معرفی بهترین انیمیشنهای تاریخ: کوکو + تماشای رایگان
هنگامی که در مورد بهترین انیمیشنهای تاریخ صحبت میکنیم، افراد زیادی وجود دارند که کوکو (Coco) را در صدر این جدول بحثبرانگیز میاندازند. ما در مورد انیمیشن عمیقی صحبت میکنیم که ایده ابتدایی خود را بر بنای یک سنت مکزیکی به اسم روز مردگان میچیند. ولی داستان رفته رفته عمیقتر میشود و در کنار کیفیت بصری بینظیرش، مخاطب را در دنیای خود غرق میکند.
شرکت پیکسار در طی عمر نسبتا طولانی خود، چندی از بهترین انیمیشنهای تاریخ را تحویل دنیای سینما داده است. حال اگر بخواهیم در بین این انیمیشنها یکی را به عنوان بهترین انتخاب کنیم، اسمهایی نظیر داستان اسباب بازی، درون و بیرون و وال-ای را خواهیم شنید. اما اگر کسی تمام آثار پیکسار را دیده باشد، بدون شک جایگاه ویژهای برای انیمیشن کوکو (Coco) در نظر خواهد گرفت. این اثر که در سال ۲۰۱۷ روی پرده رفت، چه از نظر هنری و چه از منظر اقتصادی یک موفقیت کمنظیر بود که کمتر انیمیشنی توان رقابت با آن را دارد.
ایده اصلی انیمیشن Coco حول محور یک جشن مکزیکی به اسم روز مردگان یا به قول خود مکزیکیها Día de Muertos است. در این جشن که هر ساله در تاریخ ۱ و ۲ نوامبر برگزار میشود، مردم مکزیک فکر میکنند ارواح عزیزان از دست رفتهشان به دنیا بازمیگردند و برای چند ساعتی پیش آنها هستند. به همین خاطر هم با سنت و روش خاص خود این روز را جشن میگیرند. استفاده از این ایده نه تنها به انیمیشن کوکو هویتی منحصر به فرد داده، بلکه زمینه مناسبی برای روایت یک داستان عمیق را فراهم کرده است. نتیجه تمام این ریزهکاریها باعث شد که پس از گذشت نزدیک به هشت سال، هنوز هم در مورد این انیمیشن صحبت کنیم و از به یاد آوردنش لذت ببریم.
شرکت پیکسار برای ساخت انیمیشن مورد بحث بودجه سنگینی کنار گذاشت که چیزی بین ۱۷۵ الی ۲۲۵ میلیون دلار برآورد میشود (آمار دقیقتر در دسترس نیست). با وجود این بودجه سنگین، Coco در گیشه نزدیک به ۸۱۴.۳ میلیون دلار فروخت و درآمد خوبی را برای پیکسار و دیزنی به همراه داشت. اما علاوه بر موفقیت اقتصادی، کوکو در فصل جوایز هم خوش درخشید. از جمله این جوایز میتوانیم به بهترین انیمیشن بلند سال و بهترین آهنگ اورجینال در مراسم اسکار اشاره کنیم که در نوع خود دستاورد فوقالعادهای به حساب میآید. راستی منتقدین هم حسابی عاشق این اثر شدند و نمرات اکثرا خوبی را به انیمیشن تحسین شده پیکسار دادند.
حال بیایید کمی در مورد داستان عمیق و احساسی Coco صحبت کنیم. در یک شهر کوچک مکزیکی یک زن به اسم ایملدا با مردی ازدواج میکند که عاشق موسیقی و خوانندگی است. با وجود اینکه این زوج صاحب دختری به اسم کوکو میشوند، اما مرد خانوادهاش را رها میکند تا به دنبال جاهطلبیهای خود در موسیقی برود و به یک چهره معروف تبدیل شود. ایملدا که با یک دختربچه تنها مانده و باید به تنهایی او را بزرگ کند، یک کفاشی باز کرده و تصمیمی مهم میگیرد. طبق این تصمیم مهم، هیچ یک از اعضای خانواده ایملدا حق ندارند به سراغ موسیقی بروند و باید همیشه از این هنر دوری کنند.
سالها بعد یکی از نوادگان ایملدا که میگوئل نام دارد با خانواده و خویشاوندانش زندگی میکند که از جمله آنها میتوانیم به کوکو اشاره کنیم؛ دختربچهای که حالا به یک پیرزن مسن و مریض تبدیل شده و فرصت زیادی برای زندگی ندارد. میگوئل که یک پسر نوجوان و فوقالعاده مستعد است، به موسیقی علاقه زیادی نشان میدهد. منتها به خاطر قانونی که ایملدا سالها پیش وضع کرده، از رفتن به سراغ موسیقی منع میشود. با این حال، میگوئل که علاقه دیوانهواری به موسیقی دارد در خفا به گیتار زدن میپردازد و سعی میکند با دیدن ویدیوهای الگوی خود یعنی ارنستو دلا کرو، موسیقی را بهتر یاد بگیرد.
در روز مردگان که پیش از این در موردش صحبت کردیم، میگوئل به صورت اتفاقی به محل قرارگیری عکسها میخورد و باعث شکستن قاب عکسی میشود که تصویر ایملدا و کوکو در آن گذاشته شده بود. پس از این اتفاق، میگوئل تصویری نصفه و نیمهای از همسر ایملدا میبیند که یک گیتار در دست دارد؛ گیتاری که از قضا به الگویش یعنی ارنستو دلا کروز متعلق است. پسربچه که فکر میکند یکی از نوادگان ارنستو دلا کروز بزرگ است این موضوع را با خانواده در میان میگذارد و از اهداف خود در زمینه موسیقی میگوید. اما مادربزرگ میگوئل که به سنت ممنوعیت موسیقی به شدت پایدار است، گیتار پسر بیچاره را میشکند و باعث میشود که میگوئل از خانوادهاش فاصله بگیرد.

