۸ سکانس فیلمهای هری پاتر که نباید در سریال جدید Harry Potter باشند
حالا که هر لحظه به سریال هری پاتر نزدیک میشویم، برخی از فیلمها و کتابهای این اثر فاصله میگیرند تا جزئیات را فراموش کنند؛ در مقابل، برخی از طرفداران هم دوباره شروع به تجربهی آثار هری کردهاند اما همهی علاقهمندان به نوشتهی خانوم رولینگ، در چیزهایی اتفاق نظر دارند. امروز به معرفی ۸ صحنه از هری پاتر که هیچکس در نسخهی بازسازیشدهی HBO نمیخواهد، خواهیم پرداخت تا برخی از نظرات را بازگو کرده باشیم پس همراه مجله بازار باشید.
داستانی که خانوم رولینگ نوشته، بنظر میرسد که قرار نیست حالا حالاها از یادها برود، مخصوصاً حالا که شبکهی عظیم HBO در تلاش برای ایجاد یک بازسازی بزرگ از کتابهای این جادوگران است. همهی ما میدانیم که کتابها و فیلمهای هری پاتر از زمان انتشار تا حالا چه کردهاند و چقدر موفق بودهاند اما بازخوردها شاید بهقدر کافی نبوده که تصمیم گرفتهاند این بار با سریال بازگردند. این ریبوت قطعاً طولانیتر و پر جزئیاتتر خواهد بود چرا که هم تکنولوژی پیشرفت کرده و هم دیگر محدودیت زمانی ندارند و ممکن خواهد بود بیش از ۱۰ سال اتمامِ آن طول بکشد. طرفداران Harry Potter لیست آرزوهایی برای شخصیتها، صحنهها و خطوط داستانی دارند که میخواهند در ریبوت هری ببینند، همچنین صحنههایی نیز وجود دارد که نمیخواهند دوباره شاهد آنها باشند پس بیایید ببینیم چی و چرا نباید پخش شود.
۱) صحنهی بند کفش هری و جینی (یا هر یک از صحنههای فیلم آنها)
اگر حالا هم بخواهم فیلم هری را نقد کنم، مشخصاً رابطهای که هری و جینی جلو میبرند اولین نقد من، به قسمتهای پایانی این داستان خواهد بود. شاید بگویید از دو نوجوان که اولین تجربه سینماییشان است چه انتظاری داری که در جواب خواهم گفت، مگر بازیگر نیستند؟ در کتاب، Ginny و Harry یک رابطهی دوست داشتنی دارند اما در فیلم بیشتر بنظر میرسید که جینی ناگهان وارد داستان شده تا در انتها هری تنها نماند. صحنهای که کاملاً بدون مقدمه، جینی بند کفش هری را برای او بست در نگاه بسیاری، بیشتر از احساسی بودن، تهوع برانگیز بود.
نقد اصلی در این باره به تیم سازندگان وارد است که به جای تربیت بانی رایت (Bonnie Wright) و دنیل رادکلیف (Daniel Radcliffe) برای یک رابطه احساسی، آنها را به موش و گربه بازی عادت دادند. واقعاً هنرمندانه رابطه میان هری و جینی در فیلمهای Harry Potter را خراب کردهاند زیرا به معنای واقعی کلمه یک صحنهی درست و حسابی میانشان وجود ندارد و هر تعاملی میان آنها ضعیف کار شده، بهقدری که در سکانس پایانی همه با تنفر به ازدواج هری و جینی مینگرند (حداقل من و کسانی که کتاب را نخواندهاند). امیدواریم در این سریال از ابتدا بر پایهی یک دوستی درست با هم پیش بروند و روندی آرام، منظم و بینقص و در عین حال موثر داشته باشند.
۲) معرفی مسابقات سه جادوگر و دیگر مدارس جادوگری
این که از غیب به یکباره دو مدرسه جدید ظاهر میشوند و هیچ اطلاعات پیشزمینهی درست و حسابی هم از آنها داده نمیشود را اگر فاکتور بگیریم، هرگز در کتاب گفته نشده بود که موسسهی دورمسترانگ (Durmstrang) یا آکادمی جادوگری بوباتون (Beauxbatons) مدارسی تک جنسیتی هستند اما باز جای شُکرَش باقی است که لباسها، رفتار و وسایل نقلیهشان نسبت به آنچه که در کتاب از آنها وصف میشود، تطابق دارد. شاید ورود با با آواز دختران یا ضربه و خشم پسران هیجانی باشد اما حس میکنم جدا از مسئله قبلی، این که هاگوارتزیها در برابر مهمانها به مانند دبستانیها در مقابل دبیرستانیها بودند هم کار را خراب کرده است.
