۱۵ فیلم برتر با حضور سگهای دوستداشتنی
سگ، بهترین دوست انسان است، اما آیا ما واقعاً لایق آنها هستیم؟ این سؤال بیشتر جنبهی بلاغی دارد. البته که ما شایستهی سگها، گربهها، مارمولکها یا هر موجود دیگری نیستیم؛ فقط نگاهی به دنیایی که برای آنها ساختهایم بیندازید! اما فعلاً این واقعیت تلخ را فراموش کنیم و صرفاً از شادی حضور این دوستان وفادار در کنارمان لذت ببریم، چه در دنیای واقعی و چه روی پردهی سینما. سگها همراهان، نگهبانان، یاریدهندگان، دوستان و گاهی حتی داورانی برای سرنوشت ما هستند، و ما با تمام وجود دوستشان داریم.
سگها از نخستین روزهای پیدایش سینما حضوری پررنگ در فیلمها داشتهاند، و شاید تعجب کنید اگر بشنوید که نخستین جایزهی اسکار بهترین بازیگر را یک سگ برده است! (البته که این حقیقت ندارد.) گرچه در بیشتر فیلمها نقش مکمل را ایفا میکنند، اما فیلمهای بسیاری بودهاند که با درایت، سگها را به نقشهای اصلی سپردهاند؛ از کمدیها و فیلمهای هیجانانگیز گرفته تا آثارِ درام و ماجراجویی. هنگام انتخاب بهترین فیلمهای مرتبط با سگها، تمرکز ما بر خود این موجودات دوستداشتنی و پیامهایی است که این فیلمها دربارهی آنها و در نهایت دربارهی خود ما بیان میکنند.
سینما و ادبیات بارها و بارها بر ارتباط عمیق انسان و سگ تأکید کردهاند. از افسانههای کهن گرفته تا فیلمهای مدرن، همواره داستانهایی از وفاداری بیحد و مرز سگها روایت شده است. سگهایی که جان خود را برای صاحبانشان به خطر انداختهاند، در سختترین شرایط کنارشان ماندهاند، و حتی الهامبخش تغییرات بزرگی در زندگی آنها شدهاند. این ارتباط ویژه، چیزی فراتر از یک دوستی ساده است؛ گویی که سگها، آینهای از احساسات، ترسها و امیدهای ما هستند.
و حالا، بیایید نگاهی بیندازیم به بهترین فیلمهای سینمایی که این رابطهی استثنایی را به تصویر کشیدهاند!
Old Yeller .15
داستانی تلخ و تأثیرگذار دربارهی عشق و وفاداری یک سگ که اشک هر بینندهای را درخواهد آورد
زندگی در یک مزرعه در تگزاسِ اواسط قرن نوزدهم دشوار است، اما ورود یک سگ ولگرد به خانواده، اندکی از سختیها میکاهد. با این حال، درست مانند خود آمریکا، هیچ چیز خوب برای همیشه دوام ندارد.
البته، فیلم Old Yeller را نمیتوان استعارهای دقیق از کشوری دانست که روزگاری شجاع و جسور بود اما در نهایت به دوران افول خود نزدیک شد؛ تنها به این دلیل که آن سگ بیچاره خودش انتخاب نکرد که به هاری مبتلا شود! البته این را نباید بهعنوان یک افشای داستانی در نظر گرفت، چرا که این همان اتفاقی است که باعث شده این فیلم ۷۱ ساله امروزه همچنان در یادها بماند. اما این حقیقتی تلخ است، چرا که این فیلم تنها به سرنوشت غمانگیز یک سگ محدود نمیشود، بلکه درسهای عمیقی دربارهی عشق، شجاعت و احترام متقابل را نیز در دل یک ماجراجویی خانوادگی احساسی به تصویر میکشد.
این سگ فداکارانه جان اعضای مختلف خانواده را نجات میدهد و به مرور اعتماد آنها را جلب میکند، بهگونهای که میتوان آن را یکی از خالصترین نمونههای مفهوم «سگ، بهترین دوست انسان» دانست. و در حالی که بسیاری از جزئیات این فیلم ممکن است در گذر زمان فراموش شده باشند، یک نکتهی جالب دیگر هم وجود دارد: والت دیزنی دنبالهای برای این فیلم با نام سم وحشی (Savage Sam) ساخت؛ فیلمی که حقیقتاً نیازی به تماشای آن ندارید!
یلر پیر تنها یک داستان غمانگیز دربارهی مرگ یک سگ نیست، بلکه روایتی است از پیوند ناگسستنی میان انسان و حیوان، از فداکاری بیچشمداشت، و از لحظاتی که عشق و دلبستگی ما را در برابر سختترین واقعیتهای زندگی قرار میدهند.
