داونی جونیور و ددپول و ولورین | مارول در ناامیدی
در رویداد سالانه و پرشور کامیک-کان سن دیگو، جایی که بزرگترین سورپرایزهای دنیای سینما رونمایی میشوند، این بار خبری منتشر شد که طرفداران مارول را به وجد آورد: رابرت داونی جونیور، ستاره محبوب دنیای ابرقهرمانان، به دنیای سینمایی مارول باز میگردد.
داونی جونیور که اخیراً موفق به کسب جایزه اسکار شده و از بند تعهدات مربوط به جلوههای ویژه رها شده است، این بار قرار نیست در نقش تونی استارک، میلیاردر محبوب و ابرقهرمان آهنین که حدود یک دهه به او جان بخشیده، ظاهر شود. خیر، این بار داونی جونیور در زره شخصیت دیگری فرو خواهد رفت: احتمالاً یکی از نمادینترین شرورهای دنیای مارول، یعنی دکتر دووم.
طبیعتاً طرفداران در سالن H از هیجان فریاد کشیدند. این اتفاق غیرمنتظره، مثل یکی از آن پیچشهای داستانی در فیلمهای مارول بود که هیچکس انتظارش را نداشت. استودیویی که قبلاً با معرفی جان کراسینسکی بهعنوان آقای فانتاستیک و کریس ایوانز بهعنوان یک ابرقهرمان دیگر، طرفداران را غافلگیر کرده بود، این بار با آوردن رابرت داونی جونیور در نقش دوگانهای جذاب، همه را مات و مبهوت کرد. تونی استارک بهعنوان ویکتور ون دووم؟ این ترکیب عجیبوغریب، دنیای مارول را به سمت ماجراهای جدید و هیجانانگیزی سوق خواهد داد.
از نوآوری تا نوستالژی: آیا مارول به تکرار موفقیتهای گذشته بسنده کرده است؟
با وجود تمام هیاهوها و هیجانات ناشی از این خبر، احساس ناامیدی و بیچارگی فراوانی از این خبر میبارد. وسوسهکردن داونی با یک پیشنهاد مالی کلان (حدود صد میلیون دلار، اگر شایعات درست باشند) و ترغیب برادران روسو، همکاران سابق مارول، برای ساخت دو فیلم دیگر از مجموعه انتقامجویان، بیشتر شبیه حرکتی از روی ناچاری است تا یک تصمیم استراتژیک. زیر صدای تشویقها، میتوان نگرانی مدیران را شنید که معتقدند تنها راه برای بازگشت به اوج هالیوود، تکرار موفقیتهای گذشته است، حتی اگر این کار به قیمت ازدستدادن اصالت و نوآوری باشد.
تا همین اواخر به نظر میرسید مارول فقط به آینده چشم دوخته است؛ چشماندازی که پر بود از تقاطعهای بزرگ، اکرانهای تابستانی هیجانانگیز و وعدههای سرگرمکنندهای که با هر فیلم جدید به مخاطبانش میداد. یکی از اصلیترین انتقاداتی که به آثاری همچون «آیرون من ۲» وارد میشد، ماهیت پیشنمایشگونه آنها بود. فیلمهایی که بیشتر به تریلرهای بلندمدت شباهت داشتند و مدام به رویدادهای آینده اشاره میکردند. البته، اوج این استراتژی را میتوان در فیلمهای «انتقامجویان: جنگ بینهایت» و «انتقامجویان: پایان بازی» دید؛ دو فیلمی که اوج تمام فیلمهای قبلی دنیای سینمایی مارول بودند و به طرفداران وفادار پاداش شایستهای دادند. این دو فیلم، تمامی المانها و شخصیتهایی را که مارول در یک دهه گذشته ساخته بود، در یک اوجگیری حماسی به هم پیوند زدند.
مارول پس از پایان بازی: بحران هویت یا تحولی بزرگ؟
پس از اوج حماسی فیلم «پایان بازی»، چطور میتوان مخاطبان را به داستانی علاقهمند نگه داشت که به نظر میرسد به پایان رسیده است؟ فیلمهای مارول پس از این نقطه عطف، آن حس پیشرفت و تکامل را که سهفاز ابتداییشان را تعریف میکرد، ازدستدادهاند. اگرچه این جهان سینمایی همیشه بیشتر به یک برند قدرتمند شبیه بود تا یک روایت منسجم، اما آثار اخیر اصلا نتوانستهاند تصویری بزرگتر و ارزشمندتر از آینده این جهان ارائه دهند. ازدستدادن شخصیتهای محوری مانند داونی جونیور در نقش آیرون من و کریس ایوانز در نقش کاپیتان آمریکا، این مشکل را تشدید کرده است. همچنین شخصیتهای جدیدی مثل شانگچی و اترنالها، هرچند جذاباند اما نتوانستهاند جای خالی آنها را به طور کامل پر کنند.
از سال ۲۰۱۹، مارول بیشتر بهجای کیفیت، به تولید انبوه آثارش پرداخته. تقریباً هر ماه شاهد اکران یک فیلم یا سریال جدید از مارول در دیزنی پلاس هستیم. این حجم بالای تولید شاید سهامداران را خوشحال کرده باشد و جایگاه مدیرانی که ریسک نمیکنند را حفظ کرده باشد، اما لزوماً باعث افزایش مخاطبان نشده و حتی نتوانسته است مخاطبان فعلی را حفظ کند. عجله در تولید و گاهی اوقات اکران فیلمهایی با جلوههای ویژه نهایی نشده، به کیفیت آثار لطمه زده است. استقبال سرد از فیلمهایی مثل اترنالها و مرد مورچهای و زنبورک: کوانتومانیا، این موضوع را تأیید میکند. همانطور که ددپول در جدیدترین فیلمش به ولورین میگوید: «تو در اوج موفقیت به این تیم پیوستی.» این جمله، به طور کنایهآمیزی به کاهش کیفیت آثار اخیر مارول اشاره میکند.
