با احتمال ساخت دنبالهای برای بازی Red Dead Redemption 2، یک نکته وجود دارد که میتواند آن را از دیگر بازیهای این مجموعه متمایز کند. با توجه به اینکه هر دو نسخهی قبلی بازخوردهای بسیار مثبتی داشتند و بسیاری از بازیکنان دلبستهی آنها هستند، دشوار خواهد بود که هر دنبالهای بتواند به استانداردی که آنها تعیین کردهاند، دست یابد. تلاش برای تکرار همان داستان قبلی میتواند مشکلاتی ایجاد کند، چرا که بیش از حد شبیه به نسخههای اول و دوم احساس خواهد شد.
داستان Red Dead Redemption داستانی زیبا و تراژیک بود و همین ویژگیها در دنبالهاش نیز دیده میشد. بهنظر میرسید که رسیدن دنباله به سطح انتظارات غیرممکن باشد، اما این اتفاق افتاد. حالا احتمال اینکه این موفقیت بار دیگر تکرار شود حتی دشوارتر به نظر میرسد، اما موضوعی هست که میتواند باعث بهتر شدن شرایط شود و شانس خلق یک قسمت سوم تأثیرگذار را افزایش دهد.
یک گروه خلافکار جدید در RDR3 میتواند همان چیزی باشد که این مجموعه نیاز دارد
مدت زیادی از آخرین باری که شخصیتهای جدیدی را در این مجموعه دیدیم، میگذرد. ما با گروه Van der Linde بهخوبی آشنا هستیم، اما شاید بهترین کاری که RDR3 میتواند بکند، این باشد که آنها را پشت سر بگذارد. کنار گذاشتن گروهی محبوب و آشنا همیشه سخت است، اما گاهی بهترین کار برای یک دنباله این است که از چیزی محبوب و تثبیتشده عبور کند. و یک دلیل بزرگ وجود دارد که نشان میدهد چرا این تصمیم بهترین گزینه است.
اینکه هرکسی که بازی را تجربه کرده، احتمالاً ارتباطی قوی با گروه Van der Linde دارد، از منظر بازیهای قبلی نکتهای مثبت است، اما میتواند برای موفقیت نسخهی جدید مانعی باشد. ما از سرنوشت اکثر اعضای این گروه آگاهیم و نه میخواهیم اتفاق تازهای برای بازماندگان بیفتد، و نه دوست داریم چیزی در گذشتهی آنها بازنویسی شود. من میخواهم داستان آنها در قالب افسانه باقی بماند، نه اینکه با بازی جدیدی دچار خدشه شود.
شخصیتهای جدید میتوانند جان تازهای به مجموعه Red Dead ببخشند
روایت داستانی مشابه با همان شخصیتها در گذشته موفق بود چون دو زاویهی دید متفاوت وجود داشت که هیچکدام باعث توقف یا تکرار داستان قبلی نمیشدند. با این حال، یک داستان سوم با همان شخصیتها، منطقی و قابلقبول به نظر نمیرسد. خیلی بهتر است، و میتواند جان تازهای به داستان بدهد، اگر با گروهی کاملاً جدید آشنا شویم که آنها هم بهنوعی در جستجوی رستگاری باشند.
احتمال دارد که RDR3 حتی یک وسترن واقعی هم نباشد، بسته به اینکه بازی به سمت آینده حرکت کند، جایی که دیگر حالوهوای غرب وحشی را نخواهد داشت، یا به گذشته برگردد. بازهی زمانی، مسیر داستان را تعیین خواهد کرد، اما من همچنان معتقدم که حرکت بهسمت آینده و مواجهه با یک گروه جدید که با قاچاقچیان یا دوران منع فروش الکل سر و کار دارند میتواند بسیار هیجانانگیز باشد. این رویکرد، دیدگاهی کاملاً متفاوت به بازی میدهد، در حالی که همچنان امکان تجربهی رستگاری و ماجراجویی را حفظ میکند.
حتی اگر بازهی زمانی همان قبلی باشد، دور شدن از گروه Van der Linde و پرداختن به داستانی دیگر میتواند چشماندازی کاملاً تازه به ما بدهد. این تصمیم میتواند مجموعه را احیا کند و ما را به مکانهای جدید ببرد و با انسانهایی متفاوت مواجه کند. در هر دو بازی قبلی معماهای زیادی مطرح شدند که میتوانند به شکلهای متفاوتی بازگردند و به ما اجازه دهند تا بخشهایی از آنچه دیده نشده را کشف کنیم.
