلاطم نجات دهد، ساسکه با تمام توان آن را پس می‌زند. تقابلی که این دو دوست و رقیب دیرینه با هم دارند در نهایت به نبرد دریاچه ختم می‌شود. جایی که هردوی آن‌ها یک بار دیگر تصمیم می‌گیرند با جای حرف با مشت خود، ایده آل و مسیر نینجایی خود را به خورد دیگری بدهند. مبارزه نهایی که یکی از بهترین لحظات کل مجموعه Naruto به شمار می‌رود.

۶. کنوت انیمه Vinland Saga

Canute

تصورش سخت است که خرگوش کوچکی که در فصل اول Vinland Saga به عنوان یکی از کاندیداهای پادشاهی، چپ را از راست نمی‌شناخت، در فصل دوم تمام آن چه که یک تاریخ‌دان از یک پادشاه زیرک، ظالم و بی‌رحم در نظر دارد را همگی یک جا به مخاطب ارائه می‌کند و در عمل یکی از شخصیت‌های منفی فصل دوم داستان می‌شود. کنوت مرد جوانی است که به واسطه شرایط رشدش و تعلیمات مذهبی‌اش، چندان از دنیای سیاست سردرنمی‌آورد. قیم او که یکی از ملازمان مورد اعتماد شاه بوده، با دیدن وضعیت اسفناک وایکینگ‌ها، تصمیم می‌گیرد تا کنوت که از فرزندان پادشاه هارالد است را به شکلی بزرگ کند که این آتش عظیم دامان او را نگرفته و دور از حواشی زندگی آرامی را تجربه کند. با این وجود جنگ به کسی رحم ندارد و در نهایت آتش آن دامان کنوت را نیز می‌گیرد. کنوت ساده دل در قلب کشت و کشتار این جنگ ماهیت اصلی‌اش بیدار شده و تصمیم می‌گیرد به جای دعا کردن برای رستگاری، ایستاده و قیامی کند تا بهشت موعود را با همین جنگجویان وایکینگ بخت برگشته درنوردیده و آرامش ابدی را برای این قوم به ارمغان بیاورد.

عزم و اراده کنوت به همراه نقشه ریزی قماربازانه مشاور جنگی او، آشلاد، باعث می‌شود کنوت در نهایت بعد از قتل شاه هارالد به پادشاهی برسد. با این وجود نفرین تاج و تخت، کنوت را مسموم کرده و او را به تمام اطرافیان خود مشکوک می‌کند. پادشاهی که در قله ایستاده، دشمن همه کسانی است که زیر او ایستاده‌اند، چه جنگجوها و وزیران و چه حتی رعیت و کشاورزان. کنوت نیز به هیچ کس رحم نکرده و هر کسی که تهدیدش حساب شود را با زیرکی تمام از سر راه برمی‌دارد. بعد از نقشه توطئه شومی که وی برای تصاحب مزرعه کتیل می‌کشد و مزرعه داران آن جا را قتل عام می‌کند، در انتها او با فردی روبرو می‌شود که روزگاری، زمانی که از هنوز چپ را از راست نمی‌شناخت، محافظ او بود. دیدار دوباره کنوت و تورفین است که به کنوت می‌فهماند در انتهای این مسیری که قرار دارد، او چقدر تنهاست و این مرد بی قدرتی که روبروی او ایستاده به معنای واقعی تنها دوست اوست. دیداری که باعث می‌شود کنوت مسیر پادشاهی اش را تغییر دهد و از جاه طلبی افسانه‌ای خود بگذرد. البته حال که در مورد Vinland Saga صحبت می‌کنیم بهتر است به سراغ یک شخصیت فرعی‌تر نیز برویم که هر چند بین برترین‌های این لیست نیست ولی کاملاً مستحق یک یادداشت هست.

