یکی از بزرگترین حسرتهای شغلی لئوناردو دیکاپریو مربوط به زمانی است که او تا یکقدمی ایفای نقش دِرک دیگْلِر در فیلم Boogie Nights ساخته پل توماس اندرسون رسیده بود، اما این فرصت را از دست داد. حالا با فیلم تازه اندرسون با عنوان One Battle After Another، این فیلمساز بزرگ و دیکاپریو سرانجام در کنار هم قرار گرفتهاند. شاید این فیلم ماشین زمان نباشد، اما درست مثل Boogie Nights، بیپروا و قدرتمند ظاهر میشود.
اکنون پل توماس اندرسون با One Battle After Another بازگشته است؛ فیلمی که چنان برایش هیجانزده هستیم که پیش از تماشای آن، شاید لازم باشد بخش زیادی از کارنامهی پیشین اندرسون را دوباره مرور کنیم و حتی کتابی را که فیلم بهطور آزاد بر اساس آن ساخته شده بخوانیم. (و باور کنید این زمان، کاملاً ارزشش را دارد.)
با وجود انتظارات سرسامآوری که برای این پروژه وجود دارد، نخستین فیلم ۱۰۰ میلیون دلاری اندرسون یک تجربه تمامعیار از اوست؛ داستانی درباره یک افراطیِ سابق و خسته از زندگی که در پی دیدار دوباره با دخترش است، پیش از آنکه سرهنگی با عطش برپایی حکومت نظامی و رازهایی تاریک به سراغ او برسد.
«نبردی پس از نبرد»: خط داستانی
One Battle After Another فیلمی است که با ترکیب اکشن پرهیجان و درامی خانوادگی، مخاطب را از همان لحظهی اول میخکوب میکند
فیلم One Battle After Another روایتگر زندگی «باب فرگوسن» (با بازی لئوناردو دیکاپریو) است؛ یک انقلابی چپگرای سابق که پس از شکست گروهش، «فرنچ ۷۵»، سالهاست در خفا زندگی میکند و حالا تنها دغدغهاش بزرگکردن دخترش، «ویلا» (چیس اینفینیتی)، است.
فیلم با بازگویی گذشتهی گروه آغاز میشود؛ جایی که یکی از رهبران گروه، «پرفیدیا بورلی هیلز» (تیانا تیلور)، شعار میدهد: «مرزهای آزاد، انتخابهای آزاد، رهایی از ترس.» سپس گروه در اقدامی جسورانه همه بازداشتشدگان یک مرکز نگهداری در نزدیکی مرز مکزیک را آزاد میکند. همین جمله بهخوبی ماهیت سیاسی فرنچ ۷۵ را خلاصه میکند؛ گروهی که در ادامه نخستین پرده فیلم را صرف سرقت از بانکها و بمبگذاریها بهعنوان وسیلهای برای رسیدن به اهداف خود میکند.
ریتم روایت در اینجا بسیار سریع است؛ چیزی شبیه به نسخه فشردهای از Bonnie & Clyde یا Wild at Heart یا Queen & Slim: داستان یاغیان عاشق، اما در سرعتی تندتر. خشونت و روابط جنسی حضوری پررنگ دارند، هرچند با چرخشی غیرمنتظره.
پرفیدیا رابطهای پرشور با «باب» دارد، اما همزمان میان او و «سرهنگ استیون جی. لاکجا» (با بازی شان پن) نوعی تنش جنسی بر پایهی رابطه سلطهگر/سلطهپذیر شکل میگیرد. علاقهی پنهانی لاکجا به پرفیدیا از همان صحنه آزادی بازداشتشدگان آغاز میشود؛ زمانی که در اوج تحقیرش توسط او، واکنشی غیرمنتظره نشان میدهد.
این کشمکش جنسی سرانجام در یکی از عجیبترین صحنههای عاشقانه فیلم به اوج میرسد؛ صحنهای که یادآور رابطه جنجالی بین «ریچی آپریل» و «جنیس» در سریال سوپرانوز است، البته با جابهجایی نقشها.
