شاهکارهای ژانر علمیتخیلی در طول ۱۰۰ سال سینما
ژانر علمیتخیلی بسیار قدیمیتر از یک قرن اخیر است؛ ریشههای آن را میتوان در اساطیر و متون کهن، از رامایانا گرفته تا هزار و یک شب جستوجو کرد. با ظهور سینما، این ژانر فرصت شکوفایی یافت و بهویژه در دهههای اخیر رشد چشمگیری تجربه کرد. با این حال، جالب است بدانیم که نخستین فیلم علمیتخیلی، سفر به ماه (Le Voyage dans la Lune) در سال ۲۰۲۵، ۱۲۳ ساله میشود. پیشرفتهای اخیر در فناوری فیلمسازی نیز محبوبیت این ژانر را بیشتر کرده و مجموعه گستردهای از آثار را در اختیار طیف متنوعی از مخاطبان قرار داده است.
میتوان گفت افزایش توجه به علمیتخیلی بازتابی از دغدغههای جهان امروز است؛ از بحران قریبالوقوع اقلیمی گرفته تا گسترش هوش مصنوعی، که این ژانر را بیش از هر زمان دیگری مرتبط و معنادار میسازد. از سوی دیگر، تعداد قابلتوجهی از فیلمهای علمیتخیلی پیش از دهه ۱۹۷۰ نیز وجود دارد که درست به اندازه آثار متأخر این ژانر بر فرهنگ عامه و تاریخ اجتماعی اثرگذار بودهاند. با درنظر گرفتن تمام این موارد، انتخاب بهترین نمونههای ۱۰۰ سال گذشته نیازمند نگاهی عمیق به این ژانر است، حتی اگر به معنی گنجاندن آثار علمیتخیلی غیرانگلیسیزبان باشد.
«سولاریس»؛ منظومهای شاعرانه درباره وضعیت انسان
اقتباسشده از رمان همنامِ استانیسلاو لِم، «سولاریس» ,ویتارین درخشانی برای استعداد کارگردانی آندری تارکوفسکی بود. فیلم در بخشهایی بهطور چشمگیری از منبع اصلی فاصله گرفت؛ تا جایی که لم از رویکرد تقلیلگرایانه تارکوفسکی انتقاد کرد. با این حال، این اختلاف نظر از ارزش شاهکار بودن فیلم نکاسته است. «سولاریس» در سال ۱۹۷۲ نامزد نخل طلای جشنواره کن شد و امروزه بهعنوان یکی از بهترین فیلمهای علمیتخیلی تاریخ شناخته میشود. این فیلم روسی همچنین تحسین راجر ایبرت را برانگیخت؛ او آن را اثری دانست که از «آزادی ژانر علمیتخیلی برای کاوش در طبیعت انسان» بهره میگیرد.
در واقع، چون فیلم خشک و بیاحساس نبود، توانست اثری تأثیرگذار و فکربرانگیز درباره بخشهای پنهان و تاریک روان انسان باشد. فیلم، تصور رایج از علمیتخیلی بهعنوان نمایش فناوری را در هم شکست و آن را به تأملی عمیق درباره سوگ، گناه و بحران هویت انسان بدل ساخت. مواجهه شخصیتها با سیارهای بیگانه، بازتابی از رویارویی درونی آنان با خویشتن بود؛ و «سولاریس» را به منظومهای شاعرانه درباره خودکاوی و انسانبودن تبدیل کرد.
Back to the Future و قدرت ماجراجوییهای ساده
رابرت زمکیس شاید با «فارست گامپ» به اوج کارنامهاش رسیده باشد، اما «بازگشت به آینده» همچنان اثر ماندگار و تأثیرگذار اوست. حتی اگر دنبالههای موفق فیلم را نادیده بگیریم که هر کدام جای پای سنگین قسمت اول را بهخوبی پر کردند باز هم «بازگشت به آینده» سزاوار این محبوبیت طولانیمدت است. این فیلم چنان در فرهنگ عامه جا افتاده که بارها در فیلمها، سریالها و رسانههای مختلف به آن اشاره شده یا از آن الهام گرفتهاند.
«بازگشت به آینده» نگاه تازهای به ایده سفر در زمان ارائه داد و نشان داد که یکی از پیچیدهترین مفاهیم علمیتخیلی میتواند تبدیل به یک ماجراجویی جذاب و سرزنده شود. اینکه پیچیدگیهای آزاردهنده علمی و پارادوکسهای گیجکننده (به جز در چند مورد) در این فیلم وجود ندارد، نشان میداد هدف اصلی فیلم، سرگرمکردن مخاطب است. سفر در زمان اینجا بیشتر بهانهای برای خلق یک داستان کمدی شخصیتمحور است. البته هر زمان که داستان به نقطه بحران میرسد، عنصر علمیتخیلی دوباره نقش پررنگی پیدا میکند.