۶.۱. کتیل انیمه Vinland Saga

Ketil

کتیل با وجود نقش کوچکش به عنوان تنها یکی از شخصیت‌های فرعی و شخصیت‌های منفی کوچکتر آرک مزرعه در فصل دوم Vinland Saga، به شدت شخصیت جالب و قابل توجهی است. او به عنوان صاحب مزرعه به شدت شخصیت خوب و مهربانی به نظر می‌رسد.. او با کارکنان خود مهربان است. با خانواده خود مهربان است. او حتی با برده‌های خود که تورفین در میانشان هست نیز مهربان است. از همان ابتدا می‌توان کمی تناقض در رفتار او دید و استرس را در نوع عملش مشاهده کرد. او در مورد گذشته و افتخارات خود دروغ زیاد می‌گوید و سعی می‌کند با همین دروغ‌ها از پس مشکلات مختلف عبور کند. با این حال مهربانی او هیچ گاه اخلاقی مصنوعی و ظاهرگرایانه به نظر نمی‌رسد. کتیل واقعاً مرد مهربانی است. مشکل این جاست کتیل تا وقتی مهربان است که روان آرامی داشته باشد.

۸ شمشیر باحال در دنیای انیمه

بعد از وقایعی که در اواسط آرک اتفاق افتاده و شرایط مزرعه کاملاً در معرض خطر قرار می‌گیرد، بلافاصله با تناسب معکوسی نسبت به ناآرامی روان کتیل، رفتار او نیز به طور کل تغییر می‌کند. او که خود را در وضعیتی می‌بیند که تمام مزرعه، زندگی و عمرش را قرار است از دست بدهد به طور کامل دستپاچه شده و با تصمیمات اشتباه پشت تصمیمات اشتباه اوضاع را نه تنها برای خودش، بلکه برای خانواده، کارکنان و برده‌های خود نیز به شدت مشکل کرده و سبب مرگ بسیاری از آنان می‌شود. سقوط شخصیت کتیل وقتی اتفاق می‌افتد که تمامی این استرس‌ها و پریشانی‌ها را در نهایت بر روی آرنهید (Arnheid) خالی می‌کند. زنی که برده او بوده و رابطه وی با او یکی از منابع آرامش به حساب می‌آمده. کتیل بعد از ضرب و شتم شدید آرنهید او را تا حدی مجروح می‌کند که مدتی بعد این زن بیچاره نیز می‌میرد و گناهی دیگر بر گردن مردی می‌افتد که در روزهای عادی، از هر فردی در مزرعه در مورد کتیل می‌پرسیدید، از او تعریف کرده و به این که او رییس این مزرعه است افتخار می‌کردند ولی در انتهای این داستان او مرد حقیر و نفرت انگیزی است که از پس هیچ کار درستی در مواجهه با مشکلات عظیم‌تر نتوانست بربیاید. او شاید جزو شخصیت‌های منفی قدرتمند داستان نباشد ولی قطعاً از حیث اخلاق و اعمال در این دسته قرار می‌گیرد.

۵. سنگوکو نادکو انیمه Monogatari Series

Sengoku Nadeko

در یک انیمه عاشقانه، سنگوکو نادکو (Sengoku Nadeko) آن دختر کوچک، خجالتی و بامزه‌ای می‌شد که به شخصیت اصلی به چشم برادر نگاه کرده و در عین علاقه به او، کمی تودار است و نمی‌تواند مستقیم با معشوقه‌اش صحبت کرده، در نتیجه به واسطه برخوردهای خیلی اتفاقی، صحنه‌های اچی سوال برانگیزی رخ داده و این دو شخصیت به هم نزدیک می‌شوند. خوشبختانه یا متاسفانه Monogatari Series هر چیزی هست غیر از یک انیمه عاشقانه عادی! و به همین خاطر این دختر معصوم در مسیر داستان به یکی از شخصیت‌های منفی تبدیل می‌شود که واقعاً فراموش نکردنی است.

نادکو که در فصل اول داستان یعنی Bakemonogatari حسابی به خاطر نفرین مار آسیب روحی دیده بود، بعد از دیدن این که معشوقه دور از دستش، آراراگی کویومی (Araragi Koyomi)، در حال قدم زدن با دوست دختر جدید خود، سنجوگاهار هیتاگی (Senjougahara Hitagi) است؛ کاملاً از لحاظ روانی درهم شکسته و بعد از اجرای یکی دو نقشه بسیار سوال برانگیز برای یک دختر دوره راهنمایی جهت جلب توجه آراراگی، در نهایت تسلیم شده و سعی می‌کند زندگی عادی خود را پی بگیرد.

