۵ شخصیت منفی سریالهای ایرانی که از قهرمانها محبوبتر شدند
گاهی در سریالها، این قهرمانها نیستند که قلب مخاطب را تسخیر میکنند؛ بلکه ضدقهرمانها و شخصیتهای منفیاند که با پیچیدگی، کاریزما یا حتی خشونتشان، تبدیل به چهرههایی ماندگار میشوند. از سالهای دور تلویزیون تا امروز که سریالهای نمایش خانگی میداندارند، همیشه شخصیتهایی بودهاند که با وجود تمام خطاها، آنقدر جذاب تصویر شدهاند که مخاطب نمیتواند چشم از آنها بردارد.
در این مقاله سراغ پنج شخصیت منفی رفتهایم که هرکدام در زمان خود سروصدا کردهاند و هنوز هم فراموش نشدهاند؛ انتخاب فقط پنج مورد واقعاً سخت بود و قطعاً جای چند چهره دیگر در این فهرست خالی است. اما این پنج نفر نمونههایی هستند که نشان میدهند «بد بودن» همیشه به معنی «دوستداشتنی نبودن» نیست. بعضی وقتها همین شخصیتهای تاریک و خاکستریاند که قصه را جلو میبرند، احساسات مخاطب را قلقلک میدهند و تبدیل میشوند به نقشهایی که تا سالها دربارهشان صحبت میکنیم. با ما همراه شوید تا نگاهی بیندازیم به محبوبترین آدمهای بدِ دنیای سریالهای ایرانی.
نیما

شیطان داستان سقوط یک فرشته؛ محبوب و تاثیرگذار.
شخصیت اول این فهرست، نیما با بازی مهرداد صدیقیان، نمونهای از همان ضدقهرمانهایی است که از دل یک سریال نهچندان ماندگار بیرون آمد اما خودش ماندگار شد. سقوط یک فرشته رمضان ۱۳۹۰ به کارگردانی بهرام بهرامیان پخش شد. شاید امروز خیلیها داستانش را دقیق به یاد نداشته باشند، اما نیما، جوانی مرموز، سرد و فریبنده، هنوز برای بسیاری یادآور یکی از متفاوتترین نقشهای منفی تلویزیون است. درست مثل یک «آدمبدِ دوستداشتنی» که نمیتوانی از او چشم برداری.
مهرداد صدیقیان در نخستین سریال تلویزیونیاش نقشی را بازی کرد که هم چالشبرانگیز بود و هم پُر از تناقض. نیما در سریال تجسمی از شیطان است؛ کسی که با ظاهر آرام، رفتار حسابشده و جذابیت عجیبش پایههای اعتقاد یک خانواده مذهبی را هدف میگیرد و دختری ساده و پاک را با خود به سمت تباهی میکشاند. او از آن ضدقهرمانهایی بود که نه فقط «بد بودن»، بلکه نحوهی بد بودنش جذابیت میساخت؛ همین پیچیدگی باعث شد مخاطب در آن زمان کمتر غافلگیر شود، چون هر صحنه حضور نیما، خودش یک هشدار بود. شاید داستان سریال کمرنگ شده باشد، اما این شخصیت تاریک و اغواگر هنوز یکی از محبوبترین آدمبدهای تلویزیون است.
امیر شایگان

شخصیتی که هم میترساند و هم دل مخاطب را به دست میآورد.
شخصیت بعدی این فهرست، «امیر شایگان» در میخواهم زنده بمانم است؛ شخصیتی که حامد بهداد با یکی از بهترین بازیهای چند سال اخیرش جان تازهای به آن داد. شایگان از همان ابتدا چهرهای منفی دارد؛ مردی قدرتمند که با نفوذش پروندهها را دستکاری میکند و از خانواده زندانیان پول میگیرد. اقتدار و بیرحمیاش باعث میشود اطرافیان از او فاصله بگیرند و حتی بیننده هم ابتدا بهسختی بتواند با او همراه شود. اما درست از جایی که برای رسیدن به جایگاه موردنظرش با زهره ازدواج میکند، بخش دیگری از او را میبینیم؛ مردی تنها، خسته و تشنه عشق که زیر نقاب قدرت، ذرهای امنیت عاطفی ندارد.
همین تضاد رفتاری است که شایگان را از یک «آدم بد معمولی» جدا میکند. او مغز متفکر شرارت است؛ کسی که با هوش و حسابگری، کارهایش را طوری پیش میبرد که خودش بیگناه جلوه کند. اما در دل همان نظم و سیاست، یک عاشقِ تمامعیار هم هست؛ عاشقی که برای نگه داشتن عشقش تا آخر میجنگد و همین بخش از شخصیتش او را برای مخاطب قابل لمستر میکند. شایگان شاید بیرحم باشد، اما عاشقی کردنِ او کاری میکند حتی بیننده هم گاهی دلش برایش بسوزد؛ و همین پیچیدگی است که او را به یکی از جذابترین ضدقهرمانهای سالهای اخیر تبدیل کرده است.
مالک مالکی