Fluke .14
یک ماجراجویی عجیب و احساسی دربارهی زندگی، مرگ و فرصتی دوباره برای جبران اشتباهات
توماس مردی خانوادهدوست است، اما بیش از حد درگیر کارش شده، تا جایی که تازه پس از مرگ در یک سانحهی رانندگی متوجه میشود که زندگی را چطور از دست داده است. با این حال، سرنوشت فرصتی دیگر به او میدهد: او در قالب یک تولهسگ پرانرژی به دنیا بازمیگردد و راهی سفری برای جبران اشتباهات گذشته میشود.
احتمالاً نام فلـوک (Fluke) را در بسیاری از فهرستهای «بهترین فیلمها» پیدا نکنید، اما این ماجراجویی طنزآمیز چنان قلب، هیجان و بازیگوشیای در خود دارد که شایستهی توجه بیشتری است. فیلم در حالی که داستانی سرگرمکننده و ماجراجویانه روایت میکند، به مضامینی عمیقتر نیز میپردازد، از اهمیت خانواده و دوستان گرفته تا موضوعات فلسفیتری مانند مسئولیتپذیری فردی و مفهوم تناسخ. اما در نهایت، چیزی که فیلم را برجسته میکند، ترکیب جذاب لحظات شاد و سرزنده با تاریکیهای اجتنابناپذیر زندگی است.
فلـوک اقتباسی از رمانی به همین نام نوشتهی جیمز هربرت است؛ نویسندهای که بسیاری او را «استیون کینگ بریتانیا» مینامند. این داستان اما چهرهای لطیفتر از او را نشان میدهد، با تولهسگهای بامزه، لحظات طنز فیزیکی، و احساسی که تا بالاترین حد خود پیش میرود. البته، فیلم از نمایش جنبههای تلخ زندگی هم ابایی ندارد؛ مرگ شخصیتها، آن هم به تعداد بیشتر از حد انتظار، در این روایت جایگاهی پررنگ دارد. با این حال، فیلم بیش از آنکه دربارهی پایان باشد، جشن گرفتن زندگی را محور خود قرار میدهد و به ما یادآور میشود که هیچ چیز واقعاً به پایان نمیرسد.
نکتهی جالب دیگر این است که فلـوک یکی از تأثیرگذارترین سکانسهای ضد آزمایش روی حیوانات را در سینما ارائه میدهد؛ جایی که فلـوک دهها حیوان زندانی را آزاد میکند. و اگر همین دلیل برای تماشای فیلم کافی نباشد، پس چه چیز دیگری میتواند باشد؟
White Dog .13
اثری جسورانه و تکاندهنده که نگاهی بیرحمانه به نژادپرستی در آمریکا دارد
یک زن جوان، ناآگاهانه سگی ولگرد را به سرپرستی میگیرد، اما به زودی متوجه میشود که این سگ قبلاً تحت مالکیت گروههای نژادپرست سفیدبرترپندار بوده و برای حمله به سیاهپوستان آموزش دیده است. او برای اصلاح رفتار سگ، به یک مربی سیاهپوست پناه میبرد، به این امید که هنوز فرصتی برای تغییر باقی مانده باشد، پیش از آنکه خیلی دیر شود.
ساموئل فولر، فیلمساز بزرگ آمریکایی، پیشتر نیز به مسائل نژادی پرداخته بود، از جمله در تریلر عاشقانهی کیمونوی ارغوانی (The Crimson Kimono) که پس از جنگ جهانی دوم ساخته شد. اما فیلم سگ سفید (White Dog) محصول ۱۹۸۲، شکلی کاملاً متفاوت از این نقد اجتماعی را به تصویر کشید و برای تماشاگران عام، ضربهای عمیقتر وارد کرد. این فیلم، تند، بیپرده و به طرز هولناکی صریح، روابط نژادی در آمریکا را به چالش میکشد، و با وجود اینکه در ظاهر به ژانر وحشت حیوانات مهاجم تعلق دارد، پیام آن بسیار فراتر از کلیشههای این سبک است.
کریستی مکنیکول در نقش زن جوانی بازی میکند که ابتدا خوشبین و سادهدل به نظر میرسد، اما ایدهآلهای او به تدریج زیر فشار تلخترین واقعیتهای اجتماعی خرد شده و از نو ساخته میشود. با این حال، چیزی که او را به جلو میراند و امید ما را زنده نگه میدارد، باور به این است که نژادپرستی و نفرت میتوانند آموزش داده شوند، و بنابراین، شاید قابل فراموش شدن نیز باشند. پل وینفیلد در نقش مربی سگ بازی میکند، مردی که خودش بیش از هرکس دیگری به این امید نیاز دارد. اما فیلم فولر پیامی تیرهتر را منتقل میکند: امید به تنهایی کافی نیست، و در جامعهی امروز آمریکا، حتی اگر آن را با یک سکه هم همراه کنید، شاید حتی نتوانید یک بیسکویت سگ هم بخرید.
