برای اکثر متولدین هزاره (millennials)، تماشای دوباره فیلمهای هری پاتر، سفری دوباره به دنیای پسری بود که زنده ماند. داستان او، زخم روی پیشانیاش، پیشگویی سرنوشتسازش و نبرد حماسیاش با لرد ولدمورت، مرکز ثقل بلامنازع آن جهان بود. این نسل خود را «پاترهد» مینامید و فیلمها برایشان بیش از یک اثر سینمایی، یک رویداد فرهنگی و یک ماجراجویی مشترک بودند که حول محور این قهرمان برگزیده شکل گرفته بود. اما طی چند سال گذشته، تحولی آرام در جامعه طرفداران رخ داده است. آنها دیگر فقط برای دیدن هری به هاگوارتز بازنمیگردند؛ آنها برای شخصیتهای غنی و پیچیدهای بازمیگردند که زمانی در حاشیه قاب تصویر قرار داشتند.
از نویل لانگباتم و لونا لاوگود گرفته تا ریموس لوپین و مینروا مکگوناگل، شخصیتهای مکمل بهآرامی اما با قاطعیت، قلب جامعه طرفداران را تسخیر کردهاند. دوران هری پاتر به عنوان یک روایت ساده از یک قهرمان منتخب به سر آمده است. این پایان نه به معنای افول علاقه، بلکه نشانه بلوغ طرفداران است؛ آنها از آن قصه ساده عبور کرده و داستانهایی بسیار غنیتر، ظریفتر و ملموستر را در دل همان دنیای جادویی کشف کردهاند. با تکامل جامعه طرفداران، معنای خود هاگوارتز نیز دگرگون شده است و اکنون که ساخت یک سریال تلویزیونی جدید از هری پاتر کلید خورده، این تغییر بیش از هر زمان دیگری قریبالوقوع به نظر میرسد.
نسلی جدید، میراث هری پاتر را بازنویسی میکند
نخستین فیلم هری پاتر، یعنی هری پاتر و سنگ جادو (Harry Potter and the Sorcerer’s Stone)، در سال ۲۰۰۱ اکران شد؛ سالی که بسیاری از مخاطبان نسل زد (Gen Z) امروز به دنیا آمدند. این شکاف نسلی، دلیل اصلی تغییر چشمگیر کانون توجه طرفداران است. برای نسل هزاره که همزمان با این مجموعه بزرگ شدند، هری پاتر یک داستان تمامشده نبود، بلکه یک رویداد فرهنگی زنده و پویا بود که هر سال انتظارش را میکشیدند.
در مقابل، نسل جدید طرفداران، این مجموعه را به شیوهای کاملاً متفاوت کشف کرده است. برای آنها، هری پاتر یک میراث سینمایی دوستداشتنی اما کاملشده است که از طریق ماراتنهای استریم، میمهای اینترنتی و مهمتر از همه، کلیپهای کوتاه و بیزمینه در تیکتاک با آن آشنا شدهاند. تجربه آنها نه خطی و جمعی، بلکه پراکنده و عمیقاً شخصی است.
این تحول در لحظهای کلیدی برای مجموعه رخ میدهد. خبر ساخت یک سریال تلویزیونی بلند که وعده اقتباسی وفادارانهتر از کتابها را میدهد، قطعی شده و طبق گزارشها، فیلمبرداری آن نیز آغاز شده است. این بدان معناست که نسل جدید با هری کاملاً متفاوتی روبرو خواهد شد؛ هری که پس از سالها فرهنگ طرفداری آنلاین و نقدهای موشکافانه درباره کاستیهای فیلمهای اصلی، پا به عرصه وجود میگذارد.
دنیل رادکلیف، خودِ «پسری که زنده ماند»، در مصاحبه با Comicbook با بزرگواری برای تیم جدید آرزوی موفقیت کرده، اما تأکید کرده است که «به هیچ وجه به دنبال ایفای نقشی در آن نیستم» و معتقد است که سازندگان جدید باید «نشان خود را بر این اثر بگذارند». تمایل او به سپردن مشعل به نسل بعد، نمادی کامل از پایان یک دوران و آغاز دورانی دیگر است.
اما برای دیگر بازیگران، ایده بازسازی پیچیدهتر است. روپرت گرینت، بازیگر نقش رون ویزلی، حسی محافظهکارانهتر و نوستالژیک را بازتاب میدهد که بسیاری از طرفداران نسل هزاره با آن همذاتپنداری میکنند. او پیش از تأیید رسمی پروژه گفته بود: «این ایده مرا میترساند. فکر نمیکنم بتوانم با آن خوب کنار بیایم». تردید او بیانگر پیوند عمیق و شخصی است که یک نسل کامل با این نسخه خاص از داستان برقرار کرده است.
فرصتی برای درخشش شخصیتهای مکمل
بخش بزرگی از هیجان پیرامون بازسازی، امید به این است که سرانجام حق مطلب درباره شخصیتهای مکملی ادا شود که فیلمهای اصلی به دلیل محدودیت زمانی، ناچار به حاشیهراندن آنها شدند. این نکتهای است که حتی طرفداران قدیمی را نیز با پروژه جدید همراه میکند. هرچند هری شخصیتی محبوب و محوری است، اما این باور جمعی در میان بسیاری از طرفداران وجود دارد که رشد، داستان و سهم بسیاری از شخصیتهای دیگر در روایت، به دلیل تمرکز بیش از حد بر هری، نادیده گرفته شد.