سرانجام، شورش بیمحابای فرنچ ۷۵ پس از یک سرقت ناموفق از بانک و دستگیری پرفیدیا پایان مییابد و اعضای گروه متواری میشوند. شانزده سال بعد، سرهنگ لاکجا دوباره برای یافتن باب و دخترش بازمیگردد. اما وقتی ویلا ناپدید میشود، باب ناچار است با گذشتهی تاریک خود و سالها اعتیاد دستوپنجه نرم کند تا بتواند دوباره دخترش را بیابد.
حالا بریم سراغ بازی بازیگران در این فیلم که از اصلیترین نکات قابل توجه آن است.
پرفیدیا
پل توماس اندرسون بار دیگر نشان میدهد که چگونه میتواند سینمای سرگرمکننده را با لایههای سیاسی و اجتماعی درهم بیامیزد
یکی از عناصری که خط داستانی فیلم را زنده و پرکشش میکند، بدون تردید بازی بازیگران است؛ و در صدر آنها باید از «پرفیدیا بورلی هیلز» با بازی تیانا تیلور یاد کرد. او مالک مطلق پرده نخست است و حضوری به نمایش میگذارد که هر فم فتالی همچون فِی داناوی یا شارون استون را به تحسین وادارد.
با این حال، نقشآفرینی تیلور فراتر از ظاهر فریبنده یا رابطههای آتشینی است که باب و لاکجا را به سمت سقوط میکشاند. او بهویژه پس از تولد «ویلا»، لایههای عمیقتری از شخصیت پرفیدیا را آشکار میکند: جدال او با افسردگی، احساس گناه و محدودیتهای فردی ناشی از تشکیل خانواده. در صحنهای که خطاب به باب میگوید: «من خودم را در اولویت قرار میدهم» و با عصبانیت خانه را ترک میکند، تماشاگر حق را به او میدهد. و وقتی در ادامه داستان از تصمیمهای خود پشیمان میشود، این همدلی همچنان باقی میماند.
پایان تأثیرگذار One Battle After Another بدون نقشآفرینی قدرتمند تیلور هرگز نمیتوانست چنین بار عاطفی پررنگی داشته باشد.
ویلا
داستان دربارهی بابی است که در عین بیمسئولیتی و اعتیاد، تنها برای نجات دخترش حاضر است همهچیز را فدا کند
شخصیت «ویلا» با بازی چیس اینفینیتی، قلب و جان فیلم است. بسیاری از بهترین صحنههای او برای پرهیز از لو رفتن داستان قابل اشاره نیستند، اما نخستین حضورش در کنار دیکاپریو بهخوبی نشاندهنده جایگاه اوست.
این همان صحنه آشنای «فرزند مسئول در برابر والد بیمسئولیت» است، با این تفاوت که اینبار توسط پل توماس اندرسون نوشته شده. یکی از خندهدارترین لحظات سالن سینما درست در همین نقطه رقم میخورد، زمانی که باب در پاسخ به توبیخ دخترش میگوید: «بلدم چطور مشروب بخورم و رانندگی کنم. میدونم دارم چی کار میکنم.»
گفتوگوهای پرتنش میان پدر و دختر پرشمارند، اما در پس آن روشن است که عشق و توجه واقعی جریان دارد. باب این دلبستگی را حتی با تهدید دوستان ویلا در لحنی پدرانه و همزمان توهینآمیز، هنگامی که برای بردنش به مهمانی مدرسه میآیند، نشان میدهد. لحظههایی از این دست روح فیلم را میسازند.
هرچند One Battle After Another فیلمی بهشدت سیاسی است، اما در عمق خود موفق میشود از مرز سیاست عبور کند و یادآور شود که در نهایت، این داستانی است درباره تلاشی صادقانه برای برقراری پیوند دوباره میان یک پدر و دخترش.
باب
حضور بازیگرانی چون لئوناردو دیکاپریو، تِیانا تیلور و بنیسیو دل تورو، به فیلم عمقی فراتر از یک اثر اکشن میبخشد
«باب فرگوسن» ترکیبی عجیب از برخی نقشهای پیشین لئوناردو دیکاپریو است؛ انگار میان جردن بلفورت در The Wolf of Wall Street با عشق بیپایانش به مواد مخدر و ارنست برکهارت در Killers of the Flower Moon با سادهلوحی آشکارش قرار گرفته باشد. باب واقعاً دخترش را دوست دارد، اما سالها مصرف مواد و الکل ذهن او را کدر کرده و حالا در حالی که شکار میشود، چندان تیزهوش و آماده به نظر نمیرسد.