«۲۰۰۱: ادیسه فضایی»؛ سمفونی کیهانی نور و معنا
نسخه دیدنی استنلی کوبریک از فیلمنامه آیندهنگر آرتور سی. کلارک، حالا به یک استاندارد طلایی برای ژانر علمیتخیلی تبدیل شده است. تقریباً همه طرفداران این ژانر «هال ۹۰۰۰» را میشناسند؛ شخصیتی که میتوان او را اولین ضدقهرمان هوش مصنوعی مهم سینما دانست. «۲۰۰۱: ادیسه فضایی» با جلوههای ویژه نوآورانهاش، راه تازهای برای سینما باز کرد و چشماندازی جدید از آینده نشان داد. البته بعضی تماشاگران ممکن است فیلم را کمی انتزاعی و دور از دسترس بدانند؛ احتمالاً این هم قصد کوبریک بوده، تا مخاطب همان حس سردرگمی و فاصلهای را تجربه کند که شخصیتها دارند.
وقتی فیلم نخستینبار اکران شد، بعضی نقدها آن را بیش از حد بزرگ و باشکوه دیدند، اما با گذشت زمان اکثر این نگاههای منفی کمرنگ شد. سایت راتن تومیتو، فیلم را یکی از تأثیرگذارترین فیلمهای علمیتخیلی تاریخ میداند و همزمان به بحثها و نظرات متضاد درباره فیلم هم اشاره میکند. طی چند دهه، این فیلم بارها دیده و بررسی شده و مخاطب را وادار میکند از زوایای مختلف آن را تفسیر کند. با همه اینها، هنوز میتوان گفت که «۲۰۰۱: ادیسه فضایی» یک سمفونی بصری فوقالعاده است.
Metropolis؛ اثبات اینکه علمیتخیلی میتواند در دوران صامت موفق باشد
«متروپلیس» اثر فریتز لانگ، یکی از ستونهای پایهای داستانگویی سینمایی، در دوران فیلمهای صامت پروژهای بسیار پرهزینه بود. فیلم در سال ۱۹۲۷ اکران شد و موفق نشد هزینه تولیدش را جبران کند و در زمان خودش شکست بزرگی محسوب شد. اما «متروپلیس» نسخهای آیندهنگر از جمهوری وایمار ارائه میدهد و به مخاطبان امروزی نگاهی به دوران پیش از نازیها میدهد، دورهای که اوایل قرن بیستم در آلمان حاکم بود. پایان فیلم پیروزی سوسیالیسم را نشان میدهد، اما همزمان نشان میدهد جامعه میتواند ناگهان مسیر خود را تغییر دهد.
همانطور که در مورد هر اثر بزرگ دیگری صدق میکند، «متروپلیس» در زمان خودش بهطور کامل درک نشد. این فیلم بارها در فهرست بهترینهای تاریخ قرار گرفته و نخستین فیلمی بود که وارد فهرست جهانی حافظه جهانی یونسکو شد. «متروپلیس» همچنین یکی از نقاط اوج سینمای اکسپرسیونیستی به شمار میرود و زبان بصری منحصربهفرد لانگ تأثیر زیادی بر فیلمهای علمیتخیلی بعدی، مانند Ex Machina و Blade Runner گذاشت. جالب است بدانید که نسخه آلمانی «متروپلیس» از سال ۲۰۲۳ در مالکیت عمومی قرار گرفته و تماشاگران میتوانند کل فیلم را حتی در یوتیوب ببینند یا به اشتراک بگذارند.
Blade Runner؛ تولد ژانر سایبرپانک
وقتی ویلیام گیبسون، بنیانگذار ادبیات سایبرپانک، برای اولین بار Blade Runner را دید، تقریباً از نوشتن رمان نیمهتمام خود، نورومنسر، منصرف شد. تأثیر شگرف فیلم دیدنی ریدلی اسکات باعث شد جهانی خلق شود که پیش از آن هرگز دیده نشده بود و حتی سبک فضاسازی گیبسون در ژانر سایبرپانک را پیشبینی کرد. دنباله فیلم، Blade Runner 2049، شایسته بود اما در مقایسه با دیدگاه نوآورانه نسخه اصلی کمرنگ بنظر میرسید.