این مسئله بهویژه در مورد جینی ویزلی صدق میکند؛ شخصیتی که در کتابها پویا، جسور، بااعتمادبهنفس و قدرتمند است، اما در فیلمها به شکلی ناامیدکننده به معشوقه ساکت هری تقلیل پیدا کرد. این «شکاف اقتباسی» سالها مایه حسرت طرفداران بود؛ حسی که بانی رایت، بازیگر این نقش، نیز آن را تأیید کرده است:
«بزرگترین امید من به عنوان یک طرفدار کتابها این است که آنها بتوانند بخشهای بیشتری از دنیایی را که میشناسیم و دوست داریم، به تصویر بکشند. سریالهای تلویزیونی، برخلاف فیلمها، ساعتها زمان در اختیار دارند.»
این عطش برای دنیایی پرجزئیات، وعده اصلی سریال جدید است. طرفداران تنها یک بازسازی ساده نمیخواهند، بلکه خواهان نسخهای کاملتر هستند. آنها میخواهند پیشینههای غنی و قوسهای شخصیتی ظریفی را که در کتابها خوانده و دوست داشتهاند، سرانجام روی صفحه نمایش ببینند. آنها میخواهند ابهامات اخلاقی پیچیده شخصیتهایی چون دامبلدور، اسنیپ و سیریوس بلک و تراژدی دلخراش چهرهای مانند ریموس لوپین، به طور کامل کاویده شود.
چرا سریال جدید، ناقوس پایان یک دوران است؟
این تکامل در نگاه طرفداران، بهترین زمینهچینی برای سریال جدید شبکه Max است. سازندگان سریال تأکید کردهاند که هدف اصلیشان استفاده از قالب بلند تلویزیونی برای خلق اقتباسی وفادارانهتر و دقیقتر است. جی. کی. رولینگ، که خود به عنوان تهیهکننده اجرایی در پروژه حضور دارد، اظهار داشته که این سریال «امکان ایجاد عمق و جزئیاتی را فراهم میکند که تنها در قالب یک سریال تلویزیونی بلند ممکن است». این دقیقاً همان چیزی است که جامعه طرفداران بالغ و مدرن سالها در انتظارش بود.
با این حال، برای میلیونها طرفدار نسل هزاره که با فیلمهای اصلی بزرگ شدند، این فصل جدید میتواند لحظهای عمیقاً احساسی باشد. برای آنها، هشت فیلم سینمایی فقط یک اقتباس نیستند؛ آنها نسخه قطعی و بخشی جداییناپذیر از خاطرات کودکیشان هستند. آنها شادی اولین اجرای طلسم پاترونوس توسط هری را حس کردهاند، با از دست دادن پدرخواندهاش دلشان شکسته و در پیروزی نهاییاش غرق در غرور شدهاند.
برای یک نسل کامل، دنیل رادکلیف خودِ هری پاتر است، آلن ریکمن خودِ سوروس اسنیپ و دیم مگی اسمیت خودِ پروفسور مکگوناگل. تصور چهرههای جدید در این نقشهای نمادین، نه تنها غریب، که اندکی دلخراش است. این پایان رسمی یک دوران است. این مقایسه ناگزیر و دردناک، خود گواهی بر عمق تأثیرگذاری فیلمهای اصلی است. دیوید ییتس، کارگردان چهار فیلم پایانی هری پاتر و مجموعه جانوران شگفتانگیز (Fantastic Beasts)، ضمن تأیید عدم حضورش در پروژه جدید، احساسات تلخ و شیرین مشابهی را بیان کرد:
«به هیچ شکل قابل تصوری نمیتوانستم درگیر این پروژه شوم… من زمان زیادی را در آن مدرسه، در آن راهروها و کلاسها گذراندم. تجربهای بینظیر بود که همیشه برایم عزیز خواهد ماند. اما اینکه برگردم و یک یا دو سال دیگر را آنجا سپری کنم… احساس میکنم آن فصل از زندگیام را بستهام».
این حس مالکیت توأم با محافظهکاری، احساسی است که میلیونها طرفدار در سراسر جهان با آن شریکاند. دیدن تالار بزرگ هاگوارتز با ظاهری جدید، جنگلی ممنوعه متفاوت یا شنیدن کلمه «همیشه» از زبان بازیگری دیگر چه حسی خواهد داشت؟ سفر تماشای این بازسازی، سفری از جنس نوستالژی و کشف دوباره خواهد بود، اما در عین حال، وداعی آرام با چهرهها، موسیقی و جادوی خاصی است که یک نسل با آن عاشق شد. این لحظهای امیدوارکننده برای آینده مجموعه است، اما برای بسیاری، لحظهای غمانگیز نیز خواهد بود.
منبع: comicbook
سایلنت هیل اف ترسناکترین بازی ساله؟ میزگیم با امید لنون
نظرات