یکی از شوخیهای مکرر فیلم، که در تریلر هم پررنگ دیده میشود، مربوط به صحنههایی است که باب از تلفن عمومی با یکی از اعضای مقاومت صحبت میکند اما رمز فوقمحرمانه را به خاطر نمیآورد. پس از چندین بار گفتوگو با آن صدای ناشناس، او کاملاً از کوره درمیرود و با لحنی اعتراضی شبیه یک مشتری عصبانی، خواستار «صحبت با مدیر» میشود. این موقعیت در نهایت به یکی از خندهدارترین پایانبندیهای خط داستانی او بدل میگردد.
با این حال، نقشآفرینی دیکاپریو بهعنوان یک انقلابی شکستخورده و از همپاشیده فقط به جنبه طنز محدود نمیشود؛ او قلبی پر از احساس هم به شخصیت میبخشد، بهویژه در صحنههایی که با «بنیسیو دل تورو» در نقش سنسی سرخیو ارتباط برقرار میکند.
سنسی سرخیو سنکارلوس
صحنههای تعقیبوگریز با کارگردانی استادانه و خلاقیت بصری، از بهیادماندنیترین لحظات فیلم هستند
در یادداشتهای تولید فیلم، دیکاپریو از شخصیت «سنسی سرخیو سنکارلوس» بهعنوان «اُبی-وان» باب یاد کرده و در واقع این توصیف در سبک اندرسون بیراه نیست. او به باب کمک میکند و خودش نیز شورشی نیکوکار است، اما برخلاف آنچه تریلرها القا میکنند، نقش پررنگی در کل داستان ندارد.
یکی از صحنههای شاخص زمانی است که او و باب در کنار جاده نوشیدنی میخورند و باب با لحنی صادقانه از دغدغههایش درباره ویلا میگوید. این لحظات، بار عاطفی فیلم را از سطح یک درام سیاسی فراتر میبرد و آن را انسانیتر میسازد. اما حتی در همین موقعیت جدی، طنز فراموش نمیشود؛ جایی که دل تورو با جمله بهیادماندنی «یعنی بیهراس بودن، مثل تام کروز!» فضای صحنه را تکمیل میکند.
سرهنگ استیون جی. لاکجا
فیلم با الهام از رمان Vineland نوشتهی توماس پینچن، جهانی پر از طنز تلخ، سیاست و ماجراجویی خلق میکند
اگر در این فیلم شخصیتی شبیه «اُبی-وان» وجود دارد، پس باید «دارت ویدر» هم حاضر باشد؛ و اینجاست که شان پن وارد صحنه میشود. همانند لرد سیث، او در نقش سرهنگ «لاکجا» هم شرارتی نفرتانگیز دارد و هم جذابیتی غیرقابل انکار.
لاکجا ترکیبی است از یک منحرف جنسی و یک نظامی روانپریش راستگرا. شان پن او را چیزی میان سرهنگ جِسپ در A Few Good Men و ژنرال جک دی. ریپر در Dr. Strangelove بازی میکند. اما به جای وسواس روی «مایعات حیاتی بدن»، دغدغهای عجیبتر دارد: وسواس بیمارگونه نسبت به «شیطان نطفه».
در یکی از صحنههای شاخص، او در حال پیوستن به محفلی از میلیاردرهای ملیگرای سفیدپوست دیده میشود. اضطراب و بیاعتمادی در رفتارش موج میزند و برای آرام کردن خود، شانهاش را با زبان خیس میکند و موهایش را شانه میزند؛ لحظهای که پرده از لایههای ناامنی و ضعف پنهان در وجود سرهنگ لاکجا برمیدارد.