یا این چیزی است که داستان به خورد ما می‌دهد تا باور کنیم! در آرک Otorimonogatari، ما برای اولین بار از زاویه دید نادکو وارد داستانی می‌شویم که در آن یک خدای مار شکل وارد ذهن او شده و از نادکو می‌خواهد تا با انجام مراحلی، بدن الهی او را احیا کند. در عوض این خدمت نیز نادکو می‌تواند یک آرزو از این خدای مار شکل خواسته و آن را برآورده کند، در انتهای داستان بعد از کشمکش‌های مختلف و نگاه کاملاً متفاوت به زندگی در ظاهر آرام ولی در باطن پر از استرس و ناآرامی او مشخص می‌شود که نادکو نه تنها به عنوان راوی داستان به مخاطب که ما باشیم، بلکه به خودش نیز دروغ می‌گفت که صدای یک خدای مار شکل را می‌شنیده است. او با علم به وجود یک خدای مهر و موم شده در اتاق آراراگی، چنان کناف داستان را برای خود پیچیده می‌کند تا در انتها که این مهر را قورت داده و تبدیل به خدا می‌شود، تا تنها کسی که مقصر است، خدای جعلی باشد که برای خود ساخته. سقوط دختر خجالتی و بامزه‌ای که در Bakemonogatari منبع صحنه‌های سوال برانگیز و اچی بود به یکی از قدرتمندترین شخصیت‌های منفی سری و یک خدای مجنون که در برابر معشوقه‌اش تنها راه را خشونت و قتل عام می‌بیند، یکی از مهیج‌ترین و دنبال‌کردنی ترین خطوط داستانی Monogatari است که در ادامه به آرک‌های فوق العاده‌ای نظیر Koimonogatari و Nademonogatari ختم می‌شود. داستان‌هایی که توضیح آن‌ها و شرح دلایل کیفیت بی نظیر روایت آن‌ها از حوصله این مطلب خارج است.

۴. آکمی هومورا انیمه Mahou Shojo Madoka Magika

Akemi Homura

آکمی هومورا (Akemi Homura) به واقع یکی از بهترین و عجیب‌ترین شخصیت‌های کل تاریخ سبک «ماهو شوجو» یا همان دختران جادویی است. در میان پنج شخصیت اصلی داستان او به شدت سردتر، خشن‌تر و بی روح‌تر از بقیه به نظر می‌رسد. مدام به مادوکا و دیگر شخصیت‌ها در مورد خطرات پیش رو هشدار داده و بسیاری از عملیات‌های خود را خارج از چهارچوب تیمی و بدون هماهنگی با بقیه انجام می‌دهد. او به نوعی شبیه تافته جدا بافته‌ای به نظر می‌رسد که خود را بالاتر از دیگران دیده و غیر از هدف پیش رو، چیز دیگری برای او اهمیتی ندارد. حتی اسلحه‌های او نیز بسیار سردتر و بی‌روح‌تر از بقیه دختران جادویی انیمه است. کلت کمری و اسلحه‌های اتوماتیک نظامی، دامنه قدرت تهاجمی هومورا را تشکیل می‌دهد. علی رغم تمامی این موارد او در ابتدای داستان به هیچ وجه در میان شخصیت‌های منفی نیست. چرا که جلوتر مشخص می‌شود سلاح جادویی اصلی او، تسلیحات نظامی نبوده و در حقیقت سپر کوچکی است که به مچ بسته شده. سپری که به هومورا قابلیت توقف و در مواقع خاص، بازگرداندن زمان به عقب را می‌دهد. هومورا که بارها و بارها شاهد مرگ دوستان خود، مخصوصاً مادوکا (Madoka) است. هر بار با بازگرداندن زمان به عقب سعی می‌کند به نحوی آن‌ها را نجات دهد و هر بار نیز در این راه موفق نشده و شکسته‌تر، سردتر و محاسبه‌گرتر عمل می‌کند.