سگ سفید تنها یک فیلم دربارهی خشونت حیوانات نیست؛ بلکه بیانیهای جسورانه علیه چرخهی آموزش نفرت و تبعیض است. فیلمی که نشان میدهد چگونه خشونت و تعصب، همچون یک بیماری، از نسلی به نسل دیگر منتقل میشوند، اما آیا امکان درمان آن وجود دارد؟ یا برخی زخمها، بیش از حد عمیقاند؟
Lassie Come Home .12
سفری فراموشنشدنی دربارهی یک سگ وفادار که هر مانعی را برای بازگشت به خانه پشت سر میگذارد
یک زوج جوان تصمیم میگیرند سگ محبوبشان، لسی، را به همسایهای ثروتمند بفروشند، اما این تصمیم، پسر آنها را بهشدت ناراحت میکند. خوشبختانه برای او، لسی هیچ قصدی برای دور ماندن ندارد و راهی سفری پرماجرا برای بازگشت به خانه میشود.
لسی، که نخستینبار توسط یک کولی به نام پال ایفا شد، هنوز هم یکی از نمادهای ماندگار دنیای سینما و فرهنگ عامه است. اما در اواسط قرن بیستم، او چیزی فراتر از یک نماد بود؛ یک ستارهی واقعی. فیلم لسی، به خانه بیا (Lassie Come Home) اولین فیلم از هفت اثری بود که مترو گلدوین مایر (MGM) در آن دوره ساخت. در حالی که لسی در مرکز این فیلمها قرار داشت، بازیگران انسانی نیز نامهای بزرگی بودند؛ از رودی مکداول و الیزابت تیلور (که جالب است بدانید برای بازی در این فیلم حتی کمتر از پال دستمزد گرفت!) گرفته تا پیتر لاوفورد، جون لاکهارت و دیگران.
فیلم بر اساس فرمولی آشنا پیش میرود: لسی را کیلومترها دورتر از صاحبش، جو (با بازی مکداول)، میبرند، اما او با شجاعت تمام از خطرات طبیعت عبور میکند تا به خانه بازگردد. هرچند فیلم صحنههای هیجانانگیزی دارد، اما تمرکز اصلی آن بر روابط انسانی است. لسی در مسیر خود با افراد مختلفی روبهرو میشود و داستانی دربارهی مهربانی و پیوندهای عاطفی شکل میگیرد.
در دورانی که فیلمهایی مانند سگ سفید (White Dog) چهرهی تاریکتر روابط انسان و حیوان را به تصویر میکشند، لسی، به خانه بیا اثری است که دوباره به ما یادآوری میکند امید و محبت میتوانند مسیرهای غیرممکن را ممکن کنند. اگر به دنبال تماشای دو فیلم متضاد اما مکمل هستید، ترکیب این دو فیلم، هم تلخی و هم زیبایی دنیای ما را به شما نشان خواهد داد؛ یک تجربهی سینمایی که هم چشماندازی تاریک از جامعه را نمایان میکند و هم نور امید را در آن زنده نگه میدارد.
Baxter .11
داستانی تاریک و متفاوت که نشان میدهد حتی سگها هم میتوانند سایههای پیچیدهی ذهنی داشته باشند
یک بول تریر توسط زنی سالخورده به سرپرستی گرفته میشود. در حالی که او از این همنشینی جدید خوشحال است، سگ در عذابی دائمی گرفتار شده است. این داستان روایت تلاش، یا بهتر بگوییم تلاشهای قاتلانهی او برای یافتن صاحب ایدهآل خود است.
اگر تا این لحظه تصور میکردید که این فهرست تنها به سگهای دوستداشتنی و داستانهای دلگرمکنندهی آنها میپردازد، باید انتظاراتتان را تغییر دهید. البته، بابت این موضوع عذرخواهی نمیکنیم. چرا که تنوع، چاشنی زندگی است و گاهی اوقات، چالشهای غیرمنتظره بهترین درسها را به ما میدهند. در این میان، کمتر فیلمی به اندازهی بکستر (Baxter) مخاطبان خود را به چالش میکشد. تنها از فرانسویها میتوان انتظار داشت که رمان بیرحمانه اما هجوآمیز کن گرینهال را به فیلمی تبدیل کنند که ذهن سگ را، با تمام بیرحمی و امیدهای واهیاش، به تصویر بکشد.