اگر بخواهم کتاب را هم گواه بگیرم، باید خدمت شما بگویم که کتاب، دانشآموزان فرانسوی (آکادمی بوباتون) را احمقتر و بیفکرتر وصف میکرد و دورمسترانگیها را هم جدی و عصبانی مثال میزد که فکر نمیکنم این بیگانههراسی و تقریباً نژادپرستی چیزی قابل به نمایش گذاشتن باشد. البته این اشتباه هم در فیلم و هم کتاب وجود دارد که فلور (Fleur Delacour) و ویکتور (Viktor Krum) آمدهاند تا نابود شوند و مورد تمسخر قرار گیرند با اینکه داستان میتواند شخصیتهای آنها را پرورش داده و توسعه دهد؛ همچنین آنها میتوانند به دلیل تحصیل یک ساله در هاگوارتز، نقش بیشتری در روند روایت به عهده بگیرند.
۳) هیچ معنایی ندارند که ولدمورت یا بلاتریکس به خاکستر تبدیل میشوند
شما خوب میدانید که طِلسم مرگ از ابتدای فیلم یا کتاب چند بار به کار گرفته شده اما سوال اصلی اینجا است که آیا پس از مرگ با این طلسم، کسی به خاکستر تبدیل میشد؟ شما حساب کنید، کسی که در کل روایت دم از بازگشت او میزنند و قویترین و سیاهترین شخصیت داستان محسوب میشود، پس از مرگ تَلّی خاکستر از او باقی میماند. وقتی بلاتریکس (Bellatrix Lestrange) و بیشتر ولدمورت (Voldemort) ادعای خداگونه بودن دارند و تمام منطقشان متفاوت از باقی جادوگران شکل گرفته، فیلم با خاکستر کردن آنها، به تمام آنچه که درباره خلوص، اصالت و خداگونه بودن میگفتند مهر تایید میزند.
شاید به جای بحثهای حاشیهای میان لرد و هری، بهتر بود که کمتر از جلوههای ویژه استفاده کنند و داستان را یونیکتر پیش ببرند. در هر صورت مشخص است که ولدمورت و بلاتریکس یا حتی ناگینی موجودات ماوراءالطبیعه نبودند و صرفاً افرادی محسوب میشدند که در سیاهی غرق گشتهاند؛ پس باید امیدوار باشیم تا که در سریالی که منتشر میشود، اتفاقی نیفتد که خلاف واقع را تایید کند، بنظرم اینطور بهتر خواهد بود.
۴) هرماینی و جینی با معجون عشق؟ عجیب است
بیایید قبول کنیم در این روایت همه چیز هم منطقی نیست اما مشکل خاصی با این موارد ندارم تا زمانی که به هرماینی (Hermione Granger) و جینی (Ginny Weasley) میرسیم، کسانی که هوش زبانزدی دارند اما در دام احمقانهی معجون عشق گرفتار میشوند. فرد و جورج ویزلی (Fred and George Weasley)، پسران دردسرساز سری فیلمهای Harry Potter معحون عششق را در مغازه عجیب و غریبشان به فروش میگذارند تا هرماینی و جینی هم وسوسهی استفاده از این معجونها به سرشان بزند. اگر بخواهند معجون عشق را از داستان حذف کنند (به فرض مِحال)، واقعاً ناراحت میشوم زیرا رومیلدا وین (Romilda Vane) و ران (Ron) جداً بامزه هستند اما درباره هرماینی و جینی؟ فکر نمیکنم.
حقیقت آن است که اگر هرماینی و جینی باهوش هستند پس نباید فریب حقهی جورج و فرد را بخورند چرا که قطعاً کسی استقبال نمیکند که آنها از معجون عشق برای پسرانی که دوست دارند استفاده کنند. بنظرم به جای آن که وقتشان را با این موضوع اتلاف کنند، بهتر است به نمایش داستان مروپ گانت (Merope Gaunt) پرداخته و نشان دهند که چطور با سوءاستفاده او از معجونها، خود را به یک عمر بدبختی و شر محکوم کرده و دنیای جادوگری را تغییر میدهد. اگر کتاب را خوانده باشید میدانید که مروپ شخصی بوده که تاثیر شدیدی بر کودکی و گذشتهی لرد ولدمورت گذاشته و فیلم هرگز به آن اشاره نمیکند.
۵) واکنش هری به خیانت سیریوس در نگاه به گذشته، فوقالعاده است
شاید بنظر برسد تا به اینجای کار منطق و استدلال به قدر کافی ارائه شده اما در این مورد، بهتر است با من کنار بیایید چون این صحنه صرفاً برای من عجیب است. در فیلم هری پاتر و زندانی آزکابان اطلاعات جدید و زیادی در مورد مرگ لیلی و جیمز (James and Lily Potter) برای هری فاش شد که خیانت فرضی سیریوس بلک (Sirius Black) بزرگترین آنها محسوب میشود. در فیلمها، هری واکنشی سورئال (Surrealism-فراواقعگرایی) به این خبر داشت و حس مصنوعی ارائه میداد.
شاید این مسئله به دلیل پخته نبودن دنیل رادکلیف باشد که نتوانسته خوب اجرا کند اما دومینیک مکلافلین (Dominic McLaughlin) هم تفاوت آنچنانی با هری ندارد و HBO نباید اشتباه قبل برادران وارنر را تکرار کند. فراموش نکنیم دومینیک مکلافلین هم ماموریت سختی دارد، چرا که طرفدارانی که سری قبلی را دیدهاند، هرگز واکنش هری را فراموش نخواهند کرد پس باید بهقدری خوب این صحنه را اجرا نماید که بتواند واکنشش را جایگزین اکت دنیل رادکلیف کند.
