یادداشت: بیایید اجازه دهیم سریال The Last of Us با بازیها تفاوت داشته باشد
سریال The Last of Us یکی از جدیدترین اقتباسهای ویدیو گیمی تلویزیون محسوب میشود که تا حد قابل توجهی به منبع الهام و اقتباس خود یعنی بازیهای ناتی داگ بسیار وفادار بوده است. با این حال نباید فراموش کرد که اقتباس عنوانی چون The Last of Us Part II میتواند تفاوت زیادی با عنوان قبلی آن داشته باشد؛ نه تنها به خاطر پیچیدگی و دوگانگی ساختار روایی، بلکه به این خاطر که عنوانی تاریخساز و خارقالعاده با لایههای دراماتیک بیشتر است که خیلی طولانیتر از بازی اول بوده و از نظر شخصیتپردازی در جایگاه ویژهای قرار میگیرد. برای ساخت سریالی که به چنین منبع اقتباسی وفادار باشد و بتواند در حد و اندازههای آن ظاهر شود، شما به شکل اجتنابناپذیر باید تغییراتی در جریان و یک سری عناصر مهم آن ایجاد نمایید. و خب در حالی که طرفداران دو آتشه لست آو آس با شنیدن چنین صحبتی صدایشان در میآید، این تنها راهی است که سریال جدید HBO قادر خواهد بود از نظر محتوا و قدرت ارائه آن به مخاطب به بازی لست آو آس پارت ۲ نزدیک شود.
موضوعی که درباره آن صحبت میکنیم، چیزی است که نیل دراکمن (خالق بازیهای The Last of Us و شورانر سریال) با آن موافق است. دراکمن طی مصاحبه اخیر خود با رسانه ورایتی در رابطه با روند ساخت اقتباسها صحبت کرد:
یکی از اشتباهات رایج این است که بیش از حد به منبع اقتباس نزدیک شویم که متعلق به یک فرم هنری دیگر – با نقاط قوت و ضعف مخصوص به خودش – است و بخواهیم آن را به نوعی «ترجمه تحتاللفظی» کنیم، آن هم بدون هیچگونه تغییر تا با نقاط قوت و ضعف مدیای مقصد همخوانی داشته باشد.
اگر به تریلر فصل دوم سریال The Last of Us نگاهی بیندازیم، به راحتی متوجه این دیدگاه و رویکرد دراکمن و شریک کاری او یعنی کریگ مازن در قبال فصل جدید میشویم. در واقع به نظر میرسد تیم سازنده داستان سریال به نحوی تغییر داده تا با فرمت آثار تلویزیونی جور دربیاید.
رسانه متفاوت، اولویت متفاوت
باتوجه به اینکه این روزها خیلی از رسانهها و فرمهای هنری درهم آمیخته شدهاند، گاهی به یاد آوردن این مسئله که ویدیوگیم و تلویزیون دو چیز کاملا متفاوت هستند، دشوار میشود. هر رسانه مخصوص داستانسرایی معایب و مزایای مخصوص به خودش را دارد و این عناصر از آن رسانه جداشدنی نیستند. تکنیکهای روایی که در هنر تعاملی در زمینه ژئوگرافی صحنه، اتمسفر، طراحی محیطی و همچنین نحوه بهرهگیری از نقش بازیکن کاملا منطقی و درست به نظر میرسد، اغلب آنطور که باید و شاید در یک رسانه آبجکتیو و غیرتعاملی مثل تلویزیون که در آن خبری از ورودی (Input) مخاطب نیست، به خوبی کار نمیکند.
البته این بدان معنا نیست که ما باید تلاشی در این زمینه نکنیم. فصل نخست سریال The Last of Us با جزئيات و دقت هرچه بیشتر بسیاری از لحظات و کاتسینهای بازی اول را بازسازی کرد و حتی در پارهای از موارد شاهد تکرار فریم به فریم اتفاقات بودیم. اما هدف این کار دقیقا چیست؟ دفعه اول داستان به بهترین شکل ممکن به هدف مورد نظر خود رسید، بازی اکنون با بهترین شکل خود در قالب The Last of Us Part I در دسترس قرار دارد، و حتی کاتسینهای بازی همگی در یوتوب قابل تماشا هستند. اگر مخاطبان یک ورژن کاملا وفادار به داستان را میخواهند، بازی همین آن بیرون در دسترس بوده و خواهد بود. رویکرد کپی و بازسازی دقیق کاتسینها به جای طی کردن مسیر سینمایی و کارگردانی مخصوص سریال، بیش از هر چیز نشان میدهد چگونه ناتی داگ در موارد بیشماری از عناصر سرگرمی تعاملی فاصله گرفته است.