بکستر ساختار، اقتدار و احترامی متقابل را میطلبد، و برای رسیدن به آن، اقدام به قتل پیرزن، یک نوزاد و چندین نفر دیگر میکند، با موفقیتهایی که درجهی آنها متغیر است! روایت فیلم از زبان خود بکستر انجام میشود، سگی که در جستجوی عشق و پذیرش است، اما درست مانند بسیاری از انسانها، راه درست را برای دستیابی به آن نمیداند.
در مقام استعارهای برای سرشت انسان، بکستر یکی از کوبندهترین فیلمهایی است که میتوان تصور کرد. این فیلم، درست مانند خود سگ، پرسشی بیرحمانه را مطرح میکند: آیا خشونت، گاهی تنها راه برای بقا و به رسمیت شناخته شدن است؟ یا شاید ذات برخی موجودات، چه انسان و چه حیوان، اساساً با مفهوم محبت در تضاد است؟
A Boy and His Dog .10
یک ماجراجویی تلخ و طنزآمیز در دنیای پساآخرالزمانی که رابطهی عجیب یک پسر و سگش را به تصویر میکشد
سال ۲۰۲۴ است، و جهان به یک کابوس پسا-آخرالزمانی تبدیل شده؛ جایی که غذا، آب، و سرپناه کمیاباند. اما ویک و سگ تلهپاتیکش، هرگز اجازه نمیدهند که برای مدت زیادی گرسنه بمانند.
بعد از فیلم فرانسوی بکستر، قرار دادن یک طنز تلخ دیگر در این فهرست، ممکن است ریسکپذیر به نظر برسد، اما پسری و سگش (A Boy and His Dog) بهشکلی عجیب و شگفتانگیز، همراهی مناسبی برای آن فیلم است. این اثر که اقتباسی از داستان کوتاه هارلن الیسون است، از چندین منظر قابلتفسیر است: میتوان آن را یک داستان پسا-آخرالزمانی بیروح اما مهیج دانست، یا نقدی تلخ بر انتظارات اجتماعی از نقش مردان در ازدواج، یا حتی هشداری دربارهی اینکه چگونه ترس میتواند جوامع را به سوی نابودی سوق دهد. همچنین، میتوان آن را روایتی از حد و مرزهایی دانست که یک سگ حاضر است برای حفظ دوستی با صاحبش پشت سر بگذارد.
هیچکدام از این تفاسیر را نمیتوان بهطور قطعی درست یا غلط دانست، اما پسری و سگش در نهایت مانند یک «داستان سگ و صاحب» به نظر میرسد که به انتهای خود رسیده است و با یک پایانبندی شوکهکننده، به تمام تفکرات مخاطب رنگی دیگر میبخشد. چیزی که مسلم است، این است که الیسون (افسانهی ادبیات علمی-تخیلی) که بهترین قسمت پیشتازان فضا (Star Trek) را هم نوشته، در این فیلم هم به همان اندازه که سرگرم میکند، مرزهای اخلاقی را زیر سوال میبرد. او در این داستان، ترکیبی از هیجان، خندههای سیاه، و تفسیری خاص از آخرالزمان را به مخاطب ارائه میدهد، روایتی که شاید شوخطبع باشد، اما در هستهی خود، حقیقتی تلخ را در مورد ذات بشر پنهان کرده است.
Lady and the Tramp .9
انیمیشنی کلاسیک و دلگرمکننده دربارهی عشقی غیرمنتظره که مرزهای طبقات اجتماعی را درمینوردد
یک بانوی اصیل با سگی ولگرد و سرکش آشنا میشود، و جرقههایی از عشق میانشان شعلهور میشود. جامعه آنها را ناسازگار میداند، اما قلبها و یک رشتهی بلند از اسپاگتی حرف دیگری برای گفتن دارند.
شاید در نگاه اول، بانو و ولگرد (Lady and the Tramp) تنها یک داستان عاشقانهی ساده به نظر برسد که بر اساس تضاد شخصیتها شکل گرفته است؛ چیزی که بسیاری از کمدیهای رمانتیک تنها به همین مفهوم بسنده میکنند. اما نباید اجازه داد این موضوع از جذابیت بیزحمت و ماندگار این فیلم بکاهد. با اینکه برخی از عناصر داستان، مانند کلیشههای جنسیتی یا تصویرسازی بحثبرانگیز گربههای سیامی، امروز دیگر چندان خوشایند به نظر نمیرسند، اما آثار هنری را باید در چارچوب زمان خود سنجید، درک کرد و از آنها لذت برد.
با این دیدگاه، این انیمیشن دههی ۱۹۵۰، داستانی لطیف از عشقی نامتعارف و دوستی صمیمانه ارائه میدهد که با ماجراجویی و هیجان همراه شده است. انیمیشن دستی آن هنوز هم خیرهکننده و زیباست، آهنگها جذاب و خاطرهانگیزند، و دلیل ماندگاری صحنهی اسپاگتی و کوفته قلقلی در فرهنگ عامه کاملاً مشخص است. هرچند این سکانس معروف تا آستانهی حذف شدن از فیلم پیش رفت!
