رتبهبندی ۱۰ بازی برتر شرکت راکاستار گیمز
از رد دد ردمپشن تا جی تی ای، اینها بهترین بازیهای شرکت راکاستار گیمز (Rockstar Games) در تمام دوران هستند.
شاید هنوز تا عرضه بازی جی تی ای ۶ زمان نسبتاً زیادی باقی مانده باشد، اما همین فاصله به ما فرصت خوبی میدهد تا دوباره به سراغ تمام بازیهای راکاستار برویم که در گذشته دوستشان داشتیم؛ یا حتی بازیهایی را تجربه کنیم که ممکن است قبلاً از دست داده باشیم. اما سوال اصلی این است که از میان مجموعه پربار و معروف سازندگان سری Grand Theft Auto، کدام بازیها را باید در اولویت قرار داد؟
برای پاسخ دادن به این سوال، اینبار دستبهکار شدیم و محبوبترین بازیهای شرکت راکاستار گیمز را برای شما رتبهبندی کردیم تا بتوانید برای تصمیمگیریهای آینده خود از این فهرست استفاده کنید. از شیطنتهای دوران مدرسه گرفته تا داستانهای تلخ و تراژیک در مرزهای غرب وحشی آمریکا، اینها ۱۰ بازی برتر ساخته شده توسط شرکت راکاستار هستند.
۱۰. منهانت (Manhunt)
برای استودیویی که به خاطر محتوای بحثبرانگیز بازیهایش با جنجال غریبه نیست، میتوان گفت که هیچکدام از حاشیهها و بازتابهای منفیای که پیرامون سری GTA شکل گرفتند، به اندازه موج خشم و جنجالی که پس از انتشار Manhunt به راه افتاد، شدید نبودند. این بازی که یک اثر مخفیکاری-اکشن با حال و هوای ترسناک است، شما را در نقش یک زندانی محکوم به اعدام قرار میدهد که مجبور میشود تحت دستور یک صدای مرموز و بیچهره – با صداپیشگی برایان کاکس (Brian Cox)، سالها پیش از شهرتش در سریال Succession – در مجموعهای از فیلمهای غیرقانونی و خشن شرکت کند.
با توجه به چنین ایده و فضای تیرهای، شاید اصلاً عجیب نبود که بازی منهانت با واکنشهای ناشی از شوک و تند رسانههای جریان اصلی روبهرو شود؛ واکنشهایی که در نهایت باعث شدند تا این بازی در چندین کشور بهطور کامل ممنوع شود. اما تمام ماجرا به جنجالها ختم نمیشود، چون Manhunt در واقع یک بازی خوب است و حتی میتوان گفت که اثری کاملاً منحصربهفرد در میان بازیهای راکاستار به شمار میرود؛ هرچند بهتر است درباره دنباله ضعیفترش صحبتی نکنیم.
این بازی یک طنز تلخ و آزاردهنده درباره شیفتگی جامعه آمریکا به خشونت است؛ اثری که بیشک خشن و دلخراش به نظر میرسد، اما در رویکردش به طرز هوشمندانهای روانشناختی عمل میکند. مسیرهای خطی و راهروهای بسته، نوع خاص و متمرکزی از تنش را ایجاد میکنند؛ تنشی که بسیاری از دیگر آثار راکاستار، به دلیل جهانباز بودنشان، اساساً قادر به خلق آن نیستند. نتیجه، اکشنی فشرده، هدفمند و بیرحمانه است که تأثیری عمیقاً هولناک بر جای میگذارد.
۹. جی تی ای ۳ (GTA III)
کمتر بازیای را میتوان پیدا کرد که به اندازه جی تی ای ۳ مسیر آینده بازیسازی را ترسیم کرده باشد. دنیای باز شهر لیبرتی سیتی میزبان داستانی پرپیچ و خم از جنگهای خیابانی، قاچاق مواد مخدر و خیانت است؛ آن هم در نخستین نسخه کاملاً سه بُعدی این مجموعه. اینکه بگوییم GTA 3 مرزهای تازهای را جابهجا کرد، در واقع کمگویی است؛ چرا که اضافه شدن بُعد سوم و تغییر زاویه دوربین به نمایی نزدیکتر به سطح خیابان، فقط آغاز ماجرا بود.