قدرت، خشم و زخمهای عمیق؛ چهره واقعی مالک.
«زخم کاری» نقطه عطفی در نمایش ضدقهرمانها در سریالهای ایرانی بود و شخصیت مالک مالکی با بازی جواد عزتی نمونهای بارز از یک کاراکتر منفی است که محبوبیتش حتی از بسیاری از شخصیتهای مثبت سریال بیشتر شد. شخصیتی که گرچه دست به قتل، خیانت و بازیهای خطرناک میزند، اما گذشته زخمخورده و دلایل منطقیاش باعث میشود تماشاگر از او متنفر نشود. بیننده بارها شاهد تصمیمهای سیاه اوست، اما باز هم در ناخودآگاهش با مالک همراه میشود و احساس میکند حق دارد برای انتقام و بازپسگیری جایگاهش دست به هر کاری بزند.
ویژگی جذاب مالک فقط در خشونت یا قدرتش نیست، بلکه در تضادهای درونی و ناتوانیاش مقابل خانوادهاش دیده میشود. او هرچقدر بیرحم و هوشمندانه در میدان رقابت ظاهر میشود، همانقدر در برابر همسر و فرزندانش آسیبپذیر است. این دوگانگی باعث میشود مالک نه یک بدمن صرف، بلکه شخصیتی انسانیتر و باورپذیر باشد. همین رگههای سادگی پنهان در لایههای زیرین او باعث شده مخاطبان با وجود همه تاریکیهایش، او را بیش از شخصیتهای مثبت سریال دوست داشته باشند.
قباد

قباد دیوانسالار؛ ضدقهرمانی که خیلیها دوستش داشتند.
قبادِ «شهرزاد» از همان فصل اول نشان داد که میتواند بیش از یک شخصیت منفی ساده ظاهر شود. او در ابتدا جوانی تندخو و بیثبات است که با اتکا به نام و خاندانش زور میگوید و پیش میرود، اما ورود عشق به زندگیاش او را به سمتی متفاوت میبرد. قباد مسیر تازهای پیدا میکند؛ مسیری که از یک جوان پرخاشگر، مردی عاشق و دلبسته میسازد. همین تغییر تدریجی باعث شد بسیاری از بینندگان با او همراه شوند و حتی گاهی نسبت به شخصیت فرهاد، نگاه گرمتری به قباد داشته باشند.
وجه عاشقانه شخصیت قباد مهمترین دلیل نزدیک شدن مخاطبان به اوست. او پس از ازدواج با شهرزاد مردی میشود که برای آرامش و عشقش تلاش میکند و در رفتار و منش او آرامش و بلوغی میبینیم که پیشتر وجود نداشت. بازی شهاب حسینی نیز این تغییرات را باورپذیرتر کرد و باعث شد قباد در ذهن بسیاری از بینندگان بماند؛ مردی که در مرز میان عشق، ضعف و اجبار قرار دارد و همین پیچیدگی، او را به یکی از ضدقهرمانهای ماندگار سریالهای ایرانی تبدیل کرد.
ناتاشا

ناتاشا؛ محبوبترین زن خلافکار تلویزیون ایران.
ناتاشا در «خواب و بیدار» قدیمیترین و شاید ماندگارترین ضدقهرمان این فهرست است؛ شخصیتی که هنوز هم بسیاری از بینندگان او را با جزئیات به خاطر دارند. ناتاشا با بازی رویا نونهالی، تصویر متفاوتی از یک زن تبهکار را وارد تلویزیون کرد؛ زنی خونسرد، هوشمند و جسور که نقشههایش دقیق اجرا میشد و تقریباً همیشه یک قدم از پلیس جلوتر بود. همین فاصله دائمی با قانون، او را برای مخاطبان جذاب میکرد و باعث میشد هر بار از فرار کردنش خوشحال شویم. ناتاشا نه فقط یک خلافکار ساده، بلکه زنی پیچیده و آسیبدیده بود که گذشتهای تلخ و نیاز به قدرت او را در مسیری تاریک قرار داده بود.
بازی دقیق و کنترلشده رویا نونهالی نیز به جان گرفتن این شخصیت کمک کرد؛ نگاهها، حرکتها و سکوتهای حسابشده او ناتاشا را به یکی از نمادینترین ضدقهرمانهای تلویزیون تبدیل کرد. در روزگاری که نقش زنان بیشتر محدود به قالبهای تکراری بود، ناتاشا ناگهان این چارچوب را شکست و نشان داد یک کاراکتر زن میتواند در مرکز یک داستان جنایی بایستد و مخاطب را با خود همراه کند. همین جسارت در طراحی شخصیت و اجرای بازی، ناتاشا را به چهرهای محبوب و فراموشنشدنی تبدیل کرده است؛ چهرهای که هنوز هم بسیاری او را یکی از بهترین شرورهای تاریخ تلویزیون میدانند.
ضدقهرمانهایی که فراموش نمیشوند
در تمام این سالها، شخصیتهای منفی در سریالهای ایرانی نشان دادهاند که برای محبوب شدن، همیشه لازم نیست قهرمان باشی. گاهی یک ضدقهرمان پیچیده، چندلایه و غیرقابلپیشبینی میتواند احساسات مخاطب را بیشتر درگیر کند. چه امیر شایگان با قدرت و ضعفهایی که کنار هم معنا پیدا میکردند، چه مالکِ خشمگین و آسیبپذیر، چه قبادی که میان عشق و اجبار گم شد، و چه ناتاشا که مسیر زنان شرور در تلویزیون را برای همیشه تغییر داد؛ هرکدامشان بخشی از حافظه احساسی ما را ساختهاند.
این ضدقهرمانها فقط شخصیتهای منفی نبودند؛ آنها قصههایی داشتند که ما را درگیر میکرد، لایههایی که به مرور آشکار میشد و تصمیمهایی که بین خوب و بد معلق میماند. شاید همین تناقضهاست که باعث شده بیشتر از خیلی از قهرمانها در یاد بمانند. شما کدام شخصیت منفی سریالهای ایرانی را بیشتر از قهرمانهایش دوست داشتید؟
منبع: مجله بازار
بتلفیلد ۶ بهتره یا کالاف دیوتی؟ میزگیم با گلخان و شایان
نظرات