من این صحبت را در حالی انجام میدهم که طرفدار سرسخت هر دو بازی لست آو آس هستم: این بازیها از قبل چیزی کم از یک سریال تلویزیونی در HBO نداشتند. ناتی داگ مشخصا از امکانات و عناصر داستانسرایی تعاملی به نفع خود استفاده میکند اما اگر بخواهیم ساختار پایهای و کارگردانی صحنهها را بررسی کنیم – حتی در بخشهای قابل بازی و ساعات مختلف گیمپلی – بهرهگیری از تکنیکها و سبک هنری یک اثر تلویزیونی یا سینمایی کاملا به چشم میآید. به همین خاطر معرفی سریال لست آو آس برای خیلیها تعجبآور و دور از انتظار نبود، چراکه اصلا بازیهای The Last of Us همه جوره کار را برای یک اقتباس تلویزیونی آسان کردهاند. هیچ یک از این موارد قرار نیست کار تحسینبرانگیز کارگردانان، نویسندگان و یا بازیگران سریال لست آو آس را زیر سوال ببرد، اما خب نمیشود نادیده گرفت که فرمول و ساختار یک اثر لایو اکشن از قبل در بازیهای ناتی داگ وجود داشته و بخشی از DNA بازیها بوده است. بنابراین اگر فصل دوم سریال میخواهد در بهترین حالت ممکن قرار بگیرد، باید راه تازهای برای روایت این سریال پیچیده پیدا کند؛ داستانی که همه طرفداران صفر تا صدش را میدانند.
گسترش و اکتشاف
حتی با وجود وفاداری شگفتانگیز سریال The Last of Us به بازی نخست، این اثر تلویزیونی هرجا دست به انجام کارهای متفاوت زده به موفقیت رسیده است. انتخاب یک بازیگر اصالتا لاتین مثل پدرو پاسکال جنبههای تازهای از شخصیت جول میلر (قهرمان اصلی داستان) را به معرض نمایش گذاشت و برخلاف نسخه تروی بیکر در بازی، خصیصههای نرمتر و پدرانه بیشتری از خود نشان داد. از سوی دیگر اضافه شدن شخصیتهای جدید از جمله کتلین (با بازی ملانی لینسکی) به مخاطبان فرصت اکتشاف بیشتر دنیای لست آو آس را داد و حتی شاهد اختصاص یافتن یک اپیزود کامل به شخصیت بیل (با بازی نیک آفرمن) و فرنک (موری بارتلت) بودیم که به عقیده خیلی از منتقدان برترین اپیزود فصل اول نیز محسوب میشود. برخلاف بازیهای ویدیویی که سازندگان را مجبور میکند تا همیشه دیدگاه بازیکن یا شخصیتهای قابل کنترل را جلوی دوربین حفظ کنند، تلویزیون این امکان را میدهد تا تمرکز و محوریت داستان دستخوش تغییر شود و بدون شک سریال لست آو آس به خوبی از این عنصر بهره برد.
و خب فصل دوم سریال The Last of Us میتواند بیش از پیش چنین عناصر تلویزیونی را بهکار گیرد. یکی از المانهای کلیدی بازی دوم لست آو آس روایت سه روزه داستان از نگاه دو شخصیت الی و ابی است. مسیر این دو کاراکتر تا نقاط پایانی روز سوم بهم برخورد نمیکند و هر یک از آنها ماجراجویی مفصل و شخصی را برای رسیدن به انتقام یا تولد دوباره طی مینمایند. بنابراین میتوان گفت هر یک از این شخصیتها در حدود حداقل ۱۰ ساعت از بازی کاملا از جلوی چشم مخاطب دور میشوند و تمرکز معطوف کاراکتر دیگر است. چنین رویکردی کاملا برای یک بازی ویدیویی متناسب و منطقی است، چراکه اگر سازندگان میخواستند پس از هر چپتر شخصیت قابل بازی را تغییر دهند، برای بازیکنان بسیار آزاردهنده بود و آنها نمیتوانستند به شکل حقیقی پستی و بلندیهای داستان و وقایع از دیدگاه هر کاراکتر را لمس کنند. اما سوال اینجاست که آیا ما میخواهیم چهار یا پنج اپیزود پشت هم را بدون حضور الی یا ابی تماشا کنیم؟
تغییر زاویه دید داستان در سریال The Last of Us و پیدا کردن راههایی جهت ایجاد مقایسه و خطوط مضمونی میان دو شخصیت الی و ابی – حتی زمانی که هردو در یک محیط فیزیکی حضور ندارند – میتواند استمرار عاطفی و علاقهمندی مخاطب به روایت را حفظ کند. هرچه باشد، هدف غایی روایت The Last of Us Part II و تمام اتفاقاتی که تا آن رویارویی پایانی رخ میدهد، رسیدن به مبارزهای است که ما نمیخواهیم در آن هیچیک از شخصیتها برنده یا بازنده باشند. مخاطب در طول روایت – حداقل طبق انتظار ناتی داگ – با هر دو شخصیت ارتباط گرفته و با روح رنج کشیده هر دوی آنها همدردی میکند. حال اگر همین روایت در حالی به مخاطب ارائه شود که به مدت چهار یا پنج هفته هیچ خبری از یک شخصیت اصلی نباشد، شکست بزرگی رقم خواهد خورد. ما همچنین میدانیم که فصل دوم لست آو آس قرار نیست داستان پارت ۲ را به صورت کامل روایت کند. این مورد به سازندگان اجازه میدهد تا فضای تنفس بیشتری داشته باشند و بهتر از قبل به مسائلی چون جهانسازی، خطوط روایی فرعی و … بپردازند. اگر تریلر منتشر شده از فصل دوم بخواهد حرفی به ما بزند، میتوان نتیجه گرفت که نیل دراکمن و همکارانش دقیقا همین مسیر را برای سریال The Last of Us در پیش گرفتهاند.