بازگشت به ریشهها: مارول چگونه تلاش میکند تا جادوی گذشته را دوباره زنده کند؟
مارول همچنان به تولید فیلمهای پرفروش ادامه میدهد و «ددپول و ولورین» آخرین نمونهی آن است. اما نفوذ این کمپانی روی علاقه و هزینههای مخاطبان سینما، دیگر مثل گذشته قدرتمند نیست. به همین دلیل، تعجبآور نیست که کوین فایگی و تیمش به دنبال راههایی برای احیای علاقهی مخاطبان باشند و به گذشته بازگردند. مفهوم چندجهانی در این میان، یک راهکار هوشمندانه بوده است. وقتی شخصیتهای محبوب خود را از دست میدهید و نمیتوانید آنها بهراحتی جایگزین کنید، چرا به سراغ شخصیتهای آشنا در تاریخ سینما نروید؟ این روش تاکنون بسیار موفق بوده است. فیلم «مرد عنکبوتی: راهی به خانه نیست» با حضور سه اسپایدرمن مختلف، به موفقیت بزرگی مثل «پایان بازی» نزدیک شد و دنبالههای اخیر «دکتر استرنج» و «ددپول» هم با وعدهی دیدار با شخصیتهای آشنا از جهانهای دیگر، مخاطبان زیادی را به سینما کشاندند.
برگرداندن داونی جونیور به این مجموعه قطعاً تماشاگران زیادی را به سینما میکشاند. نهتنها از نظر تجاری، بلکه از نظر خلاقیت هم این تصمیم میتواند موفق باشد. هر کسی که کمیک میخواند میداند که تبدیل یک قهرمان به یک ضدقهرمان، یک چرخش داستانی بسیار جذاب و تکراری است. باتوجهبه تأثیر عمیق تونی استارک روی کل این فرانچایز، فیلمسازان میتوانند ایدههای بسیار جالبی را پیاده کنند و مخاطبان را غافلگیر کنند. البته به شرطی که دکتر دوم، یک نسخه تاریک و متفاوت از تونی استارک باشد و نه یک شخصیت کاملاً جدید. اگر قرار باشد دکتر دوم شخصیتی کاملاً متفاوت باشد، این موضوع برای مخاطبان گیجکننده خواهد بود.
چرخشهای داستانی یا تکرار تاریخ؟ بررسی استراتژیهای جدید مارول
بااینحال، بازگشت داونی جونیور نشان میدهد که مارول در آیندهی خود کمی تردید دارد. انگار همه نگراناند که چه اتفاقی برای دنیای سینمایی مارول خواهد افتاد و به همین دلیل به گذشته پناه میبرند. این مثل این است که مارول در یکچرخه گیرکرده و برای اینکه زنده بماند، به گذشتهی خودش متکی شده است. این روش برای آیندهی بلندمدت، روش خوبی نیست. فیلم «انتقامجویان: جنگهای مخفی» که قرار است در سال ۲۰۲۷ اکران شود، شبیه یک جشن بزرگ است که تمام بازیگران قدیمی مارول را دور هم جمع میکند. اما بعدازاین جشن بزرگ، چه اتفاقی خواهد افتاد؟ وقتی همه این بازیگران قدیمی را نشان دادیم، چطور میتوانیم باز هم مردم را به سینما بکشیم؟
جهت ادامه حیات این فرانچایز عظیم و پیچیده، ضروری است که فراتر از تکرار روایتهای پیشین و تزریق دوزهای دورهای از دوپامین باتکیهبر ارجاعات قدیمی حرکت کند. فایگی باید با خلق شخصیتهای جدیدی که ارزش توجه و دنبالکردن دارند کاری کند تا مردم به یاد بیاورند که چرا در وهلهی اول عاشق مارول شدند. ارائه شخصیتهای نوآورانه و روایتهای بدیع، کلید موفقیت بلندمدت این فرانچایز خواهد بود. در غیر این صورت، خطر پایانیافتن جذابیت این دنیای سینمایی برای مخاطبان، دور از انتظار نخواهد بود.
منبع: digitaltrends
در ر
مقاله خیلی خوب بود خسته نباشید 🙏مارول بعد اند گیم دچار ی بهم ریختگی و بی نظمی شد و اتفاقات بدی رو پشت سر گذاشت ولی تونست با ساختن شاهکار ددپول و ولورین به دوران اوج خودش نزدیک بشه.
با تشکر از مقاله عالی که ارائه دادید به نظر من بزرگترین مشکل مارول که نمیتونه به اوج خودش برگرده به خاطر اینه که از دنیای واقعی انسانی که داخلش هستیم جدا شده وارد یک فضای بیش از حد تخیلی وخارج از احساسات انسانی شده فقط افراد نوجوان میتونن باهاش ارتباط برقرار کنند
خیلی عالی بود اما یه چیزی مارول رو برای من از قبل کم هیجان تر کرده شخصیت های قهرمانی خیلی زیاده، مثلا خیلیا تو ددپول ۳ اضافه شدن یا اترنال ها، که قهرمان بودن و قدرت های ماورایی رو تو فیلم ها یک چیز عادی میکنن که برای مخاطب کم هیجان میشه…
از نظر من لوگان و مرد آهنی بهترین شخصیت های مارول بودن .
و فیلم های مارول دیگه دلنشین نیست.