کنسول پلی استیشن ۲ تا آن زمان چیزی شبیه به این ندیده بود؛ یک شهر زنده و غوطهورکننده که مثل یک زمین بازی عظیم، پر از فرصتها و امکانهای مختلف بود. انبوه مأموریتهای فرعی و مینیگیمها در کنار داستان اصلی قرار میگرفتند و این ترکیب به شرکت راکاستار اجازه میداد تا توانایی داستانگوییاش را بیش از هر زمان دیگری به رخ بکشد.
روایت سینمایی جستجوی کلود (Claude) برای رسیدن به حقیقت، با استفاده از یک زاویه دید فیلمگونه و گروهی از صداپیشگان برجسته، کاملاً با جاهطلبی داستانی الهامگرفته از فیلمهای مافیایی هماهنگ بود؛ صداپیشگانی که از میان آنها میتوانیم به بازیگرانی مانند فرانک وینسنت (Frank Vincent) و جو پانتولیانو (Joe Pantoliano) اشاره کنیم که سابقه حضور در سریال The Sopranos را هم داشتند. بخش خیالی نیویورکی GTA 3 شاید امروزه در مقایسه با استانداردهای فعلی، نقشهای کوچک برای گشت و گذار به نظر برسد، اما در زمان خودش، باز شدن تدریجی سه جزیره بازی که هرکدام حال و هوای خاص سواحل شرقی آمریکا را داشتند، چیزی شبیه به یک معجزه بود.
البته باید پذیرفت که طراحی مأموریتها که اغلب تکراری و ساده هستند و همینطور کنترل نهچندان مطلوب وسایل نقلیه، از زمان انتشار بازی در سال ۲۰۰۱ اصلاً با گذر زمان خوب به نظر نمیرسند. با این حال، داستانی درگیرکننده و شخصیتهایی جذاب هرچند کلیشهای، هنوز هم در دل بازی دیده میشوند. بازی Grand Theft Auto ۳ حتی امروز هم ارزش تجربه کردن دارد؛ نه فقط برای لذت بردن از خود بازی، بلکه برای دیدن اینکه ریشههای این فرنچایز و دهها بازی جهانباز دیگر دقیقاً از کجا جوانه زدهاند.
۸. بولی (Bully)
بازی Bully اغلب با توصیف «GTA، اما در یک مدرسه» شناخته میشود و تا حد زیادی هم دقیقاً همینطور است. با جایگزین شدن تفنگهای ساچمهای با تیرکمان و ماشینهای عضلانی با کارتینگها، بازی دقیقاً همان حس آشوبطلبی را ارائه میدهد؛ با این تفاوت که این بار به جای قاچاق مواد در نسخهای خیالی از میامی یا لسآنجلس، قرار است در یک مدرسه شبانهروزی خصوصی در نیوانگلند همهچیز را بههم بریزید.
منشأ تمام این دردسرها جیمی هاپکینز (Jimmy Hopkins) است؛ یک نوجوان ۱۵ ساله مسئلهدار با سابقهای طولانی از اخراج شدن از مدرسههای مختلف. او حالا باید یک سال تحصیلی را در آکادمی بولوُرث (Bullworth) پشت سر بگذارد. در این مسیر، مجموعهای از مینیگیمهای کلاسی، مأموریتهای مربوط به گروهها و دستههای مختلف دانشآموزان و سیاستبازیهای راهروهای مدرسه، دست به دست هم میدهند تا داستان Bully را روایت کنند؛ داستانی پر از شیطنتهای نوجوانانه و همان نقد اجتماعی آشنای راکاستار که امضای کار این استودیو است.
