نقد و بررسی No Other Choice؛ جدیدترین شاهکار تاریک و خندهدار پارک چانووک
از پارک چانووک همیشه انتظار چیزی بیش از یک روایت ساده داریم؛ فیلمسازی که با Oldboy، The Handmaiden و Decision to Leave نشان داده چطور میشود خشونت، شوخطبعی، ظرافت بصری و تلخی زندگی را در یک قاب جمع کرد. حالا او با No Other Choice برگشته؛ فیلمی که درست همان روحیه جسورانهای را دارد که مخاطبان سالها دنبالش بودند.
اینبار پارک سراغ داستانی رفته که ریشهاش نه در اغراق و انتقامهای بزرگ، بلکه در فروپاشیهای کوچک روزمره است؛ همان لحظههایی که یک بحران ساده میتواند هویت یک انسان را زیر سؤال ببرد. تازهترین فیلم او نگاهی سرد و گاهی طنزآلود دارد به سرمایهداری امروز، فشار بازماندن در رقابت، چهره معیوب خانوادههای ظاهراً آرام و نقشهای اجتماعیای که خیلی وقتها انتخاب ما نیستند.
آن چیزی که از همان ابتدا در No Other Choice به چشم میآید، بازگشت پارک به همان لحن گزنده و بازیگوشانهای است که آثار اولیهاش را ماندگار کرد. او دوباره دست روی نقطهای میگذارد که هم میخنداند و هم دردناک است؛ جایی که بحرانهای کوچک، تبدیل به اتفاقهای بزرگ و غیرقابل کنترل میشوند. این دقیقاً همانجاست که میتوان گفت: پارک چانووک برگشته، و دوباره قرار است درباره چیزهایی فیلم بسازد که ترجیح میدهیم دربارهشان فکر نکنیم؛ اما فیلم او مجبورمان میکند نگاه طولانیتری سمتشان بیندازیم.
داستان فیلم No Other Choice درباره چیست؟

Lee Byung-hun در نقش Man-su؛ مردی گرفتار بحران شغلی و خانوادگی
در No Other Choice با شخصیتی طرفیم که خیلی معمولیتر از چیزی است که فکر میکنیم. منسو با بازی لی بیونگهون انگار همه چیز را در زندگیاش درست چیده است؛ ۲۵ سال کار ثابت در کارخانه کاغذ، یک خانه قدیمی و زیبا که از پدرش مانده، خانوادهای آرام و دو سگی که حال خوش خانهاند. اما همه چیز در یک لحظه فرو میریزد؛ اخراج ناگهانی، یک قول سهماهه برای پیدا کردن کار جدید که تبدیل میشود به بیش از یک سال دوندگی بینتیجه، و کارهای موقت و بیارزش برای گذران زندگی. وقتی هم فرصتهای کاری در کارخانه پیدا میشود، کسی از او جلو میزند. مردی که تا دیروز ستون خانواده بود، حالا در آستانه از دست دادن خانهاش قرار گرفته است. اینجاست که منسو تصمیم میگیرد برای حفظ زندگیاش به معنای واقعی کلمه رقبا را حذف کند.
اما قرار نیست این فیلم تبدیل به نسخه کرهای Breaking Bad شود؛ برعکس، No Other Choice یک کمدی سیاه است که از دل تلخی، موقعیتهای عجیب و خندهدار بیرون میکشد. پارک چانووک همراه با چند نویسنده دیگر داستانی اقتباسی از رمان The Ax خلق کرده که به طرزی غیرمستقیم یادآور نگاه طعنهآمیز Parasite به سرمایهداری است، با این تفاوت که این بار از زاویه طبقه متوسط روایت میشود. تراژدی واقعی فیلم این نیست که منسو خلاف میکند؛ این است که برای رسیدن به یک کار معمولی، حاضر است دست به قتل بزند. شغلی که نه موقعیت خاصی دارد و نه قدرتی، فقط کمی بهتر از چیدن جعبه در انبار است. و شاید مهمترین درس دوران کاریاش همین باشد: این سیستم میتواند بعد از دهها سال خدمت، بهسادگی او را کنار بگذارد.