بانو و ولگرد را میتوان همراه کودکان تماشا کرد، با کسی که دوستش دارید به اشتراک گذاشت، یا حتی در یک رستوران ایتالیایی در کنار یک شام رمانتیک از آن لذت برد. این فیلم، همچون یک وعدهی دلچسب، تجربهای گرم و شیرین را برای بیننده رقم میزند.
Best in Show .8
یک کمدی هوشمندانه که دنیای نمایش سگها را با طنزی کمنظیر و شخصیتهایی فراموشنشدنی به تصویر میکشد
نمایش سگ میفلاور در جریان است و هم سگها و هم صاحبانشان در معرض دید قرار گرفتهاند. میگویند که افراد اغلب از نظر ظاهر یا شخصیت شباهتهایی با حیوانات خانگیشان دارند، و این مستند تقریباً این فرضیه را تأیید میکند.
برخی ممکن است با حضور فیلم بهترین در نمایش (Best in Show) در لیستی از فیلمهای سگمحور موافق نباشند، و شاید به همین دلیل است که این فیلم در نیمهی دوم این فهرست قرار گرفته، با وجود اینکه یک کمدی عالی برای روزهای سخت به شمار میرود. بههرحال، سگها در این فیلم صحبت نمیکنند، ماجراجویی خاصی را رقم نمیزنند، و تمرکز فیلم حداقل در ظاهر بیشتر روی شخصیتهای انسانی است. همهی این نکات درست به نظر میرسند، اما اگر از زاویهی دیگری نگاه کنیم، حضور این فیلم در این لیست کاملاً موجه است.
شخصیتهای این فیلم عاشقان واقعی سگها هستند، افرادی که تمام زندگیشان را وقف این موجودات دوستداشتنی کردهاند و آنها را بخشی از خانوادهی خود میدانند. بهترین در نمایش با نگاهی طنزآمیز و شوخیهای ملموس، دنیای صاحبان سگ را کاوش میکند و این موضوع برای هر کسی که تا به حال سگی را به خانه آورده باشد، کاملاً آشنا خواهد بود. حضور بازیگران توانمندی چون کاترین اوهارا، مایکل مککین، پارکر پوزی، فرد ویلارد و دیگران، تنها جذابیت فیلم را بیشتر کرده و این اثر را به یک کمدی ماندگار تبدیل میکند.
White God .7
ترکیبی از درام اجتماعی و وحشت که قیام سگهای ستمدیده را در برابر انسانها روایت میکند
لیلی سگش را از صمیم قلب دوست دارد، اما پدرش چنین احساسی ندارد و او را بیرحمانه به خیابان میاندازد. در حالی که لیلی در جستجوی هاگن عزیزش است، این سگ بیخانمان به جامعهای از سگهای مشابه خود میپیوندد؛ حیواناتی که از ظلم انسانها به تنگ آمدهاند و دیگر حاضر نیستند ساکت بمانند.
این درام مجارستانی، آزمونی برای میزان همدلی و قدرت تخیل بیننده است. درونمایههایی از وحشت زیستمحیطی و زیرژانر وحشت حملهی حیوانات در فیلم دیده میشود، اما قیام سگها و خشونتی که به دنبال دارد، هرگز صرفاً بهعنوان هیجان ژانری ارائه نمیشود. با این حال، تماشای این موجودات که با ستمگران انسانی خود تسویهحساب میکنند، احساسی رهاییبخش را به همراه دارد.
اما آنچه که خدای سفید (White God) را به اثری ماندگار تبدیل میکند، نه صرفاً جنبههای هیجانانگیز آن، بلکه زیبایی آن است؛ هم در سطح استعاری و هم در قابهای تصویری. این فیلم تأثیرگذار، تحت هدایت کارگردان کورنل موندروتسو، از بیش از ۲۰۰ سگ واقعی استفاده کرده است، سگهایی که تقریباً همه از پناهگاههای محلی نجات یافته بودند، و هدف سازندگان این بود که بعد از فیلمبرداری، برای آنها سرپرست پیدا کنند و موفق شدند ۹۸٪ آنها را به خانهای جدید بسپارند!
این نیت زیبای پشت صحنه در فیلم نیز منعکس شده است، چرا که فیلم نه با خشونت بیشتر، بلکه با رسیدن به درکی متقابل و احساسی تأملبرانگیز به پایان میرسد.
