۸ اشتباه مرگبار جان مارستون در بازی RDR2 و بهای سنگینی که بابت آنها پرداخت
جان مارستون یکی از جوانترین اعضای گروه ون در لینده است. اگرچه او باهوشترین فرد نیست، اما بهعنوان شاگرد مورد علاقه داچ ون در لینده شناخته میشود و بابت همین موضوع مورد احترام و شوخی سایر اعضای گروه قرار میگیرد. در بازی Red Dead Redemption 2، روحیه جوان و خام جان مارستون بهعنوان محرکی برای سرنوشت تراژیک او عمل میکند، و او در فاصلهی سالهای ۱۸۹۹ تا ۱۹۱۱ اشتباهات زیادی مرتکب شد که مسیر زندگیاش را به شکل خاصی هدایت کرد.
با اینکه جان مارستون ذاتاً شرور نیست، اما کارهای بدی انجام داده است؛ چه در قبال کسانی که هرگز ملاقاتشان نکرده، چه در قبال خودش، و چه در قبال همسر و پسرش. در سرتاسر Red Dead Redemption 2 میتوان مطالعهای انجام داد برای بررسی اشتباهات جان مارستون و اینکه چگونه این اشتباهات رویدادهای آینده زندگی او را رقم زدند.
۱. اعتماد بیش از حد به داچ
وقتی گروه به بیور هالو میرسد، اوضاع تیره و تار به نظر میرسد. جان به زندان افتاده و در انتظار اعدام است، و سایر اعضا نیز بهشدت افسرده و درمانده شدهاند. وقتی جان نجات پیدا میکند، باید برای او هشداری جدی باشد که همسر و پسرش از این زندگی بیمعنا و جنایتکارانه بسیار مهمتر هستند، و او باید آنها را با خود بهجایی دور میبرد.
هرچند وفاداری برای جان اهمیت دارد، حتی آرتور نیز میداند که این کار درستی است. جان نباید برای یک ضربه نهایی به داچ کمک میکرد، زیرا این کار به خیانت داچ و تیر خوردن جان از روی قطار منجر شد. همانطور که سوآنسون، پیرسون و دیگران رفتند – جان هم باید همانزمان میرفت و فرصت را از دست نمیداد.
۲. خرید مزرعه بیچر هوپ
بیچر هوپ اولین زمینی است که جان مارستون پیدا میکند و باور دارد که میتواند آن را با پول بانک بلکواتر بخرد تا خانهای برای خودش، ابیگیل و پسرشان جک بسازد. جان این زمین را برای تحت تأثیر قرار دادن ابیگیل خرید، اما این یکی از بدترین تصمیماتی بود که او در زندگیاش گرفت – حتی اگر این کار را از سر عشق و برای نشان دادن توجه به رؤیاهای ابیگیل انجام داده باشد.
اگرچه دامدار شدن ایده بدی نبود، اما بیچر هوپ زمین بسیار نامناسبی برای سرمایهگذاری بود. نه تنها خیلی نزدیک به بلکواتر است – همان شهری که جان در ابتدای Red Dead Redemption 2 مجبور به فرار از آن شد – بلکه زمینی نامناسب برای کشاورزی و دامداری دارد و در نزدیکی دشتهای وحشی است که گروه اسکینر در آنجا پرسه میزنند.
۳. بازگشت به غرب همراه با خانوادهاش
با وجود وسعت زیاد آمریکا، جان بهنوعی فکر کرد که بهترین تصمیم برای او و خانوادهاش این است که یک چرخش ۱۸۰ درجهای بزند و دقیقاً به همان منطقهای بازگردد که در سال ۱۸۹۹ بعد از فروپاشی گروه ون در لینده از آن فرار کرده بود. او و همسرش میتوانستند زندگی جدیدی را در جایی دیگر شروع کنند – اما این کار را نکردند.
با وجود تمام سرزمینهایی که برای زندگی در آمریکا وجود داشت و با توجه به اینکه هیچکس در غرب نمیدانست جان مارستون یک یاغی است، بهنظر میرسد بازگشت جان به نیو آستین – جایی که سالها تحت تعقیب پینکرتنها بود – تصمیمی کاملاً احمقانه بوده است.
۴. بدرفتاری با جک و ابیگیل زمانی که جک به دنیا آمد
جک مارستون در سال ۱۸۹۹، چهار سال دارد، و اگرچه اعضای گروه ون در لینده او را مانند فرزند خود میدانند، اما دلیل اصلی آن این است که جان مارستون به نظر میرسد هیچ علاقهای به او ندارد. ناراحتکننده است که ببینیم جان با جک مثل یک مزاحم رفتار میکند، انگار که نمیخواهد باور کند این بچه فرزند اوست، فقط به این دلیل که ابیگیل قبلاً با دیگر اعضای گروه رابطه داشته است.
