ساخت درب اتوماتیک عمودی در ماینکرفت
۵ بازدید
بهترین انیمیشنهای تاریخ از سال ۲۰۰۰ تا ۲۰۲۵ (از لحاظ جایزههای اسکار)؛ سفری به قلب تپندهی هنر هشتم. در ادامه همراه مجله بازار باشید تا این انیمیشنها را بررسی کرده و بهصورت خلاصه، معرفیشان نماییم. در آغاز هزارهی جدید، اتفاقی مهم در حال رخ دادن بود. انیمیشن، هنری که برای دههها در سایهی سینمای زنده (لایو-اکشن) به عنوان سرگرمی کودکان شناخته میشد، در آستانهی یک انقلاب قرار داشت. آکادمی اسکار، معتبرترین
بهترین انیمیشنهای تاریخ از سال ۲۰۰۰ تا ۲۰۲۵ (از لحاظ جایزههای اسکار)؛ سفری به قلب تپندهی هنر هشتم. در ادامه همراه مجله بازار باشید تا این انیمیشنها را بررسی کرده و بهصورت خلاصه، معرفیشان نماییم.
در آغاز هزارهی جدید، اتفاقی مهم در حال رخ دادن بود. انیمیشن، هنری که برای دههها در سایهی سینمای زنده (لایو-اکشن) به عنوان سرگرمی کودکان شناخته میشد، در آستانهی یک انقلاب قرار داشت. آکادمی اسکار، معتبرترین نهاد سینمایی جهان، سرانجام تصمیم گرفت تا برای این هنر شگفتانگیز، تریبونی رسمی و شایسته فراهم کند. از سال ۲۰۰۱، جایزهی اسکار بهترین انیمیشن بلند، نه تنها به یک جایزهی طلایی، بلکه به یک تاریخنگار معتبر تبدیل شد؛ تاریخنگاری که سیر تکامل، بلوغ و پیروزیهای این مدیوم را در طول ربع قرن ثبت کرده است.
همانطور که میدانید، این مقاله لیستی ساده از برندگان جوایز اسکار نیست. این یک سفرنامه است؛ سفری به قلب خلاقیت که از یک غول سبز بدخلق در یک مرداب شروع میشود، از کوچههای جادویی ژاپن عبور میکند، به اوج احساسات با یک پیرمرد بادکنکفروش میرسد، در جهانهای چندگانه و رنگارنگ عنکبوتی منفجر میشود و در نهایت، به سکوت شاعرانهی طبیعتی بیرحم ختم میگردد. این داستان ۲۵ سالهی انیمیشن از نگاه اسکار است.
اولین قهرمان این عرصه، یک ضدقهرمان بود. «شرک» (Shrek – برنده ۲۰۰۱) از استودیوی دریمورکس، یک دهنکجی شیرین به تمام کلیشههایی بود که دیزنی برای دههها ساخته بود. پرنسسها دیگر منتظر شاهزاده نبودند، حیوانات سخنگو طعنهآمیز بودند و قهرمان داستان، یک غول سبز مردمگریز بود. پیروزی «شرک» یک بیانیهی قدرتمند بود: انیمیشن دیگر مجبور نیست معصوم و کودکانه باشد؛ میتواند هوشمند، ساختارشکن و برای بزرگسالان نیز جذاب باشد. این یک شروع طوفانی برای یک جایزهی نوپا بود.
اما درست یک سال بعد، اسکار چرخشی ۱۸۰ درجهای به سمت شرق داشت. «شهر اشباح» (Spirited Away – برنده ۲۰۰۲)، شاهکار هایائو میازاکی و استودیو جیبلی، نشان داد که انیمیشن میتواند هنری عمیقاً شاعرانه، سورئال و از نظر بصری، مسحورکننده باشد. این اثر که با دست نقاشی شده بود، در مقابل قدرت روزافزون انیمیشنهای کامپیوتری (CGI)، مانند یک شعر هایکوی ژاپنی در برابر یک رمان پرفروش هالیوودی ایستاد. پیروزی آن ثابت کرد که اسکار تنها به تکنولوژی نگاه نمیکند، بلکه به روح هنری و داستانگویی خالص نیز احترام میگذارد. این دو برندهی اول، دو قطب اصلی انیمیشن در آغاز قرن را به نمایش گذاشتند: طنز پستمدرن آمریکایی در برابر فانتزی معنوی ژاپنی.