اعتماد به فرآیند
این شاید یک نکته جزئی به نظر برسد اما تریلر فصل ۲ اشاراتی به یک تفاوت احتمالی میان سریال و بازی دوم لست آو آس دارد: اینکه ظاهر ابی مدتی را در جکسون کنار جول و الی سپری میکند. پس از آنکه ما نخستین رویارویی ابی با جول و تامی را مشاهده میکنیم، جایی که برادران میلر ابی را از زیر یک فنس در آخرین لحظات نجات میدهد (صحنهای که دقیقا از لست آو آس پارت ۲ گرفته شده)، بعدا صحنه دیگری وجود دارد که نشان میدهد این سه شخصیت با اسب به در منطقه جکسون نزدیک میشوند، در حالی که گروه بزرگی از زامبیها در تعقیبشان هستند. همه اینها میتواند سرنخی از یک تغییر بزرگ باشد؛ اینکه ابی تعامل بیشتری با تامی و جول دارد و حتی احتمالا پیش از کشتن جول با الی ملاقات میکند. اگر چنین موضوعی درست باشد، با یک فرصت طلایی روبهرو هستیم که میتواند به ایجاد عمق بیشتر در شخصیتها و پیچیدهتر کردن تعامل آنها کمک کند. از سوی دیگر سازندگان سریال قادر خواهند بود با صحنههای فلشبک بیشتر، حتی بهتر از بازی رابطه میان الی و جول را ترسیم کنند.
این خط داستانی که ابی وارد جامعه جکسون شود و مدتی در کنار آنان به عنوان یک بازمانده و متحد زندگی کنند، جزو احتمالاتی است که ناتی داگ برای The Last of Us Part II در نظر گرفته بود و این مسئله چند سال پیش به واسطه یک کانسپت آرت تایید شد. اینگونه کشمکشهای درونی ابی عمق بیشتری پیدا کرده و لحظات رونمایی از هویت اصلی او نزد جول وزن احساسی و درام بیشتری خواهد داشت. ما در بازی لست آو آس ۲ پیش از آنکه ابی جول را بکشد، زمان بسیار کمی را با او سر میکنیم. صحنههای کتک زدن و سپس قتل جول توسط ابی در بازی بسیار شوکآور و جنونآمیز است، اما خب در فرمت تلویزیونی احتمال دارد خیلی از مخاطبان در خانه از کشته شدن یکی از دو کاراکتر اصلی در اپیزودهای ابتدایی گیج شوند. با این حال پرداختن بیشتر به ابی و آشنایی با گذشته و مقاصد ذهنی او میتواند به شکلگیری بهتر داستان در سریال کمک کند.
در پایان باید گفت ما فعلا نمیدانیم فصل دوم سریال The Last of Us چگونه پیش خواهد رفت. گرچه باتوجه به آنچه در فصل نخست دیدیم، باید اعتراف کرد سازندگان سریال شایستگی اعتماد ما مخاطبان را دارند. استعدادهای زیادی در جلو و پشت دوربین سریال HBO مشاهده میشوند و با اینکه پرداختن به یک فرنچایز ویدیوگیمی مثل لست آو آس میتواند خیلی از مخاطبان دوآتشه آن را حساس کند و حتی برخیها نسبت به اقتباس تلویزیونی آن گارد داشته باشند، گاهی باید اجازه دهیم داستانی که از پیش آن را حفظ هستیم کمی ما را شگفتزده کند. بازیهای ناتی داگ قرار نیست جایی بروند و یا تغییر در آنها ایجاد شود. داستان لست آو آس تا ابد در شکل ویدیوگیمی خود باقی خواهد ماند. پس بیایید کمی به سازندگان سریال ایمان داشته باشیم و با آغوش باز تغییرات احتمالی فصل دوم نسبت به The Last of Us Part 2 را بپذیریم و انتظار نداشته باشیم همه چیز مو به مو مطابق بازی پیش برود.
منبع: IGN
نظرات