ناامیدیهای جان بهعنوان یک پدر جوان و شوهری با مسئولیتهای خاص خودش، باعث میشود که کودکانه به نظر برسد، و تا زمانی که احساسات جک و ابیگیل را جریحهدار نکرده، واقعاً از این حالت خارج نمیشود. البته، جان در نهایت تغییر میکند و تبدیل به یک همسر و پدر خوب میشود، اما هنوز هم عناصری از زندگی یاغیگرانهاش وجود دارند که باعث میشوند نتواند بهطور کامل با خانوادهاش ارتباط برقرار کند.
۵. نادیده گرفتن آخرین درخواست آرتور
آخرین کلمات آرتور مورگان به جان مارستون، برای همیشه در ذهن او حک خواهند شد. آرتور و جان سعی میکنند از بیور هالو فرار کنند – آنها از طرف گروه خیانت دیدهاند و پینکرتنها نیز در تعقیبشان هستند. آرتور میداند این آخرین نبرد اوست، به همین دلیل جان خود را فدا میکند تا جان بتواند فرار کند.
آرتور میداند که آیندهای ندارد، جز اینکه خاطرهای از او باقی بماند، و اگر بتواند به جان کمک کند تا نزد همسر و پسرش برگردد، احساس خواهد کرد که کار درستی انجام داده است و جان میتواند یک مرد واقعی باشد. اما جان حتی بعد از اینکه جان دادن آرتور را برای او دید، نمیتواند از این زندگی دست بکشد.
۶. نکشتن مامور راس
ادگار راس، مأمور ارشد پینکرتنهاست که مسئول یافتن جان مارستون و مجبور کردن او برای شکار آخرین بازماندگان گروه ون در لینده است. راس، همسر و پسر جان (و همینطور “عمو”) را در اختیار دارد، پس جان باید دقیقاً همان کاری را انجام دهد که آنها میخواهند، وگرنه ممکن است آنها به زندان بروند یا بدتر.
جان از دستورات پینکرتنها پیروی میکند، اما با وجود هشدارها و تجربههای متعدد درباره بیرحمی آنها – حتی از سوی مربی سابقش – باز هم نمیفهمد که خودش هم بهعنوان یک «سرنخ ناخواسته» باید از میان برداشته شود. وقتی جان دوباره با خانوادهاش متحد شد، باید یا ادگار راس را میکشت یا از مزرعه بیچر هوپ فرار میکرد.
۷. دنبال کردن انتقام از مایکا بل
کاملاً مشخص است که مایکا بل نباید زنده میماند. او نه تنها فردی است که مستقیماً مسئول سقوط گروه ون در لینده است، بلکه تهدیدهایی نسبت به جان، ابیگیل و جک نیز انجام میدهد – چیزی که جان مارستون نمیتواند از آن بگذرد، مخصوصاً وقتی میدانیم این همان کسی است که برادر (نه خونیاش)، آرتور مورگان را به کشتن داد.
وقتی سیدی مکان مایکا را پیدا میکند، جان اولین کسی است که حاضر میشود با او همراه شود – در عمل خیانت به همسرش، با بازگشت به مسیر کشتار، حتی اگر فقط برای یک بار دیگر باشد. اما این بار اوضاع فرق میکند، چون با کشتن مایکا، پینکرتنهای باقیمانده بار دیگر رد جان را میگیرند و به راحتی او و خانوادهاش را در مزرعه بیچر هوپ پیدا میکنند.
۸. کشاندن جک به دنیایی پر از خشونت
تا سال ۱۹۱۱، دوران یاغیها عملاً به پایان رسیده بود، و اگرچه هنوز نشانههایی از آن باقی مانده، جامعه و تمدن در حال ورود بودند تا همه چیز را برای چیزی باهوشتر و شکیلتر کنار بزنند. به همین دلیل است که جک مارستون علاقه زیادی به مطالعه ادبیات دارد و در مواجهه با اسلحه یا حتی کار مزرعه، شخصیتی محافظهکارانه و گوشهگیر دارد.
با این حال، جان نسبت به پسرش سختگیر است، چون واقعاً نمیداند چگونه پدر باشد. البته او جک را دوست دارد، اما چون خودش هرگز پدری نداشته تا از او یاد بگیرد، در نهایت بیش از آنکه کار خوبی انجام دهد، کارهای بدی میکند. جک حتی شاهد کشتن چندین نفر توسط جان است. با اینکه این کشتارها برای نجات جان جک انجام شد، اما باز هم روح کودک بیگناه را عمیقاً آسیب میزند و زمینهساز آینده تاریک او بهعنوان یک یاغی میشود.
منبع: Gamerant
داستان زندگی بزرگترین یوتوبر ماینکرافت | میزگیم با عرفان تاکسیک
نظرات