در این میان، یک استودیوی کوچک به نام پیکسار، در حال تکمیل فرمول جادویی خود بود. «در جستجوی نمو» (Finding Nemo – برنده ۲۰۰۳) و «شگفتانگیزان» (The Incredibles – برنده ۲۰۰۴) نه تنها از نظر فنی پیشگام بودند، بلکه فرمول طلایی پیکسار را به اوج رساندند: ترکیب یک ایدهی خلاقانهی «چه میشد اگر؟» با یک هستهی احساسی قدرتمند. چه میشد اگر ماهیها در اقیانوس گم شوند و به دنبال هم بگردند؟ چه میشد اگر یک خانواده از ابرقهرمانان مجبور به یک زندگی معمولی شوند؟ پیکسار نشان داد که انیمیشن کامپیوتری میتواند قلب داشته باشد. این دوران با پیروزی انیمیشن استاپ-موشن دوستداشتنی «والاس و گرومیت» (Wallace & Gromit – برنده ۲۰۰۵) به پایان رسید تا به همه یادآوری کند که خلاقیت هیچ محدودیتی در تکنیک نمیشناسد.
اگر اوایل دهه ۲۰۰۰ دوران شکلگیری بود، نیمهی دوم آن، دوران سلطنت بلامنازع پیکسار بود. در این سالها، این استودیو به طور مداوم آثاری تولید میکرد که نه تنها انیمیشنهای فوقالعادهای بودند، بلکه در لیست بهترین فیلمهای سال در هر ژانری قرار میگرفتند. این دوره، اوج بلوغ احساسی انیمیشن جریان اصلی بود. «راتاتویی» (Ratatouille – برنده ۲۰۰۷) داستانی در مورد هنر، اشتیاق و اینکه «هر کسی میتواند آشپزی کند» بود. این یک نامهی عاشقانه به پاریس و هنر بود که به شکل یک موش سرآشپز روایت میشد.
سال بعد، پیکسار با «وال-ای» (WALL-E – برنده ۲۰۰۸) یکی از جسورانهترین فیلمهای تاریخ انیمیشن را ساخت. فیلمی که نیمهی اول آن تقریباً بدون دیالوگ بود و داستانی عمیق در مورد تنهایی، عشق و نقد فرهنگ مصرفگرایی را روایت میکرد. «وال-ای» ثابت کرد که انیمیشن میتواند سینمای خالص باشد و برای بیان پیچیدهترین احساسات، نیازی به کلمات ندارد. این روند با «بالا» (Up – برنده ۲۰۰۹) به اوج خود رسید. ده دقیقهی ابتدایی این فیلم، که داستان عشق و فقدان کارل و الی را روایت میکند، به تنهایی یک کلاس درس کامل فیلمسازی و یکی از تکاندهندهترین سکانسهای تاریخ سینماست.

در حالی که پیکسار بر قله ایستاده بود، استودیوی مادر، یعنی والت دیزنی انیمیشن، در حال تجربهی یک رنسانس جدید و قدرتمند بود. پس از سالها، دیزنی دوباره به فرمول موفقیت خود بازگشت و این بار با داستانهایی مدرنتر. «یخزده» (Frozen – برنده ۲۰۱۳) نه تنها یک موفقیت تجاری عظیم بود، بلکه با تمرکز بر عشق خواهرانه به جای عشق رمانتیک، کلیشههای پرنسسهای دیزنی را بازنویسی کرد و به یک پدیدهی فرهنگی تبدیل شد.