The Fox and the Hound .6
داستانی احساسی و دوستداشتنی دربارهی دوستیای که در برابر قوانین طبیعت و جامعه مقاومت میکند
یک روباه جوان به نام تاد با یک تولهسگ شکاری به نام کاپر (یکی از بهترین سگهای انیمیشنی در تاریخ سینما) دوست میشود. آنها در دنیای کودکانهی خود، چیزی جز شادی و رفاقت نمیشناسند. اما با بزرگ شدن، حقیقت تلخ آشکار میشود: جامعه دوستی آنها را نمیپذیرد و انتظار دارد که دشمن یکدیگر باشند.
این ماجراجویی کلاسیک والت دیزنی، دومین فیلم انیمیشنی این فهرست، همچنان اثری هیجانانگیز و شیرین برای مخاطبان در هر سنوسالی است. با اینکه فیلم پیامهای سنگینی در دل خود دارد، هیچگاه آنها را بیشازحد مستقیم بیان نمیکند، اما برای هر بینندهی دقیقتری، این مفاهیم بهوضوح قابل مشاهدهاند.
مردم همواره خود را در گروههای مختلف دستهبندی میکنند؛ بر اساس طبقهی اجتماعی، نژاد، مذهب، جنسیت و غیره. این تفاوتها اغلب تبدیل به ویژگی اصلی هویتشان میشود، بهگونهای که آنها را در تقابل با کسانی که متفاوت هستند، قرار میدهد.
با این حال، درست مانند بهترین داستانهای استعاری، فیلم روباه و سگ شکاری (The Fox and the Hound) بدون نیاز به این لایههای عمیق، همچنان یک تجربهی سرگرمکننده باقی میماند. اگر تنها به سطح ماجرا نگاه کنیم، فیلم داستانی لذتبخش از دوستی را روایت میکند، با لحظات شاد، ماجراجوییهای هیجانانگیز، و شخصیتهای جانبی دوستداشتنی. اما چه بهتر که در کنار این سرگرمی، پیامی ارزشمند نیز دریافت کنیم؛ پیامی دربارهی قدرت دوستی و ایستادگی در برابر انتظارات ناعادلانهی جامعه.
My Dog Tulip .5
انیمیشنی متفاوت و واقعگرایانه که به شکل طنز و احساسی رابطهی یک پیرمرد و سگش را به نمایش میگذارد
جی. آر. آکرلی مردی سالخورده است که روزی تصمیم میگیرد سرپرستی یک سگ ژرمن شپرد به نام تولیپ را بر عهده بگیرد. با اینکه این تصمیم چالشهای زیادی را به همراه دارد و گاهی ناراحتکننده میشود، اما به مرور، این دو به دوستانی جداییناپذیر تبدیل میشوند.
در مقایسه با دیگر فیلمهای انیمیشنی این فهرست، سبک هنری سگ من، تولیپ (My Dog Tulip) بلافاصله جلب توجه میکند؛ تصاویری که ترکیبی از عجیب، خامدستانه و درهمبرهم به نظر میرسند. اما این سبک نامتعارف، بخشی از جذابیت و هویت فیلم است و بهخوبی با رابطهی پرهیاهو و غیرمعمول بین پیرمرد و سگش هماهنگ میشود. حتی در لحظات آرامتر فیلم، این انرژی پراکنده و غیرقابل پیشبینی در روابط آنها همچنان احساس میشود، و در همین ناهنجاری است که انیمیشن جان میگیرد.
فیلم یادآوری طنزآمیز و گرمی از اهمیت همراهی است، اما در عین حال، از واقعیتهای ناخوشایند زندگی هم روی برنمیگرداند. بله، دقیقاً منظورمان مسائل زیستی، مایعات بدن، غرایز طبیعی و مواردی از این دست است! تولیپ نیازهایی دارد، و جی. آر. بدون توجه به اینکه این نیازها چقدر آشفته و ناخوشایند هستند، در کنار دوست وفادارش میماند. اگر دوست دارید، میتوانید این رابطه را به داستانی دربارهی یک زوج سالخوردهی انسانی تعمیم دهید، اما در هر حال، این فیلم داستانی عمیق و تأثیرگذار دربارهی پیوند میان یک مرد و سگ وفادارش است.
Cujo .4
کابوسی واقعی از وحشت و بقا که یک سگ مهربان را به هیولایی تسخیرشده توسط بیماری تبدیل میکند
زنی به همراه پسر بیمار خود در ماشینی گیر افتادهاند، درست بیرون یک مزرعهی دورافتاده. آنها نهتنها اسیر شرایط و گرمای سوزان شدهاند، بلکه کابوسی بزرگتر نیز در انتظارشان است؛ یک سنت برنارد عظیمالجثه که به هاری مبتلا شده و تشنهی کشتن است.