اسکیتسواری یا دوچرخهسواری در محوطه آکادمی و حومه اطرافش لذتبخش است؛ نقشهای نسبتاً بزرگ که با مکانهای بهیادماندنیای مثل یک شهربازی رنگارنگ یا تیمارستان وهمانگیز و عظیم Happy Volts پر شده و همزمان با پیشرفت داستان، با تغییر فصلها حال و هوایش هم عوض میشود. این دنیا نتیجه تلاش راکاستار برای تطبیق فرمول GTA با فضایی ناآشنا و غیرمتعارف است. اگر کمی دقیقتر نگاه کنید، میبینید که مکانیکهای آشنای این استودیو طوری تغییر داده شدهاند که با زندگی مدرسهای جور دربیایند؛ برای مثال، دیر رسیدن به کلاس میتواند خشم معلمها و ناظمها را به دنبال داشته باشد، که در واقع نسخه بولی از سیستم تحت تعقیب بودن (Wanted) است.
البته باید قبول کرد که امروزه بازی Bully کمی زمخت و ناپخته به نظر میرسد؛ به خصوص به خاطر دوربینی که چندان دقیق نیست و اتکای بیش از حد به رویدادهای واکنشی (Quick Time Events). با این حال، این بازی هنوز هم تجربهای بسیار سرگرمکننده را ارائه میدهد و اگر واقعاً خوششانس باشیم، وقتی که راکاستار کارش با جی تی ای ۶ تمام شد، شاید بالاخره بتوانیم آن دنبالهای را ببینیم که نزدیک به ۲۰ سال است همه منتظرش هستیم.
۷. جی تی ای ۴ (GTA IV)
دلایل محکمی وجود دارد که نیکو بلیک (Niko Bellic) را قویترین و بهترین قهرمان در میان تمام شخصیتهای اصلی GTA بدانیم. البته اینکه آیا خود بازی جی تی ای ۴ هم در همه جنبهها به اندازه شخصیت او میدرخشد یا نه، جای بحث بیشتری دارد. بازگشت این مجموعه به لیبرتی سیتی در سال ۲۰۰۸، به شکلی غیرمنتظره به سراغ موضوعات تیرهای مثل رویای آمریکایی و معنای مهاجر بودن در دنیای مدرن غربی رفت.
در مجموع، داستان بازی موفق عمل میکند و عمقی پخته و غافلگیرکننده را ارائه میدهد؛ آن هم برای استودیویی که روایتهایش معمولاً با لحنی عامهپسندتر و اغراقآمیزتر شناخته میشدند. خود شهر لیبرتی سیتی در زمان انتشار بازی یک کشف تازه به حساب میآمد؛ شهری پر از جزئیات متنوع دیداری و شنیداری. هرچند اگر امروز به آن نگاه کنیم، از نظر بصری تا حدی گرفتار همان طیف رنگی قهوهای-خاکستریای است که بسیاری از بازیهای دوران ایکس باکس ۳۶۰ از آن رنج میبردند.
با این حال، جایی که GTA 4 بیشتر از همه لنگ میزند، طراحی مأموریتها و گیمپلی کلی آن است؛ چرا که در اغلب مواقع به رانندگی کردن از نقطه A به نقطه B و ترور یک هدف مشخص خلاصه میشود. البته یک استثنای درخشان وجود دارد که آن هم مأموریت فوقالعاده سرقت از بانک Three Leaf Clover است که بعدها الهامبخش ایده مرکزی بازی جی تی ای ۵ شد. با این وجود، ماندگاری شخصیت نیکو انکارناپذیر است؛ همینطور کشمکشهای واقعی و زمینیای که در طول داستان با آنها دست و پنجه نرم میکند.
۶. جی تی ای: وایس سیتی (GTA: Vice City)
کمتر لوکیشنی در دنیای بازیهای ویدیویی به اندازه وایس سیتی نمادین و بهیادماندنی است. خیابانهای غرق در نور نئون این شهر، با موسیقی متن فوقالعادهای از بهترین ترانههای دهه ۸۰ میلادی، برای بسیاری از بازیکنها بخشی از خاطرات ماندگار دوران پلی استیشن ۲ را شکل دادند. سفر نوستالژیک شرکت راکاستار به دهه ۱۹۸۰، بر شانههای شخصیت اصلی بازی یعنی تامی ورستی (Tommy Vercetti) استوار است؛ شخصیتی که با هنرنمایی درخشان ری لیوتا ( Ray Liotta – بازیگر فیلم Goodfellas) جان گرفته است.
