انیمیشن درون و بیرون ۲
انتخاب سردبیر سینما

انیمیشن Inside Out 2 چگونه فرهنگ تراپی مدرن را به تصویر می‌کشد؟

درون و بیرون ۲ (Inside Out 2) جدیدترین غول دنیای سرگرمی از استودیو انیمیشن‌سازی پیکسار است. این اثر به زیبایی طراحی شده، سرگرم‌کننده و تامل‌برانگیز است – همان‌طور که از پیکسار انتظار می‌رود – و پیامی مثبت‌اندیشانه به کودکان و نوجوانان می‌دهد تا به ارزش‌های اساسی چون وفاداری، صداقت و مهربانی پایدار بمانند. نویسنده America Magazine، کولم اوشی، این انیمیشن را به همراه سه فرزند خود تماشا کرده و همگی تا حد زیادی از آن لذت برده‌اند. اما یک موضوع برای او درگیرکننده بوده و حتی باعث ناراحتی او شده است.

درست مثل انیمیشن Inside Out 1، در اینجا هم احساسات و عواطف قهرمان داستان یعنی رایلی در قالب شخصیت‌هایی باورپذیر و منحصر به‌فرد به تصویر کشیده می‌شوند و اصول پایه‌ای روانشناسی از طریق اتفاقات دراماتیک و اکشن به شکلی خلاقانه و شگفت‌انگیز به معرض نمایش درآمده‌اند. در دنباله درون و بیرون، رایلی اکنون ۱۳ سال دارد و با مشکلات روانشناختی تازه‌ای مواجه است – به خصوص حضور اضطراب به عنوان یک حس قدرتمند و تاثیرگذار – و باید قابلیت رسیدن به توازن روانی را در طول یک اردوی هاکی روی یخ (که تقریبا سه روز به طول می‌انجامد) به‌دست آورد.

انیمیشن Inside Out ۲ رکورد مهم دیگری را در باکس آفیس شکست

در انیمیشن درون و بیرون ۲ علاوه بر اتاق کنترل منحصر به‌فردی که احساسات از طریق آن رایلی را هدایت می‌کنند و انبارهای بزرگ و بی‌پایان خاطرات گذشته به سبک آمازون، چشم‌اندازی درونی این شخصیت یک جنبه و ساختار تازه دارد و آن هم درخت «حس خود ادراکی» است. این درخت ساختاری کریستالی، زیبا و آبی رنگ دارد که شبیه تارهای درخشان یک آلت موسیقی در هم تنیده شده‌. زمانی که اضطراب وارد اتاق کنترل می‌شود، او و دیگر تازه‌واردان – مثل حسادت، ملالت و خجالت‌زدگی – کنترل تفکرات و رفتار رایلی را با یک کودتا به‌دست می‌گیرند و احساسات قدیمی و مثبت او را به تبعید می‌فرستند.

انیمیشن درون و بیرون ۲

اضطراب هیچ‌گاه در قالب یک ویلن یا شخصیت منفی به نمایش درنمی‌آید؛ در بدترین حالت، او یک قهرمان غیرمتعارف است که به شکلی وسواس‌گونه می‌خواهد از رایلی محافظت کند و او را به سمت چشم‌انداز خاصی از موفقیت و امنیت مادی هدایت نماید. با تمام این اوصاف، تاثیر ناخواسته افعال اضطراب تخریب و فساد اخلاقی دختر است که به‌واسطه تغییر شکل درخت حس خود ادراکی – که اکنون شکلی زشت به خود گرفته و نارنجی رنگ شده – به مرحله ظهور می‌رسد.

صحبت‌های دوره‌ای و پرجزئيات با دانشجویان آمریکایی به خوبی نشان می‌دهد که تاثیرگذاری دیزنی و به خصوص پیکسار در زمینه ایجاد جهان‌بینی برای افراد جامعه روز به روز بیشتر می‌شود. باتوجه به نبوغ و شگفتی انیمیشن‌های پیکسار در چند دهه گذشته، تسلط انکارناپذیر دیزنی یا همان House of Mouse در فرهنگ عامه و صدالبته ذات تاثیرپذیر مخاطبان نوجوان که از کودکی تا بزرگسالی با همین آثار رشد می‌کنند، باعث می‌شود تا نسبت به تاثیرگذاری آن‌ها روی جامعه شگفت‌زده نشویم. بر کسی پوشیده نیست که دیزنی ارتش تولیدکنندگان و خالقان آثار خود را imagineers (ترکیبی از واژه Image به معنای تصویر و Engineer به معنای مهندس) می‌خواند. و در اینجا انسان ناخودآگاه یاد برخی از واژه‌های ابداعی استالین می‌افتد که هنرمندان را «مهندسان روح» قلمداد می‌کرد. این یعنی کمپانی‌هایی چون دیزنی تصمیم می‌گیرند موج تفکرات و استعارات ذهنی یک جامعه در آینده به چه سمتی حرکت کند و در خدمت کدام ایده‌آل‌ها و ایدئولوژی‌ها باشد.

