انیمه های پرطرفداری که برخلاف شهرتشان شما را ناامید خواهند کرد؛ بخش اول
وقتی صحبت از انیمه های پرطرفداری مانند وان پیس به میان میآید، افراد بسیاری نسبت به کیفیت آن اعتراف میکنند. با این حال برخی از آثار تنها با سروصدای تبلیغاتی سری توی سرها درآوردند و به شهرت رسیدهاند. این انیمهها در حقیقت نان بازاریابی حسابشدهشان را میخورند و آنطور که باید کیفیت پایدار و همسطحی با شاهکارهای این صنعت ندارند. به همین دلیل پس از تماشای آنها ممکن است حتی به خودتان شک کنید. جای تعجبی هم ندارد.
اغلب انیمههایی که شهرت خود را مدیون زمانبندی مناسب، بازاریابی هوشمندانه یا بهرهگیری از الگوهای آشنای ژانری هستند، آنطور که تماشاگران تصور میکنند شاهکارهای نابی نیستند. هرچند تماشای آنها حداقل برای یکبار میتواند لذتبخش باشد، اما باز هم در روایت جا میمانند و مخاطب را ناامید میکنند. ناگفته نماند که برخی از این آثار عناوین آشنایی هستند و ممکن است خون طرفداران دوآتشهشان را به جوش بیاورند. با این حال نمیتوان حقیقت را به شیوه دیگری بیان کرد که تحملپذیر باشد.
انیمه شاهزادههای نیمه شیطانی (Yashahime: Princess Half-Demon)
انیمه شاهزادههای نیمه شیطانی که با عنوان یاشاهیمه (Yashahime) نیز شناخته میشود، ساخته رومیکو تاکاهاشی است و نسل تازهای از قهرمانان نیمهشیطان را به طرفداران انیمه معرفی میکند. او در جهانی که شبیه به مجموعه اینویاشاست ترکیبی از ماجراجویی، درام سبک و مأموریتهای اپیزودیک را ارائه میدهد. انیمه یاشاهیمه داستانی از سه دختر به نامهای تووا، ستسونا و موروها است که برای یافتن ریشههای خود راهی سفر به مناطق جدا افتاده دوران فئودالی میشوند.
به ادعای تاکاهاشی، این مجموعه ادامه کاملتری از جادوی دوران سنگوکو است و سعی دارد به پرسشهای بیپاسخ نسخه اصلی پایان دهد. علاوهبر این رویکرد انیمه نیز بنا کردن نسل تازهای از قهرمانان زن است که بتوانند مستقل از گذشته روی پاهای خودشان بایستند. با این وجود، اتفاقی کاملا برعکس رخ میدهد که در نتیجه آن یاشاهیمه نمیتواند به عنوان اثری مستقل شناخته شود. این مجموعه حتی نمیتواند به شکلی مجزا معروف شود و اعتبار خود را از مجموعه اینویاشا وام میگیرد.
در حقیقت بیشتر تحسینهایی که این اثر دریافت میکند، ناشی از حس نوستالژیکی است که شخصیتها و فضای آشنا رقم میزنند. حتی فیلمنامه نیز به پای شفافیت احساسی و تنش تدریجی و عمیق مجموعه قبلی نمیرسد. البته انیمیشن این مجموعه جدید نیز کیفیت و سازگاری خوبی ندارد و جذابیتش به مراتب از نسخه اصلی نیز کمتر است. بنابراین اگر اینویاشا نبود، یاشاهیمه نیز نمیتوانست اینگونه به شهرت برسد و پرطرفدار شود.
انیمه آکامه گا کیل (Akame ga Kill)
همانطور که هیچ کتابی را نمیتوان از روی طرح جلد یا حتی بخشهای نخستین آن قضاوت کرد، در دنیای انیمه نیز نباید تنها به تماشای قسمت اول یک مجموعه بسنده کنیم. برای نمونه انیمهای مانند آکامه گا کیل (Akame ga Kill) در قسمتهای ابتدایی خود پر از عناصر تند و تیز است و این تصور را در ذهن بیننده جا میاندازد که با یک اثر جسورانه سروکار دارد. کافیست چند قسمتی بگذرد تا بت خیالی طرفداران از هم فروبپاشد.
داستان انیمه آکامه گا کیل حول شخصیتی به نام تاتسومی میچرخد که مبارزی آرمانخواه است و به طور ناخودآگاه پایش به شورش خشونتآمیز گروه نایت رید (Night Raid) علیه یک امپراتوری فاسد باز میشود. همین شباهت داستان به جنگهای صلیبی ممکن است در ابتدا بسیاری از طرفداران را فریب بدهد و کمکم منجر به شکلگیری انتظاراتی اغراقآمیز در آنها شود. با این حال، هیجان و تبلیغ پیرامون این مجموعه اغلب انسجام روایی آن را بیش از حد واقعی جلوه میدهد و خشونت افراطی و شوک بصری را با عمق داستانپردازی اشتباه میگیرد.
در ادامه نیز داستان پا را فراتر از چارچوب سیاسی اولیه خود میگذارد و به جای تمرکز بر رشد معنادار هر یک از شخصیتها، به مرگهای ناگهانی، تغییرات سریع لحن و ریتم شتابزده پناه میبرد. علاوهبر این، انیمه پیش از آنکه مانگا به پایان برسد، راهش را از منبع اصلی جدا میکند و در نتیجه به پایانی نامنسجم میرسد. پایانی که با کمی صبوری و وفاداری به مسیر اصلی، میتوانست بهکلی از آن پرهیز شود.