دیزنی به مسیر خود با «قهرمان بزرگ ۶» (Big Hero 6 – برنده ۲۰۱۴) و «زوتوپیا» (Zootopia – برنده ۲۰۱۶) ادامه داد. «زوتوپیا» یک شاهکار تمثیلی بود؛ یک فیلم جنایی-کمدی که در لایههای زیرین خود، یک نقد هوشمندانه و عمیق بر تعصب، نژادپرستی و کلیشههای اجتماعی بود. این نشان میداد که انیمیشنهای جریان اصلی، حالا دیگر ابایی از پرداختن به سنگینترین مسائل اجتماعی ندارند. در همین دوران، پیکسار با «درون و بیرون» (Inside Out – برنده ۲۰۱۵) یکی از خلاقانهترین ایدههای خود را به تصویر کشید و به دنیای پیچیدهی احساسات یک دختر نوجوان سفر کرد.
اما مهمترین اتفاق این دوره، توجه روزافزون اسکار به تنوع فرهنگی بود. «کوکو» (Coco – برنده ۲۰۱۷) از پیکسار، یک نامهی عاشقانهی زیبا و محترمانه به فرهنگ و سنتهای مکزیک و جشن روز مردگان بود. این فیلم با داستانی عمیقاً احساسی در مورد خانواده، خاطره و موسیقی، نشان داد که انیمیشن چه ابزار قدرتمندی برای معرفی و ستایش فرهنگهای مختلف جهان است.

این دوره، دوران پیروزی «مولف» یا کارگردان صاحبسبک نیز بود. «پینوکیوی گیرمو دل تورو» (Guillermo del Toro’s Pinocchio – برنده ۲۰۲۲) یک اثر استاپ-موشن تاریک، سیاسی و عمیقاً شخصی بود که با اقتباس کلاسیک دیزنی زمین تا آسمان تفاوت داشت. دل تورو با این فیلم فریاد زد: «انیمیشن یک ژانر نیست، یک مدیوم است.» او از این مدیوم برای صحبت در مورد فاشیسم، مرگ و معنای انسانیت استفاده کرد. این روند با بازگشت استاد بزرگ، هایائو میازاکی، ادامه یافت. «پسرک و مرغ ماهیخوار» (The Boy and the Heron – برنده ۲۰۲۳) یک اثر سورئال، پیچیده و بهشدت شخصی بود که مانند سفری به ناخودآگاه خود میازاکی میمانست. این فیلمی نبود که برای خوشایند همه ساخته شده باشد؛ یک اثر هنری خالص بود که مخاطب را به چالش میکشید.
و سرانجام، به آخرین قهرمان این سفر ۲۵ ساله میرسیم: «Flow» (برنده ۲۰۲۴). یک انیمیشن مستقل از کشور لتونی که بدون هیچ دیالوگی، داستان بقای گروهی از حیوانات در یک سیل عظیم را روایت میکند. پیروزی «Flow» نقطهی اوج این انقلاب است. این نشان میدهد که اسکار حالا دیگر به طور کامل آماده است تا خالصترین، مستقلترین و هنریترین آثار انیمیشنی را به رسمیت بشناسد. یک شعر بصری که ثابت میکند قدرت داستانگویی انیمیشن، فراتر از زبان و فرهنگ، جهانی است.
از «شرک» تا «Flow»، این ربع قرن، داستان تبدیل شدن انیمیشن از یک «سرگرمی برای بچهها» به یکی از قدرتمندترین، متنوعترین و بالغترین ابزارهای هنری برای داستانگویی بوده است. هرکدام از این برندگان، نه تنها یک فیلم عالی، بلکه یک فصل مهم از این کتاب شگفتانگیز بودهاند. و هیجانانگیزترین بخش ماجرا این است که این کتاب، هنوز به پایان خود نرسیده است.
۵ بازدید
۴۵۵ بازدید
۷۰۳ بازدید
۱ هزار بازدید
۱۰۶.۸ هزار بازدید
۷۷.۵ هزار بازدید
۹۵.۹ هزار بازدید
۷۹.۷ هزار بازدید
۵۰.۱ هزار بازدید
۱۰۳.۲ هزار بازدید
۴۷.۸ هزار بازدید
۶۵.۱ هزار بازدید
۵۴.۲ هزار بازدید
0 نظر