«بلید رانر» با انتقال دهان به دهان به سرعت محبوب شد و به یک فیلم کلاسیک کالت تبدیل شد. فیلمسازان معاصر مانند کریستوفر نولان، دنیس ویلنوو و ریان جانسون از آن عمیقاً الهام گرفتند و گییِرمو دل تورو حتی آن را «یکی از آن داروهای سینمایی» توصیف کرده که نگاهش به جهان را تغییر داد. فلسفه و متافیزیک در فضای نوآر فیلم تنیده شدهاند و زیباشناسی سایبرپانک را خلق کردند؛ سبکی که بعداً بارها تکرار شده و الهامبخش آثار بسیاری بوده است.
«روزی که دنیا از حرکت ایستاد»؛ فیلمی که امروز هم معنا دارد
اگرچه پیش از دهه ۱۹۷۰ تعداد فیلمهای علمیتخیلی نسبتاً کم بود، ولی به طرز جالبی برخی از برجستهترین آثار آن دوران ساخته شدند، زمانی که نویسندگان علمیتخیلی بزرگی مانند ری بردبری و آیزاک آسیموف تازه کارشان را آغاز کرده بودند. «روزی که زمین ایستاد» نگاهی ژرف به آغاز جنگ سرد ارائه میدهد؛ موجودی بیگانه روی زمین فرود میآید و پیامی محرمانه دارد که میتواند مسیر بشر را تغییر دهد. سبک مستندگونه فیلم نیز باعث شد داستان جدیتر و جذابتر به نظر برسد.
این فیلم بارها در فرهنگ عامه بازتاب داشته است؛ از آلبوم Goodnight Vienna رینگو استار تا کنفرانس تعیینکننده رونالد ریگان با میخائیل گورباچف، آخرین رهبر اتحاد جماهیر شوروی. «روزی که دنیا از حرکت ایستاد» بهخوبی ترسهای پس از جنگ هستهای را منعکس میکند؛ احساسی که در قرن ۲۱ روزبهروز معنا و اهمیت بیشتری پیدا میکند. تعداد کمی از فیلمهای علمیتخیلی توانستهاند گفتمان سیاسی به گستردگی این اثر ایجاد کنند.
Ghost in the Shell؛ ماجرایی اخلاقی و متافیزیکی پیچیده
Ghost in the Shell یا «شبح درون پوسته» دنیای سایبرپانک دهه ۱۹۹۰ را زیر و رو کرد و نشان داد این زیرژانر از زمان بلید رانر و آکیرا تا چه حد پیشرفت کرده است. این اثر کاملاً ژاپنی از نظر منبع، سبک و نگاه خلاقانه است و فلسفههای متعددی را در داستان پیچیدهاش درهم میآمیزد، تا یکی از پویاترین و عمیقترین برداشتها از علمیتخیلی در تاریخ ژانر را خلق کند. ساختار کلی داستان ساده به نظر میرسد، اما تماشاگر را به دنیایی میکشاند که تقریباً مرز میان آگاهی انسانی و مصنوعی را محو کرده است.
علاوه بر تأثیرگذاری بر کل ژانر علمیتخیلی، «شبح درون پوسته» نقش مهمی در خلق ماتریکس داشت. جیمز کامرون نیز آن را اولین «اثر داستانی فرضی که به سطحی از تعالی ادبی رسید» میدانست. دوران دیجیتال که در سال ۱۹۹۵ تازه آغاز شده بود، بستری کامل برای نمایش پیامدهای جهانی شدن کامپیوتری و تولد پساانسان فراهم کرد. در قلب داستان، «شبح درون پوسته» درباره تحول انسان از موجودی زنده و احساسی به یک موجود سایبرنتیکی است که با تلاش برای بازگشت به خود گذشتهاش دست و پنجه نرم میکند.
Alien؛ علمیتخیلی به سبک خود
اینکه ریدلی اسکات دوبار در این فهرست حضور دارد، نشاندهنده نقش عظیم او در شکلدهی به مسیر علمیتخیلی است. Alien یا «بیگانه» که سه سال پیش از بلید رانر ساخته شد، با ترکیب ماهرانه وحشت و علمیتخیلی، فیلمی ترسناک خلق کرد که ژانر را فراتر از ریشههای صرفاً تکنولوژیک خود برد. در حالی که فیلم پر از فناوریهای شگفتانگیز است، «بیگانه» نگاه به موجودات را از زاویه زیستشناسی تغییر داد؛ زنونمورف به موجودی زنده با چرخه حیات قابل تکرار تبدیل شد که واقعگرایی و اصالت را افزایش داد.
