لیلو و استیچ: وقتی دیزنی از فرمول کلاسیکش فاصله گرفت
250
1404/09/23
4
اشتراک گذاری
«لیلو و استیچ» که در سال ۲۰۰۲ اکران شد، یکی از متفاوتترین انیمیشنهای تاریخ دیزنی است؛ فیلمی که نه شاهزاده دارد، نه قلعه، نه آوازهای پرزرقوبرق برادویطور. در عوض، با داستانی ساده، احساسی و تا حدی عجیبوغریب، تعریفی تازه از خانواده برای ما تعریف میکند که در ادامه این مطلب از مجله بازار بیشتر با آن آشنا میشویم.
داستان دربارهی لیلو، دختربچهای تنها در هاوایی، و استیچ، موجودی فضایی و ویرانگر
«لیلو و استیچ» که در سال ۲۰۰۲ اکران شد، یکی از متفاوتترین انیمیشنهای تاریخ دیزنی است؛ فیلمی که نه شاهزاده دارد، نه قلعه، نه آوازهای پرزرقوبرق برادویطور. در عوض، با داستانی ساده، احساسی و تا حدی عجیبوغریب، تعریفی تازه از خانواده برای ما تعریف میکند که در ادامه این مطلب از مجله بازار بیشتر با آن آشنا میشویم.
داستان دربارهی لیلو، دختربچهای تنها در هاوایی، و استیچ، موجودی فضایی و ویرانگر است که بهطور تصادفی وارد زندگی او میشود. استیچ در اصل یک «سلاح» است، اما فیلم بهجای تمرکز بر منشأ علمی-تخیلی او، روی رابطهاش با لیلو دست میگذارد؛ رابطهای که به تدریج از یک سوءتفاهم، به یک همدلی میرسد.
نکتهی کلیدی فیلم، مفهوم «اوهانا» است؛ واژهای هاوایی بهمعنای خانواده، با این توضیح مهم که «اوهانا یعنی هیچکس جا نمیماند و فراموش نمیشود». این جمله به قلب فیلم تبدیل میشود و نگاه دیزنی به خانواده را از چارچوبهای سنتی گسترش میدهد. خانوادهی لیلو، یک خانوادهی ناقص و آسیبدیده است؛ بدون پدر و مادر، با خواهری که همزمان نقش قیم و والد را بازی میکند.
از نظر بصری هم «لیلو و استیچ» خاص است. استفاده از پسزمینههای آبرنگی، حالوهوایی گرم و انسانی به فیلم میدهد و آن را از انیمیشنهای پرزرقوبرق دههی ۹۰ دیزنی جدا میکند. موسیقی، با ترکیبی از آهنگهای الویس پریسلی و ملودیهای محلی، هویت فرهنگی هاوایی را پررنگ میکند.
«لیلو و استیچ» در دورهای ساخته شد که دیزنی پس از رنسانس طلاییاش در حال آزمون و خطا بود. موفقیت فیلم نشان داد که مخاطب، بیش از فرمولهای تکراری، به داستانهای صادقانه و شخصیتهای آسیبپذیر واکنش نشان میدهد. شاید به همین دلیل است که بعد از دو دهه، استیچ هنوز یکی از محبوبترین و ماندگارترین شخصیتهای دیزنی است؛ نمادی از این ایده که حتی خرابترین موجودات هم میتوانند جایی برای تعلق پیدا کنند.
0 نظر