با وجود موفقیت نهایی در انتهای انیمه سریالی و تبدیل شدن مادوکا به یک خدا، اوضاع برای آکمی هومورا به هیچ وجه خوب پیش نمی‌رود. طی وقایع فیلم سوم، ما او را در بدترین حالت روحی و روانی می‌بینیم. جایی که برای مقابله دوباره با تهدیدهای پیش رو در مقابل مادوکا، او با تبدیل شدن به یک ساحره و خلق یک دنیای کوچک و محسور، سعی می‌کند ضمن حبس کردن کیوبی در آن، از تبدیل شدن خودش به یک هیولا و نابودی دنیا جلوگیری کند. چند ماهی که برای هومورا چندین سال گذشته بود. حالا دوباره برای نفرین او بازگشته و در انتهای این فیلم، بعد از نجات پیدا کردن این دختر، این بار توسط خود مادوکا، احساسات لبریز شده او به صورت غافلگیر کننده‌ای همه چیز را در بر می‌گیرد. آکمی هومورا بعد از سال‌ها تصمیم می‌گیرد تنها راه برای حفظ جان و زندگی مادوکا این است که در مقابل خدا شدن که سرنوشت مادوکا است، او به موجودی لایزل تبدیل شود که دنیای حول خود و او را کنترل می‌کند. با قدرت‌های جدیدی که از تمامی این سال‌ها زجر، علاقه و «عشق» نصیب او شده. هومورا آکمی در انتها نه به یک دختر جادویی، نه به یک ساحره، بلکه به شیطانی تبدیل می‌شود که در یک لحظه تمام جهان هستی را بلعیده و به رنگ خود در می‌آورد. موجودی که برای عشق خود به یکی از بهترین شخصیت‌های منفی تاریخ این ژانر مبدل می‌گردد.

۳. ماتو ساکورا انیمه Fate Stay Night: Heaven’s Feel

Matou Sakura

در داستان Fate Stay Night هیچ شخصیتی لیاقت یک پایان خوش را بیشتر از ماتو ساکورا (Matou Sakura) ندارد. دختری از نسل جادوگران مطرح خاندان توساکا که پدر خاندان برای اهداف خود و انتقال راحت اسرار جادوگری به نسل بعدش، از دو خواهر رین و ساکورا، دختر بخت برگشته، ساکورا را انتخاب کرده و به خاندان جادوگری ماتو می‌فروشد. خاندان ماتو نیز برای آزمایشات خود تا سرحد مرگ دختری که ۱۰ سال سن نداشت را تحت شکنجه‌های فیزیکی، روحی و روانی قرار می‌دهند. حقیقت دردناکی که در Fate Stay Night و جریان داستان آن، تا حد خوبی مخفی مانده و تا قبل از فیلم دوم Heaven’s Feel نه مخاطبین، نه بسیاری از شخصیت‌های داستان متوجه آن نمی‌شوند. ساکورا شخصیتی است که در دو مسیر ابتدایی داستان آن چنان نقشی نداشته و در ظاهر دختر معصوم و گوشه‌گیری به نظر می‌رسد که بنا به دلایلی با امیا شیرو (Emiya Shirou) زیر یک سقف زندگی می‌کند و چندان علاقه‌ای به محل زندگی خودش در عمارت ماتو ندارد. او در هر دو مسیر Fate و Unlimited Blade Works بعد از شدت گرفتن مبارزات، برای محافظت از جان خودش از مرکزیت داستان کنار رفته و خیلی به ندرت او را حین روایت مشاهده می‌کنیم.

در Heaven’s Feel اما، همه چیز تغییر کرده و به خاطر اتفاقات مختلفی که این مسیر را از دیگر مسیرها جدا می‌کند، برگ برنده ماتو که کالبد دروغین جام در بدن ساکورا باشد، بدون خواست خود این دختر شروع به فعالیت کرده و شهر را در سایه‌ای نامرئی ولی کشنده فرو می‌برد. در فیلم اول هویت این سایه نامشخص است ولی با فیلم دوم کم کم معلوم می‌شود این همان ساکورا است که در اثر آزمایشات زجرآور ماتو، به کالبدی از سایه و تاریکی تبدیل شده که گوشت و خون و حتی روح‌های اسطوره‌ای را بدون قائل شدن هیچ تفاوتی می‌بلعد تا جام حقیقی را پدیدار کند. با وجود این که این اتفاقات در ناخودآگاه ساکورا اتفاق می‌افتد و خود این دختر تا حد ممکن دوست ندارد تن به این تاریکی دهد، بعد از اتفاقاتی که در ادامه داستان می‌افتد؛ ماتو ساکورا در نهایت به تاریکی درونش تن داده و تمام جنون و خشم را در ظاهر جدیدش بیرون می‌ریزد و به یکی از شخصیت‌های منفی کلیدی این مسیر از داستان تبدیل می‌شود. او موجودیتی است که نه تنها آخرین مانع شیرو برای زنده بیرون آمدن از این جنگ مقدس است، بلکه آزمونی سخت برای تثبیت ایده آل‌ها و عقاید او به عنوان یک قهرمان عدالت نیز به شمار می‌رود. تقابل غم انگیزی از عشق و وظیفه، گناه و مسئولیت و خیر و شر که به صحنه نهایی نبرد Fate Stay Night: Heaven’s Feel ختم می‌شود.

