اموند تارگارین با بازی ایوان میچل
انتخاب سردبیر سینما

خاندان اژدها: بازیگری که شخصیتش در نبرد مرد می‌گوید لحظات آخر تسلیم محض بودند

خطر اسپویل: در این مطلب به جزئیاتی از طرح داستانی قسمت چهارم فصل دوم خاندان اژدها اشاره می‌شود. پس اگر هنوز سریال را ندیده‌اید شاید ترجیح بدهید از این مطلب بگذرید.

جنگ همیشه تلفات دارد و قلب آدم را می‌شکند. نبرد حماسی پایان قسمت چهارم پیش‌درآمد بازی تاج و تخت یعنی خاندان اژدها هم استثنا نبود. هوادران شاهد کشته شدن یکی از شخصیت‌های کلیدی بودند که پس رقص تماشایی بین دو اژدها نابود شد.

اموند، لعنت به تو و وهگار غول‌پیکرت

این‌جا آخرین بازمانده وستروس است که به دیدار مرگ رفته. او درمورد لحظات پایانیش و این‌که بیشتر از هرچیزی دلش برای بازی نقش شاهزاده‌ای موطلایی در جهان خشن تنگ می‌شود صحبت می‌‌کند.

-: تمام قسمت را دیده‌ای؟

ایو بست (Eve Best): نه، هنوز هیچی ندیده‌ام. حتی فصل اول را هم ندیده‌ام. یک‌جورهایی شبیه این است که صدای خودت را روی پیغام‌گیر شخص دیگری بشنوی، آن‌قدر که از صدای خودت منتفر شوی. این هم تاحدی شبیهش است، اما میلیون‌ها بار شدیدتر. به‌علاوه، به خاطر سابقه تئاتری‌ام عادت ندارم برگردم و کار را دوباره تماشا کنم. تحت تاثیر بازیگر‌های جوان‌تر قرار می‌گیرم که این‌قدر با صفحه نمایش درگیر هستند و خیلی راحت می‌روند جلوی مانیتور می‌نشینند و کاملا بی‌طرفانه نگاه می‌کنند، این توانای فوق‌العاده است. حواس من خیلی زود پر می‌شود و بعد هم یک‌جور‌هایی منزجر می‌شوم. واقعا دوست دارم ببینمش. شنیدم خیلی خوب است.

-: آن‌جا که وهاگار برای گاز گرفتن اژدهای تو حمله می‌کند، ناگهانی و ترسناک است. من با دیدنش جیغ کشیدم.

بست: می‌دانستم که این‌کار را می‌کنند. نزدیک‌ترین چیزی‌که از آن دیدم وقتی بود که صحنه را فیلم‌برداری می‌کردند. کارگردان همه‌چیز را مشخص کرده بود و یک نسخه کارتونی از کل صحنه هم آماده کرده بودند تا ببینم هدف دقیقا چیست. خیلی خوشحالم که جواب داده.

-: آیا برای سقوط مرگبار دستورعمل هنری خاصی داده بودند؟ تصمیم خودت بود که دست‌هایت را به آن شکل بالا بگیری؟

بست: تصمیم خودم بود. فکر می‌کنم لحظه‌ای از چنگ زدن و سپس رها کردن می‌خواستند. البته خیلی طبیعی به نظر می‌آمد. بعد از آن همه‌چیز، یک‌جور لحظه صلح بود. موقع فیلم‌برداری این صحنه تنش و فشار زیادی وجود داشت. اتفاقا آخرین صحنه‌ای بود که فیلم‌برداری کردم. کل آن صحنه را آخر فیلم‌‌برداری گرفتیم. روز خاصی بود و بعد رایان کاندال (Ryan Condal) آمد و سخنرانی کرد. خیلی زیبا بود. اما فشار زیادی بود. من این‌جوری بودم که «لطفا الان من را به گریه نندازید. باید بلند شوم و این صحنه را ضبط کنم که بخش خیلی مهمی از فیلم است.» به‌هرحال مراحل طولانی بود چون باید دوربین را برای این حرکت که خیلی هم پیچیده بود آماده می‌کردند. خیلی وقت داشتم و بیشتر و بیشتر عصبی می‌شدم. و درنهایت در دو برداشت انجامش دادیم. این‌جوری بود که «نه! چی؟!» و کارگردان این‌طور بود که «نه، خیلی خوبه. من راضیم.» او هم به معنی واقعی کلمه و هم از نظر روانی رها می‌کند. یک تسلیم واقعی بود.