جرج لیکاف، زبان‌شناس و عصب‌شناس آمریکایی، اعتقاد دارد که ما اساسا به‌واسطه استعارات داستانی که در فرهنگمان نهفته شده، زندگی را حرکت می‌دهیم و این عناصر – حتی اگر خودمان متوجه نشویم – جنبه‌های مختلف تجربه‌مان از دنیای اطراف را شکل می‌دهد؛ از جمله اینکه فکر می‌کنیم که هستیم و چه هستیم، ارتباطاتمان با دیگران چگونه است و حتی اینکه چه درکی از زمان و مکان داریم. (یکی از نمونه‌هایی که لیکاف مطرح می‌کند، مفهوم زمان در قالب یک جسم و شیء است که وقایع را از طریق فضا و مکان به ما نزدیک می‌کند؛ مثلا کودکان ما می‌گویند «نمی‌توانم بیشتر از این منتظر فرا رسیدن کریسمس باشم.») حال اینکه بعضا استعاره‌ها و دیدگاه‌های رایج ما چگونه چشممان را روی مدل‌ها و اشکال جایگزین واقعیت می‌بندد، به همان اندازه حائز اهمیت و تاثیرگذار است. هر دو متفاوت از فرهنگ با خودش استعاره‌ها و دیدگاه‌های خاصی را می‌آورد، که هر یک از آن‌ها به شکلی تازه به ما القاء می‌کند «چه کسی هستیم»، در چه دنیایی زندگی می‌کنیم و اهدافمان باید چه چیزهایی باشد. اینگونه ما ناخواسته نسبت به دیدگاه‌ها و احساسات قدیمی‌تر کور می‌شویم.

انیمیشن درون و بیرون ۲

استعاره‌های غالب پیکسار معمولا حول محور کار و تلاش می‌چرخند، آن‌ هم با تمرکز بر فضاهای کاری کاپیتالیستی مدرن در ایالات متحده. دنیای Inside Out هم به‌شدت تمثیلی و گویا است: ناخودآگاه رایلی شبیه به یک اتاق کنترل یکی از شبکه‌های تلویزیونی تعبیه شده که تمام کارکردهای شناختی پیچیده وی را تحت نظر دارد و پر از کارمندان سطح پایین و ساده است (مثل کارگردان ساختمانی یا امثالهم). یا حتی شما Toy Story را در نظر بگیرید که اسباب‌بازی‌ها را در قالب چیزی شبیه به «کارمندان نگهداری از کودکان» یا یک سری تراپیست نشان می‌دهد که وودی مدیریت گروهشان را برعهده دارد. یا مثلا کارخانه هیولاها (Monsters, Inc) عواطف کودکان (در اینجا تمرکز روی ترس است) را عنصر مرکزی اقتصاد پیشرفته هیولاها می‌داند. حتی روایت و مضامین معنوی‌تر انیمیشن Soul هم شبیه یک کراس‌اور میان دره سیلیکون و موسسه غیرانتقاعی Esalen است.

مشخصا این تفکر وجود ندارد که پیکسار به شکل شیطانی مشغول دستکاری تفکرات نوجوانان است. اما دقیقا همان‌طور که اضطراب ناخودآگاه رایلی را برای باور به چیزهایی که ظاهرا «برایش خوب هستند» ترغیب می‌کند، ابرکمپانی‌های دنیای سرگرمی هم بعضا بدون هیچ قصد و غرض خاصی ما را از روش‌های تفکر و زندگی جایگزین که شاید حتی سالم‌تر و بهتر از سیستم فعلی باشد، دور می‌کنند. در اواسط قرن بیستم، فیلیپ ریف (جامعه‌شناس و نظریه پرداز اجتماعی) مدعی شد سه گونه روش تفکر و جهان‌بینی غالب (شما اسمش را همان استعاره‌های فرهنگی بگذارید) تمدن غرب را به پیش می‌راند: «انسان سیاسی» رومی-یویانی، «انسان مذهبی» یهودی و قرون وسطایی، و نهایتا عصر امروزی که «انسان روانشناختی» باشد. در کتاب The Triumph of the Therapeutic—Uses of Faith After Freud، ریف دو گونه دوم را اینگونه تعریف می‌کند: «انسان مذهبی به دنیا آمد تا نجات پیدا کند، انسان روانشناختی به دنیا آمد تا حس رضایت به او بدهند.»

پیکسار در حال ایده‌پردازی برای انیمیشن Inside Out ۳ است

در این واژه «حس رضایت گرفتن» نوعی تنهایی تلمیحی وجود دارد که مرا به تسخیر خود درآورده. شاید این موضوع به ریشه‌شناسی واژه لاتین placare ارتباط دارد که به معنای آرام کردن و ساکت کردن خود است، آن در زمانی که دسترسی به یک وجود معنوی و الهی که ایجاد کننده آرامش بود از دست رفته. یا شاید هم درد اصلی در این باشد که همه چیز در نهایت به «سرگرمی» بدل خواهد شد؛ دنیایی که همه چیز را محصول و خدماتی برای فروش می‌داند و صرفا باید مشتری‌ها و مصرف‌کننده‌ها را راضی نگه دارد. در دنیایی که همه به دنبال «حس رضایت» باشند، دیگر از خودگذشتگی معنایی ندارد، قهرمان بودن معنایی ندارد، و در نهایت ارزش‌های والای انسانی از صفحه تاریخ بشری پاک می‌شوند. جای تعجب ندارد که بسیار از افراد جامعه روز به روز منزوی‌تر می‌شوند و می‌خواهند در فضاهای شخصی‌تر به دنبال خواسته‌ها و تمایلاتشان باشند.