با اینکه وایس سیتی فقط یک سال بعد از بازی انقلابی GTA 3 منتشر شد، پیشرفتی که در همین فاصله ۱۲ ماهه به دست آورد واقعاً شگفتانگیز بود؛ نهتنها از نظر گروه بازیگران مطرح و روایت شخصیتمحورش، بلکه در شیوه طراحیای که به هر گوشه از نسخه خیالی میامی بازی روح و زندگی میبخشید. داستانی جذاب و پر از شباهتها و ارجاعات به فیلم Scarface، حس تازهای از افراط و تجمل را با خود آورد؛ حسی که به مجموعهای که هنوز در بسیاری از جهات در حال شکلگیری و پیدا کردن هویت خودش بود، حال و هوایی بلاکباستری میداد.
البته با وجود کنترل نسبتاً زمخت و طراحی مأموریتهایی که امروز قدیمی به نظر میرسند، نشانههای آن دوران ابتدایی هنوز هم در این بازی دیده میشود. به خصوص در ساعات پایانی کمپین، تلاش شما برای به دست گرفتن کنترل کسب و کارها و مدیریت همزمان منابع درآمدی در سطح شهر، آنطور که باید و شاید از جاهطلبی پرهیجان و انفجاری داستان پشتیبانی نمیکند. با این حال، هیچکدام از اینها از جذابیت کلی وایس سیتی نمیکاهد؛ بازیای که همچنان یکی از آثار شاخص و تاریخی شرکت راکاستار به حساب میآید و راستش را بخواهید، بیصبرانه منتظریم که سال آینده در GTA 6 دوباره به همان سواحل آفتابی و کلابهای شبانه برگردیم.
۵. مکس پین ۳ (Max Payne 3)
بعد از آنکه دو نسخه اول بازی Max Payne توسط استودیوی Remedy ساخته شده بودند، شرکت راکاستار تصمیم گرفت که سومین نسخه را خودش تولید کند. شاید جای تعجب نباشد که کنار گذاشتن تیم خلاق فنلاندی بازی، به خلق لحنی کاملاً متفاوت انجامید؛ اما لحنی که همچنان به همان اندازه هیجانانگیز است. دیگر خبری از پنلهای کمیکبوکی اغراقآمیز، مونولوگهای ملودراماتیک و سایههای مهتابی نیویورک نوآر نیست؛ جای آن را اشباع حسی و انفجار بصری گرفته است؛ با نور خیرهکننده خورشید، رقص باله گلولهها روی زمین و موسیقی متنی که توسط گروه Health ساخته شده است.
بازی مکس پین ۳ با تکیه بر پایههای حالت Bullet-Time که سری را در دنیای پساماتریکس به موفقیت رساند، مأمور سابق سازمان NYPD را در میانه جنگهای گانگستری خشن که به یک توطئه بزرگتر میانجامد، به برزیل میبرد؛ توطئهای تیره و تلختر از هر چیزی که سم لیک (Sam Lake) میتوانست تصور کند. تصمیم راکاستار برای تمرکز روی مشکلات اجتماعی، تفاوت آنها با استودیوی Remedy را به خوبی نشان میدهد.
راکاستار همیشه آماده است تا به نقد کشورها و مشکلات ریشهدار داخلیشان بپردازد؛ در حالی که Remedy بیشتر به داستانهای درونگرایانه و ذهنی درباره مبارزات فردی میپردازد. هر دو رویکرد معتبرند و هر دو در دنیای Max Payne جواب میدهند؛ به این معنا که هر سه نسخه بازی به شیوه خودشان فوقالعاده هستند. با این حال، همه آنها یک ویژگی مشترک دارند و آن لذت بیرقیب فعال کردن حالت Bullet-Time، پریدن به عقب در هوا و باریدن آتش دوگانه یوزی روی هر کسی است که سد راهتان شود. ویژگیای که واقعاً هیجانانگیز و لذتبخش است.
۴. جی تی ای: سن آندریاس (GTA: San Andreas)
اگر جهش بین بازیهای GTA 3 و Vice City بزرگ بود، شکاف میان Vice City و San Andreas آنقدر عظیم است که برای سنجش آن نیاز به ماشینآلات صنعتی دارید. در عرض تنها دو سال، راکاستار تمام درسهایی را که از نسخههای قبلی GTA گرفته بود، همراه با چند نوآوری بزرگ، ترکیب کرد و اولین نسخه خود از کالیفرنیا را خلق نمود. این ایالت وسیع، میزبان چندین شهر است که به تدریج با پیشرفت داستان باز میشوند.
سفر جادهای بین این شهرها حس عظمت و مقیاس را به بازیکن منتقل میکند و همینطور طراحی مأموریتهای فوقالعاده متنوع و جمعیت گسترده شخصیتهایی که در طول حضور در هر کلانشهر با آنها روبهرو میشوید، بر این حس میافزاید. اما این تنها وسعت بازی نیست که تحسینبرانگیز است، بلکه ریسکهاییست که راکاستار در زمینه گیمپلی پذیرفته است. San Andreas المانهایی از ژانرهای نقشآفرینی (RPG) و شبیهسازی زندگی را به کار میگیرد و به شما اجازه میدهد که شخصیت خود را شکل دهید و ظاهرش را شخصیسازی کنید؛ مثلاً بدن او بسته به اینکه چه میزان وزنه بلند میکنید یا چه تعداد سطل غذای Cluckin’ Bell میخورید، تغییر میکند.
البته CJ خود شخصیت اصلی است؛ قهرمانی که فراتر از میمهای طنزی که همیشه همراهش هستند، زنده و واقعی به نظر میرسد. شخصیت او با صدای رپر Young Maylay به شکلی اصیل جان گرفته است. داستان CJ، داستانی درباره رستگاری و بقاست و او را در مقابل برخی از بهیادماندنیترین دشمنان سری قرار میدهد که مهمترین آنها افسر منفور تنپنی (Tenpenny) با بازی ساموئل ال. جکسون (Samuel L. Jackson) است. تمام این عناصر در کنار هم، سن آندریاس را به یکی از بزرگترین بازیهای راکاستار و بهترین GTA دوران پلی استیشن ۲ تبدیل کردهاند.
۳. رد دد ردمپشن (Red Dead Redemption)
شرکت راکاستار سالها پیش از انتشار بازی Red Dead Redemption در سال ۲۰۱۰، جاهطلبیهای سینمایی خود را نشان داده بود؛ بنابراین طبیعی بود که روزی به یکی از ژانرهای ذاتاً سینمایی مثل وسترن بپردازد. با تأثیرات سنگین از آثار مشهوری مانند فیلم The Wild Bunch، داستان فراقارهای رد دد درباره یک قانونشکن است که با واقعیت آخرین بازمانده بودن خود کنار میآید و طرفداران را با شخصیت محبوب جان مارستون (John Marston) به مکزیک بازمیگرداند؛ جایی که او به دنبال استاد سابق خود یعنی داچ ون در لیند (Dutch Van Der Linde) است.
این بار با فضایی کاملاً روستاییتر نسبت به آنچه که پیشتر از بازیهای جهانباز راکاستار انتظار داشتیم روبهرو هستیم که اجازه میدهد جلوههای سینمایی به خوبی خود را نشان دهند و یک دستاورد هنری قابل توجه ایجاد شود. خیابانهای شلوغ شهر جای خود را به درههای خاکی دادند و موسیقی خیرهکننده وودی جکسون (Woody Jackson) جایگاهی پیدا کرد که پیشتر با صدای پیوسته رادیو پر شده بود.
ریتم کندتر Red Dead Redemption اجازه میدهد داستان با ظرافت پیش برود، در حالی که دشمن تقریباً نامرئی مارستون، تهدیدآمیز در پسزمینه حضور دارد و صبورانه منتظر رویارویی بهیادماندنی زیر برف است. بهطور قطع میتوان گفت که پایان این بازی، در طول ۱۵ سال گذشته، یکی از تأثیرگذارترین پایانهای تاریخ بازیهای ویدیویی باقی مانده است.
راه رسیدن به آن نقطه با طراحی مأموریتهایی نسبتاً معمولی و مقدار زیادی سواری با اسب هموار شده است؛ اما همچنان شخصیتها و جذابیت کافی در سیستم تیراندازی Dead-Eye و مینیگیمهای بیپایان و سرگرمکننده مثل بازی Liar’s Dice وجود دارند تا Red Dead Redemption در گذر زمان با وقار به نظر برسد. این بازی همچنان به عنوان یکی از سه دستاورد بزرگ شرکت راکاستار زنده مانده و جایگاه خود را حفظ کرده است.
۲. جی تی ای ۵ (GTA 5)
بازی Grand Theft Auto 5 به معنای واقعی کلمه یک بلاکباستر است. نه فقط به خاطر تعداد عظیم نسخههای فروختهشده یا هزینه هنگفت ساختش، بلکه به خاطر تمام جنبههای طراحیاش. این بازی افراط و زیادهروی را با افتخار به نمایش میگذارد که در تمایل شدید هر سه شخصیت اصلی برای کسب پول نمود پیدا میکند. این طمع که خود روشنترین نقد راکاستار به سرمایهداری و شخصیتهای آزاردهندهای است که تولید میکند، در مأموریتهای سرقت برجسته GTA 5 به اوج خود میرسد؛ مأموریتهایی پر از صحنههای جسورانه و اکشن که هر کدام سعی دارند دیگری را تحتالشعاع قرار دهند.
این نقاط اوج کمپین بهطرز بینقصی با نقشه لوس سانتوس ترکیب شده است؛ شهری پر از زندگی و جذابیت که شوخطبعی ویژه راکاستار از هر نمای آن میجوشد، از بیلبوردهای گوشه خیابانها گرفته تا صحبتهای ایستگاههای رادیویی. این دنیای جهانباز از زمان انتشارش در سال ۲۰۱۳، طرفداران را سرگرم نگه داشته و با اضافه شدن GTA Online، بهطور مداوم گسترش یافته و بهبود پیدا کرده است. این بازی یک اکوسیستم کاملاً جدید برای بازیکنان ایجاد کرده است؛ جایی که میتوانند در آن زندگی کنند، به سرقتهای پیچیدهتر دست بزنند و حتی مسیرهای مسابقهای بسازند که تا آسمان امتداد پیدا میکنند و حلقه میزنند. واقعاً میتوان آن را یک هیولا و موجود عجیب و غریب دانست.
با این حال، اگرچه حالت چندنفره گسترده یکی از دلایل موفقیت عظیم بازی جی تی ای ۵ به شمار میرود، اما این داستان مایکل (Michael)، فرانکلین (Franklin) و ترور (Trevor) است که بیشترین ماندگاری را در ذهن بازیکنان داشته است. این بهترین کمپین تاریخ Grand Theft Auto محسوب میشود و ما را هیجانزده میکند تا ببینیم که راکاستار چگونه میخواهد در GTA 6 از آن فراتر برود.
۱. رد دد ردمپشن ۲ (Red Dead Redemption 2)
بازی Red Dead Redemption 2 اوج تمام تلاشهای راکاستار تا آن زمان است و وقتی در سال ۲۰۱۸ منتشر شد، جهانهای زنده و نفسکش بازیهای ویدیویی را به سطحی کاملاً جدید رساند. سطح جزئیات در این قلمروی وسیع شگفتانگیز است؛ هر موجودی، چه انسان و چه حیوان، به حرکات شما بهطرز واقعی واکنش نشان میدهد. این باعث میشود که هر تعامل با این شخصیتهای دیجیتال شگفتآور، واقعی و زنده به نظر برسد.
این غرب آمریکا در آستانه قرن بیستم، با دقتی استادانه طراحی شده و صحنهای را برای مجموعهای از شخصیتهای بهیادماندنی، عجیب و خطرناک فراهم میکند؛ اما هیچکدام به اندازه شخصیت اصلی بازی یعنی آرتور مورگان (Arthur Morgan) در ذهن باقی نمیمانند. سفر آرتور مورگان نمایانگر اوج داستانگویی راکاستار است و سطحی از پیچیدگی و ظرافت را نشان میدهد که در هیچیک از بازیهای دیگر این استودیو دیده نمیشود. سختیها و مشکلات گروه ون در لیند منجر به مجموعهای بهیادماندنی از مأموریتهای خطرناک میشود که به خاطر ناامیدی فزاینده رهبرشان شدت پیدا میکند.
داستان پر از فصلهای برجسته است؛ یک جنگ قلمرویی بین خانوادههای گری (Gray) و بریتویت (Braithwaite) به محاصره یک عمارت میانجامد؛ یک سرقت بانک مهیج در شهر بزرگ سنت دنیس به سفری غیرمنتظره به جزیره گوآرما منتهی میشود و تنشها بین سرخپوستان واپیتی و ارتش آمریکا به درگیریهای آتشین ختم میشود. انتخاب یک مأموریت مورد علاقه از میان اینها کار سختی است. بازی رد دد ردمپشن ۲ یک بوم وسیع و حماسی است که با سبک سینمایی غنی شده و بهترین عنوانیست که تاکنون راکاستار به ما ارائه کرده است.
چرا L.A. Noire در این لیست قرار نگرفته است؟
ممکن است هنگام خواندن این لیست از خودتان بپرسید که بازی L.A. Noire کجاست؟ بنابراین باید بدانید که ما در اینجا تنها بازیهایی را آوردهایم که مستقیما توسط شرکت راکاستار گیمز توسعه یافتهاند. به همین دلیل، بازیهایی مثل Max Payne یا Max Payne 2 را هم نخواهید یافت؛ با اینکه هر دو داستانهای انتقام پر از حالت Bullet-Time فوقالعادهای هستند، اما این بازیها به دست استودیوی Remedy ساخته شدهاند و تنها توسط راکاستار به انتشار رسیدهاند.
بازی L.A. Noire واقعاً وضعیت عجیبی دارد. این بازی توسط Team Bondi و تحت نظارت دقیق راکاستار ساخته شده و داستان شخصیت کول فلپس (Cole Phelps) برای کشف توطئهای در قلب هالیوود فاسد دهه ۱۹۴۰، همه ویژگیهای یک بازی راکاستار مثل دنیای باز با ساختار مأموریتهای سینمایی و گروهی رنگارنگ از شخصیتهای اخلاقاً منعطف را دارد.
چندین استودیوی مختلف راکاستار از سراسر جهان هم در تولید این بازی کمک کردند و تا امروز مشخص نیست که دقیقاً چه مقدار از توسعه بازی به Team Bondi تعلق دارد و دست راکاستار چقدر مستقیم هدایتکننده مسیر بوده است. با این حال، L.A. Noire رسماً تنها توسط راکاستار منتشر شده و با توجه به اینکه اعتبار ساخت آن به Team Bondi تعلق دارد، این بازی محبوب کارآگاهی در این فهرست جای نگرفته است.
نظر شما درمورد این رتبهبندی چیست؟ آیا با جایگاه این بازیها موافقید؟ اگر رتبهبندی شما با این فهرست تفاوت دارد، میتوانید آن را از طریق کامنت با تیم بازار و دیگر کاربران به اشتراک بگذارید.
منبع: IGN
رازهای یوتوب فارسی؛ میزگیم با سکشات – قسمت اول
نظرات