اینکه بگوییم «بیگانه» یک شاهکار است، کوتاهی کردهایم! فیلم کلیشههای قبلی را از بین برد و علمیتخیلی را به شکل خاص خود شکل داد. نزدیک به ۵۰ سال بعد، «بیگانه» هنوز هم همان حس خفگی و کابوسوار را منتقل میکند. اما دستاورد اصلی فیلم، شخصیت اصلی آن است؛ الن ریپلی با بازی سیگورنی ویور جایگاه خود را در میان باحالترین شخصیتهای زن تاریخ سینما تثبیت کرد. موفقیت اخیر Alien: Earth هم نشان داد که جهان داستانی فیلم اصلی ظرفیت بالایی برای ادامه روایت دارد.
«اسکله»؛ کوتاه اما قدرتمند
با وجود زمان کوتاه ۲۸ دقیقهای، فیلم فرانسوی «اسکله» حتی به معنای دقیق کلمه یک فیلم بلند نبود. داستان با دقت از طریق مجموعهای از عکسها ساخته شده بود و هر قاب ایستا، شکنندگی حافظه و زمان را بررسی میکرد. محور داستان «اسکله» یک آزمایش سفر در زمان در آینده پس از جنگ جهانی سوم است؛ جایی که شخصیت اصلی به گذشته و آینده فرستاده میشود.
«اسکله» بهعنوان یک معیار مدرن در علمیتخیلی شناخته شده و در صدر فهرست بهترین فیلمهای سفر در زمان مجله تایم قرار گرفته است. ویلیام گیبسون، نویسنده نورومنسر، تأثیر عمدهای از این فیلم گرفت و گفت که «درک او از اینکه علمیتخیلی میتواند چه چیزی باشد، برای همیشه تغییر کرد». تصاویر خلاقانه و جسورانه فیلم بهزودی تأثیر زیادی بر زبان سینمایی گذاشت و نشان داد که علمیتخیلی همیشه به تخیل بیشتر از فناوری نیاز داشته است.
«فرزندان بشر» تصویری هولناک از آیندهی محتمل بشر
آلفونسو کوارون شاید با فیلم جاذبه به موفقیتی تجاری بزرگ رسیده باشد و بیش از ۷۰۰ میلیون دلار بفروشد، اما شاهکار واقعی او در ژانر علمیتخیلی، فرزندان بشر است. داستان در سال ۲۰۲۷ میگذرد و فاصلهاش با زمان حال آنقدر کم است که حس نزدیکیاش ترسناک به نظر میرسد. در دنیای فیلم، انسانها توانایی باروری را از دست دادهاند، اما نکته ترسناکتر این است که بقیه جزئیات جهان داستان، به شکل عجیبی شبیه واقعیت امروز است. در این آینده تیره، بریتانیا با پناهجویان رفتاری بیرحمانه دارد، آنها را بازداشت و تبعید میکند؛ تصاویری که بیاختیار یادآور وضعیت مهاجران در آمریکا و بسیاری از نقاط جهان است.
راجر ایبرت در نقدش نمرهی کامل ۴ از ۴ را به فیلم داد و نوشت که فرزندان بشر «هشدار جدی درباره آیندهای ممکن» است. سکانسهای تعقیبوگریز ماشینها یکی از تحسینشدهترین بخشهای فیلماند، اما شکوه اصلی اثر در لایههای عمیقترش نهفته است؛ در نگاه انسانی، غمانگیز و صادقانهای که از ابتدا تا انتها در فیلم جاری است. کوارون هیچ تلاشی برای زیبا جلوه دادن ویرانی نمیکند؛ تنها از دل تاریکی، لحظههایی کوچک از امید را بیرون میکشد. فرزندان بشر از آن فیلمهایی است که تماشای بار اولش تکاندهنده است، اما در دیدارهای بعدی، تلخی و عمق عاطفیاش بیش از پیش آشکار میشود.
جمعبندی:
در طول یک قرن گذشته، سینمای علمیتخیلی از رؤیاهای مربوط به فضا و هیولاهای تخیلی آغاز شد و به درون عمیقترین دغدغههای بشر رسید؛ از پرسشهای فلسفی درباره هویت گرفته تا هشدارهایی درباره آینده زمین و تکنولوژی. فیلمهایی مثل ۲۰۰۱: یک ادیسه فضایی، Balde Runner و فرزندان انسان هرکدام مرزهای تازهای را در این ژانر گشودند و نشان دادند که علمیتخیلی صرفاً درباره سفینه و موجودات فضایی نیست، بلکه درباره خودِ انسان است. درباره ترسها، آرزوها و امیدهایش.
منبع: CBR
بهترین بازی شوتر تاریخ؛ میزگیم با لیل شایان و امید لنون



واقعا لیست خوبیه ولی جای چند تا فیلم خالیه
یکیش قفس پرندس