داچ ون در لیند (Dutch Van Der Linde) حکم پدرخوانده آرتور مورگان و رئیس گنگ ون در لیند را دارد. این شخصیت یک رهبر به تمام عیار است و با وجود تصمیمهای اشتباهی که میگیرد، نمیتوان کاریزمای بالای او را ذرهای زیر سوال برد.
داچ ون در لیند که در جایی نزدیک به شهر فیلادلفیا چشم به جهان گشود، حاصل ازدواج مادرش گرتا با یک مرد هلندی است که از اسم دقیق وی آگاه نیستیم. پدر این شخصیت در جنگ داخلی ایالات متحده آمریکا یک سرباز بود و برای جبهه Union (ایالتهای شمالی) مبارزه میکرد. او در نهایت در یکی از جنگهایی که در پنسیلوانیا جریان داشت جان خود را از دست داد تا پسرش بدون پدر بزرگ شود. مرگ پدر باعث شد که داچ کینه بزرگی از جنوبیها به دل بگیرد و شخصیتش مبنی بر همین اتفاق تغییرات زیادی کرد.
او در سن ۱۵ سالگی و به خاطر اینکه نمیتوانست با مادرش کنار بیاید از خانه فرار کرد تا به تنهایی زندگی کند. البته مادر داچ ون در لیند هم عمری طولانی نداشت و چند سال پس از فرار کردن پسرش در تنهایی فوت کرد و در شهر بلکواتر دفن شد. خود Dutch چند سال پس از این واقعه به مرگ مادرش پی برد و این موضوع هم تاثیری منفی روی او داشت. اما آنچه که در هویت شخصیت مورد بحث در اولویت قرار میگیرد ارزش آزادی است. بزرگترین هدف این شخصیت آزادی محسوب میشود و او دوست دارد به شکلی مستقل در جهان مجزای خود زندگی کند.
این شخصیت مهم از فرنچایز رد دد ردمپشن در اواسط دهه ۱۸۷۰ به خلاف و دزدی روی آورد تا بتواند مستقل از هر قانونی زندگی آزادانه خود را بسازد. یک دفعه و هنگامی که او در مسیر شهر شیکاگو قرار داشت در یک کمپ با مردی فریبکار به نام هوزیا متیوس آشنا شد. هوزیا قصد داشت از داچ ون در لیند دزدی کند و او را پشت سر بگذارد، ولی پس از مدتی متوجه میشود که داچل هم پیشه مشابهی دارد و میخواست عمل یکسانی در قبال وی انجام دهد. این دو نفر که تحت تاثیر استعداد یکدیگر در دزدی و فریبکاری قرار گرفتند حسابی به این موضوع خندیدند و به دوستان نزدیک هم تبدیل شدند. پس از مدتی این دو نفر گنگ معروف ون در لیند را به وجود آوردند که داستان RDR2 حول محور آن تعریف میشود.
داچ و هوزیا در سال ۱۸۸۷ خود را به عنوان تاجرهای بین المللی جا زدند و چندین سهم ۳۰۰ دلاری را به مردم محلی فروختند تا پول خوبی به جیب بزنند. منتها کلانتری به نام کارمایکل متوجه این حربه میشود و این دو نفر را دستگیر میکند. با این حال دو شخصیت مذکور به روشی نامعلوم از زندان فرار کرده و در این مسیر از خود کلانتر هم دزدی میکنند. اما چند وقت بعد و در همان سال ۱۸۸۷، داچ ون در لیند و هوزیا متیوس یکی از بزرگترین کارهای زندگی خود را انجام دادند. آنها پسری یتیم و خیابانی به اسم آرتور مورگان را زیر بال و پر خود گرفتند و به او تیراندازی، شکار، خواندن، نوشتن، سوارکاری و… را یاد دادند. بدین ترتیب آرتور به یکی از اعضای جدید این گروه تبدیل شد.
در همان حوالی داچ ون در لیند با زنی به نام سوزان گریمشاو آشنا شده و با او وارد رابطه عاطفی میشود. البته او پس از چند مدت رابطهاش با سوزان را قطع میکند و به زن دیگری به نام آنابل علاقه پیدا میکند. زمان میگذرد و داچ با دشمن اصلی خود یعنی Colm O’Driscoll آشنا میشود که بخش زیادی از جزئیات آن را در داستان رد دد ردمپشن ۲ مشاهده کردیم. این شخصیت در طی این زندگی پرفراز و نشیب چیزهای زیادی یاد میگیرد و با وجود تصمیمهای اشتباه، میتوان از او با عنوان یکی از جذابترین شخصیتهای تاریخ ویدیو گیم یاد کرد.
نظر شما در این باره چیست؟ دیدگاههای خود را با تیم بازار و سایر کاربران به اشتراک بگذارید.
منبع: RedDead.Fandom
چرا اشاره نشده که داچ یه نقشه داره؟🤔
متوجه منظورتون نشدم 🤔
داچ همیشه یه نقشه داره لجندا میدونن
آهاااا 🙂
بله I Have a Plan که از دهن خدا بیامرز نمیافتاد
منظورت رد دد ۱ هستش ؟؟
من یه نقشه داشتم جان…..
تو همیشه یه نقشه داری داچ .
. Nice to see you John
! Hello dutch
این بازی یچیز کم داشت اونم اینکه آرتور انگار گی بود اصلا با زنها رابطه خوبی نداشت، بنظرم بعد برکشت از جزیره گواما باید با سیدی ادلر تیک میزد چند بار سعی کردم با سیدی تنها بشم و… ولی متاسفانه نمیشد 😉
مث اینکه گذشته آرتور نمیدونی چیه