۲. ارن یگر انیمه Attack on Titan

Eren Yeager

در زمینه شخصیت‌های مثبت انیمه که طی داستان به شخصیت‌های منفی تبدیل شده‌اند، نمونه‌ای به محبوبیت و معروفیت ارن یگر نداریم. در وهله اول، او تنها شخصیت این لیست است که نه تنها در معرض این روند شخصیتی قرار گرفته و آن را با بی نقصی تمام به نمایش می‌گذارد، بلکه او همزمان شخصیت اصلی داستان نیز هست. داستان‌های زیادی هستند که شخصیت اصلی آن، حقیقتاً شخصیت مثبت نبوده و اتفاقاً شخصیت‌های شرور و منفی هستند. آثاری مانند Death Note و Hellsing Ultimate از معروف‌ترین نمونه‌های این گونه داستان ها هستند. اما Attack on Titan داستان را با شخصیتی شروع می‌کند که انگیزه خالصانه‌اش شکست دادن تایتان ها، گرفتن انتقام مادر و کمک به دوستانش است. در حقیقت همین روحیه ارن برای نجات هم رزمان و هم وطنانش باعث می‌شود او در مسیری سوق بیابد که حتی تاریک‌ترین اعماق جهنم نیز نمی‌تواند حضور او را قبول و هضم کند.

بازخوانی زیبایی‌های انیمه Attack On Titan | نقل‌قول‌های ماندگار ارن یگر

در انتهای فصل سوم و با فهمیدن حقیقت تایتان‌ها و دنیای اطراف آن‌ها، ارن با انتخاب دردناکی روبرو می‌شود. با وجود قدرت فوق العاده و اطلاعات بی نهایت ارزشمندی که او در دست دارد، نجات کشورش و کسانی که سال‌ها در کنار آن‌ها جنگیده، امر تقریباً غیرممکنی است. تاریخ دنیا از آن‌ها به عنوان شیاطین پارادیس یاد می کنند و خشم عمومی نسبت به آن‌ها تا حد ناعادلانه‌ای یک طرفه است. در صورت هر گونه ارتباط پارادیس با دنیا، بدون شک واکنش‌های خصمانه فراوانی از تمام دنیا به سمت آن‌ها سرازیر می‌گردد. ارن اما دید به شدت سیاهی به این نوع طرز تفکر دارد و مسیری به شدت شیطانی برای حل این مسئله پیدا می‌کند. ادامه انیمه Attack on Titan از فصل چهارم به بعد در مورد ارن یگر و نقشه بی نهایت پیچیده و شیطانی اوست که در انتها هر چند به هدف خود رسیده و مردم پارادیس را به سمت صلح سوق می‌دهد اما در همین مسیر ۸۰ درصد مردم کل دنیا را نیز قتل عام می‌کنند. نتیجه‌ای که بدون شک ارن یگر را به بی‌رحم‌ترین و بدنام‌ترین شخصیت تاریخ دنیای Attack on Titan تبدیل می‌کند.