انیمه کومی نمیتواند ارتباط برقرار کند (Komi Can’t Communicate)
معمولا انیمههای ژانر برش زندگی، به دلیل ماهیت خاصشان، ممکن است به مذاق هر بینندهای خوش نیایند. با این حال کومی نمیتواند ارتباط برقرار کند (Komi Can’t Communicate) توانست با تبلیغات خود را بالا بکشاند و دیده شود. این مجموعه داستان تجربههای روزمره شوکو کومی، دانشآموز دبیرستانی محبوبی است که اضطراب اجتماعی زیادی دارد. به همین دلیل نیز نمیتواند بهراحتی صحبت کند. برای حل این مشکل، کومی به کمک همکلاسیاش، هیتوهیتو تادانو، وارد مسیری میشود تا مهارتهای ارتباطی خود را بهبود ببخشد.
بر این اساس، سریال خود را بهعنوان یک کمدی مدرسهای گرم و دلنشین دربارهی غلبه بر اضطراب اجتماعی معرفی میکند. با این حال شهرتش از این داستان ناشی نمیشود و بیشتر مدیون سبک بصری و جلوههای ظاهری است. با وجود فضای دلنشین، روایت داستان بیش از حد کند پیش میرود، موقعیتهای آشنا بارها تکرار میشود و در نهایت سفر درونی کومی عمق مناسبی پیدا نمیکند.
حتی شخصیتهای فرعی این انیمه پرطرفدار نیز چندان آش دهان سوزی نیستند و از یک جایی به بعد الگوی ارتباطاتشان قابلپیشبینی میشود. هرچند اثر همچنان جذابیت خود را حفظ میکند، اما بدون وجود جلوههای بصری نوآورانه این مجموعه تنها یک کمدی در سبک مدرسهای است که دامنه احساسی محدودی را نیز دربرمیگیرد.
انیمه عاشق هینا هستم (Love Hina)
مگر میشود که به کسی وعدهای بدهیم که حتی او را به خاطر نمیآوریم؟ این اتفاقی است که کیتارو در انیمه عاشق هینا هستم (Love Hina) به آن دچار شده است. او که دانشآموزی سرگردان و ناکام است، مدیریت خوابگاه دخترانه هیناتا را برعهده دارد. با این حال دست از تلاش برای قبول شدن در دانشگاه توکیو برنمیدارد. تنها دلیل او برای این سماجت قولی است که در کودکی به یک دختر ناشناخته داده است. با این حال بارها نیز در این مسیر شکست میخورد.
هرچند اکنون روایت انیمه Love Hinata چندان جالب به نظر نمیرسد، اما این مجموعه بخش زیادی از تحسینهای خود را مدیون زمانبندی مناسب انتشارش است. در حقیقت زمانی که نگاه مدرن مانند اکنون چندان فراگیر نشده بود، این مجموعه با روابط عجیب و سمی خود نظر مخاطبان زیادی را به خود جلب کرد. در اغلب موارد نیز شخصیت اصلی به دلیل سوتفاهماتی که ایجاد میشود، از گروه زنان کتک میخورد و همین موضوع طنز اثر را بالا میبرد. این درحالی است که امروزه هیچ کس از چنین کلیشههای ناخوشایندی در انیمهها استقبال نمیکند.
بدتر از آن، بزدلی کیتارو و چرخه تکراری شکستش در آزمونهای ورودی است که هرگونه شتاب و پیشروی را از روایت میگیرد و داستان را به حلقهای فرساینده از تحقیر و ناکامی تبدیل میکند. به طور خلاصه، هرچند انیمه عاشق هیناتا هستم در زمان خود تاثیر شگرفی بر دنیای انیمه گذاشت، اما بهعنوان یک اثر سرگرمکننده چیزی فراتر از فریادهای گوشخراش و فنسرویسهای ازمدافتاده برای عرضه ندارد.
انیمه هنر شمشیرزنی آنلاین (Sword Art Online)
در جهان انیمه هنر شمشیرزنی آنلاین (Sword Art Online)، کازوتو کیریگایا یکی از ۱۰ هزار بازیکنی است که در یک بازی واقعیت مجازی انقلابی از نوع MMORPG گرفتار شدهاند؛ جایی که اگر بازیکن در آن بمیرد کار شخص برای همیشه در دنیای واقعی تمام میشود. رهایی از این شرایط تنها یک راه دارد و آن هم این است که بازیکنان تمام هیولاهای مرگبار هر صد طبقه قلعه عظیم آینکراد را ازبین ببرند.
در آغاز، سریال روایتی بقا محور و پرتنش ارائه میدهد و بر مسیر کیریتو بهعنوان یک بازیکن تکرو تمرکز میکند که با تسلط بر سازوکارهای بازی میکوشد جان باقی افراد را نیز نجات بدهد. با این حال مجموعه خیلی زود ایده درخشان خود را از یاد میبرد و بدون هیچ دلیل منطقی و درستی، کیریتو را به قهرمانی شکستناپذیر تبدیل میکند. در چنین حالتی دیگر حسی از تنش و هیجان به مخاطب منتقل نمیشود. جای تعجبی هم ندارد؛ چرا که کیریتو بدون هیچ درگیری خاصی و تنها با استفاده از قدرت خود، واژه خطر را از معنا تهی میکند. هرچند نمیتوان به راحتی از جایگاه فرهنگی این انیمه چشمپوشی کرد، اما هیاهوی پیرامون آن هم تنها برای پوشاندن ضعفهای ساختاری مداومش کاربرد دارد.
نظر شما درباره این انیمهها چیست؟ چه انیمه های پرطرفدار دیگری را میشناسید که آنچنان هم تماشایشان دلچسب و راضی کننده نبوده است؟ منتظر نظرات ارزشمند شما هستیم.
منبع: Screenrant
بهترین بازیهای شمشیربازی با امید لنون
نظرات