پایگاه پینچن و سیاست در فیلم
One Battle After Another هم به دل مخاطب سینمای جدی مینشیند و هم تماشاگران دنبال هیجان و سرگرمی را راضی میکند
فیلم One Battle After Another بهطور آزاد بر اساس رمان واینلند (Vineland) اثر پینچن (۱۹۹۰) ساخته شده است. این دومین اقتباس پل توماس اندرسون از آثار پینچن پس از ذاتی معیوب (Inherent Vice) در سال ۲۰۱۱ به شمار میرود. با این حال، «نبردی پس از نبردی دیگر» بیشتر یادآور شیوه اقتباس اندرسون از نفت! (Oil) آپتون سینکلر در خون به پا خواهد شد (There Will Be Blood) است؛ اقتباسی آزاد که از دل اثر اصلی الهام میگیرد اما چارچوبی کاملاً مستقل میسازد.
اندرسون بیشتر روابط و پیوندهای شخصیتها در رمان را حفظ کرده، اما بستر سیاسی-اجتماعی آن را دگرگون ساخته است. در رمان، «بروک وُند» و جنگ او علیه مواد مخدر تحت حمایت دولت ریگان روایتگر بخش مهمی از فضای داستان است؛ اما در فیلم، این جایگاه به «سرهنگ لاکجا» و جنگ او علیه مهاجرت واگذار میشود. سرهنگ در خدمت محفلی پنهان از میلیاردرهای ملیگرای سفیدپوست قرار دارد که پشت پرده قدرت، دولت را هدایت میکنند تا ایالات متحده را «امن و پاک» نگاه دارند. همچنین، جمع هنری «۲۴ فریم در ثانیه» در رمان پینچن جای خود را به انقلابیون «فرنچ ۷۵» داده که شعارشان «مرزهای آزاد. انتخابهای آزاد. رهایی از ترس» است.
فیلم بهوضوح خطی سیاسی میان دو جبهه ترسیم میکند: هیچ شخصیتی در میانه نیست؛ هر فرد یا در کنار انقلابیون است که به دنبال کمک به فرودستاناند، یا در خدمت محفل نخبگان پنهانی که آرزوی آمریکایی نژاد خالص را در سر میپرورانند. با وجود این، اندرسون همچنان بخشی از طنز پوچگرایانه پینچن را در روایت حفظ میکند؛ از جمله معرفی یک گروه از راهبهها به نام «خواهران بیور دلیر» (Sisters of the Brave Beaver) که هم به انقلابیون آموزش میدهند و هم ماریجوانا میکارند.
اما «باشگاه ماجراجویان کریسمس» در واقع همان انجمنی است که لاکجا تلاش میکند به آن بپیوندد. گروهی که اعضایش با عبارت «درود بر نیکولاس مقدس» یکدیگر را سلام میدهند؛ عبارتی کودکانه که بازتابی طنازانه از «درود بر شیطان» است. همین ترکیب ساده و به ظاهر مسخره در فضای فیلم بهخوبی جواب میدهد.
تصمیم اندرسون برای گزینش بخشهایی از واینلند و پر کردن بقیه داستان با ایدههای شخصیاش، حرکتی هوشمندانه برای فیلمی با بودجه بیش از صد میلیون دلار است. یک اقتباس وفادار و مستقیم از رمان نه لزوماً فیلم بهتری میساخت و نه اثری دسترسپذیرتر.
برای کسانی که رمان واینلند را پیشتر خوانده باشند، تماشای فیلم تجربهای روشنتر خواهد بود؛ چراکه بسیاری از اشارات و ارجاعات از همان آغاز معنا پیدا میکنند. اما حتی برای کسانی که آشنایی ندارند، اگرچه پرده نخست ممکن است در میان حجم بالای اطلاعات کمی گیجکننده باشد، با ادامه روایت (بهویژه در تماشای مجدد) همهچیز جای خود را پیدا میکند.
مرد لحظه: پل توماس اندرسون
این فیلم تجربهای سینمایی است که بعد از تماشای آن، مدتها ذهن شما را درگیر خواهد کرد
و حالا میرسیم به مرد لحظه: نویسنده و کارگردان، پل توماس اندرسون. این فیلم او هم پرهیجان است، هم سرگرمکننده، و در عین حال داستانی سرراست و جاودانه درباره پدری را روایت میکند که برای نجات دخترش دست به هر کاری میزند. اندرسون همه اینها را با یک نقد تیز و هوشمندانه بر فضای سیاسی امروز آمریکا ترکیب میکند. و مهمتر اینکه او این کار را در قالب گرانترین فیلم کارنامهاش انجام داده؛ فیلمی با بودجهای بین ۱۳۰ تا ۱۷۵ میلیون دلار. برای مقایسه، پرمخاطبترین اثرش There Will Be Blood تنها ۲۵ میلیون دلار هزینه داشت و در نهایت حدود ۷۰ میلیون دلار فروش جهانی به دست آورد.