فیلمهای زیادی در ژانر وحشتِ حملهی حیوانات با محوریت سگها ساخته شدهاند، از جمله The Pack و Dogs که هر دو در دههی ۱۹۷۰ اکران شدند. اما پادشاه بلامنازع این ژانر بدون شک کوجو (Cujo) محصول ۱۹۸۳ است. نام کوجو مترادف وحشتِ سگمحور شده است، و این شهرت را نهتنها به رمان استیون کینگ بلکه به اقتباس درخشان لوییس تیگ مدیون است. این فیلم با حذف جزئیات اضافی، به داستانی خالص از تعلیق و وحشت تبدیل شده و از محدودیت فیزیکی یک خودرو به شکلی هوشمندانه برای افزایش تنش بهره میبرد.
اما چیزی که فیلم را از دیگر آثار مشابه متمایز میکند، همدلی ناخودآگاهی است که نسبت به کوجو احساس میکنیم. این سگ هرگز نمیخواست به کسی آسیب برساند، حتی به کسانی که با او بدرفتاری کرده بودند. اما ویروس هاری درونش، او را در آتشی از خشم و درد میسوزاند؛ احساسی که برایش غیرقابل مقاومت است. این بیماری، او را به هیولایی تراژیک تبدیل میکند، و این همان نکتهای است که داستان را از کلیشهی یک حیوان درندهی بیرحم فراتر میبرد. در نهایت، تماشاگران چارهای جز آرزوی نابودی او ندارند، اما این پیروزی، هیچگاه حس جشن و خوشحالی را به همراه نمیآورد.
۳. 101Dalmatians
ماجراجویی پرهیجان و دوستداشتنی که با یکی از بهیادماندنیترین شخصیتهای منفی دیزنی همراه است
مردی و زنی عاشق یکدیگر میشوند، و درست مثل آنها، سگهای دالمیشینشان نیز دلباختهی هم میشوند. همهچیز عالی پیش میرود، تا زمانی که یک زن ثروتمند، روانی و عاشق پوست خز، کروئلا دویل از راه میرسد. او تنها یک خواسته دارد: تبدیل کردن تولههای تازهمتولدشده به یک پالتوی خز!
۱۰۱ سگ خالدار نمونهای درخشان از دوران تاریکتر انیمیشنهای کلاسیک والت دیزنی است. بالاخره، چه چیزی میتواند از یک شرور که قصد کشتن، پوستکندن و پوشیدن تولهسگهای بیگناه را دارد، ترسناکتر باشد؟ این فیلم که نسخههای متعددی از جمله دنبالهها، بازسازیهای لایواکشن و برداشتهای مدرن را به خود دیده، همچنان بهترین اثر انیمیشنی از دههی ۱۹۶۰ باقی مانده است.
۱۰۱ سگ خالدار چیزی فراتر از یک ماجرای ماجراجویانه و هیجانانگیز است. داستان آن، مفاهیم مهمی را به تصویر میکشد: عشق میان انسانها و حیوانات، مفهوم خانواده به عنوان چیزی که خود میسازیم، و اهمیت شجاعت در برابر شرارت. انیمیشن فیلم، با حالوهوای جازی و سرزنده خود، همچنان بیننده را مجذوب میکند، و در کنار آن، کروئلا دویل یکی از شرورترین و بهیادماندنیترین شخصیتهای منفی در تاریخ دیزنی محسوب میشود. خوشبختانه، او در مقابل یک جفت بچهننهی دستوپاچلفتی را در اختیار دارد که باعث تعادل در لحن فیلم میشوند.
در کنار اینها، تعقیب و گریز مهیج نهایی به این اثر کلاسیک والت دیزنی، هیجانی کمنظیر میبخشد و ۱۰۱ سگ خالدار را به اثری جاودان در دنیای انیمیشن تبدیل میکند.
The Plague Dogs .2
انیمیشنی تراژیک و نفسگیر که به آزمایشهای بیرحمانه روی حیوانات میپردازد و تأثیری عمیق بر بیننده میگذارد
دو سگ از یک آزمایشگاه تحقیقاتی حیوانات فرار میکنند، اما آزادی آنها دوام چندانی ندارد؛ زیرا بهزودی شایعاتی پخش میشود که شاید ناقل یک بیماری مرگبار باشند.
بیایید صادق باشیم: در میان تمام انیمیشنهای کلاسیک و خاطرهانگیزی که در این فهرست قرار دارند، سگهای طاعون بیتردید غمانگیزترین و دردناکترین آنهاست. شاید قرار دادن این فیلم غمبار و دلشکن در جایگاهی بالاتر از آثار شادیبخشی چون ۱۰۱ سگ خالدار و بانو و ولگرد تصمیمی ظالمانه به نظر برسد، اما واقعیت این است که سگهای طاعون یک شاهکار بیهمتاست که تا سالها در ذهن و قلب شما باقی خواهد ماند.