۶) آتش گرفتن خانه ویزلیها توسط مرگخواران
شاید در فیلمهای Harry Potter، بدترین ریتم که نقاط داستانی افتضاحی هم دارد، هری پاتر و شاهزاده دورگه باشد البته این موارد از زبان من نیست و بسیاری بر این قضیه معتقد هستند که پربیراه هم نیست. اگر کتاب را خوانده باشید میدانید این قسمت چقدر صحنههای مهم دارد، دقیقاً همانهایی که تصمیم گرفتهاند در فیلم نیاورند، مثلاً این فیلم برخی از صحنههای مهم مانند شکار هورکراکس (Horcrux) توسط دامبلدور را بیخیال شده و صحنههای ساختگی که در کتاب نیستند را جایگزین کرده، یکی از این صحنهها، حمله مرگخواران به خانه ویزلیها بود که در کتابها اصلاً اتفاق نیفتاده است.
وقتی این سکانس را میبینیم، فقط دویدن بیهدف هری را تماشا کرده که در میان علفهای بلند به سوی مقصدی نامعلوم میرود و صدای خندههای دیوانهوار بلاتریکس که حتی قابل دیدن هم نیست صحنه را هیجانی میکند؛ این سکانس، اتلاف وقت ارزشمندی روی صفحه نمایش بود و لیاقت حضور در نسخهی تلویزیونی را اصلاً ندارد. هرچند سوزاندن خانه آن هم خانهی ویزلیها عملی شنیع و وحشتناک محسوب میشود اما تاثیری بر روند فیلم واقعاً نداشت.
۷) خشم دامبلدور وقتی نام هری در جام آتش ظاهر شد
بدترین اَکتی که به یاد دارم آلبوس دامبلدور (Albus Dumbledore) انجام داده، همان صحنهی مضحک خشم پروفسور آرام هاگوارتز است. چه در فیلم و چه در سریال، دامبلدور به خاطر خرد و رفتار آرام خود شناخته میشود اما وقتی وارد اتاق جوایز شد، تقریباً به هری حمله فیزیکی کرد و از او پرسید که آیا نامش را در جام قرار داده است یا خیر؛ من رحم کرده و سکانس قبل که نام هری خارج میشود را فاکتور میگیرم چرا که آن صحنه، داستان را به اینجا کشید اما آنجا هم اکتهای عجیبی دیدیم.
باز هم منبع ما کتاب خواهد بود که در آن میبینیم دامبلدور این سوال را با آرامش از هری میپرسد اما چرا؟ خِرَد دامبلدور آن قدری بالا هست که بدان این کار را هری نکرده و جادوی لازم برای دور زدن طلسم جام آتش، در هری وجود ندارد و قدرتی مافوق قدرت این پسر، این کار را کرده پس صرفاً برای تشریفات هم که شده این سوال را میپرسد. پروفسور دامبلدور به تایید کلامی هری نیاز داشت تا آنچه را که فکر میکرد را هری تایید کند پس فیلم در این مورد هم به انحطاط رفته است.
۸) در آغوش گرفتن دراکو مالفوی توسط ولدمورت، اتفاقی کاملآً بیربط
شما هم قبول دارید که پایان داستان هری، آنطور که باید پیش نرفت و پایانبندی درستی نداشت. بیشترین آزادی عمل را در اقتباس را به این قسمت اختصاص دادهاند که همین مسئله باعث شده بیشتر از هر قسمتی کج برود؛ اگرچه حتم دارم هم شما و هم من تحت تاثیر سکانسهایش قرار گرفتهایم. مسئلهی من، صحنه خاص بین دراکو مالفوی و ولدمورت است چرا که لرد سیاه هیچ احساسی ندارد و با القای حس ترس و تباهی پیش میرود اما دیدیم وقتی که فکر کرد هری مرده، مانند دختر بچهها یا انسانهای فوق احساسی، شروع کرد به آغوش کشیدن دراکو مالفوی (Draco Malfoy) کسی که بیشترین شکست را در مقابل هری داشت.
اینکه لرد سیاه در تاریکترین بخش فیلم هیجان خود را نشان دهد، نشان از ضعف شدید تیم نویسندگی فیلم است چرا که باز هم کتاب به این مورد اشاره نکرده یعنی اصلاً در کتاب وجود ندارد. شاید بگویید مگر حالا چه شده، پاسخ من این خواهد بود که این مسئله باعث میشود شوک مرگ هری که فضای فیلم را به سیاهی و سنگینی میبرد، ناگهان به یک کمدی سبک تبدیل شود و آن رشته احساسی که برایتان ساخته را به یکباره از بین ببرد. ولدمورت باید به عنوان همان مرد ترسناک و بیروحی باشد که بود.

منبع: cbr
بتلفیلد ۶ بهتره یا کالاف دیوتی؟ میزگیم با گلخان و شایان

نظرات