فیلم بهنوعی سؤال سادهای را پیش میکشد: مشکل از اخراج شدن نیست، مشکل این است که بعدش چه کار میکنی؟ ما فقط منسو را نمیبینیم؛ بقیه مردان اخراجشده هم هرکدام در دالانهای شکست خودشان گیر کردهاند. یکی هنوز رزومه میفرستد اما زندگیاش در الکلیبودن خلاصه شده. دیگری با خجالت در فروشگاه کفش برای گرفتن یک کمیسیون ناچیز التماس میکند. همه آنها جوایز کارمند نمونه گذشته را هنوز نگه داشتهاند؛ مدالی که حالا فقط یک یادگاری توخالی است. همین تضاد است که فیلم را تلخ و بامزه میکند؛ جایی که آدمها برای حفظ همان جایگاه آسیبزا، حاضرند دست به هر کاری بزنند. منسو واقعاً باور دارد که بازگشت به همان موقعیت سابق ارزش جنگدیدن دارد؛ حتی اگر به قیمت نابودی خودش باشد.
پارک چانووک چگونه از یک بحران خانوادگی یک کمدی تاریک میسازد؟

ترکیب خنده و اضطراب در یک صحنه کلیدی فیلم
پارک چانووک در No Other Choice دوباره نشان میدهد چطور میتواند یک داستان تلخ را تبدیل به چیزی خندهدار، غریب و پر از پیچش کند. فیلم در واقع یک افسانه سیاه است؛ جایی که آدم معمولی ناگهان وارد جهنمی از تصمیمهای اشتباه میشود. منسو هم قاتل حرفهای نیست. تلاشهایش برای حذف رقبایی که ممکن است جای او را بگیرند، بیشتر شبیه اشتباهات کودکانه است تا نقشههای جنایی. همین تضاد باعث میشود تماشاگر با او بخندد، اما در همان لحظه دلش برایش بسوزد. عجیبتر اینکه هرچه منسو بیشتر فرو میرود، همذاتپنداری با او بیشتر میشود؛ با اینکه میدانیم چیزی که دنبال آن است ارزش این همه سقوط را ندارد.
لی بیونگهون در این نقش میدرخشد و سالی استثنایی را پشت سر گذاشته است؛ از Squid Game گرفته تا KPop Demon Hunters. در این فیلم هم دقیقاً همان توازن لازم را پیدا میکند. مردی که در ظاهر پدر خانواده است، اما دائم در موقعیتهای عجیب و خجالتآور گیر میافتد. حتی جایی از شغل فروشگاه زنجیرهای اخراجش میکنند و مجبورش میکنند همانجا جلوی همه لباس فرم را دربیاورد. در عین حال شخصیتش باورپذیر میماند؛ مردی که حاضر است آدمهای مثل خودش را کنار بزند تا دوباره جایگاهش را به دست آورد. تراژدی از نگاه اوست، اما برای تماشاچی یک کمدی تلخ است و بیونگهون دقیقاً همین دوگانه را درست اجرا میکند.
سون یهجین در نقش میری، شاید در موقعیت پیچیدهتری قرار دارد. او تا حد زیادی بیاطلاع است و فقط رفتارهای شوهرش را میبیند که روزبهروز عجیبتر میشود. نقطهای میرسد که باید تصمیم بگیرد، باور کند منسو دارد برای خانواده میجنگد یا اینکه بپذیرد او وارد مسیر خطرناکی شده است. بازی او هم این تردید را به شکلی ملموس منتقل میکند. رابطه میان این دو نفر به نوعی همان مرکز احساسی فیلم است. شاید اندازه The Handmaiden یا Decision to Leave از نظر بار احساسی سنگین نباشد، اما شکست تدریجی اعتماد، سکوتهای بینشان و ناامیدی آرامی که شکل میگیرد، تأثیری عمیق دارد. منسو واقعاً تلاش میکند همه چیز را نجات دهد ولی در مسیر، کسانی را که بیشتر دوست دارد از خودش دور میکند. این فیلم یک تراژدی است؛ اما با چنان طنزی روایت میشود که نمیتوان از تماشایش دست کشید.