این فیلم اقتباسی از رمان ریچارد آدامز است، نویسندهای که پیشتر با تپهی واترشیپ دنیای ادبیات را تکان داده بود. حالا همان تیمی که اقتباس سینمایی تپهی واترشیپ را خلق کرد، دست به ساخت اثری زده که در آن زیبایی و تاریکی در هم تنیدهاند.
دو سگِ داستان، قربانی آزمایشهای علمیاند. هر یک از آنها با زخمهای روحی دستوپنجه نرم میکند، اما در عین حال، همچنان میخواهند به انسانها اعتماد کنند. آنها در جستجوی امنیتاند، اما آیا واقعاً جایی برایشان وجود دارد؟ فیلم هیچ پاسخ روشنی نمیدهد و پایانی مبهم و تفسیرپذیر دارد؛ شاید سرانجام، نوری که این سگها به دنبالش هستند، در وجود خود ما نهفته باشد.
Homeward Bound: The Incredible Journey .1
داستانی گرم و الهامبخش دربارهی سه حیوان که با شجاعت و عشق راه خود را به خانه پیدا میکنند
دو سگ و یک گربه توسط خانوادهشان جا گذاشته میشوند، اما با این امید که بهزودی بازخواهند گشت. بااینحال، زمانی که این سه حیوان نگران میشوند که شاید برای همیشه رها شده باشند، تصمیم میگیرند که سرنوشت خود را به دست بگیرند و راهی خانه شوند.
در میان تمام فیلمهای غمانگیز و تلخ دربارهی سگها که در این فهرست قرار دارند، هنوز هم دلم برای داستانهای شیرین و امیدبخش میتپد. و وقتی صحبت از فیلمهای سگمحور به میان میآید، هیچچیز به پای بازگشت به خانه: سفر باورنکردنی نمیرسد.
این فیلم که بر اساس الگوی کلاسیک لَسی و بنجی ساخته شده، سرشار از لحظات هیجانانگیز و احساسات ناب است. دو سگ به نامهای چنس و شدو همراه با گربهای شوخطبع به نام سَسی در مسیری پرماجرا قرار میگیرند، با موانع مختلفی روبهرو میشوند، و در نهایت تنها با اعتماد به یکدیگر و عشق به خانوادهشان قادر خواهند بود به خانه بازگردند. این فیلم، فراتر از یک ماجراجویی معمولی، یادآور این است که خانه نه یک مکان، بلکه یک احساس است.
سه حیوان خانگی دوستداشتنی فیلم توسط مایکل جی. فاکس، دان آمچی و سالی فیلد صداگذاری شدهاند که هر کدام شخصیت خاص و منحصربهفردی را به کاراکترهایشان میبخشند. اما چیزی که بازگشت به خانه: سفر باورنکردنی را از دیگر فیلمهای مشابه متمایز میکند، فیلمبرداری فوقالعاده از حیاتوحش و ماجراجوییهای بینظیر در دل طبیعت است.
سکانسهایی هیجانانگیز و احساسی با حضور شکارچیان وحشی، دختربچهای گمشده، رودخانههای خروشان، و چالشهای خطرناک دیگر، باعث میشود این فیلم نهتنها برای کودکان، بلکه برای بزرگسالان نیز جذاب و تماشایی باشد. این اثر کلاسیک دهه ۹۰ هنوز هم یکی از بهترین فیلمهای کودکانهی آن دوران به شمار میرود و تماشای آن، چه در کودکی و چه در بزرگسالی، همیشه تجربهای لذتبخش و خاطرهانگیز خواهد بود.
شما با کدام سگ در سینما خاطره دارید؟
سینما بارها و بارها ثابت کرده است که سگها فقط حیوانات خانگی نیستند؛ بلکه قهرمانانی هستند که عشق، وفاداری، شجاعت و حتی تاریکترین زوایای وجود بشر را به تصویر میکشند. از ماجراجوییهای خانوادگی مانند بازگشت به خانه: سفر باورنکردنی گرفته تا داستانهای تلخ و تأملبرانگیزی همچون سگ طاعون، هر یک از این فیلمها نشان دادهاند که سگها نهتنها در زندگی واقعی، بلکه در قصهها نیز جایگاهی ویژه دارند.
گاهی در کنارشان میخندیم، گاهی اشک میریزیم، و گاهی حتی از آنها وحشت میکنیم؛ اما در نهایت، همهی این فیلمها یک نکته را به ما یادآوری میکنند: سگها همچنان یکی از مهمترین و تأثیرگذارترین همراهان ما در زندگی و داستانها هستند. نظر شما چیست؟ در کامنت بنویسید.
منبع: Slash Film
داستان زندگی بزرگترین یوتوبر ماینکرافت | میزگیم با عرفان تاکسیک
نظرات