معرفی شخصیتهای سریال خانه کاغذی | راکل موریو (لیسبون)
یکی از نکات جالب و هیجانانگیز درباره شخصیتها و اعضای تیم سرقت سریال خانه کاغذی (Money Heist) این است که بعضی از آنها از ابتدا جزو سارقان نبوده و بنا بر اتفاقاتی که پیش آمده، به گروه پیوستند و با پروفسور و تیمش همراه شدند.
لیسبون یا همان راکل موریو یکی از همین کاراکترهاست که ایتسیار ایتونیو نقش او را بازی کرده است. راکل که در میان دوستان سارقش با نام لیسبون شناخته میشود، یک پلیس بازرس اسپانیایی بود که در جریان دزدی از ضرابخانه سطلنتی اسپانیا به عنون سرپرست گروه انتخاب شد.
راکل موریو یک پلیس بازرس اسپانیایی مستقر در مادرید بود که پس از فروپاشی رابطه زناشوییاش با آلبرتو ویکونیا برای او یک قرار منع صادر کرد و به اتهام آزار و اذیت دحترش، حضانت او را برعهده گرفت.
حضور لیسبون در پارتهای سریال خانه کاغذی
پارت ۱
راکل موریو در یکی از روزهایی که سرکار نبود، فراخوانده و از او خواسته شد تا مذاکرهکننده دزدی در ضرابخانه سلطنتی باشند. او موافقت کرد و به اوپراتور گفت که یک ماشین بفرستند که ماشین از قبل بیرون بود. این نشان میدهد که راکل یک بازرس مورد اعتماد و محبوب بوده است. در طول سرقت، او مسئول مذاکره با پروفسور بود.
علی رغم این که او یک بازپرس توانمند بود، توسط پروفسور فریب میخورد و با هویت جعلی پروفسور با نام سالوا مارتین به او نزدیکتر میشود تا بر فعالیتهای او به عنوان یک پلیس تأثیر بگذارد. اگرچه او در نهایت متوجه این حیله میشود، اما او عاشق پروفسور میشود و پس از پایان دزدی با هم فرار میکنند.
پارت ۳
در این بخش از سریال، موریو بخشی از گروه سارقان شده و نامش را به لیسبون تغییر داده است. آنها که برای دومین سرقت خود آماده میشوند، این بار بانک اسپانیا را هدف قرار دادهاند. او این بار در کنار پروفسور مانده تا در پشت صحنه به او کمک کند. لیسبون دوباره توسط پلیس دستگیر شد، اما بعدا به سایر سارقان در داخل بانک اسپانیا ملحق شد.
ویژگیهای ظاهری شخصیت لیسبون
لیسبون (راکل) موهای بلند و بلوند تیره دارد که اغلب به صورت باز آن را رها میکند.
ویژگیهای شخصیتی لیسبون
راکل قوی و آرام است و در جمع پلیس که تحت سلطه مردان است، از پس همه چیز برمیآید و همانطور که پیش تر گفتیم مسئول مذاکره و صحبت با پروفسور بود. با وجود هوشمندی و حواس جمعی، راکل میتواند به راحتی گول بخورد. او توسط همسرش مورد آزار و اذیت قرار میگرفت که اعتماد به نفسش را تحت ثاثیر قرار میداد. پروفسور از این اطلاعات در طول مذاکره به نفع خود استفاده کرد.
لیسبون به شدت به خانوادهاش اهمیت میدهد، او زمانی که مادرش تحقیقات را به خطر میاندازد، او را میبخشد و به شوهر سابقش که اصلا رفتار خوبی با او نداشت، اجازه میدهد که با دخترش وقت بگذراند. او مادر و دخترش را با خود به فیلیپین برد و وقتی پلیس تهدید کرد که برای یافتن آنها به فیلیپین خواهد رفت، بسیار نگران شده بود.
روابط لیسبون با دیگر شخصیتهای سریال خانه کاغذی
آلبرتو ویکونیا (همسرش)
راکل با آلبرتو، یکی از همکارانش که در پزشکی قانونی اسپانیا کار میکرد، ازدواج کرد. او از شوهرش یک دختر به نام ام پائولا ویکونا موریلو دارد. این دو بعدا به دلیل خشونت خانگی طلاق گرفتند و لیسبون برای او قرار منع تعقیب صادر کرد.
در طول این مدت، آلبرتو با خواهر راکل، لورا موریو آشنا شد تا همه از جمله مادرش فکر کنند که او از روی حسادت شوهرش را متهم به خشونت خانگی کرده است. راکل در نهایت سرپرستی کامل دخترش را به دست آورد. راکل برای اولین بار، پروفسور را در کافهای نزدیک به ضرابخانه ملاقات میکند، زمانی که پروفسور تلفن همراه خود را به او قرض میدهد تا با مادرش تماس بگیرد.
آنها با هم دوست شده و در نهایت عاشق هم میشوند، غافل از این که پروفسور مغز متفکر پشت سرقت است. هنگامی که لیسبون متوجه میشود، هرکار ممکن را انجام میدهد تا او را گول بزند و به زندان ببرد، اما سرانجام پروفسور او را متقاعد میکند تا به نقشه او تن بدهد، پروفسور با پول فرار میکند و یک سال بعد او را پالاوان، جزیرهای در فیلیپین پیدا میکند.
او بعدا با نام لیسبون به گروه سرقت میپیوندد و پس از پروفسور به عنوان دومین نفر اختیارات را در صف سارقان به دست میگیرد. پروفسور از اعدام ساختگی لیسبون مضطرب میشود و بعدا وقتی از دادگاه فرار کرد و وارد بانک اسپانیا شد، خیالش راحت میشود.
آنخل روبیو
راکل و آنخل سالها باهم کار کرده و دوست بودند. آنخل نسبت به او احساساتی داشت، اما راکل حاضر نشد تا با او وارد رابطه شود، زیرا با هم همکار بودند. با این حال، راکل بعدا با همکار دیگرش، آلبرتو ویکونیا (همسر سابق راکل) قرار میگذاشت که باعث ناراحتی آنخل شد.
آنخل در نهایت با زن دیگری ازدواج کرد، اما ادعا میکرد که اگر راکل قبول کند با او باشد، حاضر است همسرش را فورا ترک کند. آنها حتی پس از رفتن راکل هنوز با هم دوست بودند و با هم صحبت میکردند. مثلا زمانی که نایروبی کشته شد، آنخل راکل را در آغوش گرفت و دلداری داد.
منبع: Moneyheist
اگر دختر گیمر و پسر استریمر ازدواج کنند چی میشه؟ میزگیم با سایه و حمید
نظرات