۱. گریفیث – انیمه Berserk

Griffith

با وجود تمام تعاریفی که از ارن یگر کردیم، یک شخصیت دیگر در دنیای انیمه وجود دارد که حتی بدون محبوبیت و معروفیت ارن یگر، به راحتی نمادین‌ترین فرد از میان این شخصیت‌های منفی است که همچین روندی را پشت سر گذاشته؛ او شخصیتی نیست جز گریفیث. فرمانده گروه مزدوران نظامی عقاب که در ابتدای داستان با کاریزما، جاه طلبی و مهارت‌های رهبری بی بدیل در کنار رفتار مقتدرانه و در عین حال گرم خود موفق به جمع آوری گروهی از مبارزین، از جمله خود شخصیت اصلی، گاتس، شد.  او با همین گروه پله‌های ترقی را در جنگ‌های عصر طلایی یکی به یکی فتح کرد. با این وجود، سرعت پیشرفت بالا، چشم حسد و نفرت مقامات بالادست را به سمت گریفیث چرخانده و طولی نمی‌کشد که با پی ریزی دسیسه‌ای ناجوانمردانه، پادشاه حکم دستگیری و شکنجه او را صادر می‌کند. گریفیث از دار و دسته خود جدا شده و در زندان تا مدت طولانی زجر و عذاب می‌کشد و از طرف دیگر نیز گروه عقاب بدون رهبر خود حسابی سردرگم شده و از جایگاه استثنایی خود دوباره پایین می‌افتد.

در انتها گاتس و بقیه بازماندگان گروه عقاب با طرح ریزی نقشه‌ای، شرایط فرار گریفیث از زندان پادشاهی را فراهم کرده و سعی می‌کنند از قلمرو آن‌ها با رهبرشان فرار کنند. اما در این مسیر فرار است که گریفیث با مشاهده کسوف و فعال شدن بهلیث، تصمیم می‌گیرد تمام هم رزمان و هم پیمانان خود را رها کرده و با احضار دست خدا و انگشتان آن، از عالم میرایی به عالم خدایان صعود کند. او که این انتخاب را تنها راه برای دستیابی به اهداف و جاه طلبی‌هایش می‌بیند، تمام هر آن چه از قبل داشته را برای رسیدن به آن فدا می‌کند.

او در این راه همه افراد گروه خود را قربانی کرده و مرگ آن‌ها را به بی رحمانه ترین شکل ممکن تماشا می‌کند. تنها افرادی که از این مراسم شیطانی زنده بیرون می‌آیند، یکی کاسکا است که در اثر اقدامات گریفیث به او به طور کامل از لحاظ روانی دچار انحطاط شده و توانایی تکلم و فهم را از دست می‌دهد و دیگری نیز گاتس است. مردی که حال جدا از انگیزه انتقامی که خشم و نفرت او را هر لحظه شعله ور می‌کند، نشان قربانی نیز روی گردنش نقش بسته. نشانی که با آن، هر جایی گاتس قدم بگذارد نظر شیاطین به او جلب شده به قصد کشت به او حمله ور می‌شوند. روندی که گریفیث از یک هم رزم و متحد قابل اتکا برای گاتس به عنوان دشمن نهایی او و ریشه تمام خشم گاتس طی می‌کند روندی است که کمتر کسی از میان شخصیت‌های منفی دنیای انیمه تا این حد از سطح کیفی آن را گذرانده است.

عشق، جاه طلبی، حس عدالت و حتی نیت‌های خوب و نیک باعث شده است این شخصیت‌های منفی خود را از جایگاهی بسیار روشن‌تر به این نقطه برسانند. آیا شخصیت‌های انیمه دیگری نیز هستند که ما در لیست فوق به آن اشاره نکرده‌ایم و چنین روند غم‌انگیزی را طی کرده‌اند؟ آیا با رتبه بندی لیست ما موافق هستید؟ نظرات، انتقادات و پیشنهادات خود را با ما در بخش نظرات به اشتراک بگذارید.

منبع: مجله بازار


بزرگ‌ترین یوتیوبر کالاف دیوتی ایران کیه؟ میزگیم با ملیکا دیوتی

بزرگ‌ترین یوتیوبر کالاف دیوتی ایران کیه؟ میزگیم با ملیکا دیوتی

Loading

تگ ها

نظرات

اشتراک در
اطلاع از
guest
5 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
زن لیوای
پاسخ

وایسا پس ال؟؟؟

دازای اوسامو
پاسخ

😐😐😐😐😐😐😐😐

کانائو
پاسخ

واکنش ال:

دازای اوسامو
پاسخ

لایت این وسط هویجه😒😒😒