میگوئل مجبور میشود به خاطر سنتهای خانوادگی، علاقهاش به موسیقی را پنهان کند
در ادامه میگوئل به سراغ مقبره ارنستو میرود و گیتار معروف او را میدزدد. اما به محض اینکه از گیتار استفاده میکند دچار نوعی طلسم میشود و آدمهای زنده دیگر قادر به دیدن او نیستند. اما با این وجود، او قابلیت تعامل با مردهها را پیدا میکند که برای جشن روز مردگان به دنیا زندهها آمدهاند تا عزیزان خود را ببینند. در بین این مردهها چندین نفر از فامیلهای میگوئل هم وجود دارند که تصمیم میگیرند او را با خود به سرزمین مردگان ببرند. اما در این میان یک مشکل بزرگ وجود دارد. از آنجایی که میگوئل تصویر ایملدا را شکست و تنها نشانهاش در دنیای زندهها را از بین برد، او دیگر توانایی رفتن به دنیای زندهها را ندارد تا بتواند دخترش یعنی کوکو را ببیند.
اما اوضاع زمانی وخیمتر میشود که میگوئل میفهمد طلسم شده و تا زمانی که بخشش خانوادهاش را به دست نیاورد، نمیتواند به شرایط عادی بازگردد. علاوه بر این، اگر او این کار را تا اتمام جشن روز مردگان انجام ندهد، برای همیشه در دنیای مردگان گیر میکند و نمیتواند به پیش خانوادهاش برود. ایملدا که دلش به حال پسرک سوخته به او یک پیشنهاد میدهد: اگر میگوئل قول دهد که موسیقی را کنار بگذارد، مورد بخشش ایملدا قرار گرفته و به دنیای زندهها بازمیگردد. اما عشق آتشین میگوئل به موسیقی مانع قبول این پیشنهاد میشود و در عوض، او سعی میکند در دنیای مردهها به سراغ ارنستو برود و از او کمک بگیرد.

آیین روز مردگان در کوکو تنها نقش یک پسزمینه تزئینی را ندارد، بلکه به ستون اصلی روایت و هویت داستان تبدیل میشود. از محرابهای خانگی و حضور پررنگ عکس نیاکان گرفته تا گلهای همیشهبهار، موسیقی سنتی و باور به زنده ماندن انسانها در خاطره بازماندگان، همه با دقت و معنا در تار و پود فیلم تنیده شدهاند. این پرداخت دقیق فرهنگی، سرزمین مردگان را به فضایی زنده، پررنگ و احساسی بدل میکند و باعث میشود مخاطب، فارغ از سن و پیشزمینه فرهنگیاش، ارتباطی عمیق با مفاهیم فیلم برقرار کند. همین توجه به جزئیات است که Coco را از یک انیمیشن سرگرمکننده فراتر میبرد و آن را به اثری فرهنگی و ماندگار تبدیل میکند.

برخلاف سایر اعضای خانواده، خود خانم کوکو مخالفت خاصی با موسیقی ندارد
یکی از عمیقترین و تأثیرگذارترین مفاهیمی که انیمیشن کوکو به آن میپردازد، ایدهی مرگ دوم است؛ مفهومی که مرگ را نه صرفاً پایان حیات جسمانی، بلکه نتیجه فراموش شدن در حافظه زندگان تعریف میکند. در جهان روایتشده فیلم، ارواح تا زمانی میتوانند در سرزمین مردگان به زندگی خود ادامه دهند که کسی در دنیای واقعی آنها را به یاد بیاورد و نامشان را زنده نگه دارد. زمانی که خاطرهی یک فرد به طور کامل از میان میرود، او نیز برای همیشه ناپدید میشود؛ اتفاقی که بهعنوان مرگ دوم شناخته میشود و یکی از تلخترین سرنوشتها در دنیای فیلم به شمار میآید.
این نگاه فلسفی، مرگ را از مفهومی تاریک و ترسناک به مسئلهای انسانی و احساسی تبدیل میکند و اهمیت خاطره، روایت و پیوند میان نسلها را برجسته میسازد. کوکو با طرح این ایده نشان میدهد که زنده نگه داشتن یاد و داستان گذشتگان، شکلی از تداوم زندگی و نوعی جاودانگی است. اوج این مفهوم در رابطهی میان میگوئل و مادربزرگ کوکو شکل میگیرد؛ جایی که یک ترانه و یک خاطرهی ساده، نه تنها سرنوشت یک روح را تغییر میدهد، بلکه پیوند گسستهی یک خانواده را نیز دوباره برقرار میکند و پیام اصلی فیلم را به شکلی تأثیرگذار به مخاطب منتقل میسازد.
نظر شما در این باره چیست؟ دیدگاههای خود را با تیم بازار و سایر کاربران به اشتراک بگذارید.
منبع: Disney.fandom
رازهای یوتوب فارسی؛ میزگیم با سکشات – قسمت اول
نظرات