نگاهی به فیلم Kinds of Kindness | شاید انواع مهربانی تعریفتان از مهربانی را به چالش بکشد
«بعضیها میخوان ازت استفاده کنن
بعضیها میخوان ازشون استفاده کنی
بعضیها میخوان ازت سوءاستفاده کنن
بعضیها میخوان ازشون سوءاستفاده کنی»
احتمالا شما هم این آهنگ گروه یورتمیکس (Eurythmics) با اسم خوابهای شیرین (Sweet Dreams) را شنیده باشید. بله، فیلم Kinds of Kindness با این آهنگ شروع میشود. اگر صدای موسیقی را شنیدید و به نظرتان به تصویر نمیخورد خیالتان راحت باشد که صدا از بیرون نمیآید! و البته این شاید یکی از مهمترین بخشهای فیلم باشد، دستکم میتوان گفت که طرح داستان فیلم در آن دیده میشود.
R.M.F میمیرد؟
حتما این عنوانی که وسط صفحه ظاهر شد را دیدهاید. بعد متوجه میشویم که انگار صدای موسیقی از ماشین بیامدابلیو او شنیده میشود. در ادامه میبینیم مرد وارد خانه میشود و زنی که منتظرش بوده، تمام مشخصات ظاهری او را برای شخص پشت تلفن توصیف میکند. هنوز نمیدانیم اوضاع از چه قرار است اما نمیتوان از این حس فرار کرد: هرکس آنطرف خط است، آدم کنترلگری است!
بازی قدرت، سلطه و آزادی
لانتیموس علاقه ویژهای به دینامیکهای بیرحمانه قدرت دارد. در دیگر آثار او هم میبینیم که انگار بازی قدرت مهمترین چیزی است که وضعیت روابط بین انسانها را تعیین میکند. در بخش اول فیلم Kinds of Kindness اوج بازی قدرت را به عیانترین شکل میبینید. مردی به نام رابرت (Robert) برای ریموند (Reymond) کار میکند. از کار و بیزینس آنها چیزی نمیدانیم و مهم هم نیست. فقط مشخص است که ریموند نه تنها ثروتمند است بلکه از کنترل زندگی و حتی مرگ دیگران لذت میبرد. او برای تکتک لحظات زندگی رابرت برنامهریزی میکند، از ساعت بیدار شدنش، تا روابطش با همسرش و چیزهایی که میخورد.
رابرت هم شاید کمی آشفته به نظر برسد، اما با کمال میل از این دستورات پیروی میکند. هرچه نباشد خانهای که در آن زندگی میکند و حتی همسرش را ریموند انتخاب کرده. اضطراب و آشفتگی رابرت بیشتر از این ناشی میشود که نمیتواند آخرین خواسته ریموند را برآورده کند.
واقعا میخواهید آزاد باشید یا آزادی توهم است؟!
شخصیتها در فیلمهای لانتیموس حالتی عجیب و غریب دارند؛ انگار در هوا معلقند، احساست ویژهای از خودشان نشان نمیدهند، دیالوگها را بیحس میگویند و حرکاتشان هم کمابیش حالت رباتیک دارد. در سهگانه انواع مهربانی هم این نوع بازی دیده میشود. در هر سه داستان فیلم تمایل به سلطه یا تسلیم دیده میشود، البته با شکلهای متفاوت. در بخش اول وقتی رابرت از یکی از دستورهای ریموند سر باز میزند و میگوید نمیتواند این کار را انجام دهد، ریموند او را آزاد میکند و میگوید از حالا دیگر کاری به او ندارد و او میتواند همهچیز مثل خانه و ماشین را نگه دارد.
رابرت تلاشش را میکند که برای خودش زندگی کند، اما حتی نمیتواند بین نوشیدنیها برای خودش انتخاب کند و اینبار اختیار را به بارتندر میدهد تا نوشیدنیای برایش بیاورد. بعد هم تلاش میکند دیگر برنامههایی که قبلا طبق دستور ریموند انجام داده بود را دوباره تکرار کند. اما به نتیجه موفقیتآمیزی نمیرسد. آزادی سختتر از چیزی است که فکرش را میکرد و خیلیها مثل او واقعا نمیتوانند وزنه سنگین انتخابهایشان را به دوش بکشند. پس ترجیح میدهند دیگری برایشان تصمیم بگیرد. پس او تلاش میکند دوباره توجه ریموند را جلب کند.
همه انسانها را بهراحتی میتوان جایگزین کرد
در همان بخش اول، وقتی رابرت در همان هتل-رستوران همیشگی میچرخد با ریتا (Rita) آشنا میشود و کمکم متوجه میشود که ریتا جایگزین اوست. کسیکه ریموند آورده تا نقش او را ایفا کند و اصلا شاید ملاقات او و ریتا هم جزئی از برنامه باشد. پس او تصمیم میگیرد همین یکبار کنترل را بهدست بگیرد تا دوباره کنترل همهچیز را به ریموند بدهد. جالب است که ریموند هم از او و هم از ریتا خواسته که شبها قبل از خواب آنا کارنینا بخوانند. آنایی که شاید به ما یادآور میشود آزادی واقعا بیمعنی است و تلاش برای رها کردن خود از همه قید و بندها فقط پایانی غمانگیز را رقم میزند.
جایگزین شدن انسانها را میتوان به کل فیلم تعمیم داد. همانطور که گفتیم فیلم سهگانه است. سه داستان مجزا را روایت میکند که ظاهرا به هم ربطی ندارند و فقط درونمایه مشابه است که آنها را کنار هم قرار میدهد. اما بازیگرها یکسان اند و با توجه به بازی تختی که دارند، چندان تفاوتی در شخصیتها نمیبینیم. پس به راحتی میتوان آنها را در هر داستانی قرار داد، نقششان را مشخص و لباس مناسب نقش را تنشان کرد. یعنی مهم نیست قصه چیست، همین آدمها را میتوان جایگزین کرد و داستان را پیش برد.
چه میشد اگر سگها جهان را تخت سلطه میگرفتند؟
فکر کردن به سلطه سگها بر جهان در فیلمی جدی و درام احتمالا کمی سخت باشد. خیالتان هم راحت فیلم Kinds of Kindness سراغ سگهای انساننما و هوشمند نمیرود. درواقع این روایت کوچکی در بخش دوم است. اما به نظر میتوان ردش را حداقل در کل بخش دوم دید. جایی لیز (Liz) با بازی اما استون (Emma Stone) برای پدرش تعریف میکند که وقتی در جزیره گیر افتاده بود و منتظر نیروهای کمکی بود خواب عجیبی میبیند. او خواب دیده بود که جای سگها و انسانها عوض شده و حالا انسانها مثل موجودات وفادار دنبال سگها میروند. غذای محبوب آنها گوشت بره است، اما آنقدرها زیاد نیست و معمولا خود سگها میخورندش و چیزی به انسانها نمیرسد. اما شکلات فراوان است، چون سگها نمیتوانند شکلات بخورند. پس او کمکم یاد میگیرد بهجای اینکه منتظر غذای خوشمزه باشد، همانچیزی که در دسترس است را بخورد تا گرسنه نماند.
لیز زیستشناس دریایی است و همراه با چندنفر از همکارهایش برای تحقیقات به دریا رفته. اما آنها برای مدتی گم شدند تا بالاخره نیروی نجات او و یکی از دوستانش را زنده پیدا میکند. جالب اینجاست که وقتی لیز از بیمارستان به خانه میآید از یخچال باقیمانده کیک شکلاتی را برمیدارد و میخورد. همین جرقه اولین شکهای دنیل (Daniel) شوهرش است. چون لیز هرگز کیک شکلاتی دوست نداشت. بعد هم گربهشان از او دوری میکند و حالت تهاجمی نسبت او میگیرد. کاری که به گفته لیز هیچوقت انجام نمیداده. چه چیزی لیز را اینقدر تغییر داده؟!
خودت را برای من بکش!
در ادامه شکهای دنیل بیشتروبیشتر میشود و کار تا جایی پیش میرود که بهخاطر بیثباتی وضعیت روانی برای مدتی از کارش کنار گذاشته میشود. او در خانه استراحت میکند و احتمالا داروهای اعصاب و روان هم مصرف میکند. او غذایی نمیخورد و در جواب لیز برای اینکه چه غذایی میخواهد چیزی نمیگوید. اما بالاخره خودش سراغ لیز میرود و به او میگوید که گرسنه است و یکی از انگشتهای او را برای غذا میخواهد!
لیز با خودش کلنجار میرود، اما دستآخر میبینیم که دارد با چاقوی آشپزخانه انگشت خودش را قطع میکند. در همین حال لیز با پدرش سر دنیل تقریبا دعوا میکند و میگوید هیچکس مثل دنیل او را نمیفهمد. بار بعد دنیل جلوتر میرود و از او میخواد که کبدش را دربیاورد و برای او آماده کند. مهربانی لیز تا کجا میتواند پیش برود؟ انگار لانتیموس تصویری اغراقشده از ایثار را به شکل فیزیکی به نمایش میگذارد. آدمی که حاضر است خودش را کاملا برای دیگری فنا کند…این همان انتظاری نیست که از یک حیوان وفادار داریم؟ سلطه همیشه مستقیم و با امر و نهی کردن نیست. گاهی وضعیتی روانی است که باعث میشود افراد هر کاری برای رضایت و راحتی دیگری انجام دهند؛ حتی اگر به معنی از دست دادن خودشان باشد.
R.M.F زنده میشود
بخش سوم فیلم Kinds of Kindness را شاید بتوان شکل گستردهتر بخش اول در نظر گرفت. داستان درباره فرقهای است که مشخصا محدودیتها و مراسمهای خاص خودشان را دارند و روی پاک و خالص ماندن بدن تاکید ویژهای میکنند. به همین خاطر هم غیر از آب تطهیرشده خودشان هیچ نوشیدنی دیگری نمیخورد. تاکیدشان روی آب هم به این دلیل است که بخش زیادی از بدن انسان را آب تشکیل میدهد.
هیچوقت فیلم و مستندهایی که به فرقههای عجیب و غریب میپردازند را دیدهاید؟ این قسمت از فیلم انواع مهربانی به آنها شبیه میشود. شاید شما هم با دیدن این فیلمها و مستندها با خودتان فکر کنید چرا این گروهها هنوز وجود دارند و افراد به آنها میپیوندند. خیلی از آدمها کسی را میخواهند که راهی برای زندگی پیش رویشان بگذارد و محدوده و برنامهای برایشان تعیین کند. به همین دلیل گفتیم که میتوان این بخش را گسترش بخش اول در نظر گرفت. دیگر یک نفر نیست که کوچکترین جزئیات زندگی دیگری را دیکته کند، بلکه یک سیستم کامل برای تعداد زیادی آدم بهوجود آمده.
در جستجوی رهبر معنوی
آنها دنبال دختری میگردند که قرار است رهبر معنوی فرقهشان شود. ویژگیهای خاصی هم درباره این دختر وجود دارد که مهمترینش توانایی زنده کردن مردگان و یا کلا شفا است. این بار اما استون و جسی پلمونز (Jesse Plemons) با هم همراه میشوند تا ماموریتشان یعنی پیدا کردن این دختر را انجام دهند.
آنها برای بررسی پرونده دخترهای مختلفی که احتمال میدهند شخص مورد نظرشان باشد از محل زندگی فرقه خارج میشوند. در همین سفرهای کوتاه میفهمیم که امیلی شوهر و فرزندش را رها کرده و پا در این مسیر گذاشته. وقتی یکی از دیدارهای او با خانواده سابقش لو میرود و میگویند بدنش آلوده شده و از فرقه طرد میشود. همان بیقراری رها شدن را در امیلی هم میبینیم، به نوعی مشابه رفتار ریموند. او هم تلاش میکند دوباره خودش را اثبات و راه را برای بازگشتش به فرقه هموار کند. برخلاف ریموند موفقِ موفق هم نمیشود.
شفادهنده واقعی است!
امیلی نشانههایی که پیدا کرد بود را دنبال میکند تا دختر شفادهنده را پیدا بیابد. خواهر دوقلوی دختر قبلتر سراغ آنها آمده بود و گفته بود کسی که دنبالش میگردند خواهر اوست. اما او یک شرط مهم را نداشت. دختری که آنها دنبالش بودند باید خواهر دوقلویش را ازدست داده باشد. البته انگار تواناییهای شفابخشی همان دختر یعنی سوزان دلیل زنده ماندن خواهرش است. اما آن خواهر ترسی ندارد که خودش را فدا کند. پس برای اینکه تمام شرطها درست شوند در استخری بدون آب شیرجه میزند! شبیه همان جنس مهربانیهای لیز نیست؟
قصههای فیلم Kind of Kindness با همین رشتههای نازک به هم وصل میشوند. و حالا فکر میکنید شغل دختر شفادهنده چیست و امیلی از چه ترفندی برای مطمئن شدن استفاده میکند؟ او دامپزشک است و امیلی سگی با دست زخمی را پیشش میبرد و میبیند که زخمهای سگ بلافاصله خوب شدند.
نوبت R.M.F است
دیگر رشته نازک بین هر سه بخش فیلم انواع مهربانی شخصیت فرعیای است که در قسمت اول با عنوان R.M.F معرفی میشود. برخلاف دیگر شخصیتها او در هر سه قسمت نقشی جزئی دارد. در بخش اول کشته میشود، در بخش دوم لحظه کوتاهی ظاهر میشود و جایزهای به لیز میدهد و در بخش سوم، زنده میشود. در آخرین تست دختر شفادهنده را کنار یکی از مردههای سردخانه میبرند و تماس دست او مرده را زنده میکند و او همان R.M.F است.
لانتیموس و فیلم Kinds of Kindness
همانطور که گفتیم شخصیتهای لانتیموس چهرههایی خالی از حس دارند و با لحنی تخت و بیتفاوت حرف میزنند. اما در بیحسی آنها نوعی شورش هم وجود دارد. این را در بسیاری از فیلمهای این کارگردان مثل دندان نیش (Dogtooth) و سوگلی (The Favourite) میتوان دید. اما حالوهوای این فیلم به کارهای قدیمیترش مثل آلپ (Alps) کشتن گوزن مقدس (The Killing of a Sacred Deer) و لابستر (The Lobster) نزدیکتر است. چون اینبار هم برای نوشتن فیلمنامه با افتیمیوس فیلیپو (Efthymis Filippou) همکاری کرده. انواع مهربانی هم مثل دیگر همکارهای ایندو دیوانهوارتر، غیرمنطقیتر و آزاردهندهتر است. برای همین هم فیلمی جنجالی است که بعضیها دوستش دارند و بعضیها از آن متنفرند.
این فیلم شوخطبعی بیمارگونهای دارد، تلاشش را میکند که ناخوشایند باشد و خشونت را در شکلهای مختلفی به تصویر میکشد. انگار محرکهای اصلی فیلم خشونت و بیرحمی هستند و اما بعضی از این رفتارها مشابه مهربانی تعریف میشوند.
در کل فیلم در لایهای از ابهام پیچیده شده و حتی مشخص نیست لانتیموس دقیقا چه چیزی را نقد میکند. زندگی مدرن؟ عقاید مذهبی؟ وضعیت شبهاستبدادی در محل کار؟ یا فقط میخواهد روابط قدرت و خشونت بین انسانها را به تصویر بکشد؟ یا حتی همان نیاتی که در آهنگ اول فیلم گفته میشود را اغراقشده به نمایش بگذارد؟
بازیگرها خوب از پسش برآمدند
در اغلب فیلمهای این کارگردان رگههایی از طنز پیدا میکنید که وضعیتی مشابه کمدی سیاه میسازند. به علاوه، او شخصیتها را طوری طراحی میکند که بیپرده حرفشان را بزنند. آداب و رسوم اجتماعی را نادیده بگیرند و هر طور میخواهند رفتار کنند. انگار او میخواهد گوشت و پوست جامعه انسانی را از اسکلتش جدا کند. مهم نیست که ناخوشایند به نظر میرسد. نکته اینجاست که بازیگرهایش هم به خوبی از پس این شخصیتها برمیآیند.
بازیگر جدیدی که او در این فیلم در نقش اصلی به کار گرفته جسی پلمونز است. در بخش اول و دوم او نقش اصلی است و در بخش سوم هم نقش مهمی دارد. در نهایت پلمونز توانسته کاراکترهای مشابه اما متفاوت را خیلی خوب نشان دهد؛ با تغییر لحن بیتفاوتش با عوض کردن حالت چشمهای مضطرب با سردرگم و بیحس در هر بخش. همین هم برای او جایزه بهترین بازیگر جشنواره کن را به ارمغان آورد. تا ببینیم در دیگر جشنوارهها عملکرد او را چطور قضاوت میکنند.
جمعبندی
فیلم Kinds of Kindness اثر تازه کارگردان یونانی یورگوس لانتیموس است که سال قبل هم با فیلم بیچارگان در جشنوارههای مختلف حضور داشت. اگر فیلم را هنوز ندیدهاید باید گفت یا شیفتهاش میشوید یا از آن متنفر خواهید شد. برای خیلیها حد وسطی وجود ندارد. اما اگر کارهای این کارگردان را دنبال میکنید و از فیلمهای پر ابهام و حسوحال ناخوشایند بدتان نمیآید به فیلم انواع مهربانی هم فرصت بدهید و برایمان بنویسید که جزء طرفدارانش شدید یا از آن بدتان آمد.
سوالات متداول
- کارگردان فیلم Kinds of Kindness چه کسی است؟ یورگوس لانتیموس.
- فیلم انواع مهربانی ارزش دیدن دارد؟ این فیلم امتیازهای متوسطی گرفته. اما با نگاهی به امتیازها متوجه میشوید بعضیها فیلم را بسیار دوست داشتند و بعضی اصلا خوششان نیامده.
بهترین دیالسیهای تاریخ با امید لنون و شایان
نظرات