سه نامزدی مهم گلدن گلوب برای No Other Choice

نمایی احساسی از خانواده که محور داستان و تصمیمهای منسو هستند
فیلم No Other Choice امسال توانست در سه جایگاه مهم گلدن گلوب نامزد شود: بهترین فیلم موزیکال یا کمدی، بهترین فیلم غیرانگلیسی زبان و بهترین بازیگر مرد در بخش موزیکال یا کمدی برای لی بیونگهون. همین سه نامزدی، آن هم برای فیلمی که هنوز در جریان رقابتهای فصل جوایز در حال مطرح شدن است، نشان میدهد No Other Choice به شکلی جدی وارد میدان شده و احتمال حضورش در رقابتهای اسکار هم کم نیست. اینکه یک فیلم غیرانگلیسی بتواند به صورت همزمان در بخش فیلم و بازیگری دیده شود، نشان از توجه گسترده داوران و فضای مثبت پیرامون آن دارد.
البته نامزدی در بخش بهترین فیلم غیرانگلیسی تا حد زیادی قابل پیشبینی بود؛ از همان نمایشهای اولیه، منتقدان درباره ساختار، نگاه و اجرای فیلم نظر مثبتی داشتند. با این حال ورود فیلم به بخشهای دیگر، مخصوصاً بهترین فیلم موزیکال یا کمدی، نشان میدهد که رأیدهندگان گلدن گلوب صرفاً به ارزشهای هنری توجه نکردهاند، بلکه از تجربه تماشای آن هم لذت بردهاند. شاید غیبت پارک چانووک در بخش بهترین کارگردانی کمی ناامیدکننده باشد، اما با توجه به حجم رقابت امسال، دور از انتظار هم نیست.
در این میان، نامزدی لی بیونگهون نقطه درخشان ماجراست. شخصیت منسو در مرز بین تلخی، درماندگی و رفتارهای افراطی حرکت میکند، اما بازی او باعث میشود مخاطب همچنان با او همراه باشد. همین کیفیت باعث شده حضورش در گلدن گلوب بسیار ارزشمند باشد و حتی احتمال برد هم دور از ذهن نباشد. نامزدی فیلم در بخش بهترین فیلم موزیکال یا کمدی هم نشان میدهد اعضای گلدن گلوب واقعاً با این فضای عجیب، طنز تاریک و قصه تلخوشیرین فیلم ارتباط برقرار کردهاند. همین انرژی مثبت میتواند در ادامه فصل جوایز همراه فیلم باقی بماند؛ حتی اگر در برخی جوایز اصلی دیده نشود، No Other Choice در این رقابتها نام خود را ثبت کرده و احتمالاً بهعنوان یکی از آثار متفاوت سال در ذهنها باقی خواهد ماند.
شانس فیلم در رقابت اسکار

پارک چانووک، استاد کمدی تاریک و خیرهکننده
حالا که فیلم وارد فصل اصلی جوایز شده، نگاهها به این پرسش دوخته شده است: شانس No Other Choice در اسکار چقدر جدی است؟ این فیلم نقدهای بسیار مثبتی دریافت کرده و در میان آثار سال، یکی از بهترین میانگین امتیازها را دارد. همین بازخوردها، همراه با نامزدیهای گلدن گلوب، باعث شده همچنان نام فیلم در فضای رقابتی اسکار شنیده شود؛ حتی اگر در بعضی جوایز پیشزمینهای حضور پررنگی نداشته باشد.