و بله، این بودجه عظیم کاملاً روی پرده دیده میشود. فیلم نه یک، بلکه دو تعقیبوگریز ماشینی دارد؛ هرکدام هم با هویتی متفاوت. تعقیب نهایی، یکی از بهیادماندنیترینهاست. اندرسون از فراز و نشیبهای تپهها برای ساختن یک ریتم سینوسی استفاده میکند، جایی که ماشینها مدام در دید و سپس خارج از دید قرار میگیرند. این بازی بصری هم تعلیق ایجاد میکند و هم پیشآگهی هوشمندانهای از نبرد پایانی ویلاست.
اما واقعیت این است که فقط با چند صحنه تعقیبوگریز و یک بودجه کلان نمیشود تماشاگر را نزدیک سه ساعت روی صندلی نگه داشت. خوشبختانه، اندرسون از تمام مهارتهایی که طی سه دهه فیلمسازی آموخته، استفاده میکند. او این فیلم «چک سفید» را نه در ابتدای کارنامه، بلکه پس از ۳۰ سال تجربه ساخته است. ریتم فیلم بر پایه ترفندهای روایی است که او در فیلمهای قدیمیترش مثل Magnolia و Boogie Nights به کار گرفته بود. همانطور که در آن فیلمها دیدیم، One Battle After Another هم با ضربآهنگی سریع آغاز میشود: سکانسهای کوتاه، دوربینی که مدام در حرکت است و بارش اطلاعاتی که داستان را با سرعت جلو میبرد.
اما هرچه لایههای درام شخصیتی پررنگتر میشوند، اندرسون به صحنههای طولانیتر و عمیقتر روی میآورد. اینجاست که تدوین برای ایجاد تضادهای تماتیک وارد عمل میشود و بیننده را همچنان درگیر نگه میدارد. بهعنوان نمونه، تضاد میان جلسه والدین-معلمان باب و صحنه پذیرش مشروط لاکجاو در «انجمن ماجراجویان کریسمس» از طریق تدوین به یک تضاد معنایی و طنزآلود تبدیل میشود.
این همان کاری است که یک کارگردان در اوج میتواند انجام دهد. One Battle After Another بدون تردید فیلمی شگفتانگیز است. اما پرسش پایانی همچنان باقی میماند: آیا این اثر یک شاهکار تمامعیار است؟
جمعبندی؛ بهترین فیلم سال؟
One Battle After Another بیش از آنکه صرفاً یک فیلم اکشن یا اقتباسی از پینچن باشد، نمایشی از بلوغ هنری پل توماس اندرسون است. فیلم از یک سو داستانی انسانی و احساسی درباره رابطه پدر و دختر روایت میکند، و از سوی دیگر به نقدی تیز و گاه طنزآمیز بر سیاست معاصر آمریکا تبدیل میشود. شخصیتهای پررنگ و اغراقآمیز، طنز سیاه و موقعیتهای فراموشنشدنی، همه در خدمت روایتی هستند که هم سرگرم میکند و هم به فکر وامیدارد.
این فیلم نشان میدهد اندرسون در اوج خلاقیت و تسلط بر ابزار سینما قرار دارد؛ ترکیبی از هیجانسازی بصری، تعلیق هوشمندانه، تدوین خلاق و شخصیتپردازی عمیق. نتیجه اثری است که هم پرخرج و تماشایی است و هم لایههای معنایی و تماتیک پیچیده دارد.
در نهایت، One Battle After Another اثری است که میتواند هم طرفداران سینمای پرزرقوبرق را جذب کند و هم مخاطبان جدیتر را به چالش بکشد. شاهکار یا نه، این فیلم بدون تردید یکی از مهمترین تجربههای سینمایی سالهای اخیر است؛ فیلمی که ارزش تماشا و بازبینی دوباره را دارد.
منبع: مجله بازار
سایلنت هیل اف ترسناکترین بازی ساله؟ میزگیم با امید لنون
نظرات