مکانهای جدید، معماهای تازه، و انسانهایی که میتوان با آنها آشنا شد و به آنها دل بست، میتوانند این بازی را به همان اندازهی دو نسخهی قبل، تازه و هیجانانگیز جلوه دهند. خطر تکراری شدن وجود دارد، اگر داستان بخواهد دقیقاً در همان مسیر قبلی باقی بماند، اما ما میتوانیم به سمت چیزی نو حرکت کنیم تا همه چیز دوباره هیجانانگیز شود. این بدان معنا نیست که باید کاملاً از دوستان قدیمی خداحافظی کنیم؛ فقط دیگر نقش اصلی را نخواهند داشت.
گروه Van der Linde همچنان میتواند در RDR3 حضوری کوتاه داشته باشد
یکی دیگر از مزایای فاصله گرفتن کامل از گروه Van der Linde این است که بازی میتواند، در صورت تمایل، همچنان در همان بازهی زمانی روایت شود. این موضوع به نوبهی خود به ما این امکان را میدهد که حضور کوتاه و دلنشینی از اعضای گروه را تجربه کنیم، یا حتی با برخی از آنها برخوردی مستقیم داشته باشیم. ممکن است برخی از اعضایی که در داستانهای قبلی از دست رفتهاند را دوباره زنده ببینیم، یا نسخههای بعدی اعضایی که زنده ماندهاند را ملاقات کنیم. یا اگر بازی به گذشته یا آینده برود، شاید با کسانی آشنا شویم که ارتباطی خانوادگی با آن گروه دارند و داستانهایی از آن دوران برای ما تعریف کنند.
این رویکرد میتواند باعث شود که آنها را در بهترین و جذابترین حالت خود ببینیم، بدون آنکه آسیبها و تراژدیهای گذشته دوباره زنده شوند. شخصیتهایی که میبینیم میتوانند در بهترین لحظات زندگیشان باشند، با داستانهایی نوستالژیک که برای ما تعریف میکنند یا دربارهشان با ما صحبت میشود. شاید حتی شایعاتی درباره جان یا آرتور بشنویم، بدون آنکه مجبور باشیم دوباره تراژدیهای آنها را تجربه کنیم. به نظر میرسد این بهترین راه برای بازگرداندن گروه به داستان باشد، بدون آنکه به روند روایی لطمه بزند.
اگر داستان بخواهد همچنان بر گروه Van der Linde متمرکز بماند، بهتر است بازهی زمانی آن تغییر کند تا تکرار وقایع قبلی احساس نشود. ممکن است آینده را از زاویهی دید جک در دوران بزرگسالی ببینیم. یا شاید گذشتهای دورتر را از دید برخی از اعضای اولیهی گروه تجربه کنیم. به نظر میرسد این تنها راهی است که میتوانیم با گروه بمانیم، بدون آنکه داستان حس تکراری بودن داشته باشد.
هر تصمیمی که راکاستار بگیرد، باید به اندازهی کافی داستان یا بازی را تغییر دهد تا حس تازگی و درخشندگی دوباره به آن بازگردد. من نمیخواهم احساس کنم که دارم همان بازی قبلی را تکرار میکنم. من میخواهم حس کنم که با چیزی تازه و نو طرفم و در هر گوشهای از بازی، معماهایی برای کشف وجود دارد. امیدوارم راکاستار بتواند دقیقاً همین کار را انجام دهد، آن هم بعد از فاصلهای طولانی که میان عرضهی بازیها وجود داشته، وقتی که بالاخره Red Dead Redemption 3 را دریافت میکنیم.
منبع: Screenrant
داستان زندگی بزرگترین یوتوبر ماینکرافت | میزگیم با عرفان تاکسیک
آقا میدونم خیلی در از انتظار و دور از منطقه ولی به نظرم اگه یکی از اندینگ های رددد ۲ رو در نظر بگیرن که آرتور توش با شدت کمتری میمیره میتونن حتی یه جوری آرتور رو زنده کنن
مثلا وقتی چاقو خورد رو میتونن در نظر بگیرن و یکی آرتور رو پیدا کرده و نجات داده
بعدا میتونیم باهاش بریم سراغ پینکرتون ها و ….
میدونم خیلی غیر منطقیه ولی اگه آرتور برگرده خیلی خوب میفروشه بازی و راک استار هم توانایی سر هم کردن یه داستان خوب رو داره
داداش چارلز خود شگفت آزتور و میسز گریمشا رو دفن کرد.جدا از اون آرتور سل داشت
و اینکه اندینگ خیلی خوبی بود باید همونطوری بمونه دست بخوره خراب میشه و کلا اصل بازی اینه آرتور به سمت رستگاری بره
الان اومدن۳قطعیه یا هنوز معلوم نیست؟