محتملترین مسیر برای حضور فیلم، بخش بهترین فیلم بینالمللی است؛ بخشی که معمولاً جایگاه آثار متفاوت و صاحب امضاست. امسال چند فیلم بینالمللی در طول سال با تحسین گسترده پیش رفتند و No Other Choice نیز کنار آنها دیده میشود. در این گروه رقابت نزدیک است، اما جایگاه فیلم در میان منتقدان و واکنشهای مثبت اولیه باعث شده احتمال حضور نهاییاش همچنان بالا باشد.
اما ورود فیلم به بخشهای اصلی اسکار کمی پیچیدهتر است. رقابت امسال در بخشهایی مثل بهترین فیلم، بهترین کارگردانی و بازیگری بسیار فشرده است و نامهای بزرگی روی میز قرار دارند. در نتیجه اگر فیلم بتواند فراتر از بخش بینالمللی نامزد شود، بیشتر یک موفقیت ویژه محسوب میشود. با این حال، فیلمنامهی اقتباسی اثر نیز بیسر و صدا توجههایی را جذب کرده و ممکن است آن بخش به فرصتی واقعی تبدیل شود. بهطور کلی، No Other Choice شاید شانس مسلم فصل نباشد، اما حالا بهقدری دیده شده که حذف آن از رقابت هم خیلی آسان نیست.
فیلمی تلخ، بامزه و ترسناک و دقیقاً به همین دلیل ماندگار
در نهایت، No Other Choice همان فیلم لغزانی است که از همان ابتدا میدانی به این آسانی از ذهن تماشاگر پاک نخواهد شد. پارک با همان جسارت بصری همیشگیاش، لحظههایی خلق میکند که واقعاً تماشاگر را میخکوب میسازد؛ تصاویری که نهتنها زیبا هستند، بلکه بار درونی داستان را تشدید میکنند. فیلم در لبه انفجار حرکت میکند؛ مدام حس میکنی همهچیز در آستانه فروپاشی است، اما همین آشوب با مهارت کارگردانی پارک سر جای خود نگه داشته میشود.
این فیلم در کنار فضای تلخ، خشن و گاه بیرحمانهاش، به طور عجیبی صمیمی باقی میماند. از دل همین سروصدا و دیوانگی، داستانی درباره هویت، فشار سیستم و انسانی که در سیستم اقتصادی امروز میتواند تا مرز قتل پیش برود بیرون میکشد. پارک با توازن فوقالعادهای میان طنز سیاه، وحشت و درامی خانوادگی، موفق میشود به اثری چندلایه برسد؛ فیلمی که شاید برای همه راحت نباشد، اما هیچکس از تجربهاش بیتفاوت بیرون نمیآید.
مزیت بزرگ فیلم این است که هنوز برای بسیاری از مخاطبان جهانی ناشناخته است و اکران دیرهنگام آن میتواند توجه بیشتری را جلب کند. اما چیزی که باعث ماندگاری این اثر میشود، نه تاریخ اکران و نه احتمال جوایز، بلکه کیفیت خود اثر است؛ فیلمی با لحن گزنده، مفرح، پرجزئیات و در نهایت انسانی. پارک انگار با این فیلم ثابت میکند که هنوز در حال اوج گرفتن است؛ فیلمی که میخنداند، شوکه میکند و در نهایت با پایانی فراموشنشدنی ذهن را رها نمیکند. اگر فیلم را دیدهاید، نظر شما چیست؟ آیا با تصمیمهای شخصیت اصلی همذاتپنداری کردید یا تمام مسیر او برایتان صرفاً از بیرون قابل تماشا بود؟ اگر هم هنوز این فیلم را ندیدهاید، میتوانید همین حالا آن را در سایت ما تماشا کنید.
منبع: مجله بازار
پیشنهادیهای گیمینگ امید لنون که نباید از دست بدی
نظرات