ایو بست

-: کتاب‌های جرج آر.آر. مارتین مشخص می‌کنند که کاراکتر تو زمان زیادی در این جهان نمی‌ماند. آیا رایان در فصل اول اجازه داد بفهمی که نمی‌توانی فصل ۲ را به سر ببری؟

بست: در آن زمان نمی‌دانستم. این‌طور بود که: «خب، کارش تمام است.» اما بعد از آن‌که دورخوانی تمام شد و با دانستن این‌که همه آن‌ها برای خواندن قسمت‌های پنج و شش برمی‌گردند، این‌طور بودم که آه، واقعا می‌خواهم بدانم چه اتفاقی می‌افتد. می‌خواهم بدانم آیا کورلیس (Corlys) واقعا خوشحال نبود؟ واقعا ناراحت است؟ بهتر است که حسابی غمگین باشد. حسابی گریه کند.

-: شخصیتت با وجود این‌که می‌دانست رهبر بهتری از ویسروس (Viserys) می‌شود به سمت مرگ رفت؟

بست: بله، البته. منظورم این است که این کل سفر شخصیت است. این ستون داستان است…زنی که به خاطر مردی کنار گذاشته می‌شود. زنی که واضحا بسیار برای این کار گزینه بهتری است. در حقیقت، وقتی ضبط را شروع کردیم، سارا هس (Sara Hess) سرپرست هم‌نویسنده رایان مستقیم به سمتم آمد و گفت:‌ «این‌جا اتفاقات زیادی شبیه ماجرای هیلاری کلینتون می‌افتد» و این حرف واقعا درست به نظر می‌رسد. کسی‌که مشخصا واضح است باهوش‌تر، متخصص‌تر، واجد شرایط‌تر و کسی‌که از نظر شخصیتی و ذهنی مناسب‌ترین گزینه برای این نقش است، به‌خاطر جنسیتش کنار گذاشته می‌شود و بعد هم شاهد این است که این اتفاق دوباره با راینرا (Rhaenyra) می‌افتد. احساس قوی‌ای از این دست وجود داشت که « نه تا وقتی من هستم، این داستان دوباره تکرار نمی‌شود، باید تغییرش دهیم»

-: دلت برای این‌که با کلاه‌گیس بلوند چقدر جذاب به نظر می‌رسیدی تنگ می‌شود؟

بست: در واقع، فقط آرزو می‌کنم که ای کاش کسی را داشتم که در زندگی واقعی هم آن کلاه‌گیس را برایم آماده کند.

-: همیشه حواسم به لبه‌ها است تا ببینم چیزی پیدا می‌کنم که شبیه به کلاه‌گیس باشد. واقعا مشخص نمی‌شود.

بست: خیلی هوشمندانه است. تعداد زیادی کلاه‌گیس آریان (Aryan wigs) در این سریال است. در بازی تاج و تخت فقط یکی بود. اما من هم مثل شما هستم. این‌طور که پس تورش کجاست؟ خط‌هایش کو؟ پوشندنش روندی بسیاری زمان‌بر است، چون کلی مو دارم که باید مخفیشان کنم، بعد کلاه طاسی می‌گذارند و بعد آن کلاره را رنگ می‌کنند. در این کار نابغه‌اند. واقعا مهندسی جالبی دارد. اما بگذارید بگویم که به همان اندازه و به‌شدت هم ناراحت است. آخر روز سرم داغ بود و پر از پین‌های فلزی. مسئول موهای من که فوق‌العاده و نابغه بود چشم‌هایی مثل عقاب داشت. نمی‌گذاشت از زیر هیچ‌چیز در بروم. پس اگر یکی از پین‌ها را درمی‌آوردم سریع با یکی دیگر برمی‌گشت.

خاندان اژدها ؛ مقایسه دو اژدهای خاندان تارگرین ویگار و ورمیتور

منبع: DeadLine


بهترین بازی‌های ورزشی با محمدرضا احمدی | میزگیم فوتبالی

بهترین بازی‌های ورزشی با محمدرضا احمدی | میزگیم فوتبالی

Loading

تگ ها

نظرات

اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
Amt
پاسخ

اسپویل سنگین:اون مرد آهنگر سوار اژدهای سیلور میشه، نقطه