انیمیشن درون و بیرون ۲

با رسیدن به پایان «درون و بیرون ۲»، رایلی یاد می‌گیرد عقاید ریشه‌ای و ساده‌انگاری کودکی مثل «من انسان خوبی هستم» را با جنبه‌های باظرافت‌تر و گاها منفی بزرگسالی تلفیق کند. مثلا اینکه او می‌تواند گاهی خودخواه باشد و یا حتی ظالم. این دیدگاه پیچیده از «خود» بسیار واقع‌گرایانه‌تر و بالغانه‌تر است. رایلی از درون یاد می‌گیرد تا با نقصان‌ها و کمبودهای وجودش کنار بیاید و از بیرون مورد استقبال دوستان قدیمی و هم‌تیمی‌های جدیدش قرار می‌گیرد.

این یک پایان‌بندی خوشنودکننده و حتی پیروزمندانه است. اما زمانی که عمیقا به این پایان پیروزمندانه فکر می‌کنیم، یک حس تلخی و ناگواری بر ما چیره می‌شود، چراکه همه چیز با تعریف کنایه‌آمیز ریف از انسان عصر مدرن هم‌خوانی دارد: پیروزی «انسان روانشناختی» و آنچه ما می‌توانیم فرهنگ تراپی مدرن بخوانیم. رایلی همیشه به صورت بنیادین تنها است. درخت «حس خود ادراکی» او در جهت هیچ‌گونه ارزش والاتری رشد نمی‌کند؛ این درخت به هیچ ریشه‌ای که فراتر از زندگی محدود او ارتباط داشته باشد، متصل نمی‌شود. ایده‌آل‌های رایلی در حد همان دستاوردهای شخصی و لذت‌های مادی باقی می‌مانند. بسیاری از نوجوانان و جوانان امروزی سرشار از استعداد، فرصت و انگیزه هستند، اما چیزی وجود ندارد که از درون به آن‌ها تلنگر بزند. اگر آن‌ها هم درون روح خود درختی را رشد می‌دهند، ریشه‌های آن چقدر عمیق و قدرتمند است؟ یا مهم‌تر از آن، این درخت به چه سمتی در حال رشد است؟

نگاهی به انیمیشن Inside Out ۲ | اگر احساسات احساس داشتند چه می‌شد؟

پس از موفقیت تجاری و فنی انیمیشن Inside Out، کارگردان آن پیت داکتر (که یک مسیحی است و در مصاحبه با مجله America از اعتقادات خود گفته) آنچنان که باید و شاید احساس رضایت نداشت. در مقابل، به او حس عجیب پوچی و خالی بودن دست داده بود. انیمیشن بعدی او یعنی Soul درباره شخصی به نام جو گاردنر بود، یک موزیسن جاز که بالاخره به رویاهای خود روی استیج دست پیدا می‌کند اما نهایتا متوجه می‌شود معنا و حقیقت جای دیگری است؛ در زندگی معنوی و دیدن ارزش‌های والا و ارتباط عمیق با انسان‌های دیگر. (در کیس خاص جو، او یک ریسک بزرگ را می‌پذیر تا به یک روح به دنیا نیامده بقبولاند زندگی دنیا ارزش تجربه را دارد.)

اینکه پیکسار حتی در ارائه مفاهیم معنوی و فلسفی خود مستقیما سمت افکار مذهبی یا دیدگاه‌های اینچنینی نمی‌رود، کاملا قابل درک است. در واقع این نگرش در یک فرهنگ سکولار کاملا جوابگو و درست به‌نظر می‌رسد. اما خب پرداختن به ارزش‌های والای انسانی که ورای احساسات، لذت‌ها و خواسته‌های شخصی حرکت می‌کنند، از اهمیت فوق‌العاده‌ای برخوردار است. هنرمندان پیکسار افراد بسیار بااستعداد و قابل احترامی هستند که می‌خواهند به سبک و سیاق خود درخت ادراک را در وجود کودکان و نوجوانان امروزی بکارند. امیدوار هستیم این درخت ریشه‌های عمیق‌تر و شاخه‌هایی بلندتر به‌دست آورد و ارزش‌های اساسی بشر که بسیار فراتر از نیازها و خواسته‌های مادی هستند را فراموش نشوند.

منبع: America Magazine


گیم‌پلی ماینکرفت #۱ بازار استریت وارد می‌شود!

